سخن اهل دل اشعار


سخن اهل دل
ویژه فلسطین در شعر امروز ایران
طیرا ابابیل(1)
این کعبه ((قدس)) است و گردش لشکر فیل
یا رب تو امدادى کن از ((طیرا ابابیل))
این کودکان ((گنجشکهاى الجلیل))اند
منقارشان لبریز ((ترمیهم بسجیل))
یا جنگ جالوت است با طالوت امروز
گسترده میدان غزا از دجله تا نیل
و ان نوجوان, داوود و در دستش فلاخن
بى باک از فولاد و از سرب و سرابیل
روییده از این دره فرخنده نخلى
بار و برش قرآن و تورات است و انجیل
هر سو نظر کن: آیت معراج و اسرإ
هر جا گذر کن: مهبط وحى است و تنزیل
این ((الخلیل)), آن ((ناصره)), وین ((بیت لحم)) است
پیچیده در هر کوچه اش آواز جبریل
این مسجدالاقصاست یا محراب مریم ـ
کز اشک و خون بر طاقهایش بسته قندیل؟
غرب و عرب انگار قابیل و غرابند
تنها تویى برخیز اى فرزند هابیل!
وقت است ـ عبدالمطلب! ـ خیز و دعا کن
کاین کعبه قدس است و گردش لشکر فیل
نرگس گنجى

دخمه هاى نمور
نواى ناله اى از قعر چاه مىآید
غریو شیون و فریاد آه مىآید
صداى ضجه یاران پاى در زنجیر
ز دخمه هاى نمور و سیاه مىآید
گرفته آتش کین در حریم خانه قدس
که دود آه از آن قبله گاه مىآید
به آبیارى گلهاى مانده در آتش
زلال چشمه رحمت, ز راه مىآید
ز دشتهاى عطش زا, سوار آزادى
به دادخواهى هر بى پناه مىآید
قسم به چشمه جوشان خون گرم شهید
که فجر نور ز مرز پگاه مىآید
عباس براتى پور

زخم خورده و دربند
خیزید اى نامآوران گاه رحیل است
تیغ فلق در دست و خضر ره دلیل است
خیزید اى دریادلان چابک سواران
رزمآوران, شیر اوژنان خنجرگذاران
خیزید و بر پشت تکاور زین گذارید
در سینه, سوز آذر برزین گذارید
خیزید اینک از تف قهر جهان سوز
وز آتش رگبار و از تیر جگردوز
بازو در این پیکار چون آرش گشایید
بر قلب خصم خیره سر, آتش گشایید
خیزید کاین هنگامه را هنگام آمد
وین ماجراى تلخ را فرجام آمد
بس فتنه از صهیونیان بر مسلمین رفت
کز درد آن خوناب غم از چشم دین رفت
زین ناکسان دریاى خون شد خاک لبنان
اسلام در ماتم شد از این جور و طغیان
این سرکشان یاوه خصم حرث و نسلند
گر فرع بیدادند, خود در فتنه اصلند
جرم است اگر این فتنه در دوران بماند
اى ننگ بر ما گر که نام از آن بماند
خیزید اى رزمآوران گاه ستیز است
هنگام یارى کردن قدس عزیز است
اى مهبط افلاکیان اى ارض موعود
وى معبد خاص خدا, اى گنج مقصود
اى سرزمین پاکى و نور و طهارت
وى جایگاه وحى و انذار و بشارت
آرامگاه انبیا و کوى زهاد
مهد رجال الغیب و منزلگاه اوتاد
نوح نجى یک تن ز خیل جاشوانت
شخص خلیل از خرقه پوشان نوانت
اى خاک پاکت توتیاى چشم یعقوب
وى چشمه سارت کیمیاى رنج ایوب
یحیى به کویت کاهنى, موسى شبانى
عیسى به مهدت کودک شیرین زبانى
اى زائرت در لیله الاسرا محمد
با قول ((بارکنا)) تو را بستوده ایزد
اى قدس اى آزاده از تیغ شقاوت
وى ناى تو مجروح از چنگ قساوت
اى زخمها از خنجر بیداد خورده
وى قلبت از ماتم درون سینه مرده
اى خلق محروم تو اندر تیه خذلان
آسیمه سر آواره در کوه و بیابان
خوش زى که آن دوران جان فرسا سر آمد
مهر ظفر از مطلع ایران برآمد
ما فارسان عرصه احزاب و خیبر
ما وارثان تیغ دشمن سوز حیدر
با لشکرى هر یک ز هیبت همچو طالوت
آییم چون سیلى دمان بر محو جالوت
اول سوى بغداد چون صرصر بتازیم
فرعون را در دجله خون غرقه سازیم
سازیم پاک از ننگ او روى زمین را
گیریم, از آن اهرمن تخت و نگین را
رانیم از آنجا سوى قدس و طور سینین
میعادگاه ما بود ارض فلسطین
بار دگر ما قلعه خیبر بگیریم
از مرحبان کافر آیین سر بگیریم
سازیم بر اهریمنان آن خطه را تنگ
شوییم از دامان تو این لکه ننگ
بر خصم دون چون شام تاریک است آن روز
اى قدس باور کن که نزدیک است آن روز
محمد شاهرخى (جذبه)

بر کنگره قدس
این عاشقان که رونق شب را شکسته اند
آیینه دار طلعت صبحى خجسته اند
بر محشر حماسه شورآفرینشان
کروبیان به بام تماشا نشسته اند
در هیإت جلیل دلیران این مصاف
یک آسمان فرشته به پر تیغ بسته اند
تفسیر آیه هاى نشاط است چشمشان
اکسیر شادمانى این خلق خسته اند
نقش است بر نگین سحر نام پاکشان
چون آفتاب در رگ آفاق جسته اند
در جاده بهشت ظفر گام مى زنند
تا رشته هاى شوم هوس را گسسته اند
بر اوج وجد, بال شهامت گشوده اند
این بلبلان که از قفس ترس رسته اند
بر خشت خشت کنگره قدس, قدسیان
در انتظار دیدن اینان نشسته اند
زکریا اخلاقى

تا قلب پاک فلسطین
در جاده ها عبور تماشایى تو بود
در جاده هاى حادثه
در جاده هاى سرخ
و جاده ها
همه تکرار نام توست
نامى که در رگان شقایق مى جوشد
درست مثل حادثه
مثل ابر
ابرى که بر زمین مى بارد
بر زمین خشک, سوخته, ویران
ویرانه هاى دل من
ویرانه اى که بارى گورىست
گورستانى است بزرگ
براى جنازه اى کوچک
جنازه مردى که با روش غرب
و با سلاح شرق
غرب نجیب قلب مرا
در خون کشید
و ویران ساخت
اما
آن جاده اى
که تو با خون
بر روى خاک کشیدى
تا قلب غرب
تا قلب پاک فلسطین
و تا انتهاى جهان ادامه دارد
و جاده
و تمامت جاده
همرنگ خون تو
خونى که در رگان شقایق مى جوشد.
ضیإالدین ترابى

1ـ این شعر در مجله پیام زن شماره 113 درج شده بود که به خاطر اغلاط چاپى آن و مناسبت ویژه این شماره (در بزرگداشت روز قدس) ضمن اصلاح, مجددا درج مى شود.