مراقبت والدین
رفیع افتخار
اینک به طور فزاینده اى با این نگرانى و پرسش والدین مواجه مى شویم که چرا نوجوان و یا جوانشان جذب افراد ناباب شده است؟ این والدین متحیر و پریشانند از اینکه نوجوانشان با وجود مراقبت شدید آنان جذب دوستان ناباب شده و رفتار و اعمالشان به شدت عوض شده است. آنان مى پرسند چرا فرزندشان که در کمال مراقبت, پرورش یافته و در دوران کودکى همه از او به عنوان بچه اى مودب و با نزاکت یاد مى کردند, اینک به یکباره چنین پرخاشگر و شرور شده است؟
براى پاسخ به این پرسش هر پدر و مادرى باید دنیاى نوجوانى را بشناسند و آن را درک نمایند.دوران نوجوانى از قدیم الایام دورانى دشوارتر از سالهاى کودکى محسوب مى شده است. به گونه اى که دوره نوجوانى را دوران طوفان و تنش شدید و دوره توانایى فوق العاده جسمانى, عقلى و عاطفى دانسته اند. در این دوره احساس نوجوان این است که دیگر آن کودک سابق نیست و چیزهایى را احساس مى کند که در گذشته نسبت به آنان این احساس را نداشته و یا قادر به انجام امورى است که سابقا از انجام آنها ناتوان بوده است.
به طور کلى ویژگیهاى نوجوانان را مى توان به قرار زیر مشخص نمود:
O از نظر بدنى در حال دگرگونى و تحول, از لحاظ عاطفى نابالغ, از جهت تجربه محدود و از دیدگاه فرهنگ تابع محیط است.
O همه چیز مى خواهد, اما در واقع نمى داند چه چیزهایى باید بخواهد.
O فکر مى کند همه چیز مى داند اما در واقع چیزى نمى داند.
O نه از مزایاى کودکى بهره مى برد, نه از امتیازات بزرگسالى.
O مدام در رویا و تخیل زندگى مى کند اما همیشه با واقعیات روبه رو است.
اکثریت دختران و پسران در طى دوران نوجوانى دستخوش دگرگونیهاى زیستى و بدنى مى شوند و تقریبا طرح دایمى چهره و بدن آنان نمایان مى شود. در این دوران آنچه چشمگیر است قد کشیدن, ازدیاد وزن و ظهور ویژگیهاى جنسى در دختران و پسران مى باشد. رشد بدنى با دگرگونیهاى فیزیولوژیکى به مانند رشد دستگاه تنفس, گردش خون و هر گونه دگرگونى حاصل از سوخت و ساز ارتباط دارد. در این مرحله استخوانهاو ماهیچه ها رشد سریعى دارند و تناسب رشد اندامها و شکل قیافه دگرگون مى شود به این معنى که ساقهاى پا نسبت به تنه سریعتر رشد کرده و در طول سالهاى بعد دستها و پاها به اندازه نهایى خود مى رسند.
ظهور بلوغ جنسى نقش مهمى در زندگى نوجوان به عهده دارد, زیرا در او توانایى فعالیتهاى جنسى را به وجود مىآورد. دگرگونیهاى فیزیولوژیکى و بیوشیمیایى وضع کاملا تازه و مشهودى را در دختران و پسران ایجاد مى کنند و این دگرگونیها سرآغاز زندگى بزرگسالى به شمار مىآیند. بلوغ جنسى با ازدیاد ترشح هورمونها و تظاهرات آن آغاز شده و غالبا با رشد سریع قد و وزن همراه است و معمولا چهار سال ادامه دارد.
هنجار بلوغ جنسى براى اکثر دختران میان 9 تا 11 سالگى است در صورتى که براى اکثر پسران میان 11 تا 15 سالگى مى باشد. بنابراین به طور متوسط معمولا پسرها دو سال دیرتر از دختران به جهش نمو و بلوغ مى رسند. البته امروزه بر اثر بهبود شرایط زندگى, بهداشت و تغذیه بهتر, بلوغ غالبا زودتر از گذشته حاصل مى شود. و وقتى نوجوان بالغ مى شود اندیشه و احساس او نسبت به مسایل جنسى شدت بیشترى مى یابد. هر چند نوجوانان واکنشهاى متفاوتى نسبت به پدیده بلوغ از خود نشان مى دهند اما دگرگونیهاى نوظهور بدنى گاهى موجب تشویش و نگرانى بسیارى از آنان مى شوند.
مهمترین دگرگونیهاى بدنى در دوره نوجوانى ظهور ویژگیهاى نخستین و ویژگیهاى ثانوى است. منظور از ویژگیهاى نخستین توانایى در امر تولید مثل است. ویژگیهاى ثانوى عبارت است از رویش ریش و سبیل و دو رگه شدن صدا در پسران و بزرگ شدن سینه و لگن خاصره در دختران. گر چه پسرها به طور متوسط دیرتر از دختران بالغ مى شوند اما در این زمینه تفاوتهاى فردى زیادى وجود دارد. پسران دیررس به لحاظ سازگارى با محیط با دشواریهاى خاصى روبه رو مى شوند. پسران دیررس مضطرب و پرحرفند, خجالتى ترند و ساده و طبیعى رفتار نمى کنند. آنان در عین حال بى قرارند, رفتارى تحکم کننده دارند و توجه طلبند ومعمولا در میان همکلاسى هاى خود از محبوبیت کمترى برخوردارند. حال آنکه پسرهاى زودرس از اتکا به نفس و استقلال بیشترى برخوردار مى باشند.
در مورد دختران, تإثیر سرعت رشد بر شخصیت آنان آنچنان چشمگیر نیست. از آنجایى که دختران زودرس در سالهاى آخر دبستان رشد بیشترى نسبت به همکلاسى هاى خود دارند, ممکن است در این رابطه با مشکلاتى روبه رو بشوند. اما آنان در دوره راهنمایى معمولا در میان همکلاسى هاى خود از اعتبار بیشترى برخوردار مى شوند و در فعالیتهاى مدرسه نقش رهبرى را بر عهده مى گیرند. در این مرحله روابط دختران دیررس همانند پسران دیررس با والدین و همسالان خود ممکن است رضایت بخش نباشد.
برخى از پدر و مادرها با مراقبتهاى شدید و برقرارى محدودیتهاى طاقت فرسا, اجازه رشد به فرزندان خود نمى دهند. آنان به بچه هاى خود اعتماد نکرده و هرگز اجازه نمى دهند کودکشان به دلخواه خود عمل کند. آنان حتى در انتخاب نوع و رنگ لباس, نوع غذا و ... عقیده خود را به بچه شان تحمیل مى نمایند.
تعدادى دیگر از پدر و مادرها با مهر و محبت و ناز و نوازش غیر متعارف و غیر قابل قبول جلوى رشد طبیعى کودکان خود را مى گیرند. اینگونه والدین اجازه انجام هیچ کار و عملى را به بچه هاى خود نمى دهند, از ترس اینکه مبادا خطرى متوجه آنها شود.
عده اى از پدر و مادرها با تحقیر و سرزنش بچه خود و ناتوان خواندن او اینگونه به او القا مى نمایند که او از انجام هر کارى و در انجام هر کارى ضعیف و ناتوان است.
تعدادى دیگر از والدین بدون توجه به توان واقعى بچه هاى خود و بدون ارزیابى صحیح استعدادها و تواناییهاى فرزندانشان و توقع بیش از حد توان آنها, اهدافى را براى فرزندان خود معین مى نمایند که رسیدن بدان اهداف براى کودک غیر ممکن و یا بسیار سخت و بعید است. این دسته از والدین با دادن قول و وعده خرید وسیله مورد علاقه کودک یا وعده دادن جایزه به او, در کودک خود ایجاد انگیزه مى نمایند تا او براى رسیدن به آن هدف با تمام وجود تلاش نماید. اما بدیهى است چون هدف دور از دسترس مى باشد, کودک با شکست مواجه مى شود. چنانچه این شکستها و ناکامیها مرتبا تکرار شوند و ظرف خاطرات کودک را پر بنمایند طبیعى است که پس از مدتى اینگونه به آن کودک القا مى شود که ضعیف و ناتوان بوده و قادر به رسیدن به هیچ هدفى نمى باشد. بنابراین او پس از مدتى, خودباورى و اعتماد به نفسش را از دست خواهد داد.
عده اى دیگر از والدین, در مقابل چشمان بچه هایشان, تمامى مشکلات زندگى خود را به گردن بچه ها و به دلیل تولد آنان مى اندازند و همه بدبختیها را حاصل وجود آنان تلقى مى کنند. بدیهى است چنین کودکانى خود را ((بد)) بدانند و خود را مخل آسایش و آرامش پدر و مادرشان محسوب بدارند.
بدینگونه چنین افرادى در سنین نوجوانى و یا جوانى, با احساس حقارت و خودکم بینى, در مدرسه و کوچه و محل به دنبال تکیه گاهى مى گردند. آنان به دنبال کسانى هستند که چون خودشان نبوده و نیستند. به دنبال کسانى که نمى ترسند, پرخاشگرند و با همه درگیر مى شوند و در این میان بسیارند نوجوانان و جوانانى که جذب افراد شرور و خاطى مى شوند. افرادى که از هیچ چیز و هیچ کس نمى ترسند. از معلم, مدیر, پلیس, پدر و مادر و از هیچ کس دیگرى حرف شنوى ندارند. افرادى که همه قوانین و قواعد اجتماعى را نادیده گرفته و همه هنجارهاى اجتماعى را مى شکنند. آنان افرادى قلدر و زورگو هستند, از مدرسه فرارى بوده و دست به یک اعمالى مى زنند که از نظر نوجوان و جوان ما اعمالى قهرمانانه محسوب مى گردند و بدین ترتیب است که کودک خوب و سربه زیر دیروز ما, جذب یک چنین افرادى شده و از آنان الگو مى پذیرد. او دیگر حرف والدین خود را نمى پذیرد. خواهر و برادر کوچکتر خود را آزار مى دهد و رفته رفته پا, جاى پاى دوستان ناباب خود گذاشته و از مسیر درست منحرف مى شود و چه بسا چنین کودکان خوب و سربه زیر دیروز و نوجوان امروزى به دام باندهاى منحرف افتاده تنها به این دلیل که دختر و پسر نوجوان ما مى خواهند خلإ شخصیتى خود را پر کنند.