سنگ صبور
زهره دهخدا
از جمله مسایلى که جوانان ما, در بحران نوجوانى و جوانى با آن روبه رو مى شوند, پدیده اى به نام عشق مى باشد. البته نمى توان نام این پدیده را عشق نهاد, بلکه اکثر آنها هوسى زودگذر و خام مى باشند که به زودى به سردى و خاموشى مى گرایند.
عدم آگاهى و کم تجربگى, تنهایى و نیاز به همدم, اوقات فراغت بیش از حد و بیکارى و دیگر مسایل خاص این دوره, جوانان را به سوى عشقهاى کذایى سوق مى دهد و در این میان دختران ساده لوح, این یک لحظه دیدن و عاشق شدنها را به عنوان زندگى آینده براى خود معنا و تفسیر مى کنند و به آن دل مى بندند که خیالى بس باطل است.
خواهران عزیز, باید بدانند که این عشقهاى دروغین, زندگى نیست; بلکه زندگى واقعیتهایى است که پیرامون ما در جریان مى باشد. حتى اگر این دوستیها در آینده به ازدواج هم منجر بشود, برخى پیامدهاى منفى را خواهد داشت; چرا که صرف دوستى پسر و دختر ـ حتى اگر در آینده به ازدواج هم بینجامد و تا آخر عمر هم خوشبخت و سعادتمند باشند ـ گناه مى باشد و با ازدواج گناهان آن دوره محو نمى شود, بلکه باید از درگاه خداوند مهربان, توبه کنند و گرنه مهمترین مسإله زندگى خویش را با مقدمات گناه پایه گذارى کرده اند و در این صورت, چه انتظارى از این زندگى خواهند داشت؟
مسإله دیگر اینکه, بسیارى از این افراد بعد از ازدواج مسلما دچار مشکلاتى خواهند شد, چرا که ممکن است همان پسرى که دختر از آن به عنوان مقدس ترین فرد عالم و فرشته زندگیش یاد مى کند, پس از ازدواج او را متهم به بى بند و بارى بکند و مدام وى را سرزنش کند. در این صورت این گونه افراد, باید یک عمر زندگى همراه با سرزنش و تحقیر را تحمل کنند و یا سر از دادگاههاى خانواده در آورند!
دختران جوان ما باید بسیار مراقب خود باشند و قدر و ارزش شخصیت خود را بدانند و آن را بازیچه هوس دیگران قرار ندهند, بلکه از وجود و افکار خویش در جهت رسیدن به درجات معنوى و علمى بهره فراوان ببرند, مبادا که ایام جوانى بگذرد و تنها حسرت آن ایام به دل بماند. امام على(ع) فرمودند: ((دو چیز است که فرد پس از فقدان آن امتیاز و خوبى آن را مى فهمد, یکى جوانى و دیگرى سلامتى)). (غررالحکم)
دخترى 19 ساله هستم و اکنون در مقطع پیش دانشگاهى مشغول به تحصیل مى باشم. غرض من از نوشتن این نامه این است که مى خواهم دیگران از سرگذشت تلخ و دردناک من درس عبرت بگیرند و خود را اسیر هوى و هوس دیگران نکنند که اینها چیزهایى زودگذر است و اگر خود را اسیر این بندها بکنند, جوانى خود را هدر داده اند.
حدود پنج سال پیش با پسر مستإجرمان آشنا شدم. حسین طى نامه هاى مکرر به من اظهار علاقه مى کرد. من ابتدا به آن نامه ها اعتنایى نمى کردم اما نمى دانم چطور شد که به دام علاقه او اسیر شدم. او در مدت آشنایى مان اعتماد مرا نسبت به خودش کاملا به دست آورده بود. طورى که فکر مى کردم حتما با او ازدواج خواهم کرد و گرنه اینقدر مرا راهنمایى نمى کند. وى طرز رفتار در مقابل نامحرمان را به من مىآموخت و کتابهایى در باره عبرت گیرى براى جوانان برایم مى خرید و به همین خاطر من فکر مى کردم که او از آن پسرهایى نیست که دختران را فریب بدهد!!
خلاصه چهار سال از دوستى من و حسین مى گذشت و من حتى به خانه آنها هم رفت و آمد مى کردم تا اینکه از طریق یکى از دوستانم فهمیدم که حسین با دختر دیگرى دوست شده است!
فرداى آن روز, وقتى به حسین اعتراض کردم و گفتم چرا کمتر به دیدن من مىآیى؟ چر اینقدر, این اواخر سرد شده اى؟ او در جواب من گفت: من فعلا زیاد کار دارم و نمى توانم مثل سابق به دیدن تو بیایم. دیگر نتوانستم جلوى عصبانیت خود را بگیرم و به او گفتم که او را با دخترى در خیابان دیده ام و او با قاطعیت تمام گفت: فقط به خاطر آنکه آن دختر بیمار است و مراعات حالش را بکند, با او دوست شده است!! در جوابش گفتم: تو اگر مى خواهى مراعات حال کسى را بکنى, مراعات حال من را بکن, نمى خواهد به کس دیگرى کمک کنى. حسین در جواب من گفت: تو اگر عقل داشتى, با من دوست نمى شدى! من به قصد ازدواج با تو دوست نشدم بلکه فقط براى پر کردن اوقات خودم طى این مدت با تو دوست شدم و ... خلاصه خدا مى داند که چقدر در مقابل او خوار و ذلیل شدم. دلم مى خواست زمین دهان باز کند و مرا ببلعد تا اینقدر حقیر و ذلیل نشوم و ... .
خواهر عزیز! ما نیز پس از خواندن نامه شما از مسایلى که برایتان اتفاق افتاده است, سخت متإثر شدیم, اما به هر حال خوشحالیم که به این موضوع پى بردید که نباید بیشتر از این خود را بازیچه دست آن پسر قرار بدهید و باید دوستى خود را با آن پسر قطع نمایید.
پدر و مادر شما با اعتماد کامل شما را در خانه تنها گذاشته و بیرون رفته اند, در حالى که مى دانند مستإجر شما پسرى جوان دارد. آیا شما با این کارتان به اعتماد پدر و مادرتان خیانت نکردید؟
نمى توان گفت دوستیهاى این چنینى که به ازدواج ختم مى شوند, بسیار موفق و کامیاب هستند و حتى اگر هم این طور باشد, تاوان گناه چهار سال ارتباط غیر شرعى را چه کسى باید بپردازد؟ آیا اگر این پسر با شما ازدواج مى کرد, پسرى باوفا و متین بود و مطمئنا آینده شما را درست تإمین مى کرد و حالا چون با شما ازدواج نکرده, اینقدر از او متنفرید؟
شما یک جوانید که اگر طالب سعادت و خوشبختى باشید, راههاى پیشرفت و سعادت زیادى در پیش رو دارید. این اشتباه در زندگى شما اتفاق افتاده و شما را بسیار پریشان و رنجور ساخته است بعضى وقتها از دست دادن آرزویى پوچ و محال, خود موفقیت بسیار بزرگى است. شما باید از خداوند متعال و مهربان به خاطر اشتباهى که در این چهار سال مرتکب شدید, پوزش بطلبید و توبه کنید, چرا که توبه از گناه, واجب است. براى ادامه زندگى به انسان آرامش مى بخشد. سپس با توجه به اینکه فعلا در مقطع پیش دانشگاهى تحصیل مى کنید, براى خود برنامه اى منظم و هدفى مشخص, تعیین کنید و در جهت رسیدن به هدفتان, از اوقات خود به نحو احسن استفاده کنید. امام على(ع) فرمود: ((کسى که وقت خود را به سستى و بیهودگى صرف کند, به خوشبختى نمى رسد.)) (غررالحکم)