دخترانى که رویا مى بافند

نویسنده


 

دخترانى که رؤیا مى‏بافند

شهلا زرلکى‏

یکى از آشکارترین و همه‏گیرترین ویژگى‏هاى سال‏هاى آغاز جوانى (پایان نوجوانى)، گوشه‏گیرى و انزواست. معمولاً انزواى دختران جوان به دنبال عدم رابطه مطلوب با مادر و دیگر اعضاى خانواده، شکل مى‏گیرد. زمانى که دختر، مادر را رفیق قابل اعتماد و یار همدل و همراهى نداند، در دنیاى ناشناخته و غریبى که تازه در آن پاى گذاشته است، تنها مى‏ماند. تلاش مى‏کند تا براى همه پرسش‏هاى ریز و درشت و مسائل دشوارى که با آن روبه‏رو مى‏شود، به تنهایى پاسخ و راه حلى بیابد. اما درکِ تازگى و ابهام جلوه‏هاى دنیایى که برایش ناآشناست، براى ذهنِ هنوز کودکانه‏اش آسان نیست. تنها ماندن در موقعیت و شرایط جدیدى که هر روز نشانه‏هاى بیرونى آن ظاهر مى‏شود، به معناى درک نشدن و ناشناخته‏ماندن است. کسى نیست تا همدلانه و دوستانه دختر را در آغاز این راه ناشناخته، همراهى کند. حس تلخِ تنهایى تمام لحظاتِ او را پر مى‏کند. پس به این نتیجه مى‏رسد که «سکوت» بهتر از حرف‏زدن و درک‏نشدن است.
همیشه پس از احساس تنها ماندن است که گوشه‏اى خلوت و دنج ضرورت پیدا مى‏کند. کسى که در جمع تنها مى‏ماند پس همان بهتر که در هیچ جمعى ظاهر نشود. دخترانى که تغییرات بلوغ و نازیبایى موقت ظاهرى را عیب و نقص مى‏دانند و آمادگى ذهنى کافى براى پذیرش دگرگونى‏هاى جسم و روح خود نداشته‏اند، منزوى و گوشه‏گیر مى‏شوند. دخترهاى «خجالتى» که خجالت بیمارگونه‏شان ممکن است تا سال‏ها ادامه پیدا کند، محصول همان دوران انزوا و تنهایى‏اند.
تنهایىِ دخترى که سرزمین ساده و آشناى کودکى و نوجوانى را ترک کرده است، معمولاً تنهایى آرمش‏دهنده و فایده‏بخشى نیست. چرا که معمولاً این انزوا با اضطراب همراه است. دختر به میل خود تنها مى‏ماند تا فرصت بیشترى براى شناختِ ناشناخته‏هاى دنیاى بزرگسالى بیابد. فرآیند کند و کاو و جستجو و شناخت، دختر را خسته و دل‏نگران مى‏کند. این درگیرى‏هاى روحى با تغییرات هورمونى هماهنگ مى‏شود و بیمارى‏هایى را موجب مى‏شود. دخترها در سنین دبیرستان معمولاً از دردهایى شکایت مى‏کنند که بیشتر علل و منشأ روحى دارد. البته تأثیر این علل ذهنى و روحى را ترشح هورمون‏هاى مختلف تشدید مى‏کند. ناخن‏جویدن یا عادت‏هاى بیمارگونه‏اى که در هر فرد، متفاوت است، ریزش مو، ناراحتى‏ها و بیمارى‏هاى پوستى، سردردهاى گاه و بى‏گاه و بسیارى از دردهاى جسمانى، ادامه همان اضطراب است؛ ادامه همان تنهایى خسته‏کننده‏اى است که به دنبال راهها و بهانه‏هایى براى جلب توجه اطرافیان مى‏گردد.
در بیشتر موارد، رفتار و کردار دختر براى برانگیختن محبت و توجه افراد خانواده، به نتیجه دلخواه نمى‏رسد. گاهى اوقات حتى رفتار بیمارگونه او مورد انتقاد و سرزنش قرار مى‏گیرد و «بایدها» و «نبایدها»ى دیگرى را براى او به دنبال مى‏آورد. محدودیت‏ها روزبه‏روز بیشتر مى‏شود و آزادى‏هاى روزگار کودکى رنگ مى‏بازد. پناه بردن به تنهایى، مقدمه خیال‏بافى‏ها و رؤیاپردازى‏هاست. حتماً شما هم این صفت‏ها و عبارت‏ها را در باره یک دختر پانزده - شانزده ساله بسیار شنیده‏اید: «رؤیایى»، «احساساتى»، «زودرنج»، «بهانه‏گیر» و ... درست است. همه این ویژگى‏ها مربوط به بحرانى است که دختر به تنهایى در حال گذر از آن است. میل به تنهایى، نشانه بى‏میلى به جهان واقعیت‏هاست؛ واقعیت‏هایى که رؤیاهاى دختر را نادیده مى‏گیرند؛ واقعیت‏هایى که فقط امر و نهى مى‏کنند و نیازهاى او را نمى‏شناسند. بنابراین فرو رفتن در عالم خیال و رؤیاهاى عاشقانه، رفتارى تدافعى است در برابر بایدها و نبایدهاى محیط بیگانه خانواده و اجتماع. رمان‏ها و اشعار عاشقانه در این سنین، طرفداران زیادى در بین دختران پیدا مى‏کند. رمان‏هایى که از عشق‏هاى رؤیایى و شاهزادگان سوار بر اسب و ازدواج‏هاى خیالى حرف مى‏زنند، بین دختران همکلاسى دست به دست مى‏گردد و هر یک از آنها را به نوبت در اوهامى بى‏سرانجام فرو مى‏برد. مطالعه این گونه کتاب‏ها اگر موقتى و گذرا باشد، مسئله‏اى ایجاد نمى‏کند اما اگر لذت غرق شدن در رؤیاهاى سطحىِ عشق و وصل و هجران به یک عادت تبدیل شود، خطرناک است؛ خطرِ رشد نیافتن روحیه واقع‏گرایى و محدود ماندن قدرت تفکر و تعقل.
خیال‏پردازى و رؤیابافى هرازگاه براى گریز از واقعیت‏هاى بدون رؤیاى جهان بیرون، بد نیست و حتى گاه ممکن است به شکوفایى خلاقیت‏هاى هنرى منجر شود. اما ماندن در انزوا و دلخوش‏بودن به امیدهاى آینده‏اى خیالى، در درازمدت پیامدهاى جبران‏ناپذیرى خواهد داشت. واقعیت‏ها با پیش‏بینى‏هاى عاشقانه و کودکانه دخترک رؤیایى جور در نمى‏آید و افسردگى و ناامیدى و بى‏حاصلى از راه مى‏رسد. هجوم افسردگى، راه را بر هر گونه فعالیت و خلاقیتى مى‏بندد و ... .