نویسنده


جوان و مقتضیات جوانى
گفت و گو با آیت الله سیدمحمدحسین فضل الله ـ بیروت
مصاحبه و ترجمه: مجید مرادى


اشاره:
یکى از ظریف ترین ابعاد فعالیت آیت الله سیدمحمدحسین فضل الله سطح و عمق ارتباطى است که ایشان با نسل جوان در کشور لبنان برقرار کرده است. درک درست اقتضائات و شرایط جوانى و ویژگى هاى خاص دوران جوانى, این امکان را به فضل الله داده است تا آموزه هاى دینى را به طرزى هنرمندانه و آگاهانه از دریچه عقل و عاطفه و احساس و فعالیت وارد ذهن و ضمیر و وجود جوانان مسلمان نماید. در جامعه چندمذهبى و طایفه اى لبنان پرسش هویت, پرسش دشوارى است که پاسخ آن از عهده کسانى که نیت فهم روزگار و زمانه و اوضاع موجود را ندارند برنمىآید. فضل الله به گواهى فعالیتهاى بى وقفه نیم قرنه اش در لبنان و کامیابى اش در تربیت چندین نسل از جوانان متعهد و ملتزم و متدین توانسته است از شکل گیرى بحران هویت در بین نسل جوان مسلمان جلوگیرى کند. گفتمان فضل الله دایره اى وسیع تر از حساسیتهاى طایفه اى و مذهبى دارد. از این رو وى به حکم اعتقادش که همواره اسلام را در اندازه تمام جهان, سزاوار طرح مى داند, از محدود کردن جریان اسلامى معاصر به مرزهاى مذهبى و برانگیختن حساسیتهایى که نتیجه اى جز به بار آوردن زیان براى حرکت اسلامى ندارد, مى پرهیزد. وى نیک دریافته است که راه ورود به عرصه فکر و دل جوانان به کارگیرى زبان استعلایى و سخن گفتن از پشت ابرها با آنان نیست. از این رو چنان که در این مصاحبه نیز به صراحت و صداقت بیان مى دارد, همانند یک عضو از جمع جوانان به سخنانشان گوش مى دهد و عناصر اثرگذار بر ذهن و روان جوانان را مى شناسد و حتى کتابها و داستانها و رمانهاى اثرگذار بر جوانان را مطالعه مى کند و به گونه اى جدى و واقعى وارد گفت و گو با جوانان مى شود. وى در این گفت و گو طرف مقابل را تا حدى به رسمیت مى شناسد که خود را ملزم به آموختن از تجربه و فکر او مى داند و در صدد تحمیل یافته هاى فکرى خویش بر او نمىآید. براى نگارنده بسیار شگفتآور بود زمانى که از جوان اهل قلم و روزنامه نگارى به نام خالد اللحام شنید که در معرفى خود مى گفت: من سنى ام ولى در عین حال از سیدمحمدحسین فضل الله تقلید مى کنم.
پیش تر ترجمه کامل کتاب ((دنیا الشباب)) با عنوان ((دنیاى جوان)) از این قلم به صورت مسلسل در مجله پیام زن به چاپ رسید و به زودى از سوى انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى در قالب کتاب چاپ و منتشر خواهد شد.

O جوان را چگونه تعریف مى کنید؟
O جوان, انسانى است که وارد مرحله بلوغ شده و این مرحله خود, آغاز جوشش و بیدارى غرایز و پیشاپیش همه آنها, غریزه جنسى است. این غریزه در ابتداى بیدارى, بر احساسات و مشاعر و روابط و نوع نگرش جوان نسبت به جنس مخالف فشار مىآورد.
در این مرحله, قوه رشد و نموى در درون وجود انسان فعال مى شود که با اراده و عناد با مسایل زندگى روبه رو مى شود و گاه که شخص در انتخاب این یا آن راه یا برقرارى این یا آن رابطه سر در گم ماند, عامل حیرت هم به اراده و عناد (سرکشى) افزوده مى شود.
جوان, انسان این مرحله است که گاه تا نزدیکى چهل سالگى هم ادامه دارد. و در این دوره در وضعیت غیر عادى روانى ـ که بر همه ابعاد زندگى اش سایه مى افکند ـ به سر مى برد. چه بسا که انسان در این دوره حالت ناآرامى و پریشانى جنسى و عدم توازن در ارتباط با واقعیات را به خود ببیند.

O گرایش به مدهاى غربى در شکل و رفتار بسیارى از جوانان مشاهده مى شود, مثلا موى سرشان را به شیوه مدهاى غربى آرایش مى کنند. تحلیل شما از این پدیده چیست؟
O ویژگى بارز دوره جوانى, نداشتن مبناى ثابت فکرى و روشى و عملى در زندگى است که بسیارى را به تقلید از دیگران مایل مى کند. طبیعى است هرچه قدرت نفوذ دیگرى در وجدان جوان بیشتر باشد ارتباط جوان با او بیشتر خواهد بود. چه این قدرت در ورزش باشد یا در هنرپیشگى و بازیگرى و یا خوش صدایى و خوش سیمایى و یا قدرت اجتماعى و سیاسى و ... ملاحظه مى کنیم که فقدان مبنا و پایه فکرى و روحى, انسان را به جست و جوى عواملى وا مى دارد که این خلإ را پر کنند. از این رو اقدام به تقلید از آنان و تشبه به آنان مى کند و چنان مى شود که گویى تجسم آن هنرپیشه بزرگ یا آن ورزشکار مشهور است. وقتى که انسان خلإ درونى داشته باشد و داراى اعتماد به نفس نباشد, دیگرانى که داراى نوعى قدرت و تإثیرند از بیرون مىآیند و خلإ او را پر مى کنند.

O این مدگرایى آیا تهدیدى براى ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى به شمار نمىآیند؟
O البته این وضعیت, مختص شرق نیست و در غرب هم وجود دارد. در غرب هم با نشان دادن تصویر فلان زن یا مرد مشهور با فلان لباس آن را مد مى کنند و رواج مى دهند. غالبا هم از هنرپیشه هاى زن و مرد و خوانندگان زن و مرد و افراد نام و نشان دار استفاده مى کنند.
در فرایند جذب و شیفتگى به دیگران و استغراق در آنان که نوعى شخص پرستى است, نسل جوان و حتى بزرگترها هم به تقلید کشیده مى شوند. من معتقدم که مدگرایى در غرب بیشتر از شرق رواج دارد. در بررسى این مسإله بویژه در جوامع شرقى ملاحظه مى کنیم که مدگرایى از نقطه ضعفى که در سنت و میراث شرقى وجود دارد آغاز مى شود. زیرا علت اینکه انسان شرقى در پوشش یا آرایش سر و صورت از دیگران تقلید مى کند باور داشتن به جنبه زیبایى شناختى آن لباس و شکل نیست بلکه تنها از آن رو که فلان زن یا فلان مرد در چنان هیإتى ظاهر شده, شیفته و دل باخته شده و تن به تقلید داده و از خودى خود خارج شده است.
ما معتقدیم که این حالت نشانه ضعف شخصیت است. زیرا شخصیتى که خود را حرمت مى نهد شخصیتى است که در ابعاد مادى هم مانند نوع پوشش و آرایش و ... تابع خرد باشد و تناسب و عدم تناسب آن را با شرایط و اوضاع خویش بسنجد. اما اینکه تنها براى تقلید از فلانى لباسى را برگزیند که تناسبى هم با زیبایى اندامش ندارد و یا نوع آرایش و پیرایشى را انتخاب کند که سر و صورتش را زشت مى کند, دلیل ضعف شخصیت اوست.
ممکن است کسى بگوید: این که حرام نیست و براى انسان جایز است هر نوع لباسى را که خواست بپوشد و هر الگویى را در آرایش و پیرایش سر و صورت که خواست برگزیند و ابزارهاى زیبایى و مد و ... را به کار گیرد و ...
سخن ما این است که اسلام از هر مسلمانى خواسته تا شخصیت مستقلى متناسب با وضعیت فردى خود از جهت بدنى و روحى داشته باشند. مثلا پوشیدن لباس زن را بر مرد و به عکس, از دیدگاهى اسلامى مردود است. یا تشبه به کفار محکوم است. از این احکام درمى یابیم که اسلام از زن خواسته است در نوع پوشش و آرایش و رفتارش, بعد مونث بودن شخصیت خویش را لحاظ کند, چنانکه مرد هم باید شإن مذکر بودن خویش را مراعات کند.
از این جا به موضوع دیگرى منتقل مى شویم, اینکه هر ملتى باید سنتها و آداب و رسوم خویش را ـ که بد بودن یا مخالف شرع بودن آن احراز نشده ـ داشته باشد. بنابراین ما معتقدیم جوانانى که چشم به هیإت و شکل و شمایل دیگران دارند حرمت فردى و استقلال شخصیتى خویش را نادیده مى گیرند. یعنى اگر از آنان بپرسى که در این نوع آرایش و پیرایش چه خصوصیات زیبایى وجود دارد؟ جواب مى دهند: مد چنین است یا امروزه روزگار چنان است و یا در غرب این گونه است. روشن است که چنین شخصى قانع نشده و باور نیافته است.
ما نمى گوییم که انسانها بر شکل و لباس معینى جمود ورزند. در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است که: ((بهترین لباس هر زمانى لباس مردم همان زمان است.)) لباس هم تنوع و تحول مى یابد. حتى مى توان نوع لباس دیگران را هم به گونه اى الگوبردارى کنیم که همه مردم را شامل شود و مختص گروهى خاص و انگشت نما نباشد, مانند پوشش رایج امروزه که قبلا فقط ویژه غربیان بود اما امروزه پوشش جهانى شده است. شاید علت جهانى شدن پوشش غربى هم این بوده که این نوع لباس ساده تر و براى تحرک راحت تر است.
حرف ما این است که انسان نباید تسلیم مد شود و با ریسمان مد به چاه برود بلکه باید برگزیند و انتخاب کند.

O مشاهده مى کنیم که مشکل ایدز که در غرب زاده شد, امروزه شرق و بسیارى از کشورهاى اسلامى را تهدید مى کند. تحلیل شما از این مشکل و فرهنگ پیشگیرى از آن چیست؟
O مشکل ایدز زاده بى مبالاتى و انحراف جنسى است و از طریق انتقال و سرایت از شخص بیمار در روابط غیر بهداشتى زن و مرد شیوع مى یابد. این مشکل به شکل بحرانى جنسى در غرب وجود دارد و مشابه آن در شرق هم از دیرزمان تاکنون وجود داشته و دارد. انحراف جنسى در شرق وجود داشته است. بسیارى از مردم هم دچار چنین بیمارىاى مى شوند و مى میرند بىآنکه علت بیمارىاشان شناخته شود. اما سپر حفاظتى اى که شرق را از گرفتار آمدن به چنگ این بیمارى به شکل گسترده باز داشته, سنتها و آداب و عاداتى است که روابط جنسى را در شکل قوانین و مقررات تنظیم مى کند. به موجب این قوانین عرفى و شرعى است که زن شرقى تنها با یک مرد زندگى مى کند و بسیار کم اتفاق مى افتد که زن شرقى در اثر رابطه با مردان متعدد به این بیمارى گرفتار شده باشد.
ظهور این بیمارى در غرب به دلیل بحران و افسارگسیختگى در روابط جنسى بود و شیوع و انتشار آن از طریق آزادى جنسى اى که غرب به آن ملتزم است. پس از غرب, منطقه دیگرى که این بیمارى در آن شیوع گسترده یافته, افریقا و دیگر کشورهایى هستند که آزادى جنسى در آنها رواج دارد. آزادى جنسى, انتقال و سرایت این بیمارى را بسیار تسهیل مى کند.
براى پیشگیرى از این بیمارى در جوامع اسلامى, ضرورى است تا در جهت تقویت تعهد و التزام دینى در ضمیر جوانان بکوشیم و از دختران و پسران بخواهیم تا همانند گذشته, بعد جنسى را در چارچوب مقررات شرعى نگاه دارند و روابط جنسى در جوامع اسلامى همان انضباط گذشته را داشته باشد.

O امروزه در روابط جوانان با خانواده ها نوعى شکاف فرهنگى مشاهده مى کنیم. پدران به لحاظ فرهنگى از فرزندان خود بریده اند و این سبب مى شود که محیط خانواده محیطى دوگانه و دوشقه باشد و مشکلاتى از پى این به بار آید. با این پدیده چه باید کرد؟
O در حدیثى از رسول خدا(ص) چنین آمده که ((بزرگترهایتان را احترام کنید و به کوچکترها مهربانى کنید.)) این حدیث به ما مى گوید که احترام کوچکترها به بزرگترها تنها بر اساس تقدم سنى است و نه بر مبناى حق و حقانیت داشتن آنچه که بزرگترها به کوچکترها عرضه و پیشنهاد مى کنند. زیرا آنها چه بسا آگاهى و تحصیلات و فرهنگ دانشگاهى جوانان را نداشته باشند, اما در عین حال تجربه بیشترى دارند. زیرا اگر جوانان, اکتشافات دیگران را در لابه لاى سطور مى خوانند, بزرگان در لابه لاى تجربه شان این نظریات را یافته اند. از این رو برخى بزرگترها آگاهى بیشترى از جوانترهایى که دروس دانشگاهى بیشترى خوانده اند دارند. گاه در مقایسه یک مهندس درس خوانده دانشگاه و یک بناى معمار کشف مى کنیم که آگاهى و تخصص این معمار سنتى که دهها سال عمرش را بر سر این کار گذاشته, از آن مهندس دانشگاهى بیشتر است. زیرا مهندس تنها نظریات مهندسى را خوانده است ولى معمار, طبیعت زمین و جامعه و جغرافیا را بیشتر از او درک مى کند. آن مهندس نیازمند تمرین و تجربه هاى فراوان است تا به سطح این معمار برسد. همچنین است در کار کشاورزى و ...
من ادعا نمى کنم که این حکم همه جا جارى باشد. اما مثلى عربى داریم که مى گوید: ((از آزموده (تجربه کرده) بپرس و از حکیم مپرس)) زیرا فرد آزموده نظریه و اجرا را یکجا مى داند ولى حکیم که مراد از آن روشنفکر و تحصیلکرده است, فقط نظریه را مى داند و نه اجرا را.
بنابراین کوچکترها باید بدانند که چیزهاى زیادى را مى توانند از بزرگترها فرا بگیرند و فراموش نکنند که آنان نقش حیاتى و انسانى تعیین کننده اى در فراهم آوردن اسباب آموزش و تحصیل و آگاهى برایشان داشته اند. اگر تلاش پدر و رنج و زحمتهاى او براى فراهم آوردن اسباب راحتى خانواده نبود, فرزندش نمى توانست وارد مدرسه شود و کتاب بخرد و در عرصه اجتماع عرض اندام کند.
بنابراین کوچکترها باید بدانند که بزرگتر به سبب عناصر متمایزى که در شخصیت اوست شایسته احترام است. بزرگتر هم باید به کوچکترها لطف و محبت داشته باشد, تا حدى که دقت و توجه کند که تجربه آنان تجربه اى ابتدایى است و غناى کافى ندارد زیرا تازه پا به عرصه حیات اجتماعى نهاده اند و در عین حال باید به یاد آورد زمانى که کم سن و سال بود چه احساسات ناخوشى نسبى به زورگویى ها و خشونتهاى پدر خود داشت؟ و در رابطه اش با دختر و پسر جوانش این خاطره را به یاد داشته باشد و بداند که آنان آرزوها و رویاهایى جدا از آرزوها و رویاهاى پدر و مادر در سر مى پرورند و مشکلات فراوانى دارند. پدر و مادر باید این رویاها و مشکلات را مطالعه و درک کنند تا بتوانند به شکلى طبیعى و آرام آنان را وارد عرصه زندگى نمایند و عرصه را به رویشان بگشایند.

O آیا اجبار و به کارگیرى خشونت راه مناسبى براى هدایت جوانان است؟
O امکان ندارد که کسى با زور و اجبار, انسانى را هدایت کند. زیرا گمراهى ناشى از تصورات فکرى نادرستى است که شخص از راه خواندن و دیدن و رابطه با دیگران به دست مىآورد. این فرایند سبب مى شود که پاىبندى او به این تصورات, محکم و ریشه دار شود زیرا روشى است که او انتخاب کرده است.
اجبار و خشونت سبب مى شود که چنین شخصى احساس محرومیت و عقده روانى نماید و در افکار خود سرسختى و تعصب به خرج دهد. زیرا خشونتهاى بدنى و روانى مانند زدن و حبس کردن و ممنوع سخن کردن و ... امکان ندارد که فکرش را دگرگون کند. زیرا خشونت بر فکر کارساز نیست و چه بسا واکنشهاى شدیدى در پى دارد. راه درست این است که با فرزندانمان دوستى پیشه کنیم و با آنان وارد گفت و گو شویم. در جایى هم که ضرورى است به جوان فشار آورده شود, فشار روانى را برگزینیم که بهتر مى تواند روند فکرى جوان را تغییر دهد.
در عرصه اجتماعى هم مى توان با فراهم آوردن محیط اجتماعى و زمینه روانى ـ روحى مناسب فضاى بهداشتى اى پدید آورد و آفاق اندیشه درست را به روى جوان گشود. عضویت جوان در گروه هاى اجتماعى سالم و وارد کردن او به عرصه گفت و گو با مسوولان و مدیران و عالمان دین در باره آنچه که مى اندیشد, به او نشاط و پویایى مى بخشد.
روش گفت و گو با جوانان بهترین راه ایجاد تغییرات مثبت در افکار و رفتارشان است. این همان روشى است که قرآن سفارش مى کند: ((قل لعبادى یقولوا التى هى احسن))(اسرإ53/) ((به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگویند.)) و ((ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن)) (نحل125/) ((با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به[ شیوه اى] که نیکوتر است مجادله نماى.)) و ((لا تستوى الحسنه و لا السیئه ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بینک و بینه عداوه کانه ولى حمیم)) (فصلت34/) ((و نیکى با بدى یکسان نیست. [ بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع کن. آنگاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است, گویى دوستى یکدل مى گردد.)) راه دعوت, خشونت نیست. راه دعوت سخن نیک و روش نرم و ملایم است. درست است زمانى که خطرى از جانب جوان, خود او و یا جامعه را تهدید مى کند باید خشونت را به کار گرفت. اما به گونه اى که شإن انسانى او را ویران نکند و مشکلات ما را افزایش ندهد. زیرا, مى خواهیم مشکلى را حل کنیم و نه اینکه مشکلاتمان را بیشتر کنیم. اعمال خشونت به شیوه نادرست به جاى حل مسإله مشکلات فراوان در پى دارد. اعمال خشونت باید در حد عملیات جراحى مطالعه و بررسى شود که تنها به عنوان آخرین راه و فقط براى نجات زندگى انسان تجویز شود و چنان نشود که خود این عمل جراحى باعث مشکلات متعدد دیگر شود.

O مهمترین مسایل و مشکلاتى که امروزه جوانان مسلمان و بویژه دانشجویان مسلمان با آن روبه رو هستند چیست؟
O مهمترین مشکلات جوانان مسلمان, فقدان برنامه ریزى اجتماعى در زمینه خواسته ها و نیازهاى جوانان در زمینه هاى سیاسى و فرهنگى و فکرى است. در عرصه اجتماعى با نوعى هرج و مرج در بعد فرهنگى رویارو هستیم که فاصله زیادى بین فرهنگ اسلامى ـ که با شیوه هاى سنتى عرضه مى شود ـ و بین فرهنگ جدید ـ که با روشهاى تازه عرضه مى شود ـ وجود دارد.
سبب این شکاف مبلغان و فعالان اسلامى اى هستند که بر روش سنتى پاى مى فشرند و اسلام را به گونه اى عرضه مى کنند که با ذهنیات و آگاهى هاى جوانان از واقعیات و آرمانگرایى و رویکردشان به آینده متناسب نیست. این مشکل بزرگى است. ملاحظه مى کنیم که غالب جوانان مسلمان, فرهنگ و معارف اسلامى را به زبانى که مى فهمند و آن زبان روزگارشان است دریافت نمى کنند. زیرا غالب مبلغان و دست اندرکاران امور فرهنگ اسلامى ـ جز اندکى ـ زبان عصر و روزگار خویش را درک نمى کنند و به زبان بیش از هزار سال پیش سخن مى گویند. در حالى که جوانان با زبان دیگرى مى اندیشند و سخن مى گویند. از پیامبر اسلام(ص) شنیده شد که گفتند: ((انا معاشر الانبیإ امرنا ان نکلم الناس على قدر عقولهم; به ما پیامبران دستور داده شد تا به اندازه درک و عقل مردمان با آن سخن بگوییم.))
جوانان مسلمان به متفکران و روشنفکران مسلمانى نیاز دارند که زبان عصر خویش را مى فهمند و مى دانند که چگونه شیوه اى را به کار گیرند که با چشم انداز آرمانى جوانان براى فهم اسلامى متناسب باشد و براى مشکلات عمومى و خصوصى اشان راه حل عرضه مى کند و اسلام را در مقایسه با دیگر خاستگاههاى فکرى و دینى ناتوان نشان نمى دهد. جوامع اسلامى فاقد برنامه ریزى اجتماعى است. این جوامع بدون ضابطه و بى رویه از فرهنگهاى دیگر چیزهایى را اقتباس مى کند و در نتیجه انسانها و بویژه جوانان در این جوامع به لحاظ عادات و سنتها و روابط اجتماعى دچار سردرگمى و هرج و مرج اند.
برعکس در جوامع غربى بین شیوه تفکر غربى و شیوه زندگى غربى هماهنگى وجود دارد, به گونه اى که انسان غربى در وضع یگانگى بین شیوه فکر و شیوه زندگى به سر مى برد. حتى تمامى اختراعات و ابداعات انجام شده در غرب با نیازهاى مصرفى انسانها و روش زندگى غربى هماهنگ و همسو است. اما در جوامع اسلامى, ما چیزى را همراه با ضد آن یکجا مى پذیریم و برمى گیریم. حتى ساختمانهاى ما هم ترکیبى از مهندسى غربى و شرقى با هم است و معلوم نیست که خانه هاى ما به سبک شرقى است یا غربى. بلکه سبکى عجیب و بدترکیب ((هم شرقى, هم غربى)) دارد. مى دانیم که نقشه هاى مهندسى جدید با ماهیت زندگى غربى ـ که به صورت مختلط است ـ سازگارى و هماهنگى دارد و با زندگى اسلامى که بنا بر اختلاط زنان و مردان ندارد, هماهنگ نیست. تصور مى کنم که انسان مسلمان در زندگى اجتماعى اش, جز به صورتى ساده و ابتدایى, اسلام را تنفس نمى کند و طبیعى است که این وضع جوانان را در حیرت و سردرگمى فرو برد. در عرصه سیاست هم تاکنون خطوط کلى سیاسى بر اساس قاعده اسلام مطالعه و مشخص نشده است. ما امورى را از سبک سیاست غربى گرفته ایم و امورى را از سبک سیاست اسلامى. اما سیاست ما نه اسلامى مطلق و نه غربى مطلق و بلکه تلاش براى آمیختن این دو است. البته ما مخالف گرفتن چیزهایى از تمدنهاى دیگر که متناسب با خطوط فکرى و سیاسى ما باشد, نیستیم. اما شرایط این کار آن است که مسیر سیاسى براى ما روشن باشد.
مشکل دیگر مشکل بیکارى است که در بیشتر کشورهاى اسلامى وجود دارد. مشکل اساسى دیگر مشکل جنسى است که جوانان مسلمان ما را تحت فشار قرار داده است و راه حل واقعى اى براى آن نمى یابند. زیرا به خاطر مشکلات اقتصادى و غیر اقتصادى توانایى ازدواج زودهنگام را ندارند و اگر در مذهب شیعه امامیه مسإله ازدواج موقت (صیغه) مطرح شده است, متإسفانه جوامع اسلامى آن را نمى پذیرند, زیرا دستگاه ها و نظامهایى که به آن اعتقاد دارند, نظم و نسقى بدان نداده اند و آن را به شکلى مقبول نهادینه نکرده اند که حق دو طرف محفوظ باشد.

O بسیارى از ابزارها, شیوه ها و روابط تازه به محض طرح شدن و بروز یافتن از سوى جریان سنتى دینى مردود و محکوم مى شود. اما به زودى همین عناصر جدید خود را بر زندگى و رفتارشان تحمیل مى کند و به شیوه اى ناخودآگاه وارد زندگى اشان مى شود. تحلیل شما در این باره چیست؟
O مشکل بسیارى از سنتى ها این است که هر چیز جدیدى را رد مى کنند و پذیرش آن را به معنى گمراهى مى دانند, زیرا از تإثیر آن بر افکار و موقعیت خویش بیم دارند. اینان نمى خواهند در افکارى که وارث آن شده اند مناقشه کنند.
این گروه به محض برخورد با امور جدیدى که خود بدان خو نگرفته اند ـ مانند ورزش و شیوه هاى جدید تعلیم و تربیت ـ زبان به اعتراض مى گشایند, زیرا فتح باب این امور را سبب انحراف مى دانند. اینان حتى به خود اجازه نمى دهند که ابتدا این امور تازه را مطالعه و بررسى و ارزیابى کنند و ببینند که آیا این تازه ها اثر منفى دارند؟ آیا چونان خطرى اسلام را تهدید مى کنند؟!
اینان گمان برده اند که چالش دیگران با هر امر قدیمى اى سبب ساقط شدن اینان مى شود و از این رو هیچ چیز جدیدى را برنمى تابند ... .
آنان در پى ایجاد چیزهاى جدید به جاى امور قدیمى نیستند و مى خواهند که سنتها همواره باقى بمانند. اما مى دانیم که هر چیز جدیدى خود را بر واقعیت تحمیل و در آن امتداد مى یابد, بویژه اگر آثار مثبتى داشته باشد. که آخر کار خود این مخالفان هم به استفاده از آن تن مى دهند.
به یاد دارم که بیش از 40 سال پیش به قم رفته بودم و نزد دوستى بودم که رادیو داشت و ما اخبار را از رادیو گوش مى کردیم. زنگ خانه به صدا در آمد. میزبان ما فورا بلند شد و رادیو را برداشت و برد در جایى مخفى کرد. وى از آن مى ترسید که کسى بفهمد او در خانه اش رادیو دارد! زمانى هم که سر و کله تلویزیون پیدا شد, بسیارى از فقها به حرمت تلویزیون فتوا دادند, ولى بعد دیدیم که چگونه رواج یافت.
ما همه برادرانمان در حوزه هاى علمیه و عالمان دینى را دعوت مى کنیم که هر چیز تازه اى را مورد بررسى و مطالعه دقیق قرار دهند و ابعاد مثبت و منفى آن را بشناسند و میزان موافقت و مخالفت آن را با شرع بسنجند و آنگاه بر مبناى این بررسیها, حکم صادر کنند.
گاه نیاز به آن است که فتوا به مثبت یا منفى بودن چیزى به صورت جزئى و موردى و مقید باشد و حکم و فتوا به صورت مطلق ندهیم تا در صورت تغییر شرایط و اوضاع, ناچار به تغییر فتوا نشویم و براى تغییر فتوا دچار مشکل نباشیم. من معتقدم رجالى در حوزه هاى علمیه هستند که به این شیوه فکر و عمل مى کنند.

O نظر شما در باره ماهواره چیست؟
O ما معتقدیم که ماهیت ماهواره از دیگر امواج سرگردان در فضا (امواج تلویزیونى) که در بیشتر کشورهاى عربى و اسلامى وجود دارد, تفاوتى ندارد. زیرا در همه آنها پخش برنامه هاى حلال و حرام امکان دارد. در همه این شبکه هاى فضایى, برنامه هاى سودمند و زیان بار هست. البته برخى از شبکه هاى ماهواره اى اختصاص به برنامه هاى مبتذل جنسى دارد که زیان بار است, اما در همین شبکه ها برنامه هاى علمى, فرهنگى و ورزشى سودمندى ارائه مى شود.
بنابراین بسیار دشوار و بلکه غیر واقعى است که ماهواره را ممنوع کنیم. فتاوایى هم که در ممنوعیت و تحریم ماهواره صادر شده چندان عملى نیست. باید مردم را نسبت به سود و زیان ماهواره آگاه کرد تا خودشان با تشخیص درست, از برنامه هاى زیان بار اجتناب ورزند و به لحاظ روانى و شرعى این برنامه ها را بر خود ممنوع کنند.

O امروزه در اجتماعات و جشنها, کف و سوت زدن نوعى ابراز احساسات است. اما برخى از متدینان, جوانان را بر این کار ملامت مى کنند. نظر شما چیست؟
O من مى گویم که برخى افراد دوست ندارند که مردم خوشحال و شادمان باشند. کف و سوت زدن, امروزه روشى براى ابراز خوشحالى و خوشامدى از سخن یا شعر و یا موفقیت ورزشى است و تحت هیچ عنوان حرامى نمى گنجد و ما جوانان را نه تنها بر این کار سرزنش نمى کنیم بلکه تشویق هم مى کنیم.

O بى تردید موسیقى اثرى نشاطآور و شادابى بخش بر نسل جوان دارد. آیا شما موسیقى را حرام مى دانید؟
O موسیقى حلال است مگر نوعى از موسیقى که تحریک کننده غریزه جنسى و زیانآور براى اعصاب باشد. اما در باره غنا نظر ما هم مانند نظر ملا محسن فیض کاشانى است که غناى حرام آن است که مشتمل بر کلام باطل باشد. با لحاظ اینکه هنگامى که موسیقى همراه کلام باطلى باشد, تإثیر کلام باطل را در روان عمیق تر مى کند. اما اگر غنا همراه با کلام حقى باشد, مثلا غنا در مناجات خدا, مدح پیامبر و امامان و غنا با اشعار عرفانى و سیاسى و حماسى حرام نیست. زیرا دلیلى بر حرمت غنا در این امور نداریم. زیرا دلایلى که بر حرمت غنا ذکر مى شود, در باره سخن و کلمات باطل است. مثلا این آیه قرآن: ((و اجتنبوا قول الزور)) (حج30/) ((و از گفتار باطل اجتناب ورزید)) باطل را به غنا تطبیق داده اند. یا این آیه: ((و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله)) (لقمان6/) ((و برخى از مردم کسانى اند که سخن بیهوده را خریدارند تا[ مردم را] بى[هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند.)) کسانى که غنا را حرام مى دانند به این آیه استدلال مى کنند. اما باید پرسید آیا کسى که مدح پیامبر یا اشعار عرفانى و اخلاقى و سیاسى را با غنا مى خواند, مردم را از راه خدا منحرف مى کند؟!
به یاد دارم که در یکى از دیدارهایم با امام خمینى(ره) که من در کنارشان نشسته بودم از ایشان همین سوال را پرسیدم. ایشان پاسخ دادند که این موارد از مصادیق گمراه کردن از راه خدا و حرام نیست.

O راز موفقیت شما در تربیت چندین نسل بر اساس آموزه هاى اسلام و رابطه صمیمى اتان با جوانان لبنان که به شدت به شما علاقه دارند چیست؟ شما در جهان به عنوان رهبر روحانى جنبش انقلابى حزب الله مشهور هستید. در نماز جمعه شما بیش از سى هزار نفر ـ که بیشتر آنها جوانان هستند ـ شرکت مى کنند. جلسات تفسیر هفتگى شما هم بسیار گرم است. کمتر عالم دینى اى را مى توان یافت که به اندازه شما در جذب جوانان کامیاب شده باشد. شما چه کرده اید؟ برخى مى گویند که علت استقبال جوانان از شما این است که احکام دین را برایشان تسهیل کرده اید!
O دوست دارم به این سوال شما در دو بخش پاسخ دهم. اول اینکه در این مدت تقریبا 50 ساله از فعالیت فرهنگى ـ دینى ام تلاش کرده ام تا مردمى را که پیرامون من هستند درک کنم. شیوه تفکرشان را بفهمم. نقاط قوت و ضعفشان را بشناسم. شرایطى را که بر آنان احاطه یافته به دقت دریابم. از عوامل سیاسى, اجتماعى و فرهنگى اى را که در آنان اثر مى گذارد, آگاه شوم تا به گونه اى با آنان سخن گویم که گویى عضوى از خودشان هستم. همین الان هم حتى با کودکان مى نشینم و همانند یک کودک با آنان سخن مى گویم. با دختران جوان و پسران جوان به شیوه اى سخن مى گویم که متوجه مى شوند, اطلاع من از امورشان بیشتر از خودشان است. زیرا من بیشتر مجلات و روزنامه ها و حتى داستانهایى را که بر جوانان تإثیر مى گذارد, مطالعه مى کنم. هیچ گاه فکر نکرده ام که من بهتر از دیگران مى فهمم. بلکه همواره بر خود لازم دانسته ام تا از دیگران بیاموزم. زیرا هر انسانى تجربه هایى دارد که دیگرى ندارد. از این رو هر گاه با کسى همنشین مى شوم خود را شاگرد او حساب مى کنم و به تجربه ها و تفسیرها و تحلیل هایشان گوش مى دهم, درست مانند اینکه کتابى را مطالعه مى کنم.
معتقدم که توانسته ام در بسیارى از تجارب عملى ام کامیاب شوم, البته ادعاى کامیابى در همه تجربه هایم را ندارم. زیرا من بر اساس فهمى که از مخاطبان دارم و به اندازه درکشان با آنان سخن مى گویم. هیچ گاه براى جذب کسى به اسلام, ذره اى از افکارم کوتاه نیامده ام بلکه از چیزهایى که بدان اعتقاد داشته ام به شکل روشن و رک سخن گفته ام, البته به شیوه اى که وارد حوزه عقل انسانها شود. هنوز هم در تجربه هاى فرهنگى ام به زبان مردم حرف مى زنم. من با شیعه و سنى و دروزى و مسیحى و کمونیست و ملى گرا نشست و برخاست دارم, چنانکه با مطبوعات اروپایى و امریکایى و روسى هم گفت و گو مى کنم و احساس مى کنم که آنان احساس بیگانگى با سخنانم نمى کنند, زیرا من به شیوه اى سخن مى گویم که با فضاى فکرىاشان سازگار است. روش اسلامى هم همین است.
اما به کسى که مرا به تسهیل و راحت گیرى در فتاواى فقهى و تسامح در افکار متهم مى کند, با کمال محبت مى گویم: ((هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین)).
اگر من در موردى فتوایى راحت گیرانه داده ام و دیگران فتوا به تحریم داده اند, حاضرم بر سر آن بحث علمى و فقهى و اجتهادى کنم تا نظر خود را ثابت کنم. من شجاعت آن را دارم که در صورتى که از راهى بر من ثابت شود که خطا کرده ام, از نظر فقهى و فتواى خویش برگردم و تغییر فتوا دهم.
من معتقدم کسانى که به دنبال سخت تر کردن قیود شرعى هستند به روش قرآن که روش آسان گیرى است, بى اعتنایى مى کنند. قرآن مى گوید: ((یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر; خدا براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد.)) و ((ما جعل علیکم فى الدین من حرج; و بر شما در دین هیچ دشوارىاى قرار نداده است.)) و پیامبر اسلام اعلام مى کند که: ((اتیتکم بالشریعه السهله السمحه; برایتان شریعتى سهل و آسان گیر آوردم.))
من معتقدم که این آیات و روایات گویاى قواعد فقهى اى است که تکلیف بسیارى از مسایل را روشن مى کند. چنانکه در قاعده لا حرج (نفى سختى و دشوارى) و لا ضرر (نفى ضرر و زیان) معتقدم که در فتاواى خویش تحت تإثیر آگاهى ها, فرهنگ و اجتهاد خویش بوده ام و دیگران باید در این آرا و فتاوا مناقشه و بحث کنند و کلى گویى نکنند و تهمت نزنند. مشکل من این است که گرفتار جماعتى شده ام که بىآنکه بخوانند, فتوا صادر مى کنند و بىآنکه تحقیق کنند دشنام و ناسزا مى گویند. من آماده ام این ادعا را در باره هر آنچه که از دشنام دشنام گویان و تهمت تهمت زنندگان دیدم, اثبات کنم. آنان علمى نیستند و خصمانه و عداوت جویانه عمل مى کنند.