مشاور شما

نویسنده



مشاور شما

مشاورین این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان
دکتر آمنه ملاباشى

این شماره:
خواهر ر.م ـ تفرش
خواهر الف.ط.ى.ف
خواهر ا.ح ـ ...
ل.ع ـ تهران

یادآورى:

1 ـ خواهران و برادرانى که مایل به دریافت کتبى پاسخهاى خود در اولین فرصت مى باشند لازم است نشانى کامل خود یا یکى از دوستانشان را همراه طرح مشکلات خویش درج نمایند.
2 ـ آن دسته از نامه هایى که به خاطر فقدان یا نقص نشانى, امکان ارسال پاسخ براى آنها نیست, پس از آماده شدن پاسخ در اولین شماره مجله منتشر خواهد شد.
3 ـ بخش مشاوره مجله خود را امانت دار نامه ها و مطالب آن مى داند و حداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصوصى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت این مهم, طرح مشکلات و پاسخها را براى عموم خوانندگان مفید و حتى راهگشا مى داند.
4 ـ در صورتى که مایل به درج نام کامل خویش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما این است که از درج حروف لاتین اجتناب شود.
5 ـ لطفا در نامه هاى خود از یک طرف کاغذ استفاده کنید.

خواهر ر.م ـ تفرش
مشاور: زهرا آکوچکیان

خواهر گرامى!
با سلام و تشکر از اظهار لطفتان به همکاران مجله و از اینکه ما را محرم اسرار خویش دانستید. امیدواریم کلام ما و چند سطرى که خدمتتان ارسال مى گردد بتواند در تصمیم گیرى صحیح مفید باشد.
در زندگى زناشویى یا در روابط اجتماعى دانستن برخى موارد و رعایت کردن آنها مى تواند بسیارى مسایل و مشکلات را در برقرارى روابط با دیگران کاهش داده یا محو کند. هر انسانى خصوصیات اخلاقى و ویژگیهاى خاص شخصیتى دارد که به وسیله آن ویژگیهاى خود را تعریف مى کند, از دیگران ممتاز مى شود و با آنها احساس هویت و ارزشمند بودن مى کند. حال اگر دیگران بخواهند این خصوصیات که ممیزه او از دیگران است و براى او حکم هویت را دارند, به طور ((مستقیم)) هدف قرار دهند و سعى در انتقاد, نفى یا اظهار انزجار نمایند, موجب مى شود فرد براى حفظ هویت و شخصیت خود, موضع تدافعى گرفته و با رفتارهاى پرخاشگرانه, مقابله و بى اعتنایى, اعتراض خود را نشان دهد. شما ویژگیهاى شخصیتى خاص خود را دارید. نیز باورها و اعتقادات یا سلایقى که براى خودتان باارزش و قابل احترامند و براى زندگى شیوه هاى خاص را برمى گزینید که به نظرتان بهترین روشهاست. همسرتان نیز براى خود شخصیتى مستقل قایل است و براى زندگیش فلسفه خود را دارد.
شما در سراسر نامه از آنچه مطلوب خودتان است و اینکه چطور فکر مى کنید, چگونه دوست دارید زندگى کنید, آرزوها و آمالتان چیست و از آنچه احساس رضایت خاطرتان را فراهم مى کند سخن گفتید ولى هیچ چیز از شوهرتان نگفتید! به نظر مى رسد از دید شما محور زندگى, شما هستید و اینکه او چه مى خواهد, چه دغدغه هایى دارد, نیاز و آرزویش چیست, چه توقعى از زن خود دارد, چیزى نگفته اید! گویا شما از او هیچ نمى بینید جز عیبهایى که برایش برشمرده اید. در زندگى تان او دیده نمى شود.
خواهر محترم, توجه داشته باشید اینها را براى نفى احساسات شما نمى گوییم بلکه تلاش بر آن است که بیاموزیم در روابط بین فردى به هر میزان براى خود ((حق)) قائلیم و از دیگرى ((متوقع)) هستیم, به همان میزان براى دیگرى نیز حق و توقعى قائل باشیم و براى ایجاد مفاهمه و درک صحیح از خود و دیگرى آن حق و توقع را براى هر دو طرف خوب بفهمیم و بشناسیم.
از شما سوالى داریم: تا حالا فکر کرده اید همسرتان را چقدر مى شناسید, آیا تاکنون او را بدون هیچ قضاوت مثبت یا منفى نظاره کرده اید؟ او کیست, بر او چه مى گذرد, از چه چیزهایى رنج مى برد و از چه چیزهایى لذت مى برد و در زندگى از چه چیز احساس رضایت مى کند؟
به گفته شما او پنج سال در جبهه ها حضور داشته است, چرا؟ آن حضور براى او چه معنایى داشته؟ آیا مى دانید و یا از او سوال کرده اید چرا آنجا بوده, احساسش نسبت به آن چند سال چیست و حالا چرا معمول ترین واجبات خود را اصرار دارد در مقابل شما انجام ندهد؟
گاهى مواقع وقتى ما به امرى معتقد باشیم و در ظاهر رفتار دیگرى را به گونه اى که دلخواه ماست نبینیم, به او مارک بى اعتقادى یا لاابالیگرى مى زنیم در حالى که ممکن است او از ما در اصول مقیدتر باشد و رفتار و اصرار ما بر یک امر و طرد او سبب بروز واکنشهاى رفتارى یا بى اعتنایى شده باشد. وقتى رسول اکرم(ص) که فرموده قرآن براى ما اسوه مى باشد, ابوسفیان را با آن گذشته ننگین و همسرش که جگر عموى پیامبر را به دندان کشیده است, بعد از تسلیم شدن هنگام فتح مکه, به مهر مى پذیرد و شترانى به او مى بخشد, آیا رفتار ما با هم کیشان و همراهانمان به رفتار رسول الله(ص) مى ماند؟
آیا فکر مى کنید تهدید و قهر و بى مهرى و بى اعتنایى شما که باور دارید دیندارید و معتقد و عاشق عزادارى امام حسین(ع) و مجلس دعاى ندبه, موجب جلب محبت قلبى همسرتان به باورهاى شماست؟ فکر مى کنید با یک سال ترک همبسترى با شوهرتان چه چیز از دیانت را به او عرضه کرده اید؟ آیا با فرارى دادن شوهر از خانه, این گونه عفاف و نجابت و دیانت خود را به مردم دیار و محله خویش نشان داده اید؟ یا اینکه بى مهرىها, خودبینى ها و رضایتمندى از خودتان و بى توجهى به شوهر, او را از چنین دیانتى بیزار و فرارى مى کند؟ به گونه اى که مردم (به گفته خودتان) شما را دیندار نمى ببینند, بلکه به شما کنایه مى زنند.
اگر رفتار ما, هر چند بخواهیم به زبان ابراز عشق و علاقه به دین و اهل بیت بکنیم, متفاوت و فاصله دار از این ادعاها باشد, دیگران این فاصله را به خوبى حس کرده و قضاوت مى کنند.
در زمان حضرت رسول(ص) و حضرت امیر(ع) اگرچه مخالفان, آنان را انکار مى کردند ولى هیچ گاه نتوانستند آنها را متهم به باطل کنند.
همسران دختران حضرت رسول اکرم(ص) وقتى حضرت اسلام را آشکار کردند, بر کفر خویش باقى ماندند و دختران حضرت ایمان آوردند, ولى با این وجود, حضرت اجازه تمرد, بى حرمت کردن به شوهران یا تحقیر به آنان را ندادند و دائم در مقابل برخوردهاى تند شوهرشان با آنان, دخترانشان را به صبر و ایمان دعوت کردند.
اگر شوهرتان کاهلى کرده, طبق گفته خودتان حالا که بهتر شده است, کافر و منکر خدا و رسول که نشده است! برخوردهاى سلبى و جزمى و توهینآمیز با شوهرتان, هر گونه میلى را در او نسبت به باورهاى شما از بین مى برد. زبان دین زبان مهر است, نه خشونت و پرخاش. ما آدمها اگر ببینیم دیگران ما را ((آن گونه که هستیم مى پذیرند)) و در مقابل توقعاتى که از ما دارند, خود را نیز در برابر ما موظف مى دانند, سر تواضع فرو مىآوریم. نیز اگر نقد از ما را با تمجید از خویش همراه نمى کنند یا ((رفتار و باور ما را هرچه که باشد به سخره نگیرند)) و یا از نقد مستقیم بپرهیزند و از در مهر و احترام وارد شوند. در این صورت در مقابل دیگرى خلع سلاح مى شویم. میزان تسلیم شدن ما در مقابل چنین زبان و بیانى, بستگى به میزان عناد ما دارد. گرچه عناد به تعبیر حضرت امیر(ع) مى تواند ناشى از تکرار در ملامت و سرزنش باشد.
پس باید توجه کنیم اگر مخاطب ما با روش نیکو باز با ما همراه نشود, مبادا با رفتارمان او را به عناد وا داریم!
شما مربى و مادر همسرتان نیستید. او انسانى است صاحب خرد, اراده و شعور; شما فقط همسر و همراه او هستید (حتى اگر 13 سال فاصله سنى شما با ایشان را در نظر نگیریم). اگر او را این گونه که هست بپذیرید, در انجام واجب به او تکلیف نکنید چه رسد به مستحبات, حرمت او را در همه حال نگه دارید, با او مثل یک کودک رفتار نکنید و از قضاوت کردن روى رفتار او دست بردارید و توقعاتتان را ((که او وقتى خوب است که با شما به مراسم دعا و روضه و ... بیاید)) کنار بگذارید, فرصت خواهید یافت نکات مثبت وجود او را دریابید و خوب ببینید. حتى آن بخش از وجودش را که در گرد و خاک نسیان, از چشم خودش پنهان مانده است.
بدون اغراق مى گوییم: مدرسه اى که مدرسه عشق بود, پاى هر کس به آنجا (جبهه نبرد حق بر ضد باطل) رسید, آلوده مى حقیقى شد که آنجا جارى بود. شوهر شما پنج سال اگر حتى از مى حقیقت نخورده باشد, با بوى آن نفس کشیده, زندگى کرده و عزیزانى را دیده که در مقابلش جان داده اند. او از دنیایى گذشته که من و شما فقط قصه اش را شنیده ایم بدون آنکه آنچه را بود دیده باشیم. شما براى این ((تن)) که آنجا بوده و ((چشمى)) که آنجا را دیده و ((قلبى)) که آنجا تپیده, چه کرده اید؟ آیا شما که عاشقانه بر تکه خاکى از مزار شهیدان کربلا سجده مى کنید, پا بر رویش نمى گذارید, حتى تکه هایش را حرمت مى گذارید, به آن ((تن)) و ((وجودى)) که از نینوا گذشته, به اندازه ذره اى از خاک سجده تان حرمت گذاشته اید؟!
خواهر گرامى, همه آنچه گفتیم توبیخ شما نیست که شما هم از سر درد حرف زده اید. اینها تلاشى بود براى کنار زدن پرده ضخیمى که بسیارى از اوقات جلوى چشم ما را براى دیدن زندگى حقیقى مى گیرند. زندگى را مى توان طور دیگر دید, چشمها را باید شست. برایتان دعا مى کنیم بتوانید زندگیتان را آن طور که شایسته است بسازید و خود و همسرتان را بازیابید. اگر در آنچه گفته شد خوب بیندیشید و نگاهى نو به زندگى, خود و همسرتان بیاندازید, خیلى چیزها پیدا مى کنید که سالهاست از نگاه شما مخفى مانده اند. ان شالله در این رجعت, شوهرتان نیز با شما همراه باشد. برایتان دعاى خیر و آرزوى هدایت داریم.
حق یارتان

خواهر الف.ط.ى.ف
مشاور: خانم آمنه ملاباشى

مشکلى دارم که چون همه درها را به روى خود بسته دیدم به شما روى آوردم. البته همیشه بر خداى متعال, توکل داشته ام. در خانه اى بزرگ شدم که به جاى محبت مادر, نیش و کنایه زن پدر را تحمل کرده ام. پس از فوت پدرم وضعیت من تحمل ناپذیرتر شد. اما به رغم همه اینها لیسانس گرفته و اکنون مشغول کار هستم. زن پدر من خواستگارانم را به بهانه هاى مختلف مى راند تا اینکه رضایت داد زن همسر فعلى ام شوم. اما در زمان تحقیقات, متوجه نشدیم معتاد است. از لحاظ دیگر, شوهرم, مرد خوب و باایمانى است و بداخلاق نمى باشد. او را دوست دارم و نمى خواهم زندگیمان از هم بپاشد و نگران او هستم. ابتدا این مسله را کتمان مى کرد, ولى بر اساس شواهد, مطمئن شدم. گاهى در همین باره به دروغگویى مى پردازد و پنهان کارى مى کند. او زیاد اهل دوست و رفیق نیست اما گویى یکى از برادرانش هم به این امر مبادرت مى کند. در ضمن نزد مشاور و روانپزشک نمىآید. چگونه با او رفتار کنم که ترک کند؟ آیا بیدار شدن احساسات مذهبى در این مورد به او کمکى مى کند؟ حتى خیلى مواقع دیدى ناامیدانه به زندگى دارد و آرزوى مرگ مى کند.
خواهر گرامى!
اکنون که پس از گذر از سالهاى سخت کودکى که بدون سایه مادر, طى کرده و زندگى خود را تشکیل داده اید, همراه شما در زندگى, همسرتان است که علاقه و محبتش را نثارتان مى کند, چنان که شما نثار او و فرزندتان مى کنید, از ناملایماتى که نامادرى با شما داشته, سخن رانده اید. آیا در آن زمان که با او زندگى مى کردید سعى نمودید او را به عنوان همسر پدرتان درک کرده و با دید مثبتى به او بنگرید؟ سعى در رفع تضادها و سوء تفاهمات و همدلى با او کردید؟ اگر چه شاید او هم از ابتدا با دید منفى با شما روبه رو شده و در ایجاد روابط مناسبى بینتان گامى برنداشته است. به هر حال همان طور که ذکر کرده اید, ازدواجتان با تحقیقات صورت نگرفته, به نظر مى رسد به تحقیقات سطحى, بسنده شده است. این طور که از خصوصیات اخلاقى و شخصیتى شوهرتان نام مى برید, مشخص است علاقه مند به زندگى خانوادگى است و بایستى علل و انگیزه هاى روى آوردن او به اعتیاد بررسى شود.
در خصوص شوهر شما, همان طور که ذکر کرده اید, یکى مسله افسردگى او مى باشد که از علل مهم روى آوردن به اعتیاد است. ممکن است عوامل اقتصادى, شغلى و ژنتیکى دخیل باشد که از آنها صحبتى نکرده اید ولى بهتر است به بررسى آنها بپردازید. معاشرت با افراد ناباب یا معتادین از عوامل دیگر است. پس, سعى در عدم ارتباط او با چنین افرادى داشته باشید.
فرد معتاد محتاج و تشنه محبت است و به علت برآورده نشدن محبتى که نیاز دارد, به اعتیاد روى آورده و وابسته به مواد مى گردد, پس براى رفع آن باید جایگزینهاى مناسبى پیدا کند. دلگرمى و پشتیبانى شما مى تواند مثمر ثمر باشد. برخورد همدلانه شما در درک او, بیان احساستان نسبت به مصرف, با زبانى خوش, نه با طعنه و تحقیر, ابراز نگرانى نسبت به آینده فرزندتان, مى تواند مشوق او در ترک باشد. باید بدانید ترک مواد, اراده و انگیزه اى بزرگ مى طلبد و شخص معتاد ممکن است بارها سعى در ترک کرده باشد, اما قادر نباشد و میل شدید به بازگشت پیدا کند. پس پشتیبانى و حمایت اطرافیان جهت قویتر کردن انگیزه او موثر است.
بهتر است به عنوان مطرح کردن مشکل افسردگى یا ناراحتى اعصاب خودتان و براى بهبود روابط فیمابین, همراه ایشان به مشاور یا روانپزشک مراجعه نمایید, آن گاه دکتر او را جهت رفع مشکل شما به همکارى دعوت نماید. با این کار در صدد رفع افسردگى او و ترغیبش به ترک مواد برآید. باز تکید مى کنیم دادن عزت نفس و اعتماد به نفس, بسیار مهم است, چرا که فرد معتاد از کمبود آنها رنج مى برد و دچار عقده حقارت است. اگر با تحقیر و سرزنش با او رفتار شود, به مراتب وضعیت بدتر مى شود. همسر شما به خاطر از دست ندادن محبت و توجه تان, اقدام به دروغگویى و مخفى کارى مى کند, پس بهتر است با برخورد منطقى, نشان دادن علاقه و اینکه به خاطر خود او و علاقه به ایشان, تمایل به ترک اعتیاد او دارید, وى را به این کار تشویق نمایید. وارد شدن از راه مذهب مى تواند یارىرسان باشد. در مطالعات و پژوهشهایى که از لحاظ تثیرگذارى دین و معنویت بر بهبودى بیماریهاى جسمانى و روانى انجام شده, دیده شده است که میل به زندگى و داشتن امید و خوش بینى به آینده در افراد با اعتقادات دینى ـ معنوى بیشتر از افرادى است که چنین اعتقاداتى ندارند. مرگ و میر در این افراد 23% کمتر بوده و به بیماریهاى قلبى و فشار خون کمتر مبتلا مى شوند. انجام مراسم دینى, بهبودى از افسردگى را تسریع مى بخشد.
در بررسیها دیده شده نداشتن اعتقادات مذهبى را مى توان به عنوان عاملى که چه کسى در آینده از مواد مخدر استفاده خواهد کرد, تلقى نمود.
موفق و موید باشید.

خواهر ا.ح ـ ...
مشاور: آمنه ملاباشى

پس از دو نامه اى که به مجله فرستادم, حالا که دوست قابل اعتمادى پیدا کرده ام, تصمیم گرفتم مشکلات خود را بیان کنم. در نامه هاى قبلى ذکر کردم که کتابدار هستم, اما مشکلاتى در این راه دارم که برایتان مى نویسم. در این مدتى که در کتابخانه مشغول به کار هستم مردى قصد آزار مرا دارد و سخنانى از قبیل اینکه کتابخانه به چه درد مى خورد, بیان مى کند. اعلامیه ها را از دیوار مى کند و ... چند بار با او بگو مگو کرده ام و کارم به عصبانیت کشیده است. وقتى به شوراى محل مراجعه کردم, آنها از من حمایت نکردند و حتى اظهار داشتند شما ما را از چشم مردم انداخته اید. این مسایل باعث شده روح من آزرده و مضطرب شده و بسیار عصبانى شوم. اما باز به امید موفقیت و پیروزى و براى رضاى خدا به کارم ادامه و وظیفه خود را انجام مى دهم. آیا سکوت و صبر در برابر مشکلات, ایشان را تحت تثیر قرار مى دهد؟ چه کنم تا بتوانم سکوت و صبر را پیشه خود سازم؟
خواهر گرامى!
خرسند و خوشحالیم و از شما متشکریم که ما را دوست قابل اعتماد دانسته, مسایل و مشکلات خود را با ما در میان مى گذارید. امیدواریم توانسته باشیم و باز بتوانیم کمک و راهنمایى هر چند کوچک براى رفع مشکلات شما باشیم. عشق و علاقه وافر شما را در راه خدمت به خلق که از روى خلوص و با صداقت به این کار مبادرت مى ورزید, و با کار فرهنگى سعى در خدمت به جامعه بخصوص نسل جوان دارید, مى ستاییم, چرا که شغل شریف شما مى تواند در رشد و توسعه فرهنگ بسیار موثر باشد. متسفانه در مملکت ما آنچنان که باید و شاید آمار کتاب خواندن مردم زیاد نیست و دقت و فرصت کمى را صرف آن مى کنند. از طرفى هزینه خرید و تهیه کتاب مشکل زاست. پس بدانید که شغل مهم و کارآمدى دارید.
در طى نامه خود مسایلى را از لحاظ برخورد برخى افراد, ذکر کرده اید مثل آقایى که با حرفها و تهدیدهاى خود کار شما را نکوهش مى کند و سعى در انصراف شما و بر هم زدن کتابخانه را دارد. اما نگفته اید چه سمت و شغلى به عهده دارد؟ آیا تا به حال علل و ریشه هاى مخالفت او را با کتابخانه و کارتان بررسى کرده اید و صحبت منطقى با یکدیگر داشته اید؟ مى توانید از وجود افراد خیرخواه و مصلحى که مسلما در روستایتان وجود دارند استفاده کنید و از آنها بخواهید با او صحبت کنند (نه اینکه خودتان در حین عصبانیت با او به جدال لفظى برخیزید و عنان از کف بدهید.) ممکن است او بر اساس اشتباهات شناختى, دید غلطى از کتاب و کتابخوانى داشته باشد بهتر است ذهنیت او توسط فرد مطلعى روشن شود. یا اگر نسبت به کار خانمها, مشکل دارد یا خصومتى با خانواده شما داشته باشد باید بررسى شده و برخورد منطقى با آن صورت گیرد. اگر باز بر حرفها و اعمال خود اصرار ورزید و حقیقت چشم را بر واقعیت بست, بهتر است او را نادیده گرفته, اهمیتى به صحبتها و اعمالش ندهید, چرا که ممکن است او از مشکلات شخصیتى و روانى رنج ببرد و قصد دیگرآزارى داشته باشد که حتى احتیاج به درمان داشته باشد.
در خصوص شوراى محل بایستى بررسى کنید دلایل آنها در مخالفت با شما از کجا نشت گرفته است. آیا دخالتهاى همان فرد موجب تثیراتى در برداشت و شناخت آنها نسبت به شما یا کتابخانه شده باشد؟ خودتان گفته اید تمام قضایا را بیان نکرده اید.
در حقیقت برخى مسایل براى ما مبهم است که درگیرى بین شما و آنها بر چه اساسى است؟ آیا شما سعى در جلب همدلى آنها کرده اید؟
فعلا این مشکلات باعث اشتغال ذهنى شما شده, ایجاد خلق افسرده کرده و دچار بى حوصلگى و عصبانیت مى شوید که ممکن است در زندگى اتان دخالت کند. پس بهتر است به واسطه افراد مصلح در روستا (مثل امام جماعت یا ریش سفیدان محل) به حل مسله پرداخته و با صبر و بردبارى, با مشکلات روبه رو شوید. در طى مذاکرات نگذارید خشم بر شما مستولى شود, چرا که چشمتان را بر روى حقایق مى بندد. در حین غلبه خشم بهتر است انسان از موقعیت دور شده و سپس در حالت آرامش با مسله روبه رو شود. خود بهتر واقفید که خدا با صابران است. پس با توکل به خدا بر مشکل خود غلبه خواهید کرد.
خدا پشت و پناهتان.

ل.ع ـ تهران
مشاور: آمنه ملاباشى

دخترى 18 ساله هستم. به پسرى علاقه مند هستم که هم از لحاظ مادى تمین است و هم مشهور مى باشد, اما علاقه من به او به خاطر این عوامل نیست و او را به خاطر خودش, دوست دارم. مشکل این است که من دخترم و نمى توانم علاقه خود را به او ابراز کنم. چرا رسم است پسر به خواستگارى دختر برود؟ تکلیف دخترى که عاشق پسرى مى شود, چیست؟ خواهش مى کنم به من نگویید نباید به این چیزها دل بست. به جاى سرزنش راهى جلوى پایم بگذارید. هر چند مى دانم شما هم مثل بقیه, به من چیزى را مى گویید که انتظارش را ندارم!
خواهر گرامى!
از عشق و علاقه به پسرى سخن رانده اید که غریبه و نامحرم است. اما براى ما بازگو نکرده اید او را چگونه مى شناسید؟ چه نسبتى با شما دارد؟ چقدر با او آشنایى دارید؟ آیا مثل بیشتر علاقه هاى جانسوز, با یک نظر, به این شدت به او علاقه مند شده اید؟ البته قبول داریم لازمه سن و سال شما, علاقه و محبت به جنس مخالف است. اما علاقه اى که ادعا مى کنید شما را دیوانه کرده, چندان بویى از عقل و منطق نبرده و به نظر مى رسد شدیدا تحت تثیر احساس, شکل گرفته و تداوم یافته است.
از ما خواسته اید به نصیحت کردن نپردازیم و پیشداورى کرده اید ما هم مثل سایرین به شما چیزى را مى گوییم که دوست نمى دارید و انتظارش را ندارید. گویى به این امر واقفید که در علاقه, افراط کرده اید و احساسات و عواطف بر عقل و منطقتان غلبه نموده است. گفته اید شخص مورد نظرتان از لحاظ مادى در رفاه است و مشهور مى باشد. اما آیا مى دانید چگونه به رفاه مادى و شهرت رسیده است؟ در این دوره و زمانه, راههاى نادرست زیادى براى رسیدن به رفاه و شهرت وجود دارد؟ (نه اینکه منظور این باشد که فرد نامبرده حتما در زمره این افراد است). غرض از ذکر این نکات آن است که یادآور شویم لازمه دلبستگى واقعى ((شناخت)) است. یعنى آشنایى با کلیه جنبه هاى شخصیتى فرد, اعم از خصوصیات اخلاقى, سلایق, عقاید, رفتار, تلقى او از زندگى و ... این شناخت نیز به دست نمىآید مگر به دور از احساس و عواطف و با دیدى باز و از راه صحیح و مورد قبول هنجارها و فرهنگ جامعه. بسیارى از شکستهایى که در ازدواجهاى این دوران دیده مى شود و این چنین آمار طلاق افزوده شده و قبح آن در جامعه شکسته شده, ناشى از عدم شناخت صحیح در اوایل ازدواج است. عدم شناخت مى تواند ناشى از اجبار دیگران براى به ثمر رسیدن ازدواج باشد که گاه دختر بدون دیدن و شناختن طرف مقابل, مجبور به قبول وصلت مى شود یا بر پایه برخى رسوم غلط خانوادگى یا قبیله اى است, مثلا دختر از بچگى براى کسى ناف بر شده یا بعدا بر اساس مصالحى, پدر او را به ازدواج شخصى در مىآورد یا اینکه ازدواجها بر اساس دلبستگى صورت مى پذیرد. گاه هیجانات دوران جوانى, چشم واقع بین را بر روى عیوب دیگرى بسته و بدون درک و شناخت و آشنایى اقدام به ازدواج مى کنند. دختر و پسر پا در یک کفش مى کنند که حتما با همین شخص ازدواج مى کنم, نه شخص دیگرى! در اینجا بیشتر ((لجبازى)) به ذهنمان خطور مى کند.
در مورد شما, گویى اصلا شخص مورد نظرتان, از عقیده و نظر شما مبنى بر علاقه به وصلت اطلاعى ندارد. تکرار مى کنیم کیفیت و زمینه آشنایى تان را براى ما تشریح نکرده اید. ممکن است در رویاها و خیالات خود, ایشان را طالب خود فرض کرده اید! تا مدتى که به خیالات به دید واقعى مى نگرید, به نظر مى رسد بهتر است به طور غیر مستقیم و با واسطه اى (شخصى مورد اعتماد) نظر او را نسبت به خود جویا شوید ولى این کارى بسیار ظریف است و شما باید بدانید که با حیثیت خود بازى مى کنید. ولى تکید مى کنیم حتى الامکان سراغ این راه نروید و اگر مادرتان را در این موضوع محرم راز خود مى دانید به گونه اى عاقلانه با وى در میان بگذارید. اظهار داشته اید چرا حتما پسر مى باید به خواستگارى دختر برود. اولا این عرف صحیح و سنت اغلب جوامع هست و بهتر است مرد جهت خواستگارى پیشقدم شود. البته انتخاب با دختر است که از میان خواستگاران, شخصى را که با بیشتر معیارها و ملاکهاى مورد نظرش تطبیق دارد, بپسندد. اگر علاقه اى معقول و دو طرفه در میان باشد, مسلما پسر پیشنهاد ازدواج خواهد داد (مگر اینکه مشکلاتى در میان باشد). بگذارید مرد که مى خواهد مسوولیت اداره زندگى و حمایت مادى و معنوى آن را بر عهده داشته باشد خود به دنبال همسرش برود و خواسته از سوى او مطرح شود تا با احساس مسوولیت بیشتر با زندگى و همسردارى برخورد کند. این همان است که در برخى روایات اسلامى آمده است که زن امانتى است که مرد مى ستاند. باید این حس همواره در سراسر زندگى در وى زنده باشد. آغاز درست این امانتدارى همان است که خود پیشنهاد دهد و خودش مطرح کند که این همسر را مى خواهد. البته منافات ندارد که دیگران او را راهنمایى کنند و حتى به او پیشنهاد مشخص بدهند ولى چندان به مصلحت دختر و ادامه زندگى او نیست که از مرد خواستگارى کند!
ثانیا اگر قرار بود دختران اقدام به خواستگارى کنند, به علت اینکه از عواطف و احساسات شکننده ترى برخوردار هستند, در صورت شنیدن جواب رد, بیشتر به غرور و عاطفه آنها ضربه وارد مى شد. در صورت شکست و عدم موفقیت در این علاقه, نباید از سایر جنبه هاى زندگى و موقعیتهاى مناسب باز بمانید. بهتر است انسان براى حل مسله اى که با مشکل روبه رو مى شود, به راههاى مختلف بیندیشد, تا در صورت شکست یک راه حل, از راههاى دیگر, استفاده کند. تنها از روى غرور و لجبازى و غلیان احساسات, به رد موارد و موقعیتهاى پیشنهادى دیگر براى ازدواج, نپردازید. چه بسا میان خواستگاران, فردى با خصوصیاتى به مراتب بهتر یا به ملاکهاى شما نزدیکتر یافت شود. به امید اینکه با چشمى باز و عقل دوراندیش به حل مشکل خود نایل آیید.
موفق و موید باشید.