نویسنده


بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب (5)
گوهر اشک
احمد لقمانى


شور اندیشه و سپاه احساس
ربنا ما زارعان آیه ایم
تاجران رود و ابر و سایه ایم
گریه را در بغض خود دم مى کنیم
روى مژگان کشت شبنم مى کنیم
ما همه خنیاگران چامه ایم
ساکن اشک و زیارت نامه ایم(1)
ریزش اشک از دیدگان انسان, همراه با غم و زارى و گاه با شوق و سخن و زمزمه, گریه نامیده مى شود;(2) این ویژگى والا مخصوص انسانهاست و رهآوردهایى چون افزایش عمر, سلامتى روحانى و جسمانى, تهى سازى وجود از غبار غم و اندوه, فراهم کردن فضایى روشن از معنویت, سبکبالى و آرامش روانى براى هر یک ما به دنبال دارد.
سرچشمه اشک ((عاطفه و احساس)) است که در پى شوق و عشق, شکست و تنگدلى, محرومیت و یإس, پیروزى و شادکامى و یا حزن و اندوه از آسمان دیدگان ریزان مى شود,(3) داراى آثارى اجتماعى همچون تلطف و مهربانى, همدلى و همسویى, شکل گیرى حالات روحى و آثارى سیاسى همانند ادامه دادن راه و حرکت محبوب, شرکت در حماسه عزیز از دست رفته, تصمیم به تقویت آرمان خوبان و همدلى با افکار آنان دارد.
در جلوه هاى اعتقادى اشک, افزایش شور و عشق نسبت به باورهاى آسمانى محبوب, تصمیم به یکرنگى و سنخیت با عقاید پاک او, دریافت پیام روشنى بخش همراه با پیروى از صفات آسمانى و اندیشه هاى ناب وى را مى توان برشمرد. آثارى چنین ارزشمند بدان خاطر است که گریه مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است و سیرى در ژرفاى وجود و تهییج تمامى عاطفه, عشق و احساس آرمان گرایى را در این چهره تجلى مى بخشد.
((شکسپیر)) در باره ارزش اشک هدفمند مى گوید:
((اندیشه ها, رویاها, آه ها, آرزوها و اشکها از ملازمان جداناپذیر عشق هستند و عشقى که با اشکهاى چشم شستشو مى شود, همیشه پاکیزه, تمیز و زیبا خواهد ماند!))(4)
در یک نگاه نو و شایسته, عظمتى والا براى گوهرهاى اشکى که بر صفحه صورت نمایان مى شود ترسیم مى گردد, زیرا پزشکان از آثار دلنشین جسمانى, روانشناسان از تإثیر مثبت آن بر روح و روان, علماى اخلاق از جلوه هاى تإثیرگذار اشک دیدگان بر نورانیت دل و گیرندگى قلب, سخنان بسیارى گفته اند و جامعه شناسان از تسلط مثبت سخنرانان بر خنده و گریه مخاطبان خود گفتگو کرده اند!
با مراجعه به سخنان زرین و شیرین پیشوایان معصوم ـ علیهم السلام ـ افقى بس روشنگر دیده مى شود که پس از قرنهاى بسیار امروزه دانشمندان به برخى از حکمتهاى گفتار آنان پى برده اند. امام صادق(ع) گریه را ((موهبتى الهى)) بیان کرده است که توسط آن رطوبت مغز انسان جدا مى شود و زمینه بسیارى از دردهاى درونى همچون کورى و کم بینایى محو مى گردد. سلامتى و تندرستى بدن از یک سو و نشاط, سبکبالى و طراوت روحى از سوى دیگر, رهآوردى ارزشمند براى صاحبان اشک پدید مىآورد.(5)

اشک, جلوه ها و جنبه ها
گواه عشق ما این دیده و دل
رساند اشک و غم ما را به منزل
غدیر ما محرم دارد امروز
محرم بذر غم مى کارد امروز
هنوز اشک عزا پیوسته جارى است
رواق چشممان آیینه کارى است(6)
آیین و مکتبى که داراى دو جلوه جاودان براى پایندگى پیروان است, هرگز دچار سستى, خمودى و بى هدفى نمى گردد و هماره زنده و بالنده در عرصه هاى مختلف نمایان مى شود, ویژگى نخست جلوه عقلانى, منطقى و برهانى است که یکایک آموزه ها و بایدها و نبایدهاى آن برگرفته از خرد و حکمت ناب و اندیشه هاى درست و روشن است و جلوه دیگر, ویژگى عاطفى, احساسى و شیدایى آن است تا افزون بر بنیانهاى خردمندانه و منطقى در گستره احساس و عاطفه امواج انسانهاى علاقه مند را شیفته و شیدا سازد تا آمیزه ((اندیشه و عشق)), ((عمل صالح و سازنده)) در محیط فردى و اجتماعى فراهم نماید. بى شک این برجستگى بس والا در مکتب اسلام, به عنوان آیینى آسمانى, کامل و جامع به خوبى مشاهده مى شود. از این رو در معارف ناب اسلام, گریه پیروان براى اندوه و مصایب پیشوایان, گریه ضعف و زبونى نیست, بلکه اشکى است که ارمغان آن ((حماسه اى ژرف در دلها و دیده ها)) و ((حادثه اى بزرگ در عقلها و اندیشه ها))ست! در یک نگاه دانه هاى اشک سپاه احساس و لشگر اندیشه اند که بر صورت انسانى آرمان گرا, عقیده مند و شورآفرین دیده مى شوند و امروز و فردا و فرداهاى او را همراه با پاکیها و خوبیها مى سازند.
به تعبیر زیبا و رساى حضرت امام خمینى(ره) ((گریه)) و ((فریاد)) موجب بیدارى خوابآلودگان مى شود و با ((هیاهو)), ((نوحه خوانى)), ((شعرخوانى)) و ((نثرخوانى)), مکتب اسلام حفظ مى گردد, همان گونه که تاکنون حفظ شده است, پس گریه, مایه بقا و جاودانگى مکتب است, سبب بسیج ملتها و وحدت آنان است تا با یکپارچگى ملتها آنان آسیب پذیر نشوند و در عرصه هاى سیاسى و اجتماعى پیروز و سربلند باشند.(7)
((ویکتور هوگو)) بهره مندى از اشک را اینچنین توصیف مى کند:
((خوشبخت آن کس است که خدا به او دلى بخشیده که شایسته عشق و سوز و گداز است, هر کسى اوضاع عالم و قلب انسانى را در آیینه دو روى عشق و درد ندیده باشد, او هیچ حقیقتى را ندیده و از دنیا چیزى نفهمیده است.))(8)

سخن پروردگار حکیم و پیشوایان معصوم(ع) در باره اشک
قرآن کریم ((گریه)) را شیوه دیرینه انبیاى الهى مى شمرد, از سرشک غم دیدگان یعقوب در فراق یوسف,(9) گریه نوح نبى(10) و اشک چشمان شعیب پیامبر به درگاه الهى(11) سخن گفته است و داوود را رسولى اهل اشک و بکإ(12) معرفى فرموده و آخرین سفیر سعادتآفرین خود, حضرت محمد(ص) و اصحاب عزیز او را افرادى معرفى کرده است که سرشک غم و اندوه از دیدگان خود جارى مى کردند(13) و با شنیدن آیات قرآن از خوف الهى اشک مى ریختند. چنانکه اصحاب صفه, آن تهیدستان لبریز از ایمان را سپیدسیرتانى مى داند که با شنیدن آیات الهى اشک از دیدگانشان جارى مى گردید.(14)
برتر از چنین معارف گرانسنگ, آیات قرآن خبر از ((گریستن آسمان و زمین)) در مرگ مومنان مى دهد و در باره بندگان طغیانگر مى فرماید:
((فما بکت علیهم السمإ و الارض و ما کانوا منظرین;(15)
پس گریه نکرد بر آنان آسمان و زمین و مهلت نیز بدانان داده نشد.))
و صالحان و پاکان را این گونه مى ستاید:
((و یخرون للاذقان یبکون و یزیدهم خشوعا;(16)
و بر روى زمین مى افتند و مى گریند و بر فروتنى آنها مى افزاید.))
آثار ارزنده اجتماعى, اعتقادى, سیاسى, روحى و اخلاقى اشک موجب گردیده است که سیره معصومان علیهم السلام نیز بر چنین روشى استوار باشد. آنان اشک را نیاز درونى دانسته اند و بیرقى همیشه برافراشته براى حفظ آرمانهاى مکتب و راه رهروان برجسته و حرکتآفرین آن مى دانند. از این رو رسول خدا(ص) چون زنان مدینه را در حال گریه و سوک براى کشتگان خود در ((احد)) دید و از آن سو, شیون کننده اى بر پیکر پاک عموى خود, حضرت حمزه ندید, فرمود:
((و اما حمزه فلا بواکى له;(17)
اما عمویم حمزه گریه کنندگانى بر بالین ندارد.))
و زنان فهیم, چون سخن رسول خدا(ص) را شنیدند, همگى به خانه حمزه رفتند و به سوگوارى و اشک و آه پرداختند و پس از آن سنت گردید که صاحبان عزاى هر شخصى, نخست به خانه حمزه رفته براى او مى گریستند. و نیز چون خبر مرگ جعفر بن ابى طالب, به آن حضرت رسید, در حالى که پیامبر(ص) مى گریست, دیگران را به گریه تشویق مى کرد و مى فرمود:
((على مثل جعفر فلتبک البواکى;(18)
به مثل جعفر, گریه کنندگان باید بگریند.))
و همچنین با درگذشت همسر باوفا و مهربان پیامبر, حضرت خدیجه(ع), رسول خدا(ص) به سوک و ماتم و عزا پرداخت و آن سال که مصادف با رحلت عموى حضرت بود, ((عام الحزن)) یعنى سال اندوه نامیده شد.
آرى:
آنچنان کز برگ گل عطر و گلاب آید برون
تا که نامت مى برم از دیده آب آید برون
تا نسوزد دل, نریزد اشک و خون از دیده ها
آتشى باید که خوناب کباب آید برون
گر نباشد مهر تو, دل را نباشد ارزشى
برگ بى حاصل شود گل, چون گلاب آید برون(19)

پرسشى از امروز; پاسخى براى هر روز
پرسشى که هرازگاهى برخى از ناآشنایان با مفاهیم ناب و آموزه هاى درسآموز اسلام با ژستى روشنفکرانه بدان مى پردازند آن است که آثار اشک براى امروز و فرداى ما چیست؟ و آیا گریه نشانه ضعف و زبونى نیست؟ بهتر آن نیست به جاى اشک, شادى کنیم و با خنده و قهقهه یاد و نام قهرمانان تاریخ خود را حفظ نماییم تا هرگز به ما ملت گریه و سوگوارى نگویند, بلکه ملت ما را, بانشاط و شادکام خطاب کنند!!
پاسخ را از دیدگاه دیرآشنایان با اسلام ناب محمدى جویا مى شویم.
آنان ((حفظ مکتب)) را نخستین رهآورد اشک ارزشمند مى دانند و معتقدند نثر و شعر, خطبه و خطابه, ندبه و نوحه و هیاهو شیوه هاى شایسته اى براى حفظ آرمانهاى آسمانى اسلام است, از این رو افزون بر بکإ, تباکى یعنى خود را به شکل گریه کنندگان در آوردن نیز داراى ارزش تلقى شده است.
((زنده نگه داشتن نهضت شهیدان به ویژه سید شهیدان آفرینش)) دستاورد دیگرى براى گریه است, زیرا با ریزش اشک, نهضت بقا و پایندگى مى یابد. دانه هاى اشک گریه کنندگان را همرنگ محبوب مى سازد.
((بسیج نیروها و نمایش قدرت توده هاى دین باور)) در مراسم سوگوارى تجلى مى کند, زیرا زمان یادآورى حادثه ها و حماسه ها, اندیشه ها را شکوفا, احساسات را پرشتاب و یکایک اعضا را پرتوان مى سازد و در مسیر همرنگى, یکسونگرى و حرکت به سوى هدفى بلند و بالنده همگان را هدایت مى کند.
((جلوه هاى سیاسى اشک)) که در نگاه پرنور پیشوایان معصوم(ع) بوده است, سبب گردیده که در هر سال و هر فصل و به مناسبتهاى مختلف نگاهى لبریز از عظمت و قداست به قشرهاى مختلف در سطح جامعه معطوف شود و ملتهاى دین باور, ((ملت حماسه)) نامیده شوند.
افزون بر چهار اثر آسمانى و قدسى گریه, ((حفظ شعائر دینى و مظاهر الهى)) در زمانها و مکانهاى گوناگون موجب مى شود که اشک و عزاى خداجویان و آرمان گرایان باعث حفظ مظاهر و مشاعر و جلوه هاى جاودان خدامحورى و دین باورى در گستره شهرها و روستاهاى کوچک و بزرگ مى گردد و در یک سخن کوتاه با معرفتى والا, اشکها سیلهایى مى شود که سدهاى برافراشته شده از سوى دشمنان در برابر پیشبرد اهداف مکتب را خرد مى کند و دلها و دیده ها را باصفاى خاطر و صلابت بى نظیر به پشت سر گذاشتن یکایک موانع تشویق مى نماید.
در این حال همه با هم زمزمه مى کنند و مى گویند:
مردم عشقیم و در فصل فراق
رود جارى مى کنیم از اشتیاق
اشک من در فصل باران زاده است
هقهقى دارم که توفان زاده است
رود عصمت, شط اشک گرم ماست
باغ عصمت در بهار شرم ماست(20)
اکنون با این نگرش روشن و روشنگر به خوبى از ژرفاى سخن امام حسین(ع) آگاه مى شویم که فرمود:
((انا قتیل العبره لا یذکرنى مومن الا بکى;(21)
من کشته اشکم, هیچ مومنى مرا یاد نمى کند مگر آنکه به خاطر مصیبتهایم ـ مى گرید. ))
و راز و رمز گفتار امیر مومنان على(ع) به فرزند عزیز خود حسین(ع) را درمى یابیم که در ایام کودکى به او مى فرمود:
((یا قتیل العبرات;(22)
اى کشته شده گریه ها.))
و یا عظمت تشویق و هدایت امام رضا(ع) را به دست مىآوریم که به یکى از اصحاب فرمود:
((اى پسر شبیب! هرگاه خواستى بر چیزى گریه کنى, بر حسین بن على(ع) گریه کن. ))(23)
چنانکه امیر آفرینش و سپهسالار هستى حضرت مهدى(ع) با سخن سبز مهدوى خود به سید الشهدا(ع) عرض کرد:
((اى جد عزیز! در مصایب و بلاهایى که بر تو فرود آمد, هر صبح و شام سرشک غم و اشک اندوه از دیدگان خود جارى مى کنم و چون اشکم تمام شد براى تو خون گریه مى نمایم.))(24)
از سوى دیگر, آموزه هاى دعاهاى مختلف را بیشتر احساس مى کنیم که براى حفظ و استمرار راه پیشوایان مظلوم, شیعیان هوشیار و شیفته را به ((گریه)) یعنى ریزش اشک, ((ندبه)) یعنى گریه بلند, ((ضجه)) یعنى فریاد جانسوز و ((عجه)) یعنى شیون با حالتى از عمق جان رهنمون مى سازد و مى فرماید:
((فعلى الاطائب من اهل بیت محمد و على ـ صلى الله علیهما و آلهما ـ فلیبک الباکون و ایاهم فلیندب النادبون و لمثلهم فلتذرف الدموع و لیصرخ الصارخون و یضج الضاجون و یعج العاجون;(25)
پس بر پاک و پاکیزه ترین اهل بیت محمد و على ـ درود خداوند بر آن دو بزرگوار و خاندان آنان باد ـ باید اهل گریه بگیرند, ندبه کنندگان, زارى کنند و براى مثل آنان باید اشکها ریخته شود, فریادکنندگان فریاد برآورند و اهل ضجه, ضجه زنند و شیون کنندگان شیون زنند.))
به یقین با چنین دیدگاهى قدسى به خوبى درمى یابیم ((سرشک دیده)) نشان ((روشنى اندیشه)) است و هرگاه با شور و زمزمه و زارى همراه شود, توفانى در دل و دیده مىآفریند و ریشه دشمن و دشمنیها را از بن مى کند. به دیگر سخن دانه هاى اشک بلندترین فریاد در سکوت سرد و سخت ستم محسوب مى شود و روح مبارزه و رویارویى با ستمگران را زنده و پاینده مى سازد تا بدانجا که صاحبان اشک راستین حاضر به نثار و ایثار جان و مال خود مى شوند و این فداکارى را در راه آرمان والاى خود باعث افتخار و سربلندى و شکست شوکت دشمن مى شمرند و هماره بر این باور مى شوند که:
شیعه یعنى تشنه جام بلا
شیعگى یعنى قیام کربلا
شیعه یعنى امتزاج نار و نور
شیعه یعنى رإس خونین در تنور
شیعه یعنى هفت وادى اضطراب
شیعه یعنى تشنگى در شط آب(26)

فاطمه زهرا(ع); پیشوایى روشن اندیش; نگاهى پردامنه
دخت آفتاب, زهراى مرضیه(ع) بانویى بى نظیر در گستره آفرینش بود که از وسعت نگاهى بى کران و پردامنه برخوردار بود. از بلنداى بصیرت و بینش خویش به حال و آینده ـ نزدیک و دور و بسیار دور ـ بشریت مى نگریست و به دور از احساسات زودگذر و هیجانات جارى روز عقبه صحنه ها و حادثه ها را تماشا مى کرد. از آنجا که ((هدایت و سعادت آنها)) آرمان آسمانى او بود و ((منفعت فردى)) را فداى ((معرفت اجتماعى)) کرده بود. هرگز از مبارزه با غصب و غارت و ستم دست نکشیده و چون در صحنه مناظره و گفتگو براى آگاهى آیندگان حضور مى یافت, سخنانى منطقى و دلایلى محکم و استوار ارائه مى کرد و هنگامى که در این عرصه به رسالت خویش عمل کرد, جبهه ((راز و نیاز و زمزمه و اشک)) را براى مبارزه بى امان خود برگزید.
فاطمه زهرا(ع) به خاطر ستمى که به همه انسانها تا قیام قیامت شده بود, به اندازه همه آنها مى گریست و ((زمین و زمان)) را با صداى ناله و شیون خود آشنا مى کرد به گونه اى که ((بیشترین گریه کننده تاریخ)) و ((رإس البکائین))(27) نام گرفت. او در سخنى کوتاه, بى کران بصیرت خود را در باره اشک دیدگان خویش با عبارت ((سلاح)) مبارزه ترسیم کرد و فرمود:
((مصیبتهایى بر من باریده است که اگر بر روزها مى بارید, روزها شب مى شد; اگر قمرى شب بر شاخه اى مى گرید, من صبحگاه مى گریم و اشک را اسلحه خود قرار خواهم داد. ))(28)
روزى, شکوه از نبود نبى و ظلم به وصى نمود و از بازگشت توده هاى ناآگاه از راه رسالت و امامت گلایه کرد و فرمود:
((اللهم الیک نشکوا فقد نبیک و رسولک و صفیک و ارتداد امته و منعهم ایانا حقنا الذى جعلته لنا فى کتابک المنزل على نبیک بلسانه;(29)
پروردگارا به سوى تو شکایت مى کنم اندوه از دست دادن پیامبر و فرستاده و برگزیده ات را و به تو شکایت مى کنم از ارتداد امت پیامبر و اینکه حق ما را از ما منع کردند, همان حق (ولایت و رهبرى) که در قرآن, خود بر پیامبر اسلام و با زبان او نازل فرمودى.))
رنج و اندوه زهراى بتول(س), رنج محرومیت انسانها تا همیشه حیات و هستى است. او به روشنى مى دید که ادامه ((سقیفه)), ((صفین)) و ((جمل)), ((نینواى خونین)) و ((خلافت و سلطنت سیاه عثمانى و عباسى)) است.
بدون شک آن عزیز پاک با دیده تابناک خود محرومیت امروز انسانها را شاهد بود; براى آنان ناله مى کرد و گریه سر مى داد, در حجم نگاه فاطمه(س) مسلمانان فلسطینى, مظلومان افغانستان و محرومان تمامى جهان نمایان بود, از این رو حق داشت در جایى که فریاد او کارساز نیست با اشک و آه سخن خود را به گوش همه تاریخ برساند.
روزى در پاسخ ام سلمه که سوال کرد ((کیف اصبحت؟)) چگونه صبح کردى و حال شما چطور است؟ منشورى از شناخت روشنگر خود را نسبت به حوادث امروز و فردا و فرداها پدیدار کرد و فرمود:
((صبح کردم در میان حزن شدید و اندوه عظیم ... حکومت الهى بازیچه دست قدرت طلبان گردیده و امام به حق منزوى گشته است ... رشته هاى ایمان را دریدند و نسبت به وعده هاى الهى که بر همه واجب فرموده بود حفظ و پاسدارى از رسالت پیامبر ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ و دفاع از پرهیزگاران و مومنان را, چه بد و زشت عمل کردند.))(30)
و هنگامى دیگر رو به زنان مهاجر و انصار کرد و فرمود:
((به جان خودم قسم, فرزندى که از این نطفه فتنه به دنیا مىآید, باید به جاى شیر از پستان روزگار, خون بدوشید و قدحها لبریز از خون تازه و زهر کشنده پر کنید, مطمئن باشید که بلاها و فتنه ها بر شما خواهد بارید و شما را به شمشیرهاى بران و به قدرتهاى جبار و متجاوز بشارت باد. هرج و مرج کامل بر جامعه سایه اندازد و استبداد و خودسرى بر مردم حکومت کند و مالهایتان را به غارت برند و کشته هایتان را به ستم بدروند.))(31)
آرى فاطمه(ع) حق داشت به خاطر انحرافى آنچنان و انهدامى اینچنین در امت رسول خدا(ص), ((افقهاى دور آسمانها را غبارآلود و خورشید صبح و عصر را تاریک و بى فروغ))(32) بداند و روزگار بعد از پدر خویش را لبریز از ((اخبارى ناشایست و بلاهایى دردناک)) بیان کند به گونه اى که ((هیچ بلادیده اى نه در عجم و نه در عرب بدان مبتلا نگردیده است)) و بگوید: ((تا زنده ایم اى رسول خداوند! بر تو اشک مى ریزیم و تا چشم براى ما باقى است مثل ابر بهار بر تو مى گرییم))!(33)
و به راستى آنقدر زهراى عزیز از مصائب بعد از رحلت پدر گریست که آرامش را از اهل مدینه برد, همسایگان که از گریه هاى او بى تاب شده بودند, رو به امیر مومنان على(ع) کردند و گفتند:
سلام ما را به فاطمه برسان و بگو یا شب گریه کند, روز آرام بگیرد یا روزها بگرید و شب قرار یابد.
فاطمه(ع) در پاسخ آنان فرمود:
((عمر من به پایان رسیده است و دیگر در میان شما حضور چندانى نخواهم داشت.))
از آن پس روزها دست حسن و حسین علیهماالسلام را مى گرفت و بر سر قبر رسول خدا(ص) مى رفت و مى گریست و به آنها مى گفت: ((عزیزانم! این قبر جد شماست; کسى که شما را بر دوش خویش مى نهاد و علاقه بسیارى نسبت به شما داشت.)) آنگاه عازم بقیع مى شد و بر سر قبر شهدا به یاد سربازان و سرداران دلیر اسلام اشک مى ریخت. على(ع) براى آسایش زهرا(ع) سایبانى در بقیع بنا کرد به نام ((بیت الاحزان)), تا فاطمه(ع) سوزش کمترى از آفتاب تند حجاز احساس کند.(34)
قبرستان بقیع کنار راه کاروانها بود. فاطمه(ع) روزها و لحظه هایى که در بقیع سرشک غم از دیدگان جارى مى کرد, اشک را سنگرى مستحکم براى دفاع از ولایت و امامت قرار داده بود و از این طریق کاروانیانى را که از آنجا مى گذشتند و بر بقیع سایبانى مى دیدند و ناله هایى مى شنیدند, آگاه و هوشیار نسبت به حادثه هاى جانسوز پس از رسول خدا(ص) مى کرد.
شاید در باور زهرا(س) این بود: حال که مدینه در محاصره قرار دارد و از خروج صحابه راستین رسول اکرم(ص) جلوگیرى مى شود تا به بهانه ممانعت از ایجاد فتنه, هر گونه حرکت شورآفرین و معرفت بخش توده ها مسدود شود, اشک, و آه و ناله و گفتگوهاى افشاگرانه, بلندترین فریاد علیه شرایط موجود است و راهى براى رساندن مظلومیت امام على(ع) به دیگر ساکنان شهرها خواهد بود, شاید آنان با این آگاهى هوشیار و بیدار گردند.
محمود بن لبید ـ که روزى بر تربت پاک شهیدان احد گذر کرده بود ـ مى گوید:
فاطمه(ع) را به حالت شدید اشک و اندوه بر سر قبر حمزه سیدالشهدإ دیدم. مدتى صبر کردم تا آرام و قرار یابد, پس از آن پیش رفتم, سلام کردم و گفتم:
اى بانوى من! از این ناله هاى جانسوز, رگهاى قلب من پاره مى شود[ چرا اینچنین دلخراش و جانسوز اشک مى ریزید؟]
حضرت پاسخ داد: ((بر من سزاوار است که گریه و ناله سر دهم زیرا پدرى پرمهر که بهترین پیامبران بود, از دست داده ام و چقدر مشتاق دیدار اویم.))
گفتم: سرور من! بسیار علاقه مندم سوالى از شما بپرسم.
فرمود: بپرس.
گفتم: آیا پدر شما رسول خدا(ص) در زمان حیات خود به امامت على(ع) تصریح نمود؟
فرمود: واعجبا! آیا حماسه غدیر را از یاد برده اید؟
گفتم: غدیر خم را مى دانم اما مى خواهم بدانم که رسول خدا(ص) در این باره به شما فرموده است؟
زهراى مرضیه(ع) پاسخ داد: خداوند را گواه مى گیرم که رسول خدا(ص) به من فرمود:
بعد از من على, خلیفه و امام است و دو فرزندم حسن و حسین و نه فرزند از ذریه حسین امام خواهند بود, اگر از آنان پیروى کنید, هدایت مى شوید و اگر مخالفت کنید تا قیامت اختلاف در میان شما خواهد بود.))(35)
با شناختى روشن به خوبى درمى یابیم که اشک زهرا(ع), اشک ((شورآفرین و حرکت بخش)) بود که از ((سکوت و سکون)) هیچ رنگى نداشت. اشکى بود که پیش از ریزش, آرمانى آسمانى و عقیده اى قدسى آن را همراهى مى کرد تا افزون بر ((حال)), ((تحول)) بیافریند و ((اندیشه)) و ((انگیزه)) همسو با هم گردد.
بى شک اشکى و ناله هایى با چنین صلابت و قداست, هرگز در محدوده زمان و مکان خاموش نمى شود و شعاع شعله هاى آن همه تاریخ را پرفروغ مى سازد تا صاحبان بصیرت و بینایى از اعماق دل و دیده بینشى روشنگر نصیب خود سازند و زمزمه اى شیرین و دلنشین سر دهند و بگویند:
آب کوثر چیست؟ اشک فاطمه
ابر مى گرید ز رشک فاطمه
هر کجا سبز است نام فاطمه است
این سیادت از مقام فاطمه است
ناز آن چشمى که زهرا باورست
واى بر چشمى که بى زهرا ترست(36)
ادامه دارد.

پى نوشت:
1ـ کفشهاى مکاشفه, احمد عزیزى, ص331.
2ـ مفردات الفاظ القرآن, ص;58 مجمع البحرین, مجلد اول, ص;234 فرهنگ بزرگ جامع نوین, ج1, ص108.
3ـ ر.ک: تفسیر البیان, ج9, ص;436 تفسیر کشف الاسرار, ج4, ص;382 تفسیر المراغى, ج27, ص72.
4ـ چکیده اندیشه هاى سیدیحیى برقعى, ج1, ص250.
5ـ توحید مفضل, ترجمه علامه مجلسى, ص62.
6ـ جواد محدثى.
7ـ ر.ک: صحیفه نور, ج8, ص;71 ج16, ص;209 ج13, ص;153 ج10, ص30 ـ 32 و ص217.
8ـ چکیده اندیشه ها, ج1, ص250.
9ـ سوره یوسف, آیه ;76 ر.ک: تفسیر البیان, ج6, ص184.
10ـ سوره هود, آیه ;25 ر.ک: تفسیر کشف الاسرار, ج4, ص382.
11ـ سوره قصص, آیه ;22 ر.ک: همان, ج7, ص308.
12ـ سوره ص, آیه ;21 ر.ک: همان, ج8, ص342.
13ـ سوره حجر, آیه ;43 ر.ک: همان, ج5, ص329.
14ـ سوره نجم, آیه ;43 ر.ک: تفسیر المراغى, ج27, ص72.
15ـ سوره دخان, آیه ;29 ر.ک: همان, ج15, ص109.
16ـ سوره اسرإ, آیه 109.
17ـ بحارالانوار, ج47, ص248 و ج82, ص84 و 105.
18ـ همان, ج22, ص276.
19ـ اى اشکها بریزید, ص131.
20ـ کفشهاى مکاشفه, ص331, 341 و 329.
21ـ بحارالانوار, ج44, ص279.
22ـ کامل الزیارات, بخش اشک براى امام حسین(ع); ر.ک: بحارالانوار, ج101, ص354 و 356 و 337 و 331 و ;225 التهذیب, ج6, ص113.
23ـ بحارالانوار, ج44, ص286.
24ـ زیارت ناحیه مقدسه حضرت ولى عصر(ع).
25ـ مفاتیح الجنان, دعاى ندبه, ص966.
26ـ از مثنوى بلند ((شیعه نامه)) شاعر معاصر محمدرضا آقاسى, کیهان, 12/6/1371.
27ـ بحارالانوار, ج43, ص35.
28ـ کتاب عوالم, ج11, ص;454 وفإالوفإ, ج2, ص443.
29ـ حلیه الابرار, ج2, ص;652 کتاب عوالم, ج11, ص442.
30ـ مناقب ابن شهر آشوب, ج2, ص;205 کتاب عوالم, ج11, ص478 و 605.
31ـ چشمه در بستر, ص167.
32ـ نورالابصر, ص;53 احقاق الحق, ج10, ص;434 السیره النبویه, ج3, ص;364 عیون الاثر, ج2, ص340.
33ـ احتجاج طبرسى, ص;92 مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص;136 امالى شیخ مفید, ص41, طبقات ابن سعد, ص853. (با استفاده از نهج الحیاه, محمد دشتى).
34ـ بحارالانوار, ج43, ص177 و 35.
35ـ ریاحین الشریعه, ج1, ص250.
36ـ احمد عزیزى.