آسیب شناسى افسردگى
دکتر حسین برهانى
علایم و درمان
از حدود 400 سال قبل از میلاد حضرت مسیح، دانشمندى به نام بقراط براى اولین بار اصطلاح «مالیخولیا» را براى توصیف افسردگى مطرح نمود. او معتقد بود که افسردگى ناشى از غلبه صفرا مىباشد. اصطلاح مالیخولیا در اصل یک واژه یونانى است و مفهوم آن نوعى بیمارى است که در اثر غلبه صفرا به وجود مىآید. به هر حال افسردگى و سایر اختلالات اعصاب و روان، واقعیات زندگى انسان هستند. امروزه بهداشت روانى به عنوان مجموعهاى از روشها و عوامل پیشگیرى از بروز بیمارىها و اختلالات رفتارى - شناختى مطرح مىباشد.
قدمت بهداشت روانى در دنیا با مفهوم جدید خود به حدود 40 سال قبل برمىگردد و در کشور ما نیز اخیراً به موضوع مهم بهداشت روانى اهمیت داده شده است و دیدگاه مسئولین امر نسبت به این امر حیاتى مثبت شده است. خوشبختانه در همین ارتباط بینش مردم نیز تصحیح شده و تغییر پیدا کرده است. اما هنوز راه درازى در پیش داریم تا بهداشت روانى به عنوان فرهنگ در آید. گاهى دیده مىشود که خانوادهها به اختلالات رفتارى و هیجانى و شناختى فرزندان خود اهمیت نمىدهند. به عنوان مثال اگر کودکى دچار سرماخوردگى و یا اسهال و استفراغ شود، به سرعت او را به درمانگاه و پزشک ارجاع مىکنند اما اگر کودک یا نوجوان آنها دچار تغییر رفتار، پرفعالیتى و کمتوجهى، گوشهگیرى و انزواطلبى، پرخاشگرى و اضطراب شود سعى مىکنند با کتک و تنبیه و یا مقایسه و تحقیر با او برخورد نمایند! و در برخى موارد نیز کمحرفى و گوشهگیرى و خجالتى بودن به عنوان یک ارزش تلقى مىشود و از طرف والدین و سایر اطرافیان تأیید مىشود واضح است که این گونه روشها باعث پیچیدگى اختلال و مزمن شدن ناراحتى مىشود. بنابراین بیش از هر زمان دیگرى لازم است که بحث بهداشت روانى جدى گرفته شود.
مهمترین سطح پیشگیرى در بهداشت روانى مربوط به سطح اول است. در پیشگیرى اولیه بهداشت روانى تأکید بر پیشگیرى از ایجاد اختلالات اعصاب و روان و رفتارهاى ناهنجار و خطاهاى شناختى انسانهاست. در پیشگیرى سطح اولیه، جمعیت هدف به طور عمده شامل کودکان و نوجوانان و جوانان و سایر بالغین سالم مىباشد. با توجه به اینکه در کشور ما، اکثریت جمعیت را کودکان و نوجوانان تشکیل مىدهند و اصطلاحاً جمعیت کشور جوان است، حساسیت و اهمیت پرداختن به بهداشت روانى محسوستر و مشخصتر مىشود و ارتقاى سطح آگاهى مردم یک ضرورت انکارناپذیر است. متأسفانه اختلالات رفتارى، اعتیاد، بزهکارى، پرخاشگرى، خشونت و سرقت در حال افزایش است و نباید آن را پنهان و کتمان نمود و لازم است ضمن آموزش به خانوادهها، زمینههاى رفاه و آسایش عمومى فراهم گردد.
در این قسمت اختلال افسردگى را بررسى مىکنیم و علایم و آسیبهاى آن را توضیح مىدهیم. اختلال افسردگى یک بیمارى مزمن و شایع است. افسردگى در سنین کودکى و نوجوانى علایم خاصى دارد که ممکن است با علایم افسردگى در سنین بالاتر نیز همراه باشد. علایم افسردگى در سنین کودکى و نوجوانى شامل ترس مفرط از مدرسه و چسبندگى شدید به والدین مىباشد. همچنین پرخاشگرى و اعتیاد به مواد مخدر و گرایش به مصرف الکل و رفتار ضد اجتماعى، ولنگارى و آشفتگى جنسى و ترک خانه و مدرسه ممکن است تابلوى دیگرى از افسردگى در دوره نوجوانى باشد. گاهى نیز کودک و نوجوان ممکن است قادر به برقرارى ارتباط با دیگران نباشد. بسیار ساکت و کمحرف باشد و به طور افراطى خجالتى و کمرو باشد و عملکرد ذهنى و تحصیلىاش پایین آمده باشد. در چنین مواردى نیز در مورد خطر بروز افسردگى باید هشدار داد و والدین این علایم را حمل بر آرامش فرزند خود نکنند و رفتار و خلق او را تأیید و تثبیت نکنند.
اختلال افسردگى یک بیمارى مزمن و شایع است. افسردگى از نظر شیوع در زنان و مردان یکسان نیست بلکه اختلال افسردگى در زنان 2 برابر بیشتر از مردان است. میزان شیوع افسردگى در مردها حدود 12 تا 5 درصد مىباشد اما شیوع افسردگى در زنها بین 25 تا 10 درصد مىباشد. اعتقاد بر این است که اختلال افسردگى اساسى ارتباطى با نژاد و قومیت خاصى ندارد. اما بیمارى اساس ژنتیک دارد اگر چه مثل بسیارى از اختلالات اعصاب و روان علل چند گانهاى دارد اما استعداد ژنتیک براى ابتلاى به بیمارى لازم است. اخیراً عده اى در صدد القاى این مطلب بوده اند که استفاده از چادر مشکى به عنوان حجاب کامل در برخى شهرها بخصوص شهرهاى مذهبى منجر به افسردگى مىشود در حالى که در هیچ یک از کتب مرجع روانپزشکى در مورد اینکه اگر خانمى از لباس و پوشش سیاه استفاده کند دچار افسردگى مىشود، مطلبى گفته نشده است. البته ممکن است افرادى که مستعد افسردگى اساسى هستند بعداً تمایل به پوشیدن لباسهاى تیره پیدا کنند؛ در واقع این گونه افراد بیمارانى هستند که ابتدا دچار اختلال افسردگى اساسى مىشوند و سپس ممکن است میل به پوشیدن لباسهاى سیاه پیدا نمایند و این موضوع ممکن است در هر نقطهاى از دنیا اتفاق بیفتد. مثلاً یک خانم اروپایى که هیچ گونه محدودیت و گرایشى به حجاب ندارد اگر دچار افسردگى شود ممکن است از لباسهاى تیره و سیاه استفاده کند. در واقع این گونه بیماران دچار یک نوع عدم احساس لذت مىشوند و علاقهمندى آنها به زندگى کاهش پیدا مىکند.
براى اینکه بتوانیم تشخیص اختلال افسردگى اساسى را براى فردى مطرح کنیم معیارهایى وجود دارد. در کتب روانپزشکى حدود 9 معیار ذکر شده است. آگاهى عمومى از این معیارها مىتواند در ارجاع سریعتر بیمار به روانپزشک کمک بسیار مؤثر نماید. زیرا همانند سایر بیمارىها تشخیص سریع و درمان بموقع مىتواند از مزمن شدن بیمارى و عوارض ناشى از آن بکاهد. این 9 معیار به این شرح مىباشد:
1- خُلق و روحیه افسرده در بیشتر اوقات روز و تقریباً همهروزه باید وجود داشته باشد. به این صورت که خود بیمار احساس غمگینى و پوچى مداوم خودش را گزارش نماید و یا اینکه دیگران بگویند که بیمار همیشه افسرده و گریان است.
2- علاقهمندى و احساس لذت فرد از زندگى و مواهب آن در همه زمینهها یا تقریباً همه فعالیتهاى روزمره کاهش پیدا کند.
3- وزن بیمار بدون اینکه رژیم غذایى خاصى براى لاغر یا چاق شدن بگیرد، بیش از 5% در عرض یک ماه تغییر کند. یعنى فرد دچار تغییر در اشتها خواهد شد و ممکن است چاق یا لاغر شود.
4- تغییر الگوى خواب به صورت کاهش خواب یا پرخوابى و به طور کلى به هم خوردن نظم خواب مىتواند علامت دیگرى باشد.
5- اضطراب و سرآسیمگى یا کندى روانى - حرکتى تقریباً در همه ایام به حدى که براى اطرافیان هم محسوس باشد.
6- احساس بىارزشى و احساس گناه به طور افراطى و خودملامتگرى، معیار دیگرى براى تشخیص افسردگى است. یعنى فرد افسرده به صورت غیر عادى و اغراقگونه خودش را مسئول بدبختى و بیمارى و یا فوت دیگران احساس مىکند.
7- یکى دیگر از علایم تشخیص افسردگى احساس ضعف و خستگى و از دست رفتن انرژى تقریباً در همه روزها مىباشد.
8- فرد افسرده دچار کاهش تمرکز مىشود. قدرت تفکر منطقى کم مىشود و اغلب احساس بلاتصمیمى و بلاتکلیفى مىکند.
9- بیمار افسرده با افکار عودکننده در باره مرگ اشتغال ذهنى پیدا مىکند و به جنبههاى منفى زندگى متوجه مىشود و افکار مکرر خودکشى یا اقدام به خودکشى او را آزار مىدهد.
بر اساس پژوهشها و آمارها اگر شخصى حداقل 5 علامت از علایم و معیارهاى ذکر شده را به طور همزمان و در یک دوره دو هفتهاى داشته باشد و عملکردش نیز دچار تغییر و تنزل شود، این فرد افسرده تلقى مىشود. نکتهاى که باید به آن توجه کرد این است که حتماً یکى از علایم پنجگانه براى تشخیص افسردگى اساسى باید داشتن خُلق افسرده یا بىعلاقگى و بىلذتى از مواهب و فعالیتهاى زندگى باشد.
همان طور که گفتیم میزان شیوع افسردگى در خانمها دو برابر مردها مىباشد. یکى از دلایل این فراوانى که در کتب علمى بدان اشاره مىشود این است که زنها استرسهاى متفاوتى دارند و بیشتر از آقایان دچار تغییرات هورمونى مىشوند بخصوص در طى دوره عادت ماهانه این نوسانات هورمونى شدیدتر و بیشتر مىشود به طورى که در برخى موارد منجر به سندرم قبل از قاعدگى «PMS» مىگردند که بسیار حساس و تحریکپذیر و عصبى مىشوند و گاه با بىحوصلگى و افسردگى ملازم است و یا مشکلات بعد از زایمان که در برخى موارد اتفاق مىافتد و تابلوى مشخصى از افسردگى و اختلالات خلقى دیگر را بروز مىدهند و از طرف دیگر خود زایمان مىتواند به عنوان یک استرس مطرح باشد. بنابراین توجهات اطرافیان و آرامش نسبى حاکم بر خانواده مىتواند تا حدودى این خطر را کاهش دهد.
از علایم دیگر افسردگى مىتوان به محدودیت و کاهش معاشرتها و ارتباط بین فردى بیماران اشاره کرد. افراد افسرده معمولاً در اغلب موارد فاقد ارتباط بین فردى و خانوادگى مناسب و نزدیک و صمیمانه هستند. بنابراین مشاهده چنین علامتى مىتواند هشداردهنده باشد. همچنین افسردگى در افراد مطلّقه و تنها بیشتر دیده مىشود.
اختلال افسردگى در سنین کودکى و نوجوانى علایم دیگرى هم دارد. مثلاً کودکى که دچار ترس افراطى از مدرسه است و چسبندگى شدید به والدین دارد چنین علامتى مىتواند معادل افسردگى محسوب گردد. اخیراً ازدیاد پرخاشگرى و اعتیاد به مواد مخدر و گرایش به الکل و رفتارهاى ضد اجتماعى و همچنین آشفتگى جنسى ممکن است تابلوى دیگرى از افسردگى باشد. این افراد که معمولاً در سنین نوجوانى هستند ممکن است مدرسه و منزل را ترک کنند و دچار ولگردى شوند. بروز این علایم زنگ خطرى است که خانوادهها باید به آن توجه نمایند و سریعتر به فکر ارجاع فرزند خود به متخصصین اعصاب و روان باشند. بالعکس این موضوع نیز گاهى اتفاق مىافتد مثلاً کودک و نوجوانى که ظاهراً بسیار ساکت و آرام است و حداقل ارتباط را با دیگران برقرار مىکند یا منزوى و گوشهگیر است و ارتباط چشمى و کلامى بسیار محدودى دارد باید از نظر اختلال افسردگى مورد بررسى قرار بگیرد. در سطح دنیا افسردگى در افراد مسن شایعتر از جمعیت کلى است. فوت همسر، ابتلا به یک بیمارى جسمى همزمان، انزواى اجتماعى و بد بودن وضع اقتصادى و معیشتى و یا تغییرات اساسى در وضع اقتصادى افراد مثل ورشکستگى ممکن است منجر به بروز افسردگى در افراد مسن شوند.
افسردگى نیز مثل همه بیمارىها نیاز به درمان دارویى دارد. یک حمله افسردگى بدون درمان ممکن است بین 13 - 6 ماه طول بکشد و اگر درمان مناسب صورت بگیرد اغلب حدود 3 ماه طول مىکشد اما اگر درمان دارویى قبل از سه ماه قطع شود معمولاً منجر به عود بیمارى و عوارض ناشى از آن مىشود. قطعاً رواندرمانى و شناختدرمانى نیز نقش بسیار مؤثرى در تثبیت بهبودى بیمار دارند و اگر با دارودرمانى به طور همزمان انجام شوند بسیار اثربخش خواهد بود. نکته مهم دیگر این است که بیماران افسرده اشتغال ذهنى با مرگ و خودکشى دارند. بنابراین در صورت وجود چنین علامتى بایستى بیمار به صورت اورژانسى در مراکز روانپزشکى بسترى گردد و یا تحت مراقبت دقیق اطرافیان باشد.