نقطه تلاقى «حرکت ملى زنان» با «سینماى کشور» کجاست؟
«قسمت ششم و پایانى»فریبا ابتهاج
فروغ: مگه شما مىخواید بچه منو محاکمه کنید؟
مأمور: بچه شما به سن قانونى رسیده، خودش باید جوابگوى کارهاش باشه. شما پدر و مادرا باید زودتر از اینا به فکر باشید. قبل از اینکه کار به اینجاها بکشه.
فروغ: نمىفهمم، کار به کجا کشیده که شما اینجورى صحبت مىکنین؟
مأمور: مث اینکه شما متوجه حرفاى من نمىشین. پدرش کجاست؟
فروغ: اینجا نیست.
مأمور: متارکه کردین؟
فروغ: بله.
مأمور: چرا؟
فروغ: ربطى به این ماجرا داره؟
مأمور: بله، نبودن سرپرست پیامدش اینه.
فروغ: بچه من سرپرست داره آقا! من مادرشم. همه اون بچههایى هم که دیشب توى اون مهمونى گرفتن، هم پدر دارن، هم مادر ... .
«بانوى اردیبهشت - رخشان بنىاعتماد - 1376»
* * *
میان مردان و زنان دو نوع تفاوت وجود دارد؛ یکى تفاوتهاى جنسى و دیگرى تفاوتهاى جنسیتى. تفاوتهاى جنسى به تفاوتهاى فیزیکى و فیزیولوژیکى بین زن و مرد اشاره مىکند، اما تفاوتهاى جنسیتى در واقع تفاوت فیزیکى نیستند، بلکه تفاوتهاى اجتماعى، فرهنگى و انتظاراتى هستند که جامعه از زنان و مردان دارد.
پس واژه جنسیت (Gender) - و نه جنس (Sex) - به ویژگىها و فرصتهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى که با زن و مرد بودن در ارتباط است، اطلاق مىشود.
در اکثر جوامع مرد یا زن بودن نه تنها به معنى داشتن خصوصیات فیزیولوژیکى متفاوت است، بلکه به انتظارات متفاوتى در مورد طرز لباس پوشیدن، رفتار مناسب، خصوصیات، نوع شغل، برخوردها و ... مربوط مىشود. بنابراین تفاوتهاى جنسیتى ماهیتاً اجتماعى و فرهنگى هستند، به همین دلیل ویژگىهاى جنسیتى ممکن است از جامعهاى به جامعه دیگر تفاوت یابد و در طول زمان نیز تغییر کند.
همچنین روانشناسان اغلب در مورد تفاوتهاى موجود میان زن و مرد دو عامل محیط و وراثت را سهیم مىدانند. در حالى که جامعهشناسان با روانشناسان اختلاف نظر قابل توجهى دارند. بیشتر آنها معتقدند تفاوتهاى میان زن و مرد معلول تفاوت در رفتارى است که جامعه در مورد آنها پیش مىگیرد. جامعهشناسان مىگویند این دو جنس در اساس با یکدیگر تفاوتى ندارند، بلکه رفتار جامعه سبب مىشود که آنها گرایشهاى متفاوتى پیدا کنند و سمت و سوى مختلفى گیرند. به نظر جامعهشناسان تفاوتهاى میان زنان و مردان در جزئیات - و نه در کلیات - است.
در اینجا بر آن نیستیم تا به ارزیابى و صحت و سُقم این نظریات بپردازیم. اما آنچه بر آن تأکید داریم این است که همه - یا اکثراً - معتقدند انسانها برابر آفریده شدهاند و نحوه سازماندهى زندگى اجتماعى است که تبعیضاتى را بر مبناى پذیرش تفاوتهایى، به آنان تحمیل مىکند.
این طبیعى است که هر گاه «جنسیت» به مفهوم ویژگىها، مسئولیتها و حقوق هر یک از زن و مرد با در نظر گرفتن شرایط زمانى و مکانى فاقد کاربرد مناسب اجتماعى و خانوادگى باشد، جوامع شاهد عدم تعادل و نابهنجارىهایى خواهند بود. چنانچه تاکنون همه جوامع از چنین پدیدههایى صدمه دیدهاند.
در این میان برخورد و قضاوت در مورد موقعیت زنان همواره از حساسیت بیشترى برخوردار بوده است. زیرا حوزه مسائل زنان، میدان باورهاى ارزشگذارى شدهاى است که هر گونه اصلاح یا تغییر در آن نه فقط مستلزم تغییر و اصلاح قوانین اجتماعى است، بلکه به ذهنیت تاریخى جامعه تلنگر زده و گاه هجوم مىبرد. از همین رو مقاومتهاى درونى فردى و جمعى در مقابل آن جدىتر و سرسختانهتر است. چنانچه سالهاست در موضوع زن و مباحث مختلف مربوط به او، تفکرات مختلف به ویژه دو تفکر سنتگرا و نوگرا به جاى تلاش براى درک متقابل و یافتن راههاى مشترکى که نیازهاى روز را با لحاظ ارزشها و اصالتها پاسخ دهد، به ورطه مجادله و مقابله افتادهاند. تا آنجا که گاه هر دو یک منظور و سخن را دنبال مىکنند، اما از فرط گرفتارى در بازى با الفاظ و وحشت خدشه به مواضع اعلام شده خود، از «اصل» و «حقیقت» جریان که به سرعت راه خود را مىرود، جا مىمانند.
در این حال از نخبگان، عالمان، روشنفکران و هنرمندان انتظار مىرود که در مقام جلودارى جامعه، چنین مشکلاتى را عیان سازند. اما متأسفانه در مورد مسائل زنان به دلایلى که ذکر شد کمتر این اتفاق رخ مىدهد.
به عنوان مثال قرنها مرد سرپرست خانواده شناخته شده است. در حالى که طى همین قرون بسیارى از زنان به عنوان سرپرست خانواده ایفاى نقش کردهاند. امروزه نیز که این موضوع یک پدیده پذیرفته شده است، هنوز خیلىها خانواده بدون مرد را خانواده بىسرپرست مىدانند. حال آنکه زنِ باکفایتِ چنین خانوادهاى در نقش مادر و پدر مسئولیت سنگینى را بر دوش گرفته و بسیارى شواهد نیز حاکى از وجود موفقیتهاى درخور توجه در چنین خانوادههایى است.
از این تلختر، خانوادههاى بدسرپرستى که به رغم تحمل بار طاقتفرساى گردش امور آن بر شانههاى ظریف - اما مقاوم - یک زن، باز هم مرد عنوان و امتیازات سرپرستى آن را دارد.
این بدان دلیل است که به رغم تحلیلها، ارزیابىها، شعارها و ... توانایىهاى جنسیتى زنان هنوز به باور عمومى در نیامده است؛ نه فقط از سوى مردان، بلکه حتى از ناحیه خود زنان.
* * *
فروغ: کارى که شروعش خیلى ساده بود حالا کاملاً درگیرم کرده.
دکتر رهبر: فکر نمىکنى دارى بیش از اندازه لازم تو کار غرق مىشى؟
فروغ: نمىدونم، مشکل اصلى سردرگمى خودمه.
دکتر رهبر: گوش کن عزیز من، من خیلى وقته تصمیم گرفته بودم راجع به مسئله خودم
و تو حرفى نزنم تا زمانى که تو بخواى ... .
صداى فروغ: او مىگوید تو مادر بودن، همسر بودن و کارَت را در مقابل هم مىبینى، نه کنار هم، و فکر مىکند تردیدهاى من از آنروست که نمىتوانم بین خواستههاى طبیعىام تعادل برقرار کنم ... و چگونه بگویم که تنگناى من از آنجاست که هیچ کدام را به قیمت از دست دادن دیگرى نمىخواهم ... .
«بانوى اردیبهشت»
* * *«دوران سرکشى»، رهآورد هنرمندى از نسل انقلاب
در مجموعهاى که اینک آخرین قسمت آن را پیش رو دارید، دیدیم که در سینما نیز واقعیات موجود جز در معدودى آثار دیرهنگام، منعکس نشد. اما خوشبختانه در دوران کند و کاو ما پیرامون این موضوع، سریالى تلویزیونى با نگاه جدى، تلخ و جسارتآمیز خود سبب شد تا آخرین برگهاى این پرونده با امید نوشته شود. آخرین سطور آن چشم به راه هنرمندانى واقعبین و حقیقتجو، متعهد و جسور - که حقیقت را فداى مصلحت نمىکنند - باز و جستجوگر بماند ... پس این پرونده را نخواهیم بست، که هنوز کسانى از نسل انقلاب با همان شور و شعور ایستادهاند ... «کمال تبریزى» با ساخت «دوران سرکشى» نشان داد از این جمله است.
اگرچه طى شمارههاى پیش از «سینما» گفتیم، اما در «دوران سرکشى» به نکاتى توجه شد که بسیارى از اهداف این مجموعه مطالب را پاسخ مىداد و ما که سعى داریم در بند کلیشهها اسیر نشویم، پرداختن به این سریال تلویزیونى را نقطه قوت آخرین قسمت تلقى مىکنیم.
«دوران سرکشى» به «زن»، «جوان» و «خانواده» توجه نشان داد و نگاهى واقعبینانه کرد. به زن سرپرست خانوار به ویژه آنانى که فاقد پشتوانههاى مالى، تحصیلى، خانوادگى و بخصوص آگاهى هستند؛ به خانوادههایى که سرپرست مرد دارند اما وجودشان جز ناهنجارى حاصل دیگرى ندارد؛ به دخترانى که به دلایل مختلف از خانه و خانواده فرارى مىشوند؛ به برخى نگاههاى دور از واقعیت دستگاههاى مسئول، به پدیدههاى اجتماعى و معضلات زنان و دختران و حتى به زن موفق و تحصیلکرده که بهترین پشتوانهاش در کشاکش مسئولیتهاى اجتماعى و خانوادگى، داشتن همسرى صبور و بزرگوار است. «دوران سرکشى» نشان داد مشکل خانوادههاى بىسرپرست یا بدسرپرست، نبود پدر نیست، بلکه عدم توان مالى و حمایت اجتماعى از زنان سرپرست خانوار است. «دوران سرکشى» نشان داد در صورت توانمندسازى زنان هیچ کس به اندازه «مادر» صلاحیت سرپرستى فرزندان را در چنین خانوادههایى ندارد. «دوران سرکشى» نشان داد که جامعه ما هنوز نتوانسته از همه توان و استعداد زن ایرانى بهرهمند شود و از همین رو گرفتار بسیارى مشکلات است و «دوران سرکشى» نشان داد ... .
از آقاى کمال تبریزى که در سینما کارهاى شاخصى چون «مهر مادرى»، «لیلى با من است»، «شیدا» و «فرش باد» از وى به نمایش در آمده تقاضا کردیم در مورد «دوران سرکشى» گفتگویى با مجله داشته باشد. حاصل پاسخ متواضعانه او، گفتگویى است که مىخوانید:
ابتهاج: آقاى تبریزى، ضمن تشکر از فرصتى که در اختیار مجله قرار دادید، اگر تورّقى بر شمارههاى پیشین این گزارش زده باشید ...
تبریزى: بله، تورقى داشتم.
ابتهاج: پس ملاحظه فرمودید که نگاه ما در این مجموعه در جستجوى مسائل و نکات ناگفته، اما بسیار تعیینکننده زندگى زنان و دختران ایرانى در عرصه سینماست. سینما و همین طور تلویزیون مىتوانست و مىتواند با بیان دردها، مخاطب را اعم از خاص و عام به سوى حل مشکلات هدایت کند و جامعه زنان ما به چنین چیزى نیاز داشته است. از این منظر، «دوران سرکشى»، یک نقطه عطف در بیان جسورانه و متعهدانه دردها بود که اتفاقاً توانست در تلویزیون - با محدودیتهاى مضاعف نسبت به سینما - تهیه و پخش شود. در «دوران سرکشى»، شما به مرزها و روندهایى از زندگى زنان و دختران نزدیک شدید که مایه امیدوارى بود؛ به مشکلات زنان و دخترانى پرداختید که در خانوادههایى با سرپرستى زن به سر مىبرند یا دچار بدسرپرستى هستند. به زنانى پرداختید که براى تداوم زندگى شرافتمندانه خود فاقد پشتوانههاى مالى، شغلى، تحصیلى و خانوادگىاند. به نوع نگاههاى موجود در جامعه نسبت به قربانیان ناهنجارىها پرداختید. نگاههایى که در واقع قربانیان را در هیئت متهم و مجرم مىبینند. این درک و فهم دقیق از سوى شما حتماً مىبایست به دیدگاه، تفکر، اعتقاد و همین طور اطلاعات محکم و صحیحى تکیه زده باشد. یعنى شما بدون داشتن اعتقادى محکم بر مبناى یک سرى اطلاعات در مورد وضعیت زنان و دختران جامعه و آنچه بر برخى از آنها مىگذرد نمىتوانستید یک چنین مجموعهاى را ارائه دهید. من مىخواهم در مورد مسیرى که شما براى ساخت این سریال طى کردید و محکماتى که به آن تکیه زدید، بدانم.
تبریزى: بسیار خوب، شما وقتى وارد صحنه فرهنگ، سینما و کارهاى هنرى مىشوید دو جور دستهبندى دارید. این دستهبندى را من انجام ندادهام، بلکه تقریباً مىشود گفت در طول تاریخ سینما یا هنر، این وضع به وجود آمده است. این دستهبندى شامل دو جور آدم مىشود. یک دسته تکنسینهاى خیلى خوب که موضوعاتى را به صورت سفارشى کار مىکنند. بنابراین وظیفه این تکنسین هنرى که تخصص سینمایى دارد این است که موضوعات مختلف را - در هر عرصهاى که فکرش را بکنید و در اختیارش بگذارید - به زبان سینما بیان کند و با مخاطب ایجاد ارتباط نماید. درست مثل اینکه شما مقالهاى مىنویسید و بعد آن را به دست یک مترجم فرانسوى یا ایتالیایى یا هر زبان دیگرى مىدهید تا ترجمهاش کند. بنابراین مىشود یک موضوعى را مطرح کرد یا تحقیقى را انجام داد و یا قصهاى را نوشت و آن را به دست یک سینماگر داد تا به زبان فیلم تبدیلش کند. در این جور موارد معمولاً هیچ فرقى نمىکند که تفکر یا انگیزه خودِ سینماگر چه باشد و چگونه به موضوع نگاه کند. شما هر چه از او بخواهید، آن را به زبان سینما برمىگرداند.
مایلم قبل از اینکه در مورد خودم بگویم، مثالى بزنم تا موضوع روشنتر بشود. «فِرِد زینهمان» کارگردان سرشناسى در سینماست که فیلمى مانند «مردى براى تمام فصول» را ساخته است. این فیلمى دینى در سینما محسوب مىشود و پایدارى بر روى عقاید دینى را نمایش مىدهد. همین آدم چند سال قبل یا بعد از آن فیلم «جولیا» را مىسازد که در واقع ستایشى از سوسیالیزم است، تحسین آدمهایى که اعتقادى به مقوله دینى ندارند و فقط در زمینههاى اجتماعى کار مىکنند. وقتى این دو فیلم را کنار هم مىگذارید، مىپرسید اعتقادات «زینهمان» چیست؟
چند وقت بعد با یک فاصله زمانى، «فرد زینهمان» فیلم دیگرى مىسازد به نام «روز شغال» که در این فیلم، اخلاق یا خوب و بد اصلاً مطرح نیست و نمىتوان تشخیص داد قهرمان مثبت کیست یا ارزشهاى اخلاقى و به عکس آن چیست؟ امثال زینهمان یک دسته از آدمها در سینما هستند.
اما دسته دوم، فیلمسازان یا کارگردانهایى هستند که وقتى کارهاى آنها را مرور مىکنید و جلو مىآیید یک خط فکرى را شاهد هستید و در مسیر کارهاى هنرى آنها ارتباط و پیوستگى مىبینید. مثل اینکه با انسانى داراى هویت مشخص در یک جامعه روبهرو هستید. این انسان ممکن است در طول زمان دچار تغییراتى شود ولى این تغییرات قابل قبول و به هم پیوسته است و این آدم در واقع دارد مسیرى تکاملى و صعودى یا نزولى را طى مىکند. اینها، سینماگران مؤلف و کسانى هستند که اگر از آنها کار بخواهند، یا «مردى براى تمام فصول» را مىسازند و یا «جولیا» را؛ امکان ندارد هر دوى این فیلمها را کار کنند. براى اینکه اگر به یکى اعتقاد پیدا کردند، به آن دیگرى بىاعتقادند و ارتباطى میان این دو برقرار نمىشود.
ابتهاج: به نظر مىرسد شما جزو دسته دوم باشید. چون کارهاى شما همگى تِم اجتماعى داشته و آن هویت، ارتباط و پیوستگى که اشاره کردید در آثار شما محسوس است.
تبریزى: همین طور است. من همیشه نگاهم به مسائل اجتماعى معطوف بوده، اتفاقاً امروز پیش از مصاحبه با شما داشتم فکر مىکردم که شاید خدا خواسته من در مسیرى قرار گیرم که شاهد معضلاتى باشم و مسئولیتى براى بیان این معضلات بر عهدهام گذاشته شده باشد. فصل مشترک فیلمهاى من مسائل و بحرانهاى اجتماعى موجود است و من در باره آنها اغراق نکردهام.
ابتهاج: ... و در این مسیر، مسائل و مشکلات جامعه زنان هم نظر شما را جلب کرد.
تبریزى: بله، در مورد جامعه زنان، مسائل مختلفى وجود دارد. از محدودیتهاى موجود، از نوع فرهنگى که در گذشته داشتیم و داریم و در واقع عواقب و آثارش تا حالا تداوم دارد از یک سو و از سوى دیگر، رشد و پویایى قابل تحسینى که زنان ما داشتهاند و در بعضى موارد به موقعیتهایى دست یافتهاند که آقایان موفق به دستیابى به آن نشدهاند. یعنى جامعه زنان ما در مسیر حرکت خود چنین پستى و بلندىهایى را شاهد بوده است.
من شخصاً فکر مىکنم در مورد شرایط خانمها باید واقعبینانه و منصفانه قضاوت شود. اگر بگوییم همه زنان ما در محدودیت به سر مىبرند، این همه حقیقت نیست. اگر چه در خیلى جاها بخصوص در مناطقى که سطح فرهنگ پایینترى دارند، به زنان ظلم و اجحاف مىشود، ولى این اتفاق در همه جا نمىافتد. در جاى دیگرى به زن به عنوان یک انسان نگاه مىشود و زنان توانستهاند مراحل ترقى را طى کنند. بنابراین نقطه تعادل و درست نگاه کردن به مشکلات زنان این است که ما آنها را تفکیک نکنیم.
ابتهاج: یعنى بین زن و مرد تفکیک قائل نشویم.
تبریزى: بله. مثلاً یک تشکیلات یا انجمنى را در نظر بگیرید که براى پیشبرد وضعیت خانمها کار مىکند. من مخالفم که با این هدف، همه کارکنان را خانمها تشکیل دهند و آقایان حضور نداشته باشند. در واقع ما باید سعى کنیم بر مسیر اعتدال گام برداریم. براى ما غلتیدن به سمت فمینیسم یا بالعکس، افتادن در ورطهاى که زنان را در نظر نگیریم، هر یک مضراتى دارد و چشم ما را بر بخشى از واقعیت مىبندد. ما نباید جنس را ملاک عمل قرار دهیم بلکه باید همه اعم از زن و مرد، خود را انسانهایى بدانیم که تحت شرایط موجود مىبایست استعدادهایمان را بروز دهیم. البته فکر مىکنم الان آدمهاى جامعه حاضر ما به نقطهاى رسیدهاند که در مقایسه با گذشته مىتوانند در مسیر تعادل و توازن حرکت کنند.
ماجراى بازى خانم عاطفه نورى (روناک)، در جریان ساخت دوران سرکشى، مثال خوبى در این مورد است. ما براى اولین بار با خانم نورى روبهرو شدیم و این اولین تجربه کارى او بود. این دختر با اینکه قبلاً آموزش خاصى در خصوص بازیگرى ندیده بود به جرئت مىتوانم بگویم که خیلى از آدمهاى حرفهاىِ این کار قوىتر بازى کرد. به طورى که وقتى حرفهاىها مقابلش قرار مىگرفتند یک جورى دچار مشکل مىشدند و به اصطلاح کم مىآوردند.
این خودش نشانگر وجود استعدادهاى عالى در میان دختران ماست و دیگر جاى این حرفها نیست که خانمها در فکر کردن، تولید کردن و خلاقیت با آقایان قابل مقایسه نباشند. مىخواهم بگویم اصلاً چنین مواردى دیگر جاى طرح ندارد. چنانچه الان آمار ورودى دختران به دانشگاه از پسران، پیشى گرفته و این موارد، خیلى از تصوراتى را که در یک دورهاى به آنها اعتقاد داشتیم، به هم مىریزد. مثل اینکه زن نتواند قضاوت کند یا کارهاى مهم دیگرى را انجام دهد؛ این طور نیست، این اتفاق افتاده و مىافتد. اخیراً نامهاى انتقادى از طرف یک خانم قاضى در مورد دوران سرکشى به دستم رسید. امضاى نامه قاضى ... از شعبه ... بود. اگر چه قضات زن به صورت مشاورهاى کار مىکنند ولى در واقع نظرات آنها در مورد پروندهها لحاظ مىشود و این مسیر تداوم دارد. به خاطر همین دلم مىخواهد در یک فیلم - اگر انگ فمینیست بودن به من زده نشود - در مورد این دسته از خانمها کار کنم و به موقعیتهایى در میان زنان بپردازم که باعث افتخار همه ماست. امروز اقشارى از زنان ما به موقعیتهاى متمایز و درجه اول حتى در مقایسه با خیلى جاهاى دنیا رسیدهاند و من فکر مىکنم در قضاوت و برخورد با مسائل زنان باید همه ابعاد را دید و در نظر گرفت.
ابتهاج: بله، این نگاه شما در مجموعه «دوران سرکشى» در شخصیتپردازى «حنانه» و رابطه ملموس و باورپذیرى که با همسرش داشت، جارى بود. شما خانم دکترى را تصویر کردید که به یک موقعیت اجتماعى خوب دست پیدا کرده، مرکزى را با قدرت اداره مىکند و کم و بیش با مشکلات زندگى شخصى خودش کنار مىآید. در کنار او هم به واقعیتهاى تلخى از زندگى زنان، دختران فرارى و همین طور پدیده خشونت علیه زنان پرداختید. واقعیاتى که بسیارى از مردم در زندگى روزمره شاهد آن هستند، اما سینما و تلویزیون خیلى دیر به آن پرداخته است. این طور نیست؟
تبریزى: ببینید، من متأسفانه باید خدمتتان عرض کنم ما حتى در این مقطع و در مورد اخیرى که کار کردیم با محدودیتهایى روبهرو بودیم. شما اشاره مىکنید که دیر بوده است. از نظر من هم خیلى دیر است. معتقدم ما به عنوان کسانى که ادعاى فرهنگ و هنر و یا فرض بفرمایید مقدارى پیشتازى و جلودارى را در جامعه داریم باید هنگام بروز اینچنین ناهنجارىها تا قبل از فراگیر شدن آنها کارى کنیم. ما خیلى زودتر از اینها مىبایستى وارد این موضوعات مىشدیم. ولى مسئولین رسانههایى چون تلویزیون و حتى سینما فکر مىکنند که هنوز بیان این موضوعات زود است و نیازمند فرصت بیشترى هستند تا بتوانند این مسائل و مطالب را هضم کنند.
من فکر مىکنم این دو روش مختلف است. یعنى یک روش این است که شما اطلاعات را مخفى و بسته نگهدارید و مسائل را باز نکنید؛ البته از جنبهاى دلسوزانه و با نیت اصلاح امور. اما روش مقابل آن، این است که ما همه چیز را براى همه بیان کنیم. یعنى سعى کنیم حقیقت از زبان ما بیان شود تا از زبان دیگران. این دو نحوه برخورد مانند روشهاى تربیتى رایج درون خانوادههاست. یک وقتى درون خانواده پدر و مادر نسبت به بچهها سختگیرى مىکنند و آنها را محدود مىسازند. اتفاقاً این فشارى که به وجود مىآید امکان انفجار را افزایش مىدهد. بر عکس آن، شما مىبینید در محیطهاى خانوادگى بازتر که در عین کنترل و نظارت، بچهها آزادتر هستند شرایط متعادلترى وجود دارد، نوسانات روحى آنها کمتر است و استعدادها شکوفاتر مىشود. در واقع این برخورد متعادل که از سوى دین و مذهب ما هم سفارش شده است، سبب رشد و پیشرفت آدمها مىشود. در مورد خانواده همین طور است، در جامعه نیز همین طور مصداق مىیابد.
ما وقتى فیلمى را مىسازیم اول مىبایست مخاطبین آن را مشخص کنیم. باید ببینیم براى چه کسانى این فیلم را مىسازیم و مىخواهیم چه گروه سنى پاى این برنامه بنشینند. البته دیگران هم مىتوانند تلویزیونهاى خود را روشن کنند و سریال دوران سرکشى را ببینند، ولى مخاطبین اصلى این فیلم چه کسانى هستند؟ من فکر مىکنم مخاطبین اصلى آن باید خانوادهها باشند. یعنى باید فیلمى بسازیم که آنچه پدر و مادرها نتوانستهاند به دلایلى با بچههاى خود در میان بگذارند ما با آنها در میان بگذاریم. یعنى پدر در کنار دختر و مادر در کنار پسرش و خانواده در کنار هم بنشینند و موضوعاتى را در فیلم و سریالها دنبال کنند که ممکن است مستقیماً نتوانند رو در روى هم در باره آنها صحبت کنند و چه خوب است که این فیلم باب بحث و گفتگو را در خانواده باز کند؛ اینکه اصولاً جایگاه فرزند کجاست؟ جایگاه پدر و مادر کجاست؟ حقوقشان نسبت به یکدیگر چگونه است؟ اگر پدر و مادر در حق بچهها ظلم کنند چه اتفاقى مىافتد؟ و برعکس، اگر بچهها حقوق پدر و مادر را رعایت نکنند ممکن است چه اتفاقى بیفتد؟ و از این طریق در واقع بتوانیم یک جورى بچهها را واکسینه کنیم. بتوانیم با یک دوز مشخص، مشکلات و سختىهاى موجود در جامعه را با آنها در میان بگذاریم. این باعث مىشود که بچهها به پدر و مادرها اعتماد کنند. یعنى پدرى که مىنشیند با فرزندش راجع به این مسائل صحبت مىکند،
طبیعتاً در فرزند اعتماد به وجود مىآید و فکر مىکند حرف راست را پدر و مادر خودش به او مىزنند. در غیر این صورت اگر جور دیگرى خودش رفت به دنبال کشف حقیقت، معلوم نیست چه اطلاعاتى به او داده مىشود. این بحث را ما سالهاى مدیدى است که با مسئولین فرهنگى داریم. به آنها مىگوییم فکر نکنید اگر حرفهایى را که ما در خلوت خودمان مىزنیم، چنانچه به مردم بگوییم آثار سوء خواهد داشت. نه این طور نیست. بر عکس من فکر مىکنم این باعث مىشود دلها به هم نزدیک شود. ما دینمان را دوست داریم، ما آب و خاکمان را دوست داریم، ما متعلق به اینجا هستیم و هر چه که مىگوییم از سرِ دلسوزى است و اگر از بیان آنها سوء استفاده نشود، قطعاً منافع بسیار زیادى را به دنبال دارد.
ابتهاج: فکر مىکنید این مشکل چگونه و چه وقت حل شود؟
تبریزى: من فکر مىکنم یکى «زمان» و دیگرى کار «کارشناسى» روى موضوعات است که مشکل را حل مىکند. به ویژه در حوزه مسائل زنان باید به طور جدى کارشناسى شود.
مثلاً اگر من وارد عرصه سینما نشده بودم شاید امروز حس مىکردم زمانى است که به جاى ورود به این عرصه، باید وارد حوزه علمیه بشوم و درس طلبگى بخوانم از باب اینکه بتوانم معضلات و مسائل روز و سؤالات مردم را از حوزه دین پاسخ دهم. این خیلى وظیفه بزرگى است. الان ما طلبههایى داریم که سینما مىخوانند و فیلمنامه مىنویسند و در واقع سعى مىکنند یک جورى وارد مقوله سینما بشوند. چرا؟ چون از این وسیله مىتوان براى ایجاد ارتباط با مردم بهره بیشترى برد.
من معتقدم بیشترین وظیفه بر دوش کسانى است که کارشناسى در دین را بر عهده دارند و با باز کردن باب اجتهاد به معناى پاسخگویى به سؤالات روز مىتوانند بسیارى از مشکلات را حل کنند. این بزرگترین و حساسترین کارى است که باید اتفاق بیفتد و بعد ما به دنبال آن بیاییم و بگوییم در عرصه سینما و تلویزیون چه مىتوان کرد.
از این طرف هم، در خصوص برنامهسازى در تلویزیون یا سینما و اصولاً کارهاى هنرى و فرهنگى براى خانمها به شدت کمکارى کردهایم و از آنچه که باید صورت مىگرفت فاصله بسیار زیادى داریم. من نمىدانم چه زمانى این فاصله مىتواند کوتاه شود و ما کى مىتوانیم در جایگاه درست قرار گیریم. ببینید همین الان هم برداشتها و تعابیر در این زمینه بسیار متفاوت است. مثلاً اگر ما بیاییم زن و مرد را برابر ببینیم معنایش این نیست که توانایىهاى هر کدام از این دو جنس را نادیده بگیریم. آن توانایىهایى که مربوط به خانمهاست در واقع بارى است بر دوش آنها که متأسفانه نادیده گرفته مىشود. خیلى دلم مىخواهد در این عرصه هم تجربهاى شود.
یک کار جالبى یکى از دخترخانمها در انجمن سینماى جوان یا انجمن سینماى تجربى انجام داده که بسیار دیدنى است. دوربین را برداشته و رفته داخل مدرسه و با دخترها در مورد آرزوهایشان صحبت کرده است. پاسخها بسیار عجیب و حیرتانگیز است و آدم را واقعاً به تفکر وا مىدارد که مثلاً چرا باید یک دخترخانم در جامعهاى مثل ایران چنین جوابى بدهد. به بیان دیگر، خیلى تلخ است، ولى ما باید با این تلخىها روبهرو شویم تا بتوانیم یک طورى آنها را به شیرینى تبدیل کنیم.
به هر حال فکر مىکنم در این عرصه، راه دراز و ناپیمودهاى داریم که نمىدانم با وضعیت موجود چه وقت بتوانیم به رشد متناسب دست پیدا کنیم.
ابتهاج: انجام کارهاى تحقیقاتى و پژوهشى را در این زمینه چقدر مؤثر مىدانید؟ اینکه تحقیقات پشتوانه کارهاى سینمایى و تلویزیونى قرار گیرد.
تبریزى: خوب، این بسیار مهم است. یعنى شما اگر بخواهید راجع به مسائل اجتماعى کار کنید نیازمند پشتوانه تحقیقاتى هستید و در غیر این صورت کار به یک اثر غیر قابل باور تبدیل مىشود و به شدت به آن لطمه مىزند. چون باورپذیرى، اولین عنصرى است که مىتواند مخاطب را جذب کند. البته در عرصههاى تخیلى یا جایى که فقط داستانپردازى مىشود، تحقیقات چندان نقشى ندارد. مگر اینکه در بخش اجرا بخواهید از تحقیقات بهره ببرید. اما در عرصه نوشتن فیلمنامههایى که مربوط به مسائل اجتماعى مىشود، هر قدر این تحقیقات دقیقتر و عمیقتر باشد در واقع باورپذیرى بیشتر مىشود و مخاطبین بیشترى در اقشار مختلف با آن ارتباط برقرار مىکنند.
ما براى ساخت سریال دوران سرکشى، حدود 6 ماه تحقیق کردیم و حدود 9 ماه نوشتن فیلمنامه آن وقت برد.
ابتهاج: بله، اتفاقاً سؤال بعدى من در مورد تحقیقاتى است که براى ساخت دوران سرکشى داشتید. ظاهراً تحقیقات شما مربوط به دختران فرارى بود. اما نکته مورد سؤال من این است که شما در جریان بیان ماجراهاى دختران فرارى، خیلى خوب به پدیده خشونت علیه زنان پرداختید. مىخواهم بدانم چه شد از موضوع دختران فرارى به معضل خشونت علیه زنان رسیدید؟
تبریزى: به این علت که اینها از هم جدا نیستند. ما تحقیقات میدانى خوبى را البته با پشتیبانى آقاى مهدى ارگانى که آن موقع معاونت امور اجتماعى شهردارى را بر عهده داشتند، انجام دادیم. حضور ایشان و امکاناتى که در مشارکت با این برنامه تلویزیونى فراهم آوردند باعث شد بتوانیم چنین مجموعهاى را بسازیم. ما توانستیم به خانه ریحانه برویم و با همکارى مسئولین آن بخصوص خانم دکتر جدى، تمام پروندههاى محرمانهاى که وجود داشت مطالعه کنیم. در این پروندهها بر اساس مصاحبههایى که با این دختران شده بود ما به خوبى مىفهمیدیم که اینها چه مراحلى را طى کردهاند تا به اینجا رسیدهاند و از پروندههاى آنها خود به خود وارد خانوادههایشان مىشدیم. همین طور وقتى سرگذشتشان را از زبان خودشان مىشنیدیم به هر حال وارد ارتباطات خانوادگى آنها مىشدیم و آنجا موضوع خشونت علیه زنان کاملاً براى ما بارز و آشکار مىشد. به نحوى که آن را بخشى از واقعیت مىدیدیم و نمىتوانستیم بر آن سرپوش بگذاریم یا اعتنایى به آن نداشته باشیم.
ابتهاج: در واقع، تحقیقات شما نشان مىداد که خشونت بازدارنده نیست و بر عکس مىتواند اوضاع را بدتر کند.
تبریزى: بله، بسیار وضع را بدتر مىکند و اصلاً یکى از عوامل اصلى بوده است. بدون اغراق حدود 90% دختران فرارى از هوش بسیار بالایى برخوردار بودند. یعنى کسانى که با هوش سرشار در یک موقعیت نابهنجار قرار مىگیرند و چنین عکسالعملى نشان مىدهند.
ابتهاج: یعنى حاضر نیستند شرایط پرفشار را تحمل کنند.
تبریزى: بله، حاضر نیستند و در اجراى تصمیم خودشان موفق هم مىشوند. فرض کنید از یک روستا یا شهرستان دورافتاده خودشان را با دست خالى به تهر ان مىرسانند. کارى که من و شما اصلاً نمىتوانیم ریسک آن را بپذیریم. اینها اغلب بچههاى خیلى باهوشى هستند.
ابتهاج: این نگاه منصفانه شما در دوران سرکشى، در واقع یکى از نقاط تمایز این مجموعه بود. شما این دختران را در هیئت قربانى دیدید، در صورتى که اغلب نسبت به افراد یا گروههایى که دچار ناهنجارى هستند به چشم متهم یا مجرم نگریسته مىشود.
تبریزى: بله، این یک واقعیت است؛ نکتهاى که سعى کردیم در بخشهاى مختلف سریال در طبقهبندى سنّى که انجام دادیم به آن اشاره کنیم. هر چه که سن آدم بالا برود تجربه بیشترى به دست مىآورد و بار مسئولیت سنگینتر مىشود. اگر بین دو نفر که یکى 50 ساله است و دیگرى 20 ساله دعوا شود، من اساساً گناه را متوجه فرد 50 ساله مىدانم. براى اینکه او تجربیاتى دارد، مسیرى را طى کرده و به قول قدیمىها چند پیراهن بیشتر پاره کرده است. طبیعى است که انتظار داشته باشیم او ختمکننده دعوا باشد. معمولاً زمینههاى فرار دختران، اختلافات درون خانوادههاست. حالا یا بین بزرگترها، یا بین بزرگترها با کوچکترها. این جور مواقع معمولاً کوچکترها قربانى هستند. آنها تجربهاى از زندگى ندارند و در واقع شاگردانى هستند که معلمین آگاه و کارآزمودهاى براى
آموزش ندارند. این بچهها به دلیل هوش سرشار خود اگر در یک موقعیت مناسب قرار بگیرند امکان ندارد دست به چنین خطاى بزرگى بزنند.
بنابراین در درجه اول، محیطى که در درون آن قرار گرفتهاند و فشارهایى که این محیط بر آنها وارد مىسازد و در درجه بعد پدر و مادر یعنى کسانى که وظیفه تربیت و بزرگ کردن این بچهها را بر عهده دارند، مسئول هستند. همین طور تأثیراتى که آنها از مدرسه مىگیرند و احیاناً روشهاى غلط برخورد که در مدارس گریبانگیر آنها مىشود. مجموعه این شرایط مىتواند یک «قربانى» بسازد. درست مثل کسى که در یک گوشه دورافتاده از یک کشور جهان سومى به دنیا مىآید. او ممکن است هوش سرشارى داشته باشد ولى به دلیل محدودیت امکانات و عدم وجود شرایط لازم براى رشد به مسیر ناصوابى بیفتد. در چنین وضعیتى نباید فراموش کنیم که او از بدو تولد این گونه نبوده است. این نگاه منصفانه به جوانان بسیار مهم و تعیینکننده است. ما امروز با جوانانمان مشکل داریم. خیلى اوقات نمىتوانیم آنها را بفهمیم و درکشان کنیم. فکر مىکنیم مثلاً از 10 کارى که انجام مىدهند - با خوشبینى - 5 تاى آن غلط است. در حالى که معلوم نیست ما تا چه حد بر حقیقت اشراف داشته باشیم. آیا واقعاً آن 5 کار غلط است یا بالعکس 5 کارى که ما فکر مىکنیم درست است، اشتباه از کار در بیاید و ... . به هر حال این مسئولیت سنگین و سخت بر دوش ماست و این ما هستیم که باید زمینه رشد را براى آنها فراهم کنیم. این ما هستیم که باید با جوانان ارتباط برقرار کنیم. اگر عاقلانه بیندیشیم آینده این مملکت در دست آنهاست. اگر از آنها فاصله بگیریم و این فاصله را دامن بزنیم، اگر زمینه تربیت صحیح را در درون نهاد خانواده درست فراهم نکنیم، آیندهاى مبهم در مقابل ما قرار دارد. به هر حال انرژى و عمر ما محدود است. ما باید برویم و آنچه را مانده به آیندگان بسپاریم. بنابراین فکر مىکنم این حرف درستى است. وقتى با مسئولین خانه ریحانه صحبت مىکردیم آنها هم به عنوان روانشناسان، روانپزشکان و کارشناسان، با قاطعیت اذعان مىکردند که 90% دختران و پسرانى که فرار مىکنند قربانى اشتباهات بزرگترها هستند.
اگر چه در سریال - اگر دقت کرده باشید - ما به اشتباهات جوانان، لجبازى و خودسرى یا صفات منفى که از خود بروز دادهاند اشاره داشتیم و در واقع به نوعى گوشزد کردیم که صفات منفى مثل لجبازى، دروغ گفتن یا برخورد نادرست با پدر و مادر نتایج خوبى ندارد؛ اما به هر حال عمده مسئله متوجه بزرگترهاست.
ابتهاج: بله، کاملاً درست است ... و اما در مورد شخصیت روناک. داستان زندگى روناک و عکسالعملهایش گاه اغراقآمیز به نظر مىرسید. البته خود من در جریان کارى با یک مؤسسه خیریه مخصوص ایتام به شخصیتى به نام فیروزه برخوردهام که شباهتهاى بسیارى با روناک دارد. ولى به هر حال این سؤال براى برخى مطرح شده است؟ به ویژه آنکه ممکن است به این متهم شوید که مشکلات زنان و دختران را بزرگنمایى کردهاید.
تبریزى: اغراق در خیلى از کارها براى افزودن بر جذابیت کار صورت مىگیرد. اگر چه به نظر من استفاده بیش از حد آن مىتواند کار را تصنّعى کند و ذهن را از واقعیات دور سازد. اما در مورد شخصیت روناک که در واقع ساخته ذهن آقاى طالبزاده بود، باید بگویم همه این ویژگىها مثل تیزهوشى، زرنگى و گذشته او از پروندههاى مورد مطالعه در خانه ریحانه استخراج شده و واقعى بود. با این تفاوت که همه این بلاها سر یک نفر نیامده، بلکه افراد مختلفى درگیر آن بودند. بنابراین مىتوانم بگویم تا حد زیادى بدون اغراق بوده و حتى شاید به خاطر محدودیتهایى که در نمایش تلویزیونى داشتیم نتوانستیم خیلى از کارهاى عجیب و غریبى را که دختر مشابهى انجام داده بود به تصویر بکشیم.
جالب است بدانید در فیلم «مهر مادرى» هم که براى ساخت و انجام تحقیقات آن به کانون اصلاح و تربیت مراجعه کرده بودیم با موردى روبهرو شدیم که شاید به نظر خیلىها اغراقآمیز آمد، ولى واقعیت داشت. پسرى آنجا بود که علت دستگیرىاش در پرونده، دزدیدن اسلحه رئیس کلانترى ذکر شده بود. از او پرسیدم: چرا این کار را کردى؟ گفت: مىخواستم ببینم اسلحه واقعى چه شکلى است و آن را لمس کنم.
این قبیل بچهها از فرط زرنگى و تیزهوشى دست به کارهایى مىزنند که به عقل ما نمىرسد و اگر آن را در صحنهاى ببینیم، اغراقآمیز و تخیلى مىپنداریم. در مورد فیلم «مهر مادرى» تقریباً همه مىگفتند این کار اغراقآمیز بود، ولى واقعیت داشت. باید دید این قبیل بچهها در چه شرایطى قرار مىگیرند و چه بلاهایى سرشان مىآید که تبدیل به چنین موجوداتى مىشوند.
ابتهاج: بازتابهاى دوران سرکشى چگونه بود؟ یعنى مشخصاً برخوردها از سوى زنان و مردان و طیفهاى مختلف فکرى را چگونه دیدید؟
تبریزى: برخوردها به طور کلى مثبت بود. ولى بعضى از آنها درخور تعمق و تأمل است. مثلاً خانمى از سریال خیلى خوشش آمده بود. اما مىگفت واقعیتهایى در آن وجود داشت که ترجیح مىدادم فقط خودم آن را ببینم و فرزندانم نبینند. در حالى که نتوانستم مانع دیدن آنها شوم. به هر حال در مجموع، بیشترین طرفداران سریال را دخترخانمها تشکیل مىدادند. چون هم فیلم براى آنها ساخته شده بود و هم مخاطبین اصلى بودند. این مجموعه جزو سریالهاى پربیننده تلویزیون به حساب آمده و استقبال خوبى از آن صورت گرفت. در نظرخواهى که از منتقدان سینمایى هم صورت گرفت، بهترین سریال عنوان شد.
ابتهاج: آقاى تبریزى، شما در «مهر مادرى» و «شیدا» هم نگاه خاصى به زن داشتید. آیا واقعاً مىخواستید زن را محور قرار دهید یا جریان قصه شما را این گونه هدایت کرد؟ اگر چه من فکر مىکنم شما با قصد محور قرار دادن موضوع زن این دو فیلم را ساختید. به ویژه نگاه شما به «شیدا» بسیار جالب بود. تلفیقى از عشق آسمانى و زمینى. شیدا در عین اینکه زمینى بود، نمادى از یک عشق آسمانى هم محسوب مىشد. یعنى معشوقى که دیده نمىشود، اما همه جا حس مىشود، به وسیله کلام الهى دردها را التیام مىبخشد و در همه حال انسان را به جستجو و دقت وا مىدارد. همین را قصد داشتید بگویید؟
تبریزى: هم در «مهر مادرى» و هم در «شیدا» در واقع عنصر اصلى زن است. ولى در «مهر مادرى» زن به عنوان مادر ظاهر شده و در «شیدا» به عنوان کسى که به او عشق ورزیده مىشود. در هر دوى اینها یعنى چه در شخصیت شیدا و چه در شخصیت خانم مددکار عامداً سعى داشتم بر توانایىها و امکاناتى که در وجود یک زن قرار دارد، تأکید کنم. بنابراین مىتوانم به شما بگویم که هر دوى اینها محوریت اصلى قصه و پیشبرد آن را بر عهده داشتند و به قول معروف پروتوگونیستى در مقابل آنتوگونیست بودند. این دو خانم و این دو شخصیت اگر حضور نداشتند، قصه ما پیش نمىرفت. در «مهر مادرى» از زاویهاى به یک مادر نگاه مىشد که تأثیرات شگرف او را روى بچهها نشان دهد و سعى شد این مسئله تحلیل شود. در «شیدا» هم همان نگاه نفوذ دارد، یعنى موجودى که مىگوییم مرد از دامن او متکامل مىشود و به معراج مىرود. هر دوى این شخصیتها نمایندهاى بودند براى تداعى کلیت و موقعیتى که زن مىتواند داشته باشد. بله، حتى مىتوانم بگویم که نقش کلیدى داشتند. اتفاقاً بر روى خانمها هم تأثیرات زیادى گذاشتند یعنى خانمها به خاطر ابعاد عاطفى و همذاتپندارى که از خود نشان دادند به این دو فیلم توجه خاصى کردند.
ابتهاج: در واقع شما با «مهر مادرى»، «شیدا» و «دوران سرکشى» نشان دادید که به خوبى توانستهاید در خانمها این همذاتپندارى را ایجاد کنید. امیدوارم کارهاى بعدى شما هم این آثار را داشته باشد.
تبریزى: من هم ممنونم.
* * *
محبوبه: سلام، داشتم اینا رو براتون مىاوردم، مال شماست دیگه، هان. دستم خوب شده گفتم بیام یه تشکرى از شما بکنم.
داوود: بِبَرش ...
محبوبه: کجا ببرم؟
داوود: از جلو چشمام دورش کن.
محبوبه: مگه اینا مال شما نیست؟
داوود: حالا ما تو ... برو ...
محبوبه: هى آقا، با کى دارى حرف مىزنى؟
داوود: جز تو کسى اینجاست؟ دیگه چى مىخواى؟ بگو ... خجالت نکش.
محبوبه: احترام خودتو نگه دار ها. دارى تهمت مىزنى؟ یعنى من تو زمینِ خودم ... مرد حسابى ...
داوود: ساکت! من چه معصیتى کردم که تو باید نصیب من بشى؟
محبوبه: نصیب تو؟ تو کى هستى؟ خودتو توى آینه دیدى؟ اصلاً آینه دارى ببینى؟
داوود: بىحیا ...
محبوبه: بىحیا تویى که تو زمین من به من تهمت مىزنى ... منه خَرو بگو گفتم بیام جواب خوبیه اینو بدم.
داوود: فکر کردى تو نبودى خورشید در نمىاومد ... برو ... برو از جلو چشام دور شو، برو ابر سیاه، برو یه امامزاده دیگه پیدا کن. من اگه طاقتم طاق بشه زن و مرد سرم نمىشه، پرتت مىکنم وسط میدونِ مین.
محبوبه: باریکاللَّه، آفرین، آفرین داوودآقا!
داوود: اسممو کى بهت گفته؟ تو کى هستى؟ گفتم تو کى هستى؟
محبوبه: من محبوبم، دختر یکى یه دونه صاحب همین زمین. تکه تکه این زمینو مىشناسم. تو باید بگى کى هستى. نمىخواد بگى، خودم فهمیدم. یه دیوونهاى که تو برهوت خدا با خودش حرف مىزنه. یه مردى که نمىدونه چه جورى با یه زن حرف بزنه ... دنبال چى هستى داوودآقا؟ گنج؟ طلا؟ خیالتو راحت کنم. توى این زمین، زیرخاکى نداره. برو چارتا کوه اونورتر ... حالیت شد؟
داوود: نه ... باریکاللَّه، داودو خوب شناختى. حالا یه کمى از مادمازل بگو. با این شکم برآمده، توى این بیابون برهوت چه غلطى مىکنه؟
محبوبه: اینجا خونشه. خونه باباشه. این خونه بچگىهاشه. تو این حرفارو چه مىفهمى. گفتم یه جایى مىرم که سر و کله هیچ مردى پیدا نشه. تو از کجا پیدات شد ... غربتى ...
داوود: حُرمَتِ شیکمتو نگهدار. اگه تو این وضعیت نبودى گوشتو مىگرفتم پرتت مىکردم بیرون.
محبوبه: شما؟
داوود: آره، من.
محبوبه: جرئتشو دارى؟
داوود: امتحانم نکن ...
محبوبه: یادت باشه ... خودت خواستى ...
«روبان قرمز» - ابراهیم حاتمىکیا - 1377
* * *خارج از سالنهاى تاریک سینما!
ما در این مجموعه چنانچه از عنوان آن پیداست و بارها اشاره کردیم به دنبال نقاط تلاقى حرکت ملى زنان با سینماى کشور بودیم. اما در واقع سینما «محملى» بود تا به موضوعات مبتلابه جامعه زنان اشاره کنیم و «مثالى» بود براى ارزیابى عناصر و پدیدههاى مختلف اجتماعى که تا چه حد جامعه زنان کشور و حرکت ملى آن را باور کردهاند و با آن همدلى و همخوانى داشتهاند.
به هر حال این حرکت، همزمان با ظهور انقلاب اسلامى و با انگیزههایى مشابه و در جهت آن جنبش عظیم آغاز شد و چنانچه طى 25 سال گذشته به رغم تعابیر، تفاسیر و برخوردهاى گوناگون به راه خود ادامه داده، همچنان تداوم خواهد داشت. بىاعتنایى، نادیده انگاشتن، تفسیر به رأى یا مقابله با آن راه به جایى نخواهد برد و تنها بر بغرنج شدن مسائل خواهد افزود.
«سینما» در واقع مشتى نمونه خروار است که در خارج از سالنهاى تاریک آن همه چیز جریان طبیعى خود را طى مىکند. این پدیده همان گونه به مسائل زنان نگریست که سایرین نگریستند. گاه با چشمانى کور، گاه با چشمانى لوچ و به ندرت تلاش شد با نگاهى جستجوگر، روشن و تیز به این حوزه نگریسته شود.
در آخرین بخش از گفتگو با آقاى اکبر نبوى، ایشان به نمونههایى از تولیدات سینماى ایران اشاره کرده است که به نسبت باقى، نگاه واقعبینانهترى به زن امروز ایرانى داشتهاند. ضمن تشکر از آقاى نبوى که در جریان تهیه این مجموعه بىدریغ ما را همراهى کردند و بسیارى از نظراتشان ادامه راه را هموارتر و روشنتر ساخت، این گفتگو را حُسن ختامى بر این مجموعه قلمداد مىکنیم.
اولین مثال آقاى نبوى فیلم «باشو غریبه کوچک» از آقاى بهرام بیضایى است. او مىگوید:
«نایى» زنى است که همه بارِ زندگى را در نبود همسر بر دوش مىکشد و همه تلاشش را براى تداوم زندگى در نوع ارتباطش با «باشو» به کار مىگیرد. او وقتى مىبیند به وسیله کلام نمىتواند با «باشو» ارتباط برقرار کند، از ویژگىهاى انسانىاش کمک مىگیرد. اگر چه وجوه مادرانه «نایى» را نمىتوانم نادیده بگیرم، ولى حتى به اعتبار نوع نگاه بیضایى چنانچه نایى از فضیلت مادرى هم برخوردار نبود، شخصیت او به من مىگفت که با «باشو» به همین شکل برخورد مىکرد و البته تجربه بزرگ کردن دو بچه، او را پختهتر جلوه مىدهد.
نبوى اضافه مىکند:
نمونهاى دیگر از نگاه انسانگرایانه به زن را مىتوان در فیلم «نجاتیافتگان» رسول ملاقلىپور و در مورد «مریم قندى» دید. کار بزرگ ملاقلىپور در این فیلم، نمایش نوع مشارکت زنان در یک دفاع هشتساله است. موضوعى که شاید در بسیارى از فیلمها در حد سبزى پاک کردن یا خیاطى کردن نمایش داده شد، اما در این فیلم زن مستقیماً به صحنه رزم آمد.
این منتقد با اشاره به فیلمهاى «دندان مار» و «گروهبان» مسعود کیمیایى که مىتوان به نوعى در آنها نگاه انسانى به زن را مشاهده کرد، تأکید مىکند: البته زنان فیلمهاى مسعود کیمیایى به اعتبار دنیاى او و نوع خاستگاه اجتماعىاش، کمى رفتار مردانه دارند.
وى مىگوید: حتى در ساراى مهرجویى با تمام اشکالاتى که به آن وارد مىدانم، نگاه زنگرایانه نمىبینم. بلکه نگاه مهرجویى در این فیلم نگاهى انسانى است و سارا از پایگاه یک انسان از حق خود دفاع مىکند.
«مهر مادرى» کمال تبریزى هم مثال خوبى است. تبریزى با وجود آنکه به مهر مادرانه و نقش زن پرداخته، اما او را به عنوان یکى از دو پاره جامعه انسانى دیده است.
نبوى با اشاره به فیلم «عروسى خوبان» از محسن مخملباف آن را داراى نگاه نجیبى نسبت به زن مىداند و یادآور مىشود ایستادگى و مقاومتى که این دختر دارد یک ایستادگى انسانى است. البته این نگاه مخملباف در فیلمهاى بعدىاش وجود ندارد و به طور مثال در فیلم «هنرپیشه» به یک نگاه زنگرایانه مىرسد.
در فیلم «زینت» نیز اگر چه آقاى مختارى نوع مناسبات زینت و برخوردها و مخالفتهاى اطرافیانش را در آن محیط سنتى با هدف طرح مسائل زنان به نمایش در مىآورد، اما فیلم در کلیت نگاهى انسانى به مسائل دارد. شما مىتوانید فیلم «به خاطر هانیه» کیومرث پوراحمد را نیز در همین طبقهبندى قرار دهید. اما «خواهران غریب» از همین کارگردان بر عکس عمل مىکند. یعنى وجوه منفىمانند حسادتهاى زنانه یا برخوردهاى بد زنانه را نمایش مىدهد.
نبوى با تأکید بر اینکه فیلم «یک بار براى همیشه» را فیلمى موفق در این زمینه مىداند، مىگوید: با در نظر گرفتن مناسبات و موقعیت تربیتى، اجتماعى و قبیلهاى زهرا در این فیلم، هر آنچه به هویت انسانى و نکات مثبت اشاره دارد به شخصیت زهرا باز مىگردد. محمود همسر زهرا قصد دارد همه چیز را فداى سفر به ژاپن کند، حتى کانون خانواده را، و به همین منظور از همسرش مىخواهد که فرزندشان را سقط کند. اما زهرا پاى کانون خانواده ایستاده است. حتى گریههاى زهرا در این فیلم بخشى از مقاومت او و آخرین تلاشهایش براى حفظ خانواده است.
آقاى نبوى با اشاره به اینکه موضع برترىجویانه نسبت به زن، یک موضع غیر دینى و غیر منطقى است، مىگوید: زن و مرد هر یک نسبت به یکدیگر حقوقى دارند و روشن است که مرد به واسطه مرد بودنِ خود نمىتواند برترىطلبى کند. این، نه نگاهى دینى است و نه نگاهى انسانى. اگر چه ما مردهاى ایرانى به خاطر نوعى تربیت تاریخى نمىتوانیم منکر برخى رفتارهاى غلط خود نسبت به زنان شویم.
وى در خاتمه مىگوید: من معتقدم سینماى ما از بسیارى موضوعات انسانى عقب است که یکى از آنها موضوع زن است. البته نمىتوانیم بگوییم بىتوجهى شده، بلکه کمتوجهى شده، زیرا وجود چند فیلم خوب هم در این زمینه نشان مىدهد که توجه بوده، اما کم بوده است. در این شرایط آنچه باید بر آن تأکید شود ساخت فیلمهایى متناسب با فرهنگ و نیازهاى جامعه در این زمینه است. متأسفانه امروز بعضى در سینما فقط براى کسب موقعیت و یا تجارت به موضوعاتى مثل زنان و جوانان روى مىآورند. «زندان زنان» یک نمونه بارز از تجارت به نام زن است. گیریم که چنین زنانى در جامعه ما باشند، اما کو نگاه موشکافانه به آنان؟ یا فیلم «دایره» نمونه بسیار مشخصى از نگاه کاسبکارانه به موضوع زن است. یعنى فیلمساز بدون اینکه زحمت زیادى به خودش بدهد و حداقل اینکه بررسى جامعهشناختى نسبت به این گروه از افراد داشته باشد دست به ساخت فیلم مىزند. آدمهاى او هیچ شناسنامه و هویتى ندارند. به نظر مىرسد در این موارد آنچه براى فیلمساز اهمیت دارد فیلمى است که به جشنوارهها راه پیدا کند و جایزهاى بگیرد. آیا این نگاه کاسبکارانه به موضوع زن نیست؟
* * *
آن هنگام که عطر بهارنارنج در آن کلام مقدس پیچید، من تو را از پشت چشمان بستهام دیدم؛ خوبىهاى تو را و لطف تو را.
بهارنارنج را به نسیم بسپار و اگر خواستهام را خواستى، «کتاب» را به نشان عهدى میان ما، با خود ببر ... و گرنه بماند ... .
«شیدا» - کمال تبریزى - 1377