وصف وارستگى مرورى بر شرح حال سیده نفیسه 4



وصف وارستگى
مرورى بر شرح حال سیده نفیسه
(قسمت چهارم)
غلامرضا گلى زواره


آنچه گذشت
گفته شد که سیده نفیسه فرزند حسن انور در مکه به دنیا آمد و در مدینه به شکوفایى رسید و در پانزده سالگى با یکى از فرزندان امام صادق(ع) (اسحاق موتمن) ازدواج کرد و از طریق عبادت, تهجد و پارسایى به مقامات معنوى واصل گردید و بر ساحل کرامت قرار گرفت, از مدینه به فلسطین و از آنجا به مصر مهاجرت کرد, در این دیار به پرتوافشانى پرداخت و مشکلات علمى و اجتماعى افراد را برطرف مى نمود و شخصیتهاى مشهورى از وى حدیث مى شنیدند. در مقابل ستم مقاومت کرد و رفتار امیر مصر را نکوهش نمود, انفاس قدسى او موجب شفاى بیماران و رفع مصایب افراد گردید.
در آخرین قسمت شرح زندگى این بانوى بزرگ با جلوه هایى دیگر از زندگى و شخصیت وى آشنا مى شویم.

اوقات باقداست
سیده نفیسه فرصتهایى خاص از ایام سال را توإم با نوعى قداست مى دانست و مى کوشید در چنین زمانهایى بیشتر از سفره معنوى توشه برگیرد و ارتباط خود را با عالم قدس و ملکوت تقویت کند. دل و ذهنش به درک لحظات عرفانى ماههاى رجب, شعبان و رمضان بسیار شایق بود و مى کوشید از طریق عبادت, اذکار و ادعیه این برهه از زمان را غنیمت شمرده و به برکت آن حسنات خویش را ارتقا دهد. رجب را ماه خداوند مى دانست و در این ایام صائم بود تا خداوند را از خویش خشنود کند و خشم الهى را از خود دور نماید زیرا موقع مناسبى براى استغفار است و رحمت الهى را جلب و جذب مى کند. یک خصوصیت دیگر نیز در زندگى این بانوى عارف برجستگى داشت و به او امتیاز مى داد و آن اینکه به طرق گوناگون مرگ و آخرت را از ذهن خویش عبور مى داد و غفلت از این حقیقت مسلم را غوطه ور شدن در مرداب متعفن امور دنیایى مى دانست. با یاد مرگ قلب خود را صفا مى داد و به آرامشى آمیخته با سرور معنوى نایل مى گردید و در دعاهایش از خداوند مى خواست لحظات چشم فرو بستن از دنیا را در نظر داشته باشد و چون در ماههاى پایانى زندگى احساس کرد چند قدمى با مرگ فاصله ندارد شوق و ذوقش رو به فزونى رفت و مى خواست هر چه زودتر از این قفس تن برهد:
چنین قفس نه سزاى چون من خوش الحا نیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
براى اینکه انس زیادى با حیات برزخى داشته باشد در خانه اى که مى زیست با دست شریف خویش قبرى حفر کرد و در آن نماز خواند و به نقلى یکصد و نود بار قرآن را در این حفره ختم نمود که برخى این میزان را دو هزار مرتبه نوشته اند.(1)
بدین گونه محل سکونت وى مصداق روایت امام صادق(ع) گردید که مى فرمایند: ((والدار اذا تلى فیها کتاب الله کان لها نور ساطع و تعرف من بین الدور;(2)
چون در خانه اى کتاب خداوند تلاوت شود نورى از آن در آسمان ساطع مى گردد و بدین وسیله از بین منازل دیگر شناخته مى شود.))
کناره جویى از لذتهاى دنیایى و اکتفا کردن به قوتى اندک ضمن آنکه بر نیروى ایمان و صلابت روحى سیده نفیسه مى افزود به موازات این اعتلاى معنوى روز به روز نحیف و لاغر مى گشت.(3) زیرا بدیهى است هر چه شمشیر برنده تر و تیزتر باشد زودتر غلاف خود را آسیب پذیر مى سازد اما او با همین بدن رنجور و علیل و به تحلیل رفته, شبها را برمى خاست و به تهجد, دعا و نوافل مى پرداخت و روزها را صائم بود. روز اول ماه رجب سال 208 هجرى, پاییز برگ ریزان این جسم نحیف فرا رسید در حالى که روح, مسیر اهتزاز و تعالى را طى مى کرد. دختر برادرش (زینب) مى گوید: عمه ام سیده نفیسه رنجور شد و در اولین روز ماه رجب در بستر بیمارى قرار گرفت. پس چون از تاب و توان افتاد براى شوهرش اسحاق موتمن که در آن هنگام به مدینه رفته بود, نوشت: حال مساعدى ندارم و کسالت و بیمارى تنم را آسیب پذیر ساخته و فکر نکنم سلامتى خود را باز یابم. به نظر مى رسد زمان مفارقت نزدیک شده و مرگم فرا رسیده است پس در اسرع وقت خود را به من برسان.

در بستر بیمارى
لحظه به لحظه حالش رو به وخامت مى رفت اما نه از عبادت شبانه دست کشید و نه آنکه روزه دارى خود را ترک گفت تا آنکه در شب جمعه مصادف با اول رمضان المبارک سال 208 هجرى بیمارى او شدت یافت, مع الوصف روز بعد را با روزه آغاز کرد, در این هنگام طبیبى برایش آوردند. او از حکیمان حاذق و مشهور مصر بود. پس از معاینات لازم, گفت این بانو باید براى رسیدن به سلامتى و بهبودى روزه اش را افطار کند زیرا ضعف شدید در مزاجش نفوذ کرده و جانش را تهدید مى کند. وقتى سیده نفیسه اظهارات طبیب را شنید, گفت: شگفتا! سى سال تمام است از خداوند مسإلت مى کنم که با حالت روزه دارى از این دنیاى فانى بروم و چقدر برایم دشوار است که روزه ام را در میان روز آن هم در آغاز این ماه شریف افطار کنم. طبیب از این وضع شگفت زده شد و چون متوجه مقام معنوى این بانو گردید از وى خواست تا براى او دعا کند. سیده نفیسه هم چنین کرد. شرح حال نگاران نوشته اند که در این حال سیده نفیسه اشعارى را خواند که ترجمه اش چنین است:
((طبیبم را از من دور کنید و مرا با حبیبم وا گذارید چرا که اشتیاقم به سوى او شدت یافته و عشق و محبت من اکنون این است که در لهیب سوزان او بگدازم. از میان رفتن آبرویم در میان جمعى سخن چین و رقیب در عشق و هواى حبیبم بر من گواراست و چون به معشوق خود مى رسم اگر احیانا چیزى از دستم برود باکى ندارم. کسى که مرا از علاقه به او ملامت کند هرگز دستش به دامن او نمى رسد. بدنم به ناتوانى و بیمارى خشنود است و از این بابت گلایه اى ندارد, آن گاه این غافلان به من فشار مىآورند که باید بدنت را حفظ کنى.(4)))
زینب دختر برادرش مى گوید حال عمه ام بدین منوال بود تا دهه دوم ماه رمضان بدین حال توإم با مرارت بماند و چون حال احتضار به وى دست داد قرآن را گشود تا آیاتى را تلاوت نماید, سوره انعام آمد, همین طور آن را قرائت مى کرد تا آنکه به آیه: قل لله کتب على نفسه الرحمه(5) رسید. در این حال روحش به روضه جنان و آشیانه عرشیان پرواز کرد. در منابع دیگر از جمله در الاصداف آمده است که زینب گفته است پس از چندى که از تلاوت سوره انعام گذشت چون به آیه ((لهم دار السلام عند ربهم و هو ولیهم بما کانوا یعملون))(6) رسید از حال رفت. من او را در آغوش گرفتم. در این حال شهادتین را بر زبان جارى نمود و روحش از بدنش مفارقت نمود.

میهمان قدسیان
اسحاق موتمن توسط نامه سیده نفیسه از بیمارى همسر خویش باخبر گردید و روزى به مصر آمد که دختر حسن انور رحلت کرده بود اما هنوز بدن پاک این بانو را دفن نکرده بودند, مشاهده این وضع اسحاق را به شدت متإثر کرد. او چشمه اشک را در کویر غم جارى ساخت و در حالى که شیون و ناله مى کرد و سیماى منورش چون ماه در خسوف بود گفت مى خواهم پیکر نواده امام مجتبى(ع) را که عمرى در پارسایى و پاکى گذراند به مدینه النبى انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجداد و نیاکانش در قبرستان بقیع به خاک سپارم.
مردم مصر که به دلیل رحلت سیده نفیسه قلبى مشحون از حزن و ماتم داشتند با شنیدن این سخن تإثر مضاعف پیدا کردند زیرا حداقل این انتظار را داشتند حال که از نعمت حیات دنیوى این زن پاک سرشت محروم شده اند حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خویش را از او بخواهند اما با اصرار اسحاق مبنى بر بردن پیکر نفیسه از مصر مواجه شدند و چون مشاهده کردند نمى توانند وى را متقاعد کنند تا آن بانو را در سرزمین مصر به خاک بسپارند و او از نظرش منصرف نمى گردد نزد امیر مصر رفتند و ملتمسانه اظهار داشتند خواسته هاى ما را به وى برسان و از اسحاق بخواه اجازه دهد همسرش در قبرى که خود براى خویش حفر کرده و در آن بارها قرآن را ختم نموده دفن شود. حاکم وقت مصر که از مقامات معنوى سیده نفیسه و نفوذ روحانى وى در جامعه مصر اطلاع داشت اسحاق را فرا خواند و گفت: تو را به خداوند متعال سوگند مى دهم این اجتماع مشتاق را از چنین فیضى محروم مکن. اما با این وجود اسحاق قبول نکرد. پس اموال فراوانى به قدر بار شترى که با آن از مدینه به مصر آمده بود به وى دادند و تقاضا کردند اجازه دهد همسرش در مصر دفن گردد, این بار نیز از برآوردن درخواست مردم امتناع کرد. مردمان مشتاق, آن شب را با اندوه و حزنى مضاعف سپرى کردند چون صبح صادق فرا رسید و نزد فرزند امام صادق(ع) آمدند مشاهده کردند از تصمیم دیروز برگشته و با نظر مصریان موافق شده است. با شگفتى دلیل این حالت را از وى پرسیدند. گفت: شب گذشته در رویایى راستین جدم رسول اکرم(ص) را دیدم که خطاب به من فرمود: ((رد علیهم إموالهم و ادفنها عندهم;
اموالشان را به آنان باز گردان و نفیسه را نزدشان دفن کن.))
و بنا به نقل دیگر در عالم خواب حضرت محمد(ص) خطاب به وى فرمود: یا اسحاق! لا تعارض اهل مصر فى نفیسه فان الرحمه تنزل علیهم ببرکاتها;
اى اسحاق با اهل مصر بر سر سیده نفیسه معارضه مکن, به برکت او بر آنان رحمت نازل مى گردد.))
پس مقرر گردید پیکر آن خاتون پرهیزگار در خانه اش واقع در درب السباع دفن گردد و روزى که خواستند بدنش را تشییع کنند واقعا از ایام شگفت در تاریخ مصر بود زیرا مردم مسلمان از اطراف و اکناف با ازدحام عجیبى مىآمدند و بر جنازه او نماز مى گزاردند. آن شب تا صبح شمعها روشن کردند و شیون مردم از تمامى خانه ها به گوش مى رسید و تإسف بر فقدان این بانو غیر قابل وصف بود و برخى مورخان نوشته اند در ایام سوگوارى براى او جمعیت در صحرا موج مى زد و اجتماعى به آن عظمت در تاریخ مصر تا آن زمان مشاهده نشده بود.(7)
بارگاه نورانى
علماى نسابه, راویان و مورخان بر این عقیده اند که مرقد نفیسه در موضع کنونى واقع شده و کسى خلاف آن را نگفته است و در کتاب معروف ابن زیات که در آداب زیارت مشاهد و ضریح هاست بر زیارت این بانو تإکید شده و سپس این روایت را از رسول اکرم(ص) آورده است که: ((النجوم امان اهل السما و اهل بیتى امان اهل الارض;
ستارگان مایه آسایش و امنیت اهل آسمانند و اهل بیت من نیز در زمین چنین هستند. ))
ابن زیات افزوده که همان گونه که علما نقل کرده اند صحیح ترین مشاهد از مراقد اولاد على(ع) در مصر به سیده نفیسه تعلق دارد که در این سرزمین اقامت گزید و به دست خویش قبر خود را حفر کرد.(8)
احمد ابوکف مى گوید مشهد و مسجد این بانو در مصر, مرواریدى از آل البیت است که بر جبین مصر مى درخشد و منشإ برکات زیادى شده است. وى خاطرنشان مى نماید وجود این مرقد براى مصریان همچون کشتى نجات مى باشد و سیده نفیسه گلى است که عطر نبوت از آن استشمام مى شود. مزارش چون ستاره اى فروزان مصر را روشن کرده و بر نورانیت آن افزوده است و هر وقت مردم مشکلى پیدا مى کنند و سینه اى تنگ مى یابند به سوى آرامگاهش مى روند و در فضاى معنوى بارگاهش تنفس مى کنند و بدین گونه روان خویش را با روحانیت این جایگاه مبارک پیوند مى زنند و به برکت آن از انکسار قلبى رهایى مى یابند.(9)
جماعتى از صلحا و بزرگان, قبر شریفش را زیارت کرده اند. همچون استاد کبیر ابى الفیض, ذىالنون مصرى, ابن ابراهیم خمیمى (از رجال بااعتبار و اهل عرفان), ابى الحسن دینورى, ابى على رودبارى, ابى بکر احمد بن نصردقاق, بنان بن احمد بن محمد بن سعید, حمال واسطى, سقران بن عبدالله مغربى و ...
یوسف بن یحیى صفانى در کتاب نسیم سحر در شرح حال حسن بن زید نوشته است: نخستین کسى که بر قبر این بانو بارگاهى بنا کرد عبیدالله بن السرى الحاکم والى مصر بود که به خاندان عصمت علاقه داشت, بازماندگانش نیز نسبت به این مرقد محبت نشان مى دادند و مقام سیده نفیسه را تجلیل کرده اند.(10)
به هنگام روى کار آمدن فاطمیان و به حکومت رسیدن ابوتمیم معد, ملقب به مستنصر بالله پنجمین خلیفه فاطمى, این بقعه رو به ویرانى نهاد و بار دیگر این خلیفه, روضه مذکور را تجدید عمارت کرد و پایه هایش را استوار ساخت و بر سنگى از رخام که بالاى سر درب ورودى آن نصب شده نام وى به چشم مى خورد.(11)
خلیفه الحافظللدین عبدالمجید علوى قبه اى بر مزار ضریح بنا کرد و آن را به هنرها و فنون اسلامى آراست و محراب پرشکوهى برایش ترتیب داد که مى توان کتیبه هایى را به خط کوفى در آن دید. احداث قبه و محراب در سال 532 هجرى به پایان رسید, با روى کار آمدن ایوبیان قبه و مزار سیده نفیسه مورد بى اعتنایى فرمانروایان این سلسله قرار گرفت تا آنکه سلسله ممالیک روى کار آمدند, معروف سلاطین آن سلسله الملک الناصر محمد پسر قلاوون (حکومت 693 تا 741ه$.ق) بود که در سال 714 هجرى فرمان داد مشهد سیده نفیسه را نظارت جدى کرده و نسبت به آبادانى و احیاى بناهاى آن بکوشند. همچنین به دستور وى مسجدى در جوار زیارتگاه مزبور احداث گردید که یک جهانگرد مراکشى به نام خالد بلوى که به سال 737 هجرى از مصر دیدن کرده به وصف آن پرداخته است.(12)
اینکه پس از رحلت سیده نفیسه بلافاصله برایش قبه, بارگاه, روضه و رواق در نظر گرفته اند از نفوذ معنوى او در میان مصریان حکایت دارد. تجدید بنا, مرمت, توسعه و آبادانى این بنا در اعصار گوناگون نیز جلوه اى از اخلاص و کرامت این بانو را به نمایش گذاشته است. هر کس در هر موضوعى مشکلى داشته باشد در این جایگاه به درگاه الهى تضرع مى کند تا خداوند اندوه او را برطرف نماید. برخى عارفان گفته اند اگر کسى گرفتار سختى و مصیبتى باشد و به مشهد سیده نفیسه برود و در آنجا با قلبى پاک و نیتى خالص یک بار سوره حمد و یازده مرتبه سوره سبح اسم ربک و یازده مرتبه سوره توحید را تلاوت کند و ثوابش را به روح این سیده پاک طینت هدیه نماید مشکلاتش برطرف مى شود. در کتاب سفینه البحار آمده است هر کس حاجتى داشته باشد و هزار مرتبه به روح سیده نفیسه خاتون صلوات هدیه کند خداوند ان شإالله حاجاتش را روا مى گرداند.(13)
مقریزى مى نویسد قبر سیده نفیسه یکى از مواضع معروف مصر مى باشد که به اجابت دعا معروف مى باشد و هر وقت به مصرىها مصیبتى مى رسد به این مکان مى شتابند و حاجت خود را مطرح مى کنند و با ذکر و دعا و استغاثه جواب مى گیرند.(14)
اصولا مردم عصر به این جایگاه مبارک اعتقاد خاصى دارند و چون سیده نفیسه بارها مشکلات آنان را برطرف کرده و نتایج توسل به این بانو را مکرر دیده اند همواره آن مزار شریف پناهگاهى براى درماندگان مى باشد. ابى مسک کافور اخشیدى که پس از وفات سومین سلطان اخشیدى با اعلام استقلال مدت سه سال (از 335ه$.ق) در مصر فرمانروایى کرد(15) زیارت سیده نفیسه را ترک نمى کرد و در هر شب پنجشنبه هر کجا که بود خود را به این روضه منور مى رسانید و به محض اینکه مکان مزبور را از چند صد مترى مشاهده مى کرد از اسب پایین مىآمد و به احترام سیده نفیسه با پاى پیاده به سوى مزارش مى رفت و در آنجا با سر برهنه به دعا مشغول مى گشت و برآوردن حاجات خویش را از خداوند طلب مى کرد.(16)
عبدالغنى نابلسى از سیاحان مسلمان که در سال 1105 هجرى از قاهره دیدن کرده نوشته است: زنان مصرى از قرن هشتم هجرى تا کنون روز چهارشنبه را به زیارت مزار این بانو اختصاص داده اند. و روز پنجشنبه به زیارت مشهد رإس الحسین مى روند و این موضوع در عصر فاطمیان مرسوم بوده است.(17)
ابومحمد عبدالله یافعى یمنى مى گوید: سیده نفیسه در درب السباع دفن شده و امروز جز آن قبر, مزار دیگرى در این محله نمى باشد و مرقدش زیارتگاه و دعا در کنارش به اجابت مى رسد. وى مى افزاید من خود به آهنگ زیارت مشهدش برفتم, جمع کثیرى از مرد و زن و بیمار و نابینا را در آنجا یافتم و خود به قصد زیارت مشغول شدم.(18)

شرح اشتیاق
ارتباط مردم مصر با مراقد علویان و آرامگاههاى بزرگانى از خاندان عصمت و طهارت, شکستى بزرگ براى وهابیانى است که در مصر ضد شیعه فعالیت مى کنند. با گذشت حدود دوازده قرن بر شکوه و رونق مشهد سیده نفیسه که از بانوان علوى است افزوده شده و گویى روح پاک این خاتون پارسا کنار زایرین نشسته, سخنان آنان را گوش مى دهد و دانه هاى متوالى اشک را از دیدگان آنان پاک مى کند و براى رفع مشکلات و اداى حاجتشان اقدام مى نماید.(19) صالح الوردانى, محقق مصرى, تإکید مى کند مرقد سیده نفیسه از جمله اماکن معروف مصر است که نشان مى دهد درخت تشیع در این سرزمین از ریشه هاى عمیق و تنومندى برخوردار است, سالروز تولد این بانو و نیز حضرت زینب(س) امروزه باشکوه هر چه تمامتر در کشور مزبور برگزار مى شود و این آداب و رسوم دلیل بس آشکارى است بر وجود و نفوذ آثار و مراسم مذهب تشیع در اعماق قلوب مصریان(20), قبور متبرک رإس الحسین(ع) حضرت زینب(س) و سیده نفیسه چون چشمه اى در حال جوشش است و این سه بارگاه فروزان شعله محبت به اهل بیت را در میان مصریان روشن نگاه مى دارد و گویى پیوند آنان با مراقد مزبور, حلقه اتصال و اتحاد شیعه و سنى است و نقطه اشتراک مردمان این سامان با شیعیان ساکن در نقاط دیگر جهان مى باشد.(21)
مردم مصر در سالروز رحلت سیده نفیسه برنامه اى خاص ندارند اما همه ساله به مناسبت سالروز ولادتش جشن باشکوهى برگزار مى کنند.(22) نخستین جشن سالروز تولد این بانو در سال 889ه$.ق در عصر الاشرف سیف الدین قاى بتاى (حکومت 872 ـ 901 هجرى) از سلسله ممالیک چرکسى برگزار شد. در اوقات دیگر, به خصوص در روزهاى یکشنبه و پنج شنبه جمعیت انبوهى به زیارت این مکان مىآیند و جشنهاى ازدواج در اطراف مرقدش برگزار مى شود.(23)
شب تولد سیده نفیسه ازدحام جمعیت در روضه او چنان زیاد است که امکان ورود حتى به صحن مسجدى که در مجاور مرقدش قرار دارد بسیار مشکل مى باشد. فرقه هاى گوناگون شیعه در کنار برادران اهل تسنن تا پاسى از شب با مولودیه خوانى نسبت به مقام اهل بیت(ع) و این بانو ابراز محبت مى نمایند. مردم مصر بوسیدن ضریح, تضرع و توسل به سیده نفیسه را براى برآوردن حاجات روا مى دانند و طواف عروس در حرم او مرسوم است. محل طواف زنان و مردان جداست و رایحه عطر, فضاى روحانى روضه او زایرین را معطر مى نماید.
زیارت کنندگان زیر لب دعایى زمزمه مى کنند, دست به نیایش برمى دارند و سوره هایى از قرآن مجید را تلاوت مى کنند, دست به ضریح مى مالند و حتى لباسهاى خود را با آن متبرک مى نمایند; سپس دست خویش را به صورت مى کشند تا سیماى خود را از امواج مقدسى که از مرقد آن بانو ساطع شده بهره مند نمایند, پدرها فرزندان خود را سر دست بلند مى کنند تا مرقد را مشاهده کنند و مادران به کودک خویش نشان مى دهند که چگونه شبکه اطراف مرقد را لمس نمایند و برکت گیرند. زایرین در یک بهمآمیختگى و محبت شگفتآور در کنار هم استراحت مى کنند. در این مکان تجلیات ایمانى بروز مى کند که امکان دارد به صورت زمزمه اى زیر لب یا فریاد باشد از کنجکاوى شدید تا خلسه عرفانى و از شادى تا گریه. هر کسى به شیوه خود و بر حسب تمایلات درونى و علایق باطنى و میزان معرفت خویش شفاعت سیده نفیسه را براى شفا, رفع یک ناراحتى و یا درخواستى دیگر طلب مى کند.
در زیر گنبد مرتفع مزارش صداهایى که نامش را با التجا و التماس و به بزرگى و عظمت تکرار مى کنند طنین مى افکند. حتى صداى پاى جمعیت به خود تنهایى استغاثه مى باشد. چهره هاى متفاوت در زیر نور چراغهاى نئون از اشتیاق و محبت حکایت دارند. امواج مستمر زایران احساس شگفتى از حرارت عشق و کشش به سوى این بانوى پرهیزگار را ایجاد مى کند.(24)
در کتب تراجم و شرح حال براى این بانو زیارت نامه هایى را ذکر کرده اند. شبلنحى در اثر مشهور خود و نیز مولف کتاب ((الدره النفیسه فى ترجمه السیده النفیسه)) مى نویسند وقتى کسى مى خواهد مرقد این بانو را زیارت کند به هنگام داخل شدن متوجه این حقیقت باشد که وى از خاندانى است که خداوند اراده نمود هر گونه رجس و ناپاکى را از آنان دور کند و سپس با چنین معرفتى زیارت نامه بخواند, در زیارتنامه اى که این دو مورخ آورده اند مقامات معنوى و شرافت نسبى سیده نفیسه ستوده شده و بر او به عنوان بانویى از خاندان عترت درود فرستاده شده و تقاضاى ثواب و مغفرت از روح پاکش گردیده است.(25)
موثق بن عثمان مى گوید وقتى برخى اسلاف به زیارت سیده نفیسه مى رفتند زیارت ویژه اى را مى خواندند و این زیارتنامه در کتاب ((درر الاصداف)) ذکر شده است. در قسمتى از این متن مى خوانیم:
السلام و التحیه و الاکرام و الرضا من العلى الاعلى الرحمن على سیده نفیسه سلاله نبى الرحمه و هادى الامه ... و اقض حوائجنا فى الدنیا و الاخره یا رب العالمین. (26)

برادران, خواهران و بازماندگان
سیده نفیسه خواهرى به نام ام کلثوم داشت که پس از رحلت پدرش (حسن انور) عبدالله بن على از نوادگان ابن عباس معروف او را به همسرى خویش برگزید. مادر وى و برادرانش اسماعیل و اسحاق, ام سلمه دختر حسین اثرم (فرزند حسن بن على(ع)) مى باشد که برخى نامش را زینب هم گفته اند.(27) ابى نصر بخارى و دیگر مورخان براى سیده نفیسه هفت برادر به نامهاى: ابومحمدقاسم (جد سادات گلستانه), على مکنى به ابوالحسن و ملقب به سدید, ابوطاهر زید, اسحاق (معروف به کوکبى), عبدالله مکنى به ابوزید و معروف به جریده, ابراهیم و ابومحمد اسماعیل شمرده اند. (28)
مورخان و علماى نسب شناس خاطرنشان نموده اند حاصل ازدواج اسحاق بن جعفر با سیده نفیسه, دو فرزند به نامهاى قاسم و ام کلثوم مى باشد که بنا به اظهارات عده اى از آنان از این دو, فرزندى بر جاى نماند ولى برخى از شرح حال نگاران طوایفى از دانشمندان, سادات و مشاهیر را از این خاندان ذکر کرده اند, یکى از پسران اسحاق موتمن که تاریخ نویسان از او به عنوان حسین یاد کرده اند به حران مهاجرت کرد و نخستین فرد این دودمان بود که به حلب رفت و پس از وصلت با دختر یکى از رجال این دیار توانگر شد. وى موفق گردید در زمانى که مذهب حنفى در حلب حکمفرما بود تشیع را به آنجا ببرد, نقابت طالبیان حلب در عصر حمدانیان به یکى از نوادگان وى محول گشت. به گفته سیدمحسن امین, فرزندان این خاندان همچنان در یکى از نواحى حلب (فوهه) داراى قدر و منزلت اجتماعى هستند و شجره نامه اى که به تإیید بزرگان و مشاهیر دانشوران رسیده است, در دست دارند, برخى از آنان نیز در عراق و آذربایجان به سر مى برند.(29)
بنى زهره خاندانى از سادات شیعه دوازده امامى هستند که بسیارى از آنان اهل معرفت, دانش و سیاست و داراى تإلیفات مهم هستند و دانشورانى بزرگ نزد آنان به کسب معارف اهتمام ورزیده اند, این شجره پاک و آراسته به پرهیزگارى و دانش منسوب به اسحاق بن جعفر الصادق(ع) هستند و گاه آنان را اسحاق و اسحاقیون خوانده اند. این هم یکى دیگر از افتخارات سیده نفیسه است که افرادى از نسل او در نشر فرهنگ قرآن و عترت و نیز گسترش تشیع و صیانت از علویان و سادات تلاش کرده اند و در صفحات تاریخ نام خویش را به عنوان انسانهایى دانشمند و سیاستمدار ثبت کرده و به درخشندگى و فروزندگى تشیع افزوده اند. برخى از دانشوران بنى زهره عبارتند از عزالدین ابوالمکارم حمزه بن على (511 ـ 585ه$.ق), جمال الدین ابوالقاسم عبدالله بن على (531 ـ 580ه$.ق), محیى الدین ابوحامد محمد بن عبدالله (تولد پس از سال 564ه$.ق), ابوعلى حسن بن زهره الحسینى (متولد 564 هجرى) بدرالدین حسن بن محمد بن على بن الحسین (از دانشوران نیمه دوم قرن هشتم هجرى).
دیگر از فرزندان اسحاق موتمن و سیده نفیسه,محمد مى باشد که طایفه اى به نام بنوالوارث در شهرستان رى از نسل او بوده اند و از آنهاست احمد بن محمد بن محمد ابن ابى حمزه. ابن طباطبا گفته است این افراد از مدینه به کوفه رفتند و از آنجا به رى کوچیدند. گروهى نیز به مصر رفتند. ذهبى خاطرنشان مى نماید که عده اى از اولاد اسحاق در نیشابور اقامت گزیدند.(30)
پایان

پى نوشتها:
1ـ نورالابصار, ص;258 ناسخ التواریخ, ج سوم, ص126.
2ـ وسائل الشیعه, ج4, ص851.
3ـ حضرت على(ع) در خطبه متقین نهج البلاغه از جمله اوصاف پارسایان را اندام ضعیف و نحیف دانسته اند.
4ـ نک: التحفه الانسیه من مآثر النفیسه.
5ـ سوره انعام, آیه 12.
6ـ سوره انعام, آیه 127.
7ـ نور الابصار فى مناقب آل البیت النبى المختار, ص;258 آل بیت النبى فى مصر, ص;104 اسعاف الراغبین, ص;207 السیده نفیسه, توفیق ابوعلم, ص;13 منتهى الامال, ج2, ص;300 تتمه المنتهى, ص;195 ریاحین الشریعه, ح5, ص93 ـ ;94 خیرات حسان, ص;123 زندگانى حضرت امام جعفرصادق(ع), عمادزاده, ج3, ص;388 نور ملکوت قرآن, علامه سیدمحمدحسین حسینى تهرانى, ج4, ص493 ـ 494.
8ـ الکواکب السیاره فى تربت الزیاره, ابن زیات, ص;5 مساجد مصر و اولیإ الصالحون, دکتر سعاد ماهر محمد, ج1, ص125.
9ـ آل بیت النبى فى مصر, ص99 ـ 100.
10ـ مشاهد العتره الطاهره و اعیان الصحابه و التابعین, سیدعبدالرزاق کمونه الحسین, ص247 ـ 248.
11ـ المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار, ج2, ص641.
12ـ مساجد مصر و اولیإ الصالحون, جزء اول, ص126 ـ ;127 آل بیت النبى فى مصر, ص;110 شیعه در مصر, ص131.
13ـ یکى از هزاران, سیدمحمد ناظمیان, ص20.
14ـ المواعظ و الاعتبار ..., ج2, ص640.
15ـ تاریخ دولتهاى اسلامى و خاندانهاى حکومتگر, ح اول, ص110.
16ـ آل بیت النبى فى مصر, ص109.
17ـ گوهر خاندان امامت, ص62.
18ـ ناسخ التواریخ, همان, ج سوم, ص133 به نقل از مرآت الجنان یافعى یمنى.
19ـ شیعه در مصر, صالح الوردانى, ص;122 مصر از زاویه اى دیگر, جمیله کدیور, ص49 ـ 50.
20ـ شیعه در مصر, ص99 ـ 100.
21ـ مجله مشکوه, شماره 52, ص24.
22ـ مجله زائر, شماره 57, ص;22 شیعه درمصر, ص217.
23ـ شیعه در مصر, ص131.
24ـ گنبدها و مناره هاى مصر, کاترین مایور ـ ژاوان, ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم, مجله مشکوه, شماره 60 ـ 61, ص217.
25ـ نورالابصار, ص;259 الدره النفیسه فى ترجمه السیده نفیسه, ص;73 مساجد مصر و اولیإهم الطاهر, سعاد ماهر, ص125.
26ـ الدر المنثور, طبقات رابب الخدور, زینب بنت یوسف نواز عاملى, ص522.
27ـ المواعظ و الاعتبار ..., ج2, ص;638 ناسخ التواریخ, همان, ص131 ـ ;132 منتخب التواریخ, ص208.
28ـ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر, ذهبى, ص;415 سر السلسله العلویه, ص;22 عمده الطالب, ص66 ـ ;67 منتهى الامال, ج اول, ص459 ـ ;460 سفینه البحار, ج اول, ص;626 مقاتل الطالبیین, ابوالفرج اصفهانى, ص;398 عبدالعظیم حیاته و مسنده, ص102 ـ 103.
29ـ منتهى الامال, ج دوم, ص;300 اعیان الشیعه, ج5, ص;45 عمده الطالب, ص;230 دانشنامه جهان اسلام, ذیل بنى زهره.
30ـ عمده الطالب, ص;230 تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام, ص415.