تاثیر و نقش زنان در تاریخ و فرهنگ اصفهان تا پایان عصر صفوى


 

«مقاله وارده»
تأثیر و نقش زنان در تاریخ و فرهنگ اصفهان تا پایان عصر صفوى‏

محمدحسین ریاحى‏

نقش زنان در عرصه‏هاى تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران‏زمین قابل ملاحظه است از جمله تأثیر این مسئله در منطقه اصفهان چشمگیر و مطرح بوده است. اگر چه به این موضوع کمتر توجه شده است لکن با توجه به برخى منابع و استناد به بعضى آثار مى‏توان در این خصوص مطالبى را دریافت. در این مقاله سعى بر آن است که هر چند به اختصار، تأثیر زنان این خطه را در عرصه‏هاى مختلف تا پایان دوره صفویه تبیین کنیم.

* *

موقعیت و جایگاه زنان در تاریخ کشور ما، بعد از اسلام محسوس‏تر است. چرا که بانوان به سبب ارزشى که تعالیم اسلامى براى آنان قائل گردید وضعیت بهترى یافتند اما نمونه‏هایى از شخصیت زنان مؤثر در دوران باستان و حکایات اساطیرى نیز وجود داشته که برخى مربوط به منطقه اصفهان بوده و یا در آن ناحیه تأثیرگذار بوده‏اند. از جمله مى‏توان به بانوانى مانند «هما» معروف به چهرآزاد دختر «بهمن بن‏اسفندیار» اشاره نمود که او را بانى و باعث عمران و عمارت‏هایى در اصفهان و برخى از شهرهاى ایران دانسته‏اند.(1) و یا دختر «برزین» که از عوامل مؤثر در خاندان ساسانى بوده است.(2)
در برخى از منابع تاریخى معتبر آمده است که اولین زن ایرانى که به دین مبین اسلام گروید، بانویى به نام «امةالفارسیه» و اصفهانى بوده است و حتى آمده است که او اولین مسلمان ایرانى بوده چرا که قبل از سلمان، اسلام را انتخاب نموده و سلمان فارسى به راهنمایى این خانم به محضر پیامبر اکرم(ص) راهنمایى شده است.(3) عبداللَّه بن‏عباس از قول سلمان آورده: چون بر عزیمت به یثرب (مدینه) مصمم شدم و قصد پاى‏بوسى خواجه کائنات حضرت محمد مصطفى صلى‏اللَّه علیه و آله و سلم، نمودم در آنجا زنى اصفهانى را دیدم که در وصول به یثرب و دولت دریافت سعادت اسلام بر من سبقت گرفته بود و او مرا به سوى آن حضرت راهنمایى کرد.(4) برخى نیز اولین ملاقات سلمان با «امةالفارسیه» را در مکه ذکر کرده‏اند.(5)
شهر اصفهان در قرون اولیه هجرى نقش مؤثرى در تمدن اسلامى داشت و به عنوان پایگاهى براى تعلیم و تربیت بسیارى از دانشوران مسلمان به حساب آمده به طورى که یاقوت حموى (متوفى 626ه.ق) در بیان اوصاف اصفهان آورده است: به آن مقدارى که از این شهر عالمان و پیشوایان در هر فن و علمى خارج شده‏اند در هیچ بلدى از بلاد مانند آن نبوده است.(6) و این موضوع البته در باره زنان این شهر نیز مصداق داشته است به گونه‏اى که کتاب «التحبیر فى معجم الکبیر»(7) از ابوسعد سمعانى مروزى (562 - 506ه.ق) در این باب اخبار بسیارى به ما مى‏دهد و یا نگارش دیگر او یعنى «الانساب» نیز اطلاعاتى در اختیار ما مى‏گذارد. همو (سمعانى) که شمار استادانش دهها نفر بوده‏اند، مدتى را نیز در اصفهان به سر برده است و از محضر تعداد قابل توجهى از زنان این شهر استفاده‏هاى علمى برده و استماع حدیث نموده که تعداد این بانوان بیش از سى نفر مى‏شده است. همچنین از خلال نوشته‏هاى اشخاصى همچون على بن‏حسن دمشقى معروف به ابن‏عساکر (571 - 499ه.ق) مؤلف تاریخ دمشق و یا مطالب محمد بن‏نقطه بغدادى معروف به ابن‏نقطه (629 - 579ه.ق) و یا «ذیل تاریخ بغداد» خطیب بغدادى (463 - 392ه.ق) از محمد بن‏سعید معروف به ابن‏دبیش (637 - 588هق) و برخى آثار دیگر مى‏توان دریافت که زنان اصفهان تا قرن هفتم هجرى در عرصه‏هاى مختلف معنوى و علمى تا چه حد پیشرفته بودند،(8) که در اینجا مناسبت دارد تعدادى از ایشان را یاد نماییم:
یکى از این بانوان «عایشه ورکانیه»(9) معروف به ام‏الحسن و متوفى به سال 460ه.ق بوده است. وى از مشهورترین علماء، دانایان و واعظان عصر خویش بوده است و به نوشته سمعانى، جماعتى از مردان و زنان زمان او حضور وى را درک کرده‏اند و بسیارى از این افراد از شهرها و مناطق دیگر راهى مجلس درس او شده‏اند. از جمله مى‏توان در بین آنها به ام‏الرضا «ضوء» دختر حمد بن‏على حبال، ابوالعز حسن بن‏هادى علوى و ابومنصور حسین بن‏طلحه صالحانى اشاره نمود.(10)
از دیگر زنان شایسته و مبرز از جهت علمى و معنوى «ام‏البهاء اصفهانى» معروف به فاطمه است. در کتاب‏هاى تذکره از وى به نیکى یاد کرده‏اند. ام‏البهاء از حیث علمى سرآمد هم‏گنان و حدیث‏دان و حدیث‏شناس بوده است. وى در دوران فراگیرى علم در شهر اصفهان از محضر مشاهیر دانشمندان زمان خود بهره گرفت. ابوسعد سمعانى و گروهى از دانشمندان عصر او از محضرش استفاده علمى برده‏اند از جمله آنان محمد بن‏منصور مؤذن و بدر بن‏ابى‏الفتوح بوده‏اند. این زن پارسا و پرتلاش چندان زیست که مرگ بسیارى از نزدیکانش را به چشم خود دید. وفات وى به سال 539ه.ق بوده است.(11)
از مشهورترین زنان در آن اعصار یکى فاطمه عقیلى جوزدانى اصفهانى معروف به فاطمه جوزدانیه متوفى سال 524ه.ق است. وى علاوه بر صفات حمیده، حدیث‏شناس، صاحب نظر در مسائل دینى و در آن روزگار تنها زنى بود که «معجم کبیر» و «معجم صغیر» طبرانى(12) را تدریس نموده و ذهبى، دانشمند معروف از او به عنوان «مُسْنِدَه» اصفهان یاد کرده است.(13) از جمله کسانى که از محضر وى استفاده نمود دانشمند و سیاستمدار معروف و وزیر مشهور عصر سلجوقى خواجه نظام‏الملک طوسى بوده است.(14)
از جمله زنان عالم و دانشمند در آن دوران مى‏توان از ام‏الکرام اصفهانى معروف به فخرالنساء، شهر آزرمیه اصفهانى، ام‏الفتوح لنبانى، ام‏العز اصفهانى، ام‏الشمس اصفهانى معروف به خجسته و ام‏النجم سودرجانى یاد نمود.(15)
از قرن هفتم هجرى به بعد تا به قدرت رسیدن صفویان، اطلاعات چندانى از مشاهیر زنان اصفهان در دست نیست مگر مواردى اندک، و این را مى‏توان به خاطر مصایب و صدماتى دانست که در تهاجم مغولان، حمله تیمور و یا دوران ملوک‏الطوایفى به ویژه عصر سلطه ترکمانان بر این شهر رفته، دانست. البته زنان نامورى مانند سلطان‏بخت‏آغا، معروف به خان‏سلطان و یا بنت‏اصفهانیه که آوازه او، وى را به دربار سلاجقه روم کشانید در این عصر مى‏زیسته‏اند. سلطان‏بخت‏آغا دختر امیر غیاث‏الدین کیخسرو، برادرزاده شیخ ابواسحاق از پادشاهان آل‏اینجو و زن سلطان محمود آل‏مظفر است.(16) اقدامات بسیارى در باره مسائل فرهنگى از جمله ایجاد مؤسسات آموزشى و عام‏المنفعه در زمان خود داشته است. که در حال حاضر بقایاى این مراکز در محله تاریخى در دشت اصفهان قرار دارد. این بانو در سال 769ه.ق به قتل رسید. آرامگاه او در کنار مدرسه‏اى که به فرمان وى ایجاد گردید قرار دارد.(17) دختر حسام‏الدین سالار اصفهانى از زنان شاعر قرن هفتم هجرى است که تذکره‏ها از او به بنت‏اصفهانیه یاد کرده‏اند. پدرش ملقب به «حجة الحق» و «استاد الدنیا» شاعر و فیلسوف نیمه دوم قرن ششم هجرى بود. بنت‏اصفهانیه مدت‏ها در شهر موصل زیسته است. او اشعار بسیارى سروده است. قصیده ترکیب‏بندى در هفتاد و دو بیت در مدح عزالدین کیکاوس اول (سلطنت: 617 - 607ه.ق) از امراى سلجوقى آسیاى صغیر سرود و نزد او به قونیه فرستاد.(18)

دوران صفویه‏

با ظهور دولت صفویه به ویژه انتقال پایتخت در اوایل قرن یازدهم هجرى به اصفهان در دوره سلطنت شاه عباس اول (1038 - 996ه.ق) اصفهان نه تنها به عنوان یک پایگاه برجسته سیاسى بلکه از لحاظ فرهنگى، علمى و هنرى نیز سرآمد گردید. در این دوران نیز شاهد درخشش تعداد قابل توجهى از بانوان در عرصه‏هاى مختلف علمى و فرهنگى هستیم. این بانوان از خانواده‏هاى سرشناس و اهل علم زمان خود بودند و یا از سایر طبقات مردم و حتى در برخى موارد از طبقات حاکم چون زنان و دختران پادشاهان، درباریان و سران کشور که در علم‏آموزى یا تأسیس مؤسسات فرهنگى و علمى و عام‏المنفعه مانند مدارس، کتابخانه‏ها، مساجد، کاروانسراها و ... در زمان خود فعال و مثمرثمر بوده‏اند. در عرصه‏هاى فرهنگى و تعلیم و تربیت، زنان نامور و شایسته‏اى بودند که هنوز پس از گذشت چندین قرن آثار علمى آنان بر جاى مانده است از جمله آنان «آمنه‏خاتون» یا «آمنه بیگم» یکى از چهار دختر ملامحمدتقى مجلسى (1070 - 1003ه.ق) معروف به مجلسى اول است. مؤلف «ریاض‏العلماء» که همزمان با وى زیسته است از او تحت عنوان فاضله، عالمه، صالحه و متقیه یاد کرده است. او را «بنت‏المجلسى» نیز مى‏گفته‏اند.(19) آمنه بیگم همسر دانشمند و فقیه والامرتبه ملامحمد صالح مازندرانى بوده است و شوهرش با همه علم و فضلى که داشت در حل بعضى مسائل علمى با وى مباحثه و مذاکره نموده است.(20) از اولاد آمنه بیگم تعداد کثیرى دانشمند و از جمله فقیه، فیلسوف، محدث، مفسر، اصولى به وجود آمده است. از ذریه این بانو خاندان طباطبایى بروجردى است.(21) از آمنه بیگم تألیفات متعددى بر جاى مانده و علاوه بر آن در جمع‏آورى اخبار بعضى از جلدهاى بحارالانوار به برادرش علامه ملامحمدباقر مجلسى کمک کرده است.(22)
در همین دوره یعنى عصر صفوى زنان دانشمند و فرهیخته دیگرى در زمینه‏هاى مختلف علمى و ادبى برخاسته‏اند؛ از جمله مى‏توان به حمیده رویدشتى و خدیجه سلطان بیگم داغستانى ادیب و شاعر معروف اشاره داشت.
حمیده دختر مولانا محمدشریف بن‏شمس‏الدین محمد رویدشتى اصفهانى است. پدرش به ملاشریفا معروف بوده و از شاگردان شیخ بهایى (متوفى 1031ه.ق) به شمار رفته است.(23) مؤلف «ریاض‏العلماء» که معاصر او بوده در توصیف شخصیت این بانو آورده است:
«او رحمةاللَّه علیها، فاضله، عالمه و استاد بانوان عصر خود بوده و در علم رجال اطلاع کافى داشته است و هم داراى نوشته‏هاى پرمایه و پاکیزه‏اى بوده است. وى بازمانده فضلاى سرشناس، و در بین مردم زنى پرهیزگار بود، از او بر بعضى کتاب‏هاى حدیثى مانند «استبصار» شیخ طوسى، حواشى و تدقیقاتى بر جاى مانده که نشانگر نهایت فهم او و دلالت بر دقت نظر و اطلاع وى مى‏کند. به ویژه در آنچه مربوط به تحقیق در علم رجال است.»(24)
افندى در باره برخى آثار او مى‏نویسد:
«و من نسخه‏اى از استبصار را دیده‏ام که تا آخر کتاب را حاشیه زده و گمان مى‏کنم به خط خود او بوده است، پدرم «قدس‏سره» بارها حواشى او را در کتب حدیث نقل مى‏کرد و مى‏گفت که نیکو نوشته و آن را تحسین مى‏نمود. نسخه‏اى از کتاب «استبصار» در نزد ما است که حواشى حمیده به خط پدرم تا آخر کتاب صلاة بر آن است و داراى فواید نیکویى مى‏باشد.»(25)
در دوران صفویه علاوه بر اینکه تعدادى از زنان در عرصه‏هاى مختلف حضور داشتند به مناطق مختلف ایران و حتى سایر کشورها جهت کسب معلومات و علم‏آموزى و یا سیاحت و زیارت مسافرت مى‏نمودند؛ از جمله به هند، عراق، شام، حجاز و یا سایر ممالک و حتى آثارى در این زمینه منتشر شده است به طورى که خانمى که نامش ذکر نشده و تنها به خاطر نام شوهرش که «میرزا خلیل» بوده او را «زوجه میرزا خلیل رقم‏نویس» یاد کرده‏اند. وى در سفرى که به قصد زیارت بیت‏اللَّه الحرام داشته و به تبع آن از عتبات و شام دیدار کرده و اشعارى را مشتمل بر هزار و دویست بیت به نظم در آورده و دقیقاً مناظر و مسائل مهم و قابل توجه در سفر را به تصویر کشیده است، این اشعار بیانگر وسعت بینش، دقت و ذوق ادبى اوست.(26) بانوى اصفهانى در سفر خود به سوى بیت‏اللَّه از شهرهاى بسیارى گذشته لکن به دلیل علاقه‏مندى بسیار به موطن خود همواره از اصفهان یاد کرده است. زمانى که به حلب مى‏رسد، این شهر را در آبادى شبیه اصفهان مى‏بیند و به همین دلیل به یاد اصفهان اشکش جارى مى‏شود.(27)
شبیه اصفهان دیدم حلب را
به ایران توأمان دیدم حلب را
به دکان و به بازار و به میدان‏
همه چیزش مهیا چون صفاهان‏
چو توأم دیدم آن را با صفاهان‏
روان شد اشک خونینم ز چشمان‏
وطن آمد به یاد من در آن روز
کشیدم از جگر آه جهان سوز
ز فرزندان و خویشان یاد کردم‏
چون نى نالیدم و فریاد کردم‏

به هر روى، از این اشعار مى‏توان تا حدودى با زندگى این زن فرهیخته دوره صفوى آشنا شد و روحیات او را نیز تا اندازه‏اى دریافت. گفتنى است با توجه به اشاره وى به آقاکمال، خزانه‏دار شاه سلطان حسین صفوى (سلطنت: 1135 - 1105ه.ق) مى‏توان به حدس قوى گفت که او در اواخر عهد صفوى، یا به عبارت بهتر در نیمه نخست قرن دوازدهم هجرى زندگى مى‏کرده است. در باره اشعار او باید گفت: اشعار یادشده با سادگى و روانى سروده شده، و از نظر قواى شعرى مشکلى ندارد. تنها گاه به دلیل یاد از نام شهرها، مشکل سلاست دارد که با توجه به ضرورت یاد از نام شهرها، چنین امرى به راحتى قابل پذیرش است. تا آنجا که جستجو شده از دوره صفوى سفرنامه خاصى را نمى‏شناسیم به همین دلیل متن موجود (سفرنامه منظوم حج) را باید بسیار با ارزش بدانیم، به ویژه به این دلیل که این کار به نظم صورت گرفته است. این خود، هنر دیگرى است که علاوه بر جنبه‏هاى تاریخى و مذهبى، آن را به عنوان یک اثر ادبى مطرح کرده است. این بانو از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است که مهم‏ترین جنبه آن، این است که سراینده زنى است فرهیخته و این خود در تاریخ ادبیات فارسى یک گوهر به شمار مى‏آید. به علاوه، پرداختن وى به جنبه‏هاى جغرافیایى نیز ارزش خاص خود را دارد. آشنایى با راه سفر حج در آن دوران، آشنایى با مشکلات زائران ایرانى در این سفر، و نیز نحوه حج‏گزارى زائران خانه خدا، از ویژگى‏هاى این سفرنامه است. به عنوان مثال وى به تفصیل از جشن‏هایى که به مناسبت عید قربان در منا برگزار شده سخن گفته است. برداشت وى از کعبه و تشبیهات او از برخى مکان‏هاى مقدس آن دیار نیز ره‏آوردى دیگر از بعد مذهبى - ادبى سفرنامه این بانو است.(28) در این باره اشاره به چند نمونه مى‏تواند مفید باشد. او در موردى که احساس خویش را در شدت فراق از کعبه بیان مى‏کند چنین مى‏سراید:
چو خوش بُد کعبه گر رفتن نمى‏داشت‏
چو رفتن داشت برگشتن نمى‏داشت‏
و جاى دیگرى در وصف کعبه مى‏گوید:
ز وصف خانه یزدان چه گویم‏
که بالاتر بُوَد از آنچه گویم‏
بلاتشبیه گویا نوجوانى‏
به قامت بود چون سرو روانى‏
قباى محمل مشکین به بر داشت‏
کمر را بسته از زرین کمر داشت‏
حجر در آستانش پاسبان بود
رخ او بوسه‏گاه حاجیان بود

وى در مدینه منوره نیز عشق و علاقه خویش را به اهل بیت - علیهم‏السلام - نشان داده و از اینکه دیده است که در آستان امامان، بوریا پهن بود، سخت آشفته خاطر شده است. وى در همان جا از نسیم خواسته است تا شاه ایران را از این وضع آگاه کرده و از او بخواهد تا فرش‏هاى عالى براى این آستان ارسال کند:
مشرّف چو شدم زان خلف رضوان‏
روان گشتم به پابوس امامان‏
چه بر آن آستان عرش بنیان‏
که مى‏شد تازه از وى دین و ایمان‏
رسیدم دیده را روشن نمودم‏
جبین خویش را بر خاک سودم‏
ندیدم اندر آن ارض مطهر
به جز نور فروزان زیب دیگر
میان یک ضریحى چهار مولاى‏
گرفته هر یکى در گوشه‏اى جاى‏
زمینى کو بُدى بالاتر از عرش‏
به کهنه بوریایى گشته بُد فرش‏
مکانى را که بُد توأم به جنّت‏
ندادندش از قندیل زینت‏
نسیما سوى اصفاهان گذر کن‏
در آن سلطان ایران را خبر کن‏
بگو کاى شاه عادل در کجایى‏
از این جنّت سرا غافل چرایى؟(29)

برخى از بانوان هم که در زمینه‏هاى علمى و فرهنگى تلاش نداشتند در جهت تداوم آموزش و فرهنگ و کمک به تقویت علوم و دانش‏ها کمک شایانى داشته‏اند، که در عصر صفوى این موضوع قابل توجه است. مثلاً تعدادى از نهادهاى آموزشى عصر صفوى به همت زنان، دایر شده است که برخى از این مدارس خوشبختانه هنوز هم پابرجاست و برکات علمى آن تا به حال استمرار داشته است. از جمله مى‏توان به مدارسى مانند نیم‏آور (نیم‏آورد) اشاره نمود که در کنار یکى از ورودى‏هاى بازار بزرگ اصفهان بنا گردیده و بانى آن زینب بیگم اردستانى بوده است. این بانو همسر محمدمهدى حکیم‏الملک اردستانى بوده که در عهد سلطنت شاه سلطان حسین صفوى علاوه بر بناى آن، اموال و املاک زیادى را وقف بر مدرسه کرده است.(30) مدرسه نیم‏آورد از سال 1117ه.ق تاکنون از مهم‏ترین نهادهاى آموزش و جزو مدارس فعال حوزه علمیه اصفهان به شمار مى‏رود که علاوه بر سکونت عده قابل توجهى از طلاب، مجالس درس و بحث در علوم اسلامى و فقه شیعى نیز در آن برقرار است. نکته بااهمیت گذشت و ایثار یک زن است در عصر صفویه و بخشش ثروتش در راه ایجاد یک مؤسسه آموزشى و معنوى که تاکنون فعالیت آن مستمر بوده و خاستگاه مراجع علمى و عرفا و دانشمندان بسیارى بوده است.(31)
از جمله نهادهاى آموزشى دیگر آن زمان که به همت بانوان در اصفهان تأسیس گردیده مدارس جده بزرگ و جده کوچک واقع در بازار اصفهان است که این مدارس هم خوشبختانه تاکنون دایر و منشأ برکات علمى و معنوى بوده است. مؤسس مدرسه جده کوچک دلارام‏خانم، مادربزرگ یا جده شاه عباس دوم (سلطنت: 1077 - 1052ه.ق) است. بانو دلارام به عنوان پشتوانه براى این مدرسه موقوفاتى نیز قرار داده است که برخى از دکان‏هاى قسمتى از بازار اصفهان از آن جمله است.(32)
البته برخى نهادهاى آموزشى دیگر که آن نیز توسط زنان دوره صفوى احداث شده بود تا نیم قرن گذشته پا بر جا بوده ولى تخریب و مورد تصرف واقع شده است، از جمله مى‏توان به مدرسه مریم بیگم در محله حسن‏آباد اشاره نمود که به فرمان مریم دختر شاه صفى (سلطنت: 1052 - 1038ه.ق) احداث شده است.(33)
علاوه بر تأسیس و ایجاد مؤسسات علمى و آموزشى مساعدت‏هاى قابل ملاحظه تعدادى از بانوان باعث حیات و رونق مراکز علمى و آموزشى دوران صفوى گردیده است. به عنوان نمونه، مدرسه چهارباغ یا مدرسه علمیه امام صادق(ع) که در دوران شاه سلطان حسین ایجاد شده است.(34) این مدرسه را مدرسه مادر شاه نیز مى‏گفته‏اند و علت آن، این بود که مادرِ شاه سلطان حسین صفوى سراى فتحیه که مدت‏هاست جاى آن مهمانسراى عباسى ساخته شده است و همچنین بازارچه بلند که امروزه در اصفهان به عنوان بازار هنر معروف است را وقف بر مدرسه کرده تا منافع آن به مصرف این واحد آموزشى و دانش‏آموختگان و مدرسان آن برسد. این دو اثر ارزشمند که از مادر پادشاه صفوى به عنوان پشتوانه‏اى براى نهاد آموزش مذکور باقى مانده‏اند از جاذبه‏هاى تاریخى و هنرى شهر اصفهان هم به حساب مى‏آیند.(35)
در عصر صفوى گاهى یک زن سعى مى‏نمود هر چند با وقف یک سنگاب، در امور خیریه و عام‏المنفعه شرکت کند که این مسئله را در برخى عمارات و ابنیه آن زمان مى‏توان مشاهده نمود. از جمله زنان خیّر دوره صفوى بانویى است به نام شاه‏میر (شاهمر) که دختر حاج میرزا على جزى برخوارى بوده است و در حال حاضر تنها اثر بر جاى مانده از وى، سنگابى است در صحن امامزاده اسماعیل واقع در خیابان هاتف اصفهان که مربوط به سال 1049ه.ق است.(36)

منابع و مآخذ: -

1- آثار ملى اصفهان، ابوالقاسم رفیعى مهرآبادى، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، چاپ اول، 1352ش.
2- اخبار سلاجقه روم، ابن‏بى‏بى‏منجمه، به اهتمام: محمدجواد مشکور، انتشارات کتابفروشى تهران، چاپ اول، 1350ش.
3- اسدالغابه فى معرفه الصحابه، عزالدین بن‏اثیر، تحقیق و تعلیق: محمدابراهیم البنا، دار الشعب، بى‏تا.
4- اعلام النساء، عمررضا کحاله، بیروت، مؤسسه الرساله، 1404ق / 1984م.
5- اعیان الشیعه، سیدمحسن امین العاملى، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى‏تا.
6- الاعلام، خیرالدین زرکلى، بیروت، دارالعلم للملائین، 1990م.
7- الانساب، ابوسعد عبدالکریم سمعانى، تعلیق: عبداللَّه عمر البارودى، بیروت، دارالجنان، 1408ق / 1988م.
8- التحبیر فى معجم الکبیر، ابوسعد عبدالکریم سمعانى، تحقیق: منیره ناجى سالم، بغداد، ریاسه دیوان الاوقاف، 1395ق / 1975م.
9- الذریعه الى تصانیف الشیعه، آقابزرگ طهرانى، بیروت، دارالاضواء، الطبعه الثالثه، 1403ق / 1983م.
10- تاریخ اصفهان ورى، میرزا حسن جابرى انصارى، تهران، ناشر عمادزاده، 1321ش.
11- تاریخچه اوقاف اصفهان، عبدالحسین سپنتا، انتشارات اوقاف اصفهان، 1346ش.
12- تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، مصلح‏الدین مهدوى، قم، نشر الهدایه، چاپ اول، 1367ش.
13- تاریخ مدارس ایران، حسین سلطان‏زاده، تهران، انتشارات آگاه، 1364ش.
14- ترجمه محاسن اصفهان، حسین بن‏محمد ابن‏الرضا آوى، به اهتمام عباس اقبال، ضمیمه مجله یادگار، 1328ش.
15- دانشمندان و بزرگان اصفهان، مصلح‏الدین مهدوى، اصفهان، انتشارات ثقفى، 1348ش.
16- ریاحین الشریعه، ذبیح‏اللَّه محلاتى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بى‏تا.
17- ریاض‏العلماء و حیاض‏الفضلاء، میرزا عبداللَّه افندى، کتابخانه آیت‏اللَّه العظمى نجفى مرعشى، 1401ق.
18- سفرنامه منظوم حج، سراینده: بانوى اصفهانى از دوره صفوى به کوشش: رسول جعفریان، نشر مشعر، 1375ش.
19- شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ابى‏الفلاح عبدالحى بن‏عماد حنبلى، بیروت، دارالفکر، 1399ق / 1979م.
20- علامه مجلسى (بزرگمرد علم و دین)، على دوانى، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1370ش.
21- گنجینه آثار ملى اصفهان، لطف‏اللَّه هنرفر، اصفهان، ثقفى، چاپ دوم، 1350ش.
22- مجمل التواریخ و القصص، تصحیح: ملک‏الشعراء بهار، به همت: محمدرضا رمضانى، کلاله خاور، بى‏تا.
23- مشاهیر زنان اصفهان، محمدحسین ریاحى، اداره کل ارشاد اسلامى استان اصفهان، چاپ اول، 1375ش.
24- مشاهیر زنان ایرانى و پارسى‏گوى، محمدحسین رجبى، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول، 1374ش.
25- معجم البلدان، یاقوت حموى، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1399ق / 1979م.
26- نشریه «فرهنگ اصفهان» فصلنامه اداره ارشاد اسلامى استان اصفهان، سال اول، شماره اول، پاییز 1374.
27- نشریه «میراث جاویدان (وقف)»، سال پنجم، پاییز و زمستان 1376، ش سوم و چهارم.
28- وقایع السنین و الاعوام، عبدالحسین خاتون‏آبادى، تصحیح: محمدباقر بهبودى، تهران، اسلامیه، 1352ش.

پى‏نوشتها:
1) مجمل التواریخ و القصص، ص‏418.
2) ترجمه محاسن اصفهان، ص‏67.
3) ر.ک، اعیان‏الشیعه، ج‏7، ص‏283.
4) ترجمه محاسن اصفهان، ص‏70.
5) اسدالغابه، ج‏7، ص‏25.
6) معجم البلدان، ج‏1، ص‏209.
7) این کتاب ارزشمند نام تعدادى از زنان که سمعانى از حضور آنان بهره علمى برده را آورده است که بسیارى از این بانوان دانشمند مربوط به منطقه اصفهان بوده‏اند.
8) ر.ک، مشاهیر زنان اصفهان، صص‏6 - 5.
9) به نوشته یاقوت حموى در کتاب نفیس «معجم البلدان»، ورکان، منطقه‏اى از مناطق اصفهان بوده و جماعتى از علما و دانشوران به آنجا منسوب بوده‏اند. (معجم البلدان، ج‏5، ص‏373)، احتمال این مى‏رود که ورکان، همان فلاورجان باشد زیرا در گذشته آن را ورکان یا پل ورکان مى‏خوانده‏اند.
10) الانساب، ج‏5، ص‏592؛ التحبیر، ج‏1، ص‏269.
11) ر.ک، شذرات الذهب، ج‏4، ص‏123؛ التحبیر، ج‏2، ص‏432؛ اعلام النساء، ج‏4، ص‏101.
12) شیخ ابوالقاسم بن‏احمد طبرانى (360 - 260ه.ق) از محدثین بزرگ اهل سنت، اصلاً از مردم شام بوده و در اصفهان از دنیا رفته است. از جمله آثارش در اخبار و حدیث معاجم ثلاثه (الصغیر، الاواسط، الکبیر) است.
13) اعلام النساء، ج‏4، ص‏68.
14) التحبیر، ج‏2، ص‏429؛ اعلام النساء، ج‏4، ص‏68؛ اعلام زرکلى، ج‏5، ص‏131.
15) ر.ک، مشاهیر زنان اصفهان.
16) دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص‏29.
17) ر.ک، گنجینه آثار تاریخى اصفهان، صص‏320 - 319؛ آثار ملى اصفهان، صص‏427 - 426.
18) ر.ک، اخبار سلاجقه روم، ص‏47؛ مشاهیر زنان ایرانى و پارسى‏گوى، صص‏93 - 92.
19) ریاض العلماء، ج‏5، ص‏407.
20) علامه مجلسى، صص‏49 - 48.
21) همان، ص‏564.
22) اعیان الشیعه، ج‏3، ص‏607؛ ریاحین الشریعه، ج‏3، ص‏329؛ علامه مجلسى، صص‏49 - 48.
23) مشاهیر زنان اصفهان، ص‏149.
24) ریاض‏العلماء، ج‏5، ص‏405.
25) همان، صص‏405 و 404.
26) ر.ک، مشاهیر زنان اصفهان، ص‏79؛ الذریعه، ج‏19، ص‏207.
27) مقدمه سفرنامه منظوم حج، صص‏12 - 9.
28) همان، صص‏17 - 13.
29) همان.
30) تاریخ اصفهان و رى، ص‏306؛ آثار ملى اصفهان، ص‏506.
31) ر.ک، مقاله وقف پشتوانه نهادهاى علمى و آموزشى دوره صفویه در نشریه «میراث جاویدان»، ش‏19 و 20، ص‏147، اثر نگارنده مقاله حاضر.
32) ر.ک، گنجینه آثار، صص‏556 - 553.
33) ر.ک، تاریخ مدارس ایران، ص‏283؛ تاریخچه اوقاف اصفهان، صص‏301 - 300؛ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج‏3، ص‏294.
34) ر.ک، وقایع السنین والاعوام، ص‏563.
35) ر.ک، مقاله: مدرسه چهارباغ در «فصلنامه فرهنگ اصفهان»، از محمدحسین ریاحى، مندرج در شماره اول، سال اول، پاییز 1374، صص‏60 - 53.
36) گنجینه آثار تاریخى اصفهان، ص‏1049؛ مشاهیر زنان اصفهان، ص‏209.