جشن دوقلوها براى بازگشت لاله و لادن، بىگل ماند
کسى نمىدانست لاله و لادن بىهم پژمرده مىشوند؟ کسى نمىدانست آوند زندگى، شیره حیات را به یک میزان میان هر دو گل قسمت مىکند؟ کسى نمىدانست شهد این گلها در یک گلدان، شیرینتر مىشود؟ کسى نمىدانست شمیم لاله و لادن هر صبحگاه تا شامگاه عطرى یکسان دارد؟
مىدانست، شاید مىدانست و مىدانستند، ولى گلها چنان بالیده بودند که حجم عشقشان به زندگى در یک گلدان نمىگنجید.
باورتان نمىشود گلها را هم به بیمارستان ببرند! اما مىبرند، آن هم هنگامى که گلدانِ تنگِ زمان، وسعت آرزوى دو گل را تاب نیاورد. پس رگبرگى از ساقه لادن، به گلبرگ لاله پیوند مىخورد.
باورتان مىشود، باورتان مىشود آن وقت به جاى دو گل و دو گلدان، دو تابوت سیاه پیچیده در شمعدانى، از بیمارستان بیرون بیاید؟ شمعدانىهایى که شرمگین از نفسکشیدن خود، از سنگاپور تا ایران بر بالین لاله و لادن بگریند؟
همه دستها رفته بودند بالا، خیلى بالا؛ اما شیره حیات پایین بود، خیلى پایین و سرخىاش تمام سپیدى بیمارستان را پوشانده بود.
عطر لادن همین که از وجود لاله سفر کرد، لاله در عطش رسیدن به بوى همزادش، تمامى عطر وجودش را پراکند و سر بر خاک گذاشت و پرواز کرد و پرواز.
باورتان مىشود دو گل پرواز کنند از بیمارستانى در آن سوى دنیا تا باغچهاى کوچک در لهراسب فیروزآباد!
باورتان مىشود دو گل بتوانند از باغچه حیاطشان به خیابان سرک بکشند و درس بخوانند؛ و ایران مغموم از دستدادن روزنامهنگار و حقوقدان آیندهاش باشد، و فیروزآباد فارس بگرید که چرا نتوانست گلهاى روییده در دامنش را به بار و بر بنشاند!
و باورتان نمىشود همین که شنیدیم چقدر آرزوى دیدن همدیگر را بدون آیینه دارند و آیینه درونشان سرریز از تصاویر همدیگر شده است، شبهنگامى خواب دیدیم جهان، یکسره آبى بر تن کرده است و لاله و لادن دو تن نیستند، چهار نفر هستند، روبهروى هم و بهتزده بر همدیگر. گفتیم دیدند، بالاخره همدیگر را بىآیینه دیدند، اما چرا چهار گل، چرا آبى؟
بیدارى در خواب دوید و تردید جایش را به ترس داد؛ به چیزى از جنس آبى روحانى و آبى آسمانى و پرواز دو روح به آبى بیکران. باورتان نمىشود چند روز بعد چشمان ما هم همچون چشمان داغدار ایران و جهان گریست وقتى دانست پدر و مادر و خواهر و برادر لاله و لادن در فیروزآباد در فراق گلهاى خانهشان مىگریند.
دختران ایران گل بودند. گل باشید و بیایید آرزوى بىپایان آنان براى جدایى تن، و نه جان را بستاییم و دستهگلهاى لاله و لادن را هر صبحگاه آدینه بر بالاى مزارشان در روستاى «لهراسب» فیروزآباد بگذاریم.