نیروى کار زنان در اقتصاد پولى

ادبیات جامعه شناختى نشان دهنده افزایش مشارکت در نواحى صنعتى و شهرى است. در این نواحى, زنان داراى سطح بالایى از آموزشها قرار داشته, فرزندان کمترى دارند و اکثرا در مشاغل خدماتى مشغول مى باشند. از طرف دیگر در مناطقى که در آنها اشتغال, سطح آموزش و نیز نسبتهاى جنسى مرد به زن بالا مى باشد معمولا مشارکت نیروى کار زنان رو به افزایش مى گذارد و اندازه بخش خدمات و میزان بارورى, هر دو, تإثیر ناچیزى بر مشارکت نیروى کار زنان دارند. به علاوه در مناطق شهرى آموزش بیش از سایر عوامل نسبت مشارکت نیروى کار زنان را تعیین مى کند.
یکى از مهمترین جنبه هاى تغییرات اجتماعى در نیمه دوم قرن بیستم افزایش قابل توجه مشارکت نیروى کار زنان تقریبا در تمامى ملل بوده است به گونه اى که سطح صنعتى شدن, میزان بارورى, ساختار خانواده و ترکیب اجتماعى نحوه مشارکت آنها را تحت تإثیر داشته است. در حقیقت, صنعتى شدن و به خصوص ظهور بخش خدمات فرصتهاى فزاینده اى را به زنان جهت پیوستن به اقتصاد پولى داد. صنایع کارخانه اى و بخش خدمات, صنایع متقاضى نیروى کار زنان هستند و فرصتهاى بسیارى براى مشارکت زنان به عنوان نیروى کار فعال به لحاظ اقتصادى ایجاد مى کنند. به همین ترتیب این مشارکت با وسعت شهرها افزایش یافته و با دورى از مرکز شهر کاهش مى یابد. مراکز شهرى بزرگ به دلیل تقسیم کار جامع تر و ساختمانهاى حرفه اى و صنعتى پیچیده تر, در مقایسه با شهرهاى کوچک, فرصتهاى افزونترى را جهت اشتغال زنان در اقتصاد پولى ایجاد مى کنند.
علاوه بر ساخت صنعتى اجتماعات, بارورى نیز به عنوان یکى از عوامل اصلى مشارکت نیروى کار زنان مطرح مى باشد. چرا که میزان بارورى بالا مشارکت زنان در اقتصاد پولى را کاهش مى دهد. میزان بارورى بالا مانعى در جهت پیوستن زنان به نیروى کار فعال به لحاظ اقتصادى و گسترش مشاغل حرفه اى مى باشد. بعضى از جامعه شناسان نیز معتقدند که صرف نظر از سطح صنعتى شدن یا میزان بارورى, سازمان خانواده, اگر نه مهمترین عامل, که یکى از عوامل مهم تعیین کننده مشارکت نیروى کار زنان است. آنان چنین استدلال مى نمایند که در نظامهایى که در آنها بنیاد خانواده بى ثبات و لرزان مى باشد, زنان به منظور خوداتکایى, باید به اقتصاد پولى وارد شوند. در مقابل در نظامهایى که خانواده ها باثبات هستند, زنان به لحاظ اقتصادى, به شوهران و خویشاوندان, بیشتر وابسته اند. به عبارت دیگر بى ثباتى خانواده با مشارکت نیروى کار زنان رابطه معنى دارى دارد.
فرایند صنعتى شدن و رشد اقتصادى با کاهش قابل ملاحظه اندازه و تعداد افراد خانواده و با انتقال خانواده از واحد تولید کننده به واحد مصرف کننده در ارتباط مى باشد. این فرایندها, همراه با افزایش فرصتهاى آموزشى براى زنان, نه تنها تقاضاى زیادى براى نیروى کار زنان ایجاد مى کند بلکه به نوبه خود موجب ایجاد ذخیره بیشترى از نیروى کار موجود براى اقتصاد پولى مى شود. نقش چند جانبه زنان در فعالیتها و مسوولیتهاى خانوادگى و کار بیرون از خانه آنان, بدین معناست که روز کارى زنان معمولا طولانى تر از مردان مى باشد و کمبود وقت و انرژى مى تواند مانع از مشارکت کامل زنان در برنامه هاى توسعه اقتصادى شود. در حقیقت سه مورد اساسى مى تواند موجب تسهیل و کاهش فشار کارى روزمره زنان شود. این موارد عبارت است از: جمعیت, تغذیه و آموزش. نسبت به تإثیر متقابل رشد جمعیت, مهاجرت, تعداد افراد خانوار و وظایف مادرى, اینک به عنوان یک عامل اساسى در فرایند عرضه و تقاضا شناخت بیشترى به دست آمده است. راه حلهایى که براى این معضل در نظر گرفته مى شود باید هم به عرضه (از طریق افزایش تولیدات) و هم به تقاضا (از طریق اتخاذ سیاستهاى جمعیتى کارآمد و موثر ملى) توجه نشان بدهد. یکى از این رهیافتها را مى توان اعتراف به نقش زنان در توسعه اقتصادى و طراحى برنامه هایى با هدف افزایش توان تولیدى آنان دانست. موفقیت چنین برنامه هایى در امر بهبود موقعیت فیزیکى و اجتماعى زنان و نیز کاهش نرخ مرگ و میر نوزادان, نهایتا به کاهش رشد جمعیت خواهد انجامید. از طرف دیگر لازم است تا از طریق گنجاندن ملاحظات مربوط به تغذیه در برنامه هاى زنان و نیز با ایجاد فعالیتهاى درآمدزاى بیشتر براى زنان, بى عدالتیها و نابرابریها براى آنان از میان برود و زنان به موازات افزایش درآمد, از غذاهاى مغزى و مقوى بیشترى استفاده نمایند.