انتظار سبز
جواد محدثى
سلام بر تو, اى حیات دل هاى خزان زده, اى بهارىترین نام, اى مهدى!
((اى تو صاحب زمان, اى تو صاحب زمین,
دل, جدا ز یاد تو, آشیانه اى خراب و بى صفاست,
یاد سبز و روح بخش تو, یاد لطف بى نهایت خداست,
کوچه باغ سینه ام,
اى گل محمدى, به عطر نامت آشناست,
آنکه در پى تو نیست, کیست؟
آنکه بى بهانه تو زنده است, در کجاست؟))
عمرى است که دیدگانمان هر صبح آدینه به افق انتظار دوخته است و گوش جانمان تشنه نداى ((جإ الحق و زهق الباطل)) است.
تو فروغ هستى و یادگار عترتى, تو نور خدا و آخرین حجتى, تو شمشیر خدا و امام عدالتى.
کدام اشک شوق و سوز دل است که نشان از تو ندارد؟
کدام دعاى کمیل و توسل, بى یاد تو پایان مى گیرد؟
در غم و شادى, در سوگ و سرور, نام تو از زبانمان نمى افتد. در قنوت و قیام و قعود, در صلوات و سلام و سجود, یاد تو روشناى دل و جانمان است.
باز هم, سلام بر تو, که کعبه مقصودى و قبله موعود.
به تماشاى طلوع تو, جهان چشم به راه
به امید قدمت کون و مکان چشم به راه
در شبستان شهود, اشک فشان دوخته اند
همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه