این نگین بى فروغ است
مریم بصیرى
نام فیلم: نگین
نویسنده و کارگردان: اصغر هاشمى
بازیگران: گلچهره سجادیه, مهناز افشار, مهرانه مهین ترابى, بهناز جعفرى((اصغر هاشمى)) پس از ساخت فیلم هایى چون: ((روزهاى انتظار)), ((در آرزوى ازدواج)), ((زیر بام هاى شهر)), ((دو همسفر)), ((گروگان)), ((زندگى)) و ((مهریه بى بى)) که هر یک به نوعى در دسته آثار اکشن, طنز و یا ملودرام هاى خانوادگى جاى مى گیرند, هشتمین اثر خود را به فیلمى تلخ و سیاه اختصاص مى دهد. او براى نخستین بار به طور جدى زنان را سوژه اصلى اثر واقع گرا و اجتماعى اش قرار مى دهد و با لحنى انتقادى قصد دارد از نابسامانى هاى اجتماعى سخن بگوید.
فرار دختران از خانه, اعتیاد, قاچاق مواد مخدر, فساد و قاچاق دختران به کشورهاى حاشیه خلیج فارس, از جمله دبى, موضوعاتى هستند که نگین حلقه این فیلم را مى سازند. حوادثى از این دست, هر چند وقت یک بار, تیتر درشت روزنامه ها و بخش حوادث آن مى باشد; ولى متإسفانه گاهى یادمان مى رود که این مشکلات فردى و خانوادگى, جداى از مشکلات اجتماعى نیست. سرنوشت جامعه منفک از سرنوشت کوچک ترین عضو آن جامعه, یعنى فرد نیست. ضعف اخلاق تبدیل به یک ناهنجارى عمده شده است و هر از گاهى لازم است تا هنرمندى در قالب مثلا سینما به اعضاى این جامعه تلنگرى بزند تا یادشان باشد که تمام مشکلات شخصى و خانوادگى افراد در جامعه منعکس شده و موجب ایجاد مسائل عمده اى براى دیگران مى شود.
((هاشمى)) از لایه هاى سطحى فساد و مشکلات به ظاهر کوچک شروع مى کند و کم کم به لایه هاى درونى و عمیق فساد مى رسد و به آدم هایى که شبکه کثیف قاچاق دختران را رهبرى مى کنند. بدون شک کارگردان, خود مى داند که سوژه مناسبى را براى ساخت آخرین اثرش برگزیده است ولى گویا یادش نبوده که موضوع مناسب و داغ اجتماعى تنها در صورتى مى تواند تإثیرگذار باشد که پرداختى هنرمندانه و فوق العاده همراه آن باشد تا تماشاگر براى آدم هاى بدبخت فیلم دل بسوزاند و سپس به یاد یافتن راه حل مناسبى بیفتد و یا اینکه لااقل به گونه اى در اندیشه خشکاندن این منجلاب باشد.
((ندا)) دخترى است که پدر و مادرش از هم جدا شده اند و او به همین علت معتاد و سپس زندانى شده است. وى پس از گذراندن دوران محکومیت خویش, از آن جایى که از آن دسته از آدم هاى استثنایى است که پس از ترک اعتیاد و آزادى از زندان, با وجود آماده بودن شرایط, دیگر به اعتیاد روى نمىآورند و به راه راست هدایت مى شوند! زندگى خوبى را شروع مى کند. وى در یک شرکت کامپیوترى استخدام مى شود و قرار است به زودى با رئیس آن شرکت ازدواج کند.
((آذر)) دوست دوران زندان ((ندا)) به جرم قاچاق مواد مخدر به حبس ابد محکوم شده و شوهرش نیز در زندان اعدام شده است. ((آذر)) مطلع شده است که دختر 17 ساله اش ((نگین)) به خاطر فرار از مشکلات خانواده اش و همچنین احساس حقارتى که در این مورد به او دست داده است, قصد دارد براى شروع یک زندگى جدید غیر اخلاقى به دبى برود.
از آن جایى که ((آذر)) همیشه در زندان دوست و حامى ((ندا)) بوده است, از او مى خواهد که مانع رفتن دخترش به خارج از کشور شود. ((ندا)) نیز در آستانه ازدواج, خود را مسئول یافتن ((نگین)) مى داند.
از سویى دیگر ((آذر)) که در فکر نجات دخترش است, در صحنه اى کاملا تصنعى با خودزنى و منتقل شدن به بیمارستان, از آنجا فرار مى کند تا خود به جستجوى ((نگین)) بپردازد.
با پیوستن ((آذر)) به ((ندا)), آن دو توسط ((لاله)) که از دوستان دوران تحصیل ((نگین)) بوده و حال از مدرسه اخراج شده است, ((طلا سیاه)) را مى یابند. ((طلا سیاه)) زنى واسطه است که ((نگین)) را به باند قاچاق دختران فروخته است. این زن به آنها کمک مى کند تا رئیس باند را که دختران فرارى را به قاچاقچیان بین المللى مى فروشد, پیدا کند. زن مذکور نیز عاقبت مى گوید که ((نگین)) قرار است همراه با چند دختر دیگر با پاسپورت هاى قلابى به دبى بروند.
((آذر)) به فرودگاه مى رود و در آنجا با پنج زن روبه رو مى شود که لباس عربى بر تن و روبند بر چهره دارند. ((آذر)), دخترش را صدا مى زند و یکى از روبندها کمى بالا مى رود. مرد عرب که مانعى در این میان است توسط ((آذر)) که همیشه اسلحه اى به همراه دارد, به قتل مى رسد و در نهایت با دخالت پلیس, خود ((آذر)) نیز کشته مى شود.
البته تمهید زیبایى که ((هاشمى)) به کار گرفته است, قابل تقدیر است. از آن جایى که تصویر ((نگین)) به درستى براى تماشاگر مشخص نیست و از سویى دیگر دخترى که در فرودگاه روبندش را کنار مى زند, به تمامى براى مخاطب شناسایى نمى شود, مسئله جستجو و یافتن دختران فرارى عمومیت پیدا مى کند و این ((نگین)) تمثیلى مى شود از تمام نگین هایى که قدم در راهى ناشناخته مى گذارند و خانواده هر چند خلافکار آنها, در جستجوىشان مى باشند.
شاید یافتن ((نگین)) از دید این فیلمساز, بهانه اى است براى جستجو و یافتن معصومیت گمشده نسل جوان; نسلى که هویت و اعتقادات دینى خویش را در میان زرق و برق دنیوى گم کرده است.
((آذر)) که زنى خلافکار و خشن معرفى شده است, گاه چنان تحت تإثیر عواطف مادرى, قرار مى گیرد که براى نجات ((نگین)) و مبارزه با عملى غیر اخلاقى, بارى دیگر به عملى غیر قانونى پناه مى برد و از زندان مى گریزد. لذا در انتهاى اثر, مخاطب مى ماند که بالاخره با این زن قانون گریز همذات پندارى پیدا کند و یا از اینکه خلافکارى به دست قانون کشته شده است, خوشحال باشد.
هر چند کارگردان مى کوشد شبکه قاچاق را با وجود رئیس, معاون, واسطه, دلال و ... به روشنى براى بیننده جا بیندازد; اما این کار, گاه به جاى استفاده از تصویر و نمایشى کردن ماجرا و حوادث, به توضیحات و دیالوگ هاى شعارى در مورد دختران فرارى بسنده مى کند. مثلا ((طلا سیاه)) به عنوان یک جامعه شناس شروع به سخنرانى مى کند و به ((آذر)) مى گوید او نیز مى تواند مثل بقیه خانواده هایى که روى فرار دخترانشان سرپوش مى گذارند, عمل کند. به نظر او شرایط زندگى ((نگین)) عوض نشده است و لذا برگرداندن او نفعى به حال هیچ کس ندارد.
از دید این زن که واسطه اى بیش نیست, همه تقصیرات متوجه والدینى است که عرصه را بر جوانانشان تنگ مى کنند و موجب مى شوند آنها براى فرار از مشکلات درون خانواده به سوى خانواده اى بزرگ تر بگریزند.
البته شاید نیمى از دخترانى که از خانه مى گریزند مى دانند که در خانه بزرگ اجتماع چه مشکلات بزرگ ترى انتظار آنان را مى کشند ولى تحت تإثیر تصمیمى آنى, به اشتباه خیال مى کنند براى رهایى از ناملایمات فعلى خود, راهى جز پشت سر گذاشتن آنها ندارند. جوان امروز کمتر به مبارزه با مشکلات مى اندیشد و اکثر اوقات سعى دارد که از روى مصایب و آلام خویش بپرد و یا آن را دور بزند.
اما آیا ((نگین)) و نگین هاى دیگرى چون دختران سیاهپوش اثر ((هاشمى)) راه دیگرى براى نجات خویش از مشکلات روزمره نمى یابند و مى اندیشند که بهترین راه پناه بردن به فساد و ظاهرا غرق شدن در خوشى ها و مادیات است!
((نگین)) که در شروع به اثرى عاشقانه شباهت دارد و به روابط دوستانه ((ندا)) و نامزدش مى پردازد, در اواسط تبدیل به اثرى معمایى و جستجوگر مى شود و در انتها به طرف فیلم پلیسى میل پیدا مى کند و مادر ((نگین)) مى کوشد تا به هر طریقى که شده مانع از سوار شدن دخترش به هواپیما شود.
نقطه اوج اثر بسیار نفس گیر است, هر چند که با توجه به آثارى از این دست, هیجان لازم را نیز ندارد. اما اگر بخواهیم در حیطه مسائل روان شناختى و جامعه شناسانه به این اثر توجه کنیم, باید بگوییم که کارگردان تمام سعى و تلاش خویش را مصروف کرده است تا فیلمى واقع گرا به مخاطبانشان ارائه دهد و دمى آنان را به تفکر در باره سرنوشت ((نگین)) وا دارد.