اعضاى خانواده و مسئله انگیزش


 

اعضاى خانواده و مسئله انگیزش‏

انگیزش به معناى علت، سبب و تحریک نقشى مهم در سلامت روانى اعضاى خانواده دارد. در این مطلب سعى شده علاوه بر معرفى انگیزش و مراحل آن، الگوهایى نیز براى ایجاد انگیزه معرفى شود. بدیهى است علت رفتار افراد، نیاز، علاقه، نگرش، ارزش و داعیه‏هاى آنهاست، پس با اصلاح و ارشاد به موقع مى‏توان جلوى بسیارى از کژى‏ها و انحرافات را بست و بخصوص نوجوانان و جوانان را به مسیر درست هدایت داشت. براى واژه «انگیزش» تعاریف متعددى آمده، در فرهنگ عمید، انگیزش معادل «باعث»، «علت» و «سبب» آمده است و یا آن را فرآیندى دانسته‏اند که از طریق آن یک عامل آگاه براى اقدام به عملى ارادى و با تصمیم قبلى دلایلى مى‏یابد. برخى دیگر، انگیزش را پیش‏نیازى دانسته‏اند جهت شروع ثمربخش فعالیت‏ها و در نهایت، تحقق اهداف مشخص. در هر حال، چنانچه معتقد به فرمول توانایى + انگیزش = رفتار باشیم، بنابراین انگیزش یکى از اجزاى اصلى رفتار خواهد بود هر چند که ممکن است این انگیزش محسوس نبوده و به چشم دیده نشود.
در باره انگیزش دیدگاههاى مختلفى وجود دارد. برخى روانشناسان انگیزش را ناشى از تمایلات درونى مى‏دانند در حالى که برخى دیگر همانند پاولف و اسکیز، عوامل محیطى را در این امر دخیل دانسته و جهت دستیابى به تغییرات مطلوب، کنترل محیط را پیشنهاد مى‏نمایند و روانشناسانى همچون کارل راجرز، ضمن مردود دانستن تمایلات درونى یا عوامل محیطى، نیروى محرک رفتار انسان را، استعداد ذاتى او براى رشد مى‏دانند و عامل تحقق اهداف انسان را انگیزش آزادانه و فطرى فرد معرفى مى‏کنند.
چنانچه دلایل رفتار انسانى یا به عبارتى عوامل تشکیل‏دهنده انگیزش را مواردى همچون نیاز، علاقه، ارزش، نگرش و داعیه بدانیم لازم است در ارتباط با این واژگان بیشتر بدانیم.

نیاز:

نیاز، خاستگاه فعالیت و رفتار انسان‏هاست. نیازها از دیدگاههاى مختلف طبقه‏بندى شده اند. هنرى مورى، نیازها را به چهار گروه تقسیم کرده است: اول، نیازهایى که در عادات کارى افراد مؤثرند. مثل نظم و ترتیب، ساختن، سازمان دادن ...؛ دوم، نیازهایى که در میزان عملکرد آنان تأثیر دارند. مثل احساس برترى‏طلبى، نیاز به پیشرفت و ...؛ سوم، نیازهایى که فرد را از بقیه مردم جدا مى‏کند. همانند سلطه‏جویى، پرخاشگرى و ... و بالاخره، نیازهایى که فرد را به دیگران وابسته مى‏کند. مثل یارى‏طلبى، نیاز به همرنگى و تقلید و نیاز به دوستى با دیگران.
مزلو، نیازهاى انسان را به دو دسته کلى تقسیم مى‏کند: دسته اول نیازهاى کمبود نامیده مى‏شوند که نیرومند و قابل تکرار هستند و در صورت مقاومت در مقابل آنها، شدیدتر مى‏شوند؛ مثل نیازهاى فیزیولوژیکى و ...؛ دسته دوم نیازهاى هستى یا وجود نامیده مى‏شوند که درونى‏اند؛ مثل خودشکوفایى و نیازهاى مربوط به دانستن و ادراک کردن.

علاقه:

علاقه‏مند بودن زن، شوهر و بچه‏ها به چیزى، دقت آنها را افزایش داده و به تلاش بیشتر وا مى‏دارد.

ارزش:

شى‏ء یا شخصى که اعضاى یک خانواده را در تحقق اهدافش یارى نماید، صاحب ارزش مادى یا معنوى مى‏باشد. این ارزش‏ها مى‏توانند، محرکى براى رفتار تک تک افراد خانواده باشد.

نگرش:

نگرش عبارت است از حالت آمادگى ذهنى و روانى که بر اساس تجربه سازماندهى مى‏شود و تأثیرى پویا و جهت‏دار بر واکنش افراد در مقابل تمامى اشیا و موقعیت‏هایى که با آن روبه‏رو مى‏شوند، بر جاى مى‏گذارد. نگرش ممکن است در جهت اهداف تربیتى پدر و مادر باشد و یا اینکه از مقاصد آنان فاصله داشته باشد. والدین باید بتوانند از طریق جلب اعتماد فرزندان و معرفى دقیق و صحیح موضوع‏ها و مشکلات زندگى، نگرش‏هاى مثبتى را در آنان ایجاد کرده، تداوم بخشند و در راه تکامل آن نگرش‏هاى مثبت تلاش نمایند. البته ایجاد، تداوم و تکامل نگرش‏هاى مثبت در روابط میان یک زن و شوهر نیز کاملاً لازم و ضرورى است و هر کدام از زوجین باید نسبت به آن اهتمام خاص داشته باشند.

داعیه (مشوق):

همانند نیازها بوده اما خاستگاه بیرونى دارند و با در دست گرفتن آنها، مى‏توان جهت رفتار را تعیین کرد. مثلاً بوى غذا یک مشوق است. البته برخى از انگیزه‏هاى درون‏زا نیز، به صورت داعیه به کار مى‏روند. همانند کنجکاوى، نیاز به موفقیت و ترقى و تعالى (کمال‏طلبى). در واقع مى‏توان گفت داعیه‏ها همانند پله‏هایى هستند که مرحله به مرحله انسان‏ها را به هدف اصلى خویش نزدیک مى‏سازند.
والدین در ایجاد انگیزش (انگیزه) مى‏توانند الگو یا رویه‏هاى مختلفى را در پیش گیرند.

رویه منفى:

در این روش والدین با استفاده از انگیزش ترس، یعنى تهدید یا محروم کردن، فرزندان خود را به انجام امور مورد نظرشان وا مى‏دارند. ماحصل این کار، داشتن فرزندانى است با احساس گناه، عزت نفس کم، احساس عدم امنیت، متکى به غیر و مسئولیت‏ناپذیر.

رویه آسان‏گیرى:

در این روش، به بچه‏ها آزادى کامل و بى‏قید و شرط داده مى‏شود. دختران و پسران خانواده مى‏توانند عقایدشان را محک بزنند و رفتار دلبخواهى از خویش بروز دهند. در این رویه انگاره‏هاى عادى در فرزندان تقویت مى‏شود بدون اینکه انضباط شخصى (خویشتندارى) در آنان به منصه ظهور برسد. آنان حال‏نگر شده و به آینده توجهى نشان نمى‏دهند.

رویه مثبت:

در این روش، رفتار مطلوب فرزندان به نوعى مورد تأیید و قدردانى والدین قرار مى‏گیرد. مثلاً مادر، از دختر خود به خاطر دقت و صرف وقت در انجام دادن تکالیف قدردانى مى‏نماید. این باعث مى‏شود که اولاً، آن دختر درک مثبتى از خویشتن پیدا نماید، ثانیاً، در سایر امور و کارهاى خویش، دقت بیشترى را مبذول دارد؛ ثالثاً به خاطر احساس شریک بودن در خانواده، تعهدش نسبت به انجام تکالیف تقویت شود. در این روش والدین، نقشى ارشادى و اصلاحى را بر عهده دارند.
حال که تا حدودى با مباحث نظرى انگیزش آشنا شدیم، این سؤال مطرح مى‏شود که در عمل چگونه از آنها مى‏توان در عرصه خانواده و زندگى خانوادگى سود جست. در اینجا منتخبى از راهها و اصول، جهت ایجاد انگیزش در اعضاى یک خانواده (پدر، مادر، فرزندان) ذکر مى‏شود:
پدر یا مادر باید انگیزه داشته باشد تا بتواند در میان دیگر اعضاى خانواده‏اش انگیزه به وجود آورد.
زن یا شوهر باید هنر و کمالات همسر خود را بشناسد و به آن ارج بگذارد، چرا که طرف مقابل نیازمند احساس ارزشمند بودن است.
گاه، زن یا شوهر از همسر خود درخواست کمک مى‏کند، این نشانه ضعف نیست بلکه همسر مهربان دلسوز باید انگیزه را سامان داده و هدایت نماید.
اگر بچه‏ها خود چیزى را انتخاب کنند، نسبت به انجام دقیق و کامل آن متعهد مى‏شوند. پس بهتر است والدین آنان را در تنظیم اهداف دخالت داده و با این کار، بچه‏ها را جهت تعیین اهداف شخصى کوتاه‏مدت، میان‏مدت و بلندمدت تشویق و ترغیب نمود.
عوامل انگیزشى براى همه بچه‏ها یکسان نیست. پس باید بچه‏ها (دختر وپسر) و انگیزه‏هاى آنان را شناسایى کرد. پدر و مادر مى‏توانند از طریق برقرارى احترام و اعتماد متقابل در داخل و خارج از خانه، عوامل انگیزشى بچه‏هاى خود را بهتر بشناسند.
استفاده همزمان از عوامل انگیزش بیرونى و درونى است که سرمنشأ تحولات عمیقى خواهد شد. باید به زحمات همسر ارج نهاد و از او تشکر کرد. گاهى یک جمله تشکرآمیز مى‏تواند بسیار کارساز باشد.
پدر و مادر باید توقع و انتظار خویش را از بچه‏ها کاملاً روشن نمایند. البته نباید سطح انتظارات والدین فراتر از توان بچه‏ها باشد.
پدر و مادر باید سعى کنند از ترس و تهدید استفاده ننمایند و اگر آن را به عنوان آخرین راه چاره انتخاب مى‏کنند، باید درصدد برقرارى ارتباط مجدد با فرزند خود باشند.