نقطه تلاقى حرکت ملى زنان با سینماى کشور کجاست قسمت پایانى

نویسنده


 

نقطه تلاقى «حرکت ملى زنان» با «سینماى کشور» کجاست؟
«قسمت ششم و پایانى»

فریبا ابتهاج‏

فروغ: مگه شما مى‏خواید بچه منو محاکمه کنید؟
مأمور: بچه شما به سن قانونى رسیده، خودش باید جوابگوى کارهاش باشه. شما پدر و مادرا باید زودتر از اینا به فکر باشید. قبل از اینکه کار به اینجاها بکشه.
فروغ: نمى‏فهمم، کار به کجا کشیده که شما اینجورى صحبت مى‏کنین؟
مأمور: مث اینکه شما متوجه حرفاى من نمى‏شین. پدرش کجاست؟
فروغ: اینجا نیست.
مأمور: متارکه کردین؟
فروغ: بله.
مأمور: چرا؟
فروغ: ربطى به این ماجرا داره؟
مأمور: بله، نبودن سرپرست پیامدش اینه.
فروغ: بچه من سرپرست داره آقا! من مادرشم. همه اون بچه‏هایى هم که دیشب توى اون مهمونى گرفتن، هم پدر دارن، هم مادر ... .
«بانوى اردیبهشت - رخشان بنى‏اعتماد - 1376»
* * *
میان مردان و زنان دو نوع تفاوت وجود دارد؛ یکى تفاوت‏هاى جنسى و دیگرى تفاوت‏هاى جنسیتى. تفاوت‏هاى جنسى به تفاوت‏هاى فیزیکى و فیزیولوژیکى بین زن و مرد اشاره مى‏کند، اما تفاوت‏هاى جنسیتى در واقع تفاوت فیزیکى نیستند، بلکه تفاوت‏هاى اجتماعى، فرهنگى و انتظاراتى هستند که جامعه از زنان و مردان دارد.
پس واژه جنسیت (Gender) - و نه جنس (Sex) - به ویژگى‏ها و فرصت‏هاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى که با زن و مرد بودن در ارتباط است، اطلاق مى‏شود.
در اکثر جوامع مرد یا زن بودن نه تنها به معنى داشتن خصوصیات فیزیولوژیکى متفاوت است، بلکه به انتظارات متفاوتى در مورد طرز لباس پوشیدن، رفتار مناسب، خصوصیات، نوع شغل، برخوردها و ... مربوط مى‏شود. بنابراین تفاوت‏هاى جنسیتى ماهیتاً اجتماعى و فرهنگى هستند، به همین دلیل ویژگى‏هاى جنسیتى ممکن است از جامعه‏اى به جامعه دیگر تفاوت یابد و در طول زمان نیز تغییر کند.
همچنین روانشناسان اغلب در مورد تفاوت‏هاى موجود میان زن و مرد دو عامل محیط و وراثت را سهیم مى‏دانند. در حالى که جامعه‏شناسان با روانشناسان اختلاف نظر قابل توجهى دارند. بیشتر آنها معتقدند تفاوت‏هاى میان زن و مرد معلول تفاوت در رفتارى است که جامعه در مورد آنها پیش مى‏گیرد. جامعه‏شناسان مى‏گویند این دو جنس در اساس با یکدیگر تفاوتى ندارند، بلکه رفتار جامعه سبب مى‏شود که آنها گرایش‏هاى متفاوتى پیدا کنند و سمت و سوى مختلفى گیرند. به نظر جامعه‏شناسان تفاوت‏هاى میان زنان و مردان در جزئیات - و نه در کلیات - است.
در اینجا بر آن نیستیم تا به ارزیابى و صحت و سُقم این نظریات بپردازیم. اما آنچه بر آن تأکید داریم این است که همه - یا اکثراً - معتقدند انسان‏ها برابر آفریده شده‏اند و نحوه سازماندهى زندگى اجتماعى است که تبعیضاتى را بر مبناى پذیرش تفاوت‏هایى، به آنان تحمیل مى‏کند.
این طبیعى است که هر گاه «جنسیت» به مفهوم ویژگى‏ها، مسئولیت‏ها و حقوق هر یک از زن و مرد با در نظر گرفتن شرایط زمانى و مکانى فاقد کاربرد مناسب اجتماعى و خانوادگى باشد، جوامع شاهد عدم تعادل و نابهنجارى‏هایى خواهند بود. چنانچه تاکنون همه جوامع از چنین پدیده‏هایى صدمه دیده‏اند.
در این میان برخورد و قضاوت در مورد موقعیت زنان همواره از حساسیت بیشترى برخوردار بوده است. زیرا حوزه مسائل زنان، میدان باورهاى ارزش‏گذارى شده‏اى است که هر گونه اصلاح یا تغییر در آن نه فقط مستلزم تغییر و اصلاح قوانین اجتماعى است، بلکه به ذهنیت تاریخى جامعه تلنگر زده و گاه هجوم مى‏برد. از همین رو مقاومت‏هاى درونى فردى و جمعى در مقابل آن جدى‏تر و سرسختانه‏تر است. چنانچه سال‏هاست در موضوع زن و مباحث مختلف مربوط به او، تفکرات مختلف به ویژه دو تفکر سنت‏گرا و نوگرا به جاى تلاش براى درک متقابل و یافتن راههاى مشترکى که نیازهاى روز را با لحاظ ارزش‏ها و اصالت‏ها پاسخ دهد، به ورطه مجادله و مقابله افتاده‏اند. تا آنجا که گاه هر دو یک منظور و سخن را دنبال مى‏کنند، اما از فرط گرفتارى در بازى با الفاظ و وحشت خدشه به مواضع اعلام شده خود، از «اصل» و «حقیقت» جریان که به سرعت راه خود را مى‏رود، جا مى‏مانند.
در این حال از نخبگان، عالمان، روشنفکران و هنرمندان انتظار مى‏رود که در مقام جلودارى جامعه، چنین مشکلاتى را عیان سازند. اما متأسفانه در مورد مسائل زنان به دلایلى که ذکر شد کمتر این اتفاق رخ مى‏دهد.
به عنوان مثال قرن‏ها مرد سرپرست خانواده شناخته شده است. در حالى که طى همین قرون بسیارى از زنان به عنوان سرپرست خانواده ایفاى نقش کرده‏اند. امروزه نیز که این موضوع یک پدیده پذیرفته شده است، هنوز خیلى‏ها خانواده بدون مرد را خانواده بى‏سرپرست مى‏دانند. حال آنکه زنِ باکفایتِ چنین خانواده‏اى در نقش مادر و پدر مسئولیت سنگینى را بر دوش گرفته و بسیارى شواهد نیز حاکى از وجود موفقیت‏هاى درخور توجه در چنین خانواده‏هایى است.
از این تلخ‏تر، خانواده‏هاى بدسرپرستى که به رغم تحمل بار طاقت‏فرساى گردش امور آن بر شانه‏هاى ظریف - اما مقاوم - یک زن، باز هم مرد عنوان و امتیازات سرپرستى آن را دارد.
این بدان دلیل است که به رغم تحلیل‏ها، ارزیابى‏ها، شعارها و ... توانایى‏هاى جنسیتى زنان هنوز به باور عمومى در نیامده است؛ نه فقط از سوى مردان، بلکه حتى از ناحیه خود زنان.
* * *
فروغ: کارى که شروعش خیلى ساده بود حالا کاملاً درگیرم کرده.
دکتر رهبر: فکر نمى‏کنى دارى بیش از اندازه لازم تو کار غرق مى‏شى؟
فروغ: نمى‏دونم، مشکل اصلى سردرگمى خودمه.
دکتر رهبر: گوش کن عزیز من، من خیلى وقته تصمیم گرفته بودم راجع به مسئله خودم

و تو حرفى نزنم تا زمانى که تو بخواى ... .
صداى فروغ: او مى‏گوید تو مادر بودن، همسر بودن و کارَت را در مقابل هم مى‏بینى، نه کنار هم، و فکر مى‏کند تردیدهاى من از آن‏روست که نمى‏توانم بین خواسته‏هاى طبیعى‏ام تعادل برقرار کنم ... و چگونه بگویم که تنگناى من از آنجاست که هیچ کدام را به قیمت از دست دادن دیگرى نمى‏خواهم ... .
«بانوى اردیبهشت»
* * *

«دوران سرکشى»، ره‏آورد هنرمندى از نسل انقلاب‏

در مجموعه‏اى که اینک آخرین قسمت آن را پیش رو دارید، دیدیم که در سینما نیز واقعیات موجود جز در معدودى آثار دیرهنگام، منعکس نشد. اما خوشبختانه در دوران کند و کاو ما پیرامون این موضوع، سریالى تلویزیونى با نگاه جدى، تلخ و جسارت‏آمیز خود سبب شد تا آخرین برگ‏هاى این پرونده با امید نوشته شود. آخرین سطور آن چشم به راه هنرمندانى واقع‏بین و حقیقت‏جو، متعهد و جسور - که حقیقت را فداى مصلحت نمى‏کنند - باز و جستجوگر بماند ... پس این پرونده را نخواهیم بست، که هنوز کسانى از نسل انقلاب با همان شور و شعور ایستاده‏اند ... «کمال تبریزى» با ساخت «دوران سرکشى» نشان داد از این جمله است.
اگرچه طى شماره‏هاى پیش از «سینما» گفتیم، اما در «دوران سرکشى» به نکاتى توجه شد که بسیارى از اهداف این مجموعه مطالب را پاسخ مى‏داد و ما که سعى داریم در بند کلیشه‏ها اسیر نشویم، پرداختن به این سریال تلویزیونى را نقطه قوت آخرین قسمت تلقى مى‏کنیم.
«دوران سرکشى» به «زن»، «جوان» و «خانواده» توجه نشان داد و نگاهى واقع‏بینانه کرد. به زن سرپرست خانوار به ویژه آنانى که فاقد پشتوانه‏هاى مالى، تحصیلى، خانوادگى و بخصوص آگاهى هستند؛ به خانواده‏هایى که سرپرست مرد دارند اما وجودشان جز ناهنجارى حاصل دیگرى ندارد؛ به دخترانى که به دلایل مختلف از خانه و خانواده فرارى مى‏شوند؛ به برخى نگاههاى دور از واقعیت دستگاههاى مسئول، به پدیده‏هاى اجتماعى و معضلات زنان و دختران و حتى به زن موفق و تحصیلکرده که بهترین پشتوانه‏اش در کشاکش مسئولیت‏هاى اجتماعى و خانوادگى، داشتن همسرى صبور و بزرگوار است. «دوران سرکشى» نشان داد مشکل خانواده‏هاى بى‏سرپرست یا بدسرپرست، نبود پدر نیست، بلکه عدم توان مالى و حمایت اجتماعى از زنان سرپرست خانوار است. «دوران سرکشى» نشان داد در صورت توانمندسازى زنان هیچ کس به اندازه «مادر» صلاحیت سرپرستى فرزندان را در چنین خانواده‏هایى ندارد. «دوران سرکشى» نشان داد که جامعه ما هنوز نتوانسته از همه توان و استعداد زن ایرانى بهره‏مند شود و از همین رو گرفتار بسیارى مشکلات است و «دوران سرکشى» نشان داد ... .
از آقاى کمال تبریزى که در سینما کارهاى شاخصى چون «مهر مادرى»، «لیلى با من است»، «شیدا» و «فرش باد» از وى به نمایش در آمده تقاضا کردیم در مورد «دوران سرکشى» گفتگویى با مجله داشته باشد. حاصل پاسخ متواضعانه او، گفتگویى است که مى‏خوانید:
ابتهاج: آقاى تبریزى، ضمن تشکر از فرصتى که در اختیار مجله قرار دادید، اگر تورّقى بر شماره‏هاى پیشین این گزارش زده باشید ...
تبریزى: بله، تورقى داشتم.
ابتهاج: پس ملاحظه فرمودید که نگاه ما در این مجموعه در جستجوى مسائل و نکات ناگفته، اما بسیار تعیین‏کننده زندگى زنان و دختران ایرانى در عرصه سینماست. سینما و همین طور تلویزیون مى‏توانست و مى‏تواند با بیان دردها، مخاطب را اعم از خاص و عام به سوى حل مشکلات هدایت کند و جامعه زنان ما به چنین چیزى نیاز داشته است. از این منظر، «دوران سرکشى»، یک نقطه عطف در بیان جسورانه و متعهدانه دردها بود که اتفاقاً توانست در تلویزیون - با محدودیت‏هاى مضاعف نسبت به سینما - تهیه و پخش شود. در «دوران سرکشى»، شما به مرزها و روندهایى از زندگى زنان و دختران نزدیک شدید که مایه امیدوارى بود؛ به مشکلات زنان و دخترانى پرداختید که در خانواده‏هایى با سرپرستى زن به سر مى‏برند یا دچار بدسرپرستى هستند. به زنانى پرداختید که براى تداوم زندگى شرافتمندانه خود فاقد پشتوانه‏هاى مالى، شغلى، تحصیلى و خانوادگى‏اند. به نوع نگاههاى موجود در جامعه نسبت به قربانیان ناهنجارى‏ها پرداختید. نگاههایى که در واقع قربانیان را در هیئت متهم و مجرم مى‏بینند. این درک و فهم دقیق از سوى شما حتماً مى‏بایست به دیدگاه، تفکر، اعتقاد و همین طور اطلاعات محکم و صحیحى تکیه زده باشد. یعنى شما بدون داشتن اعتقادى محکم بر مبناى یک سرى اطلاعات در مورد وضعیت زنان و دختران جامعه و آنچه بر برخى از آنها مى‏گذرد نمى‏توانستید یک چنین مجموعه‏اى را ارائه دهید. من مى‏خواهم در مورد مسیرى که شما براى ساخت این سریال طى کردید و محکماتى که به آن تکیه زدید، بدانم.
تبریزى: بسیار خوب، شما وقتى وارد صحنه فرهنگ، سینما و کارهاى هنرى مى‏شوید دو جور دسته‏بندى دارید. این دسته‏بندى را من انجام نداده‏ام، بلکه تقریباً مى‏شود گفت در طول تاریخ سینما یا هنر، این وضع به وجود آمده است. این دسته‏بندى شامل دو جور آدم مى‏شود. یک دسته تکنسین‏هاى خیلى خوب که موضوعاتى را به صورت سفارشى کار مى‏کنند. بنابراین وظیفه این تکنسین هنرى که تخصص سینمایى دارد این است که موضوعات مختلف را - در هر عرصه‏اى که فکرش را بکنید و در اختیارش بگذارید - به زبان سینما بیان کند و با مخاطب ایجاد ارتباط نماید. درست مثل اینکه شما مقاله‏اى مى‏نویسید و بعد آن را به دست یک مترجم فرانسوى یا ایتالیایى یا هر زبان دیگرى مى‏دهید تا ترجمه‏اش کند. بنابراین مى‏شود یک موضوعى را مطرح کرد یا تحقیقى را انجام داد و یا قصه‏اى را نوشت و آن را به دست یک سینماگر داد تا به زبان فیلم تبدیلش کند. در این جور موارد معمولاً هیچ فرقى نمى‏کند که تفکر یا انگیزه خودِ سینماگر چه باشد و چگونه به موضوع نگاه کند. شما هر چه از او بخواهید، آن را به زبان سینما برمى‏گرداند.
مایلم قبل از اینکه در مورد خودم بگویم، مثالى بزنم تا موضوع روشن‏تر بشود. «فِرِد زینه‏مان» کارگردان سرشناسى در سینماست که فیلمى مانند «مردى براى تمام فصول» را ساخته است. این فیلمى دینى در سینما محسوب مى‏شود و پایدارى بر روى عقاید دینى را نمایش مى‏دهد. همین آدم چند سال قبل یا بعد از آن فیلم «جولیا» را مى‏سازد که در واقع ستایشى از سوسیالیزم است، تحسین آدم‏هایى که اعتقادى به مقوله دینى ندارند و فقط در زمینه‏هاى اجتماعى کار مى‏کنند. وقتى این دو فیلم را کنار هم مى‏گذارید، مى‏پرسید اعتقادات «زینه‏مان» چیست؟
چند وقت بعد با یک فاصله زمانى، «فرد زینه‏مان» فیلم دیگرى مى‏سازد به نام «روز شغال» که در این فیلم، اخلاق یا خوب و بد اصلاً مطرح نیست و نمى‏توان تشخیص داد قهرمان مثبت کیست یا ارزش‏هاى اخلاقى و به عکس آن چیست؟ امثال زینه‏مان یک دسته از آدم‏ها در سینما هستند.
اما دسته دوم، فیلمسازان یا کارگردان‏هایى هستند که وقتى کارهاى آنها را مرور مى‏کنید و جلو مى‏آیید یک خط فکرى را شاهد هستید و در مسیر کارهاى هنرى آنها ارتباط و پیوستگى مى‏بینید. مثل اینکه با انسانى داراى هویت مشخص در یک جامعه روبه‏رو هستید. این انسان ممکن است در طول زمان دچار تغییراتى شود ولى این تغییرات قابل قبول و به هم پیوسته است و این آدم در واقع دارد مسیرى تکاملى و صعودى یا نزولى را طى مى‏کند. اینها، سینماگران مؤلف و کسانى هستند که اگر از آنها کار بخواهند، یا «مردى براى تمام فصول» را مى‏سازند و یا «جولیا» را؛ امکان ندارد هر دوى این فیلم‏ها را کار کنند. براى اینکه اگر به یکى اعتقاد پیدا کردند، به آن دیگرى بى‏اعتقادند و ارتباطى میان این دو برقرار نمى‏شود.
ابتهاج: به نظر مى‏رسد شما جزو دسته دوم باشید. چون کارهاى شما همگى تِم اجتماعى داشته و آن هویت، ارتباط و پیوستگى که اشاره کردید در آثار شما محسوس است.


تبریزى: همین طور است. من همیشه نگاهم به مسائل اجتماعى معطوف بوده، اتفاقاً امروز پیش از مصاحبه با شما داشتم فکر مى‏کردم که شاید خدا خواسته من در مسیرى قرار گیرم که شاهد معضلاتى باشم و مسئولیتى براى بیان این معضلات بر عهده‏ام گذاشته شده باشد. فصل مشترک فیلم‏هاى من مسائل و بحران‏هاى اجتماعى موجود است و من در باره آنها اغراق نکرده‏ام.
ابتهاج: ... و در این مسیر، مسائل و مشکلات جامعه زنان هم نظر شما را جلب کرد.
تبریزى: بله، در مورد جامعه زنان، مسائل مختلفى وجود دارد. از محدودیت‏هاى موجود، از نوع فرهنگى که در گذشته داشتیم و داریم و در واقع عواقب و آثارش تا حالا تداوم دارد از یک سو و از سوى دیگر، رشد و پویایى قابل تحسینى که زنان ما داشته‏اند و در بعضى موارد به موقعیت‏هایى دست یافته‏اند که آقایان موفق به دستیابى به آن نشده‏اند. یعنى جامعه زنان ما در مسیر حرکت خود چنین پستى و بلندى‏هایى را شاهد بوده است.
من شخصاً فکر مى‏کنم در مورد شرایط خانم‏ها باید واقع‏بینانه و منصفانه قضاوت شود. اگر بگوییم همه زنان ما در محدودیت به سر مى‏برند، این همه حقیقت نیست. اگر چه در خیلى جاها بخصوص در مناطقى که سطح فرهنگ پایین‏ترى دارند، به زنان ظلم و اجحاف مى‏شود، ولى این اتفاق در همه جا نمى‏افتد. در جاى دیگرى به زن به عنوان یک انسان نگاه مى‏شود و زنان توانسته‏اند مراحل ترقى را طى کنند. بنابراین نقطه تعادل و درست نگاه کردن به مشکلات زنان این است که ما آنها را تفکیک نکنیم.
ابتهاج: یعنى بین زن و مرد تفکیک قائل نشویم.
تبریزى: بله. مثلاً یک تشکیلات یا انجمنى را در نظر بگیرید که براى پیشبرد وضعیت خانم‏ها کار مى‏کند. من مخالفم که با این هدف، همه کارکنان را خانم‏ها تشکیل دهند و آقایان حضور نداشته باشند. در واقع ما باید سعى کنیم بر مسیر اعتدال گام برداریم. براى ما غلتیدن به سمت فمینیسم یا بالعکس، افتادن در ورطه‏اى که زنان را در نظر نگیریم، هر یک مضراتى دارد و چشم ما را بر بخشى از واقعیت مى‏بندد. ما نباید جنس را ملاک عمل قرار دهیم بلکه باید همه اعم از زن و مرد، خود را انسان‏هایى بدانیم که تحت شرایط موجود مى‏بایست استعدادهایمان را بروز دهیم. البته فکر مى‏کنم الان آدم‏هاى جامعه حاضر ما به نقطه‏اى رسیده‏اند که در مقایسه با گذشته مى‏توانند در مسیر تعادل و توازن حرکت کنند.
ماجراى بازى خانم عاطفه نورى (روناک)، در جریان ساخت دوران سرکشى، مثال خوبى در این مورد است. ما براى اولین بار با خانم نورى روبه‏رو شدیم و این اولین تجربه کارى او بود. این دختر با اینکه قبلاً آموزش خاصى در خصوص بازیگرى ندیده بود به جرئت مى‏توانم بگویم که خیلى از آدم‏هاى حرفه‏اىِ این کار قوى‏تر بازى کرد. به طورى که وقتى حرفه‏اى‏ها مقابلش قرار مى‏گرفتند یک جورى دچار مشکل مى‏شدند و به اصطلاح کم مى‏آوردند.
این خودش نشانگر وجود استعدادهاى عالى در میان دختران ماست و دیگر جاى این حرف‏ها نیست که خانم‏ها در فکر کردن، تولید کردن و خلاقیت با آقایان قابل مقایسه نباشند. مى‏خواهم بگویم اصلاً چنین مواردى دیگر جاى طرح ندارد. چنانچه الان آمار ورودى دختران به دانشگاه از پسران، پیشى گرفته و این موارد، خیلى از تصوراتى را که در یک دوره‏اى به آنها اعتقاد داشتیم، به هم مى‏ریزد. مثل اینکه زن نتواند قضاوت کند یا کارهاى مهم دیگرى را انجام دهد؛ این طور نیست، این اتفاق افتاده و مى‏افتد. اخیراً نامه‏اى انتقادى از طرف یک خانم قاضى در مورد دوران سرکشى به دستم رسید. امضاى نامه قاضى ... از شعبه ... بود. اگر چه قضات زن به صورت مشاوره‏اى کار مى‏کنند ولى در واقع نظرات آنها در مورد پرونده‏ها لحاظ مى‏شود و این مسیر تداوم دارد. به خاطر همین دلم مى‏خواهد در یک فیلم - اگر انگ فمینیست بودن به من زده نشود - در مورد این دسته از خانم‏ها کار کنم و به موقعیت‏هایى در میان زنان بپردازم که باعث افتخار همه ماست. امروز اقشارى از زنان ما به موقعیت‏هاى متمایز و درجه اول حتى در مقایسه با خیلى جاهاى دنیا رسیده‏اند و من فکر مى‏کنم در قضاوت و برخورد با مسائل زنان باید همه ابعاد را دید و در نظر گرفت.
ابتهاج: بله، این نگاه شما در مجموعه «دوران سرکشى» در شخصیت‏پردازى «حنانه» و رابطه ملموس و باورپذیرى که با همسرش داشت، جارى بود. شما خانم دکترى را تصویر کردید که به یک موقعیت اجتماعى خوب دست پیدا کرده، مرکزى را با قدرت اداره مى‏کند و کم و بیش با مشکلات زندگى شخصى خودش کنار مى‏آید. در کنار او هم به واقعیت‏هاى تلخى از زندگى زنان، دختران فرارى و همین طور پدیده خشونت علیه زنان پرداختید. واقعیاتى که بسیارى از مردم در زندگى روزمره شاهد آن هستند، اما سینما و تلویزیون خیلى دیر به آن پرداخته است. این طور نیست؟
تبریزى: ببینید، من متأسفانه باید خدمت‏تان عرض کنم ما حتى در این مقطع و در مورد اخیرى که کار کردیم با محدودیت‏هایى روبه‏رو بودیم. شما اشاره مى‏کنید که دیر بوده است. از نظر من هم خیلى دیر است. معتقدم ما به عنوان کسانى که ادعاى فرهنگ و هنر و یا فرض بفرمایید مقدارى پیشتازى و جلودارى را در جامعه داریم باید هنگام بروز اینچنین ناهنجارى‏ها تا قبل از فراگیر شدن آنها کارى کنیم. ما خیلى زودتر از اینها مى‏بایستى وارد این موضوعات مى‏شدیم. ولى مسئولین رسانه‏هایى چون تلویزیون و حتى سینما فکر مى‏کنند که هنوز بیان این موضوعات زود است و نیازمند فرصت بیشترى هستند تا بتوانند این مسائل و مطالب را هضم کنند.
من فکر مى‏کنم این دو روش مختلف است. یعنى یک روش این است که شما اطلاعات را مخفى و بسته نگهدارید و مسائل را باز نکنید؛ البته از جنبه‏اى دلسوزانه و با نیت اصلاح امور. اما روش مقابل آن، این است که ما همه چیز را براى همه بیان کنیم. یعنى سعى کنیم حقیقت از زبان ما بیان شود تا از زبان دیگران. این دو نحوه برخورد مانند روش‏هاى تربیتى رایج درون خانواده‏هاست. یک وقتى درون خانواده پدر و مادر نسبت به بچه‏ها سختگیرى مى‏کنند و آنها را محدود مى‏سازند. اتفاقاً این فشارى که به وجود مى‏آید امکان انفجار را افزایش مى‏دهد. بر عکس آن، شما مى‏بینید در محیطهاى خانوادگى بازتر که در عین کنترل و نظارت، بچه‏ها آزادتر هستند شرایط متعادل‏ترى وجود دارد، نوسانات روحى آنها کمتر است و استعدادها شکوفاتر مى‏شود. در واقع این برخورد متعادل که از سوى دین و مذهب ما هم سفارش شده است، سبب رشد و پیشرفت آدم‏ها مى‏شود. در مورد خانواده همین طور است، در جامعه نیز همین طور مصداق مى‏یابد.
ما وقتى فیلمى را مى‏سازیم اول مى‏بایست مخاطبین آن را مشخص کنیم. باید ببینیم براى چه کسانى این فیلم را مى‏سازیم و مى‏خواهیم چه گروه سنى پاى این برنامه بنشینند. البته دیگران هم مى‏توانند تلویزیون‏هاى خود را روشن کنند و سریال دوران سرکشى را ببینند، ولى مخاطبین اصلى این فیلم چه کسانى هستند؟ من فکر مى‏کنم مخاطبین اصلى آن باید خانواده‏ها باشند. یعنى باید فیلمى بسازیم که آنچه پدر و مادرها نتوانسته‏اند به دلایلى با بچه‏هاى خود در میان بگذارند ما با آنها در میان بگذاریم. یعنى پدر در کنار دختر و مادر در کنار پسرش و خانواده در کنار هم بنشینند و موضوعاتى را در فیلم و سریال‏ها دنبال کنند که ممکن است مستقیماً نتوانند رو در روى هم در باره آنها صحبت کنند و چه خوب است که این فیلم باب بحث و گفتگو را در خانواده باز کند؛ اینکه اصولاً جایگاه فرزند کجاست؟ جایگاه پدر و مادر کجاست؟ حقوق‏شان نسبت به یکدیگر چگونه است؟ اگر پدر و مادر در حق بچه‏ها ظلم کنند چه اتفاقى مى‏افتد؟ و برعکس، اگر بچه‏ها حقوق پدر و مادر را رعایت نکنند ممکن است چه اتفاقى بیفتد؟ و از این طریق در واقع بتوانیم یک جورى بچه‏ها را واکسینه کنیم. بتوانیم با یک دوز مشخص، مشکلات و سختى‏هاى موجود در جامعه را با آنها در میان بگذاریم. این باعث مى‏شود که بچه‏ها به پدر و مادرها اعتماد کنند. یعنى پدرى که مى‏نشیند با فرزندش راجع به این مسائل صحبت مى‏کند،

طبیعتاً در فرزند اعتماد به وجود مى‏آید و فکر مى‏کند حرف راست را پدر و مادر خودش به او مى‏زنند. در غیر این صورت اگر جور دیگرى خودش رفت به دنبال کشف حقیقت، معلوم نیست چه اطلاعاتى به او داده مى‏شود. این بحث را ما سال‏هاى مدیدى است که با مسئولین فرهنگى داریم. به آنها مى‏گوییم فکر نکنید اگر حرف‏هایى را که ما در خلوت خودمان مى‏زنیم، چنانچه به مردم بگوییم آثار سوء خواهد داشت. نه این طور نیست. بر عکس من فکر مى‏کنم این باعث مى‏شود دل‏ها به هم نزدیک شود. ما دین‏مان را دوست داریم، ما آب و خاک‏مان را دوست داریم، ما متعلق به اینجا هستیم و هر چه که مى‏گوییم از سرِ دلسوزى است و اگر از بیان آنها سوء استفاده نشود، قطعاً منافع بسیار زیادى را به دنبال دارد.
ابتهاج: فکر مى‏کنید این مشکل چگونه و چه وقت حل شود؟
تبریزى: من فکر مى‏کنم یکى «زمان» و دیگرى کار «کارشناسى» روى موضوعات است که مشکل را حل مى‏کند. به ویژه در حوزه مسائل زنان باید به طور جدى کارشناسى شود.
مثلاً اگر من وارد عرصه سینما نشده بودم شاید امروز حس مى‏کردم زمانى است که به جاى ورود به این عرصه، باید وارد حوزه علمیه بشوم و درس طلبگى بخوانم از باب اینکه بتوانم معضلات و مسائل روز و سؤالات مردم را از حوزه دین پاسخ دهم. این خیلى وظیفه بزرگى است. الان ما طلبه‏هایى داریم که سینما مى‏خوانند و فیلمنامه مى‏نویسند و در واقع سعى مى‏کنند یک جورى وارد مقوله سینما بشوند. چرا؟ چون از این وسیله مى‏توان براى ایجاد ارتباط با مردم بهره بیشترى برد.
من معتقدم بیشترین وظیفه بر دوش کسانى است که کارشناسى در دین را بر عهده دارند و با باز کردن باب اجتهاد به معناى پاسخگویى به سؤالات روز مى‏توانند بسیارى از مشکلات را حل کنند. این بزرگ‏ترین و حساس‏ترین کارى است که باید اتفاق بیفتد و بعد ما به دنبال آن بیاییم و بگوییم در عرصه سینما و تلویزیون چه مى‏توان کرد.
از این طرف هم، در خصوص برنامه‏سازى در تلویزیون یا سینما و اصولاً کارهاى هنرى و فرهنگى براى خانم‏ها به شدت کم‏کارى کرده‏ایم و از آنچه که باید صورت مى‏گرفت فاصله بسیار زیادى داریم. من نمى‏دانم چه زمانى این فاصله مى‏تواند کوتاه شود و ما کى مى‏توانیم در جایگاه درست قرار گیریم. ببینید همین الان هم برداشت‏ها و تعابیر در این زمینه بسیار متفاوت است. مثلاً اگر ما بیاییم زن و مرد را برابر ببینیم معنایش این نیست که توانایى‏هاى هر کدام از این دو جنس را نادیده بگیریم. آن توانایى‏هایى که مربوط به خانم‏هاست در واقع بارى است بر دوش آنها که متأسفانه نادیده گرفته مى‏شود. خیلى دلم مى‏خواهد در این عرصه هم تجربه‏اى شود.
یک کار جالبى یکى از دخترخانم‏ها در انجمن سینماى جوان یا انجمن سینماى تجربى انجام داده که بسیار دیدنى است. دوربین را برداشته و رفته داخل مدرسه و با دخترها در مورد آرزوهایشان صحبت کرده است. پاسخ‏ها بسیار عجیب و حیرت‏انگیز است و آدم را واقعاً به تفکر وا مى‏دارد که مثلاً چرا باید یک دخترخانم در جامعه‏اى مثل ایران چنین جوابى بدهد. به بیان دیگر، خیلى تلخ است، ولى ما باید با این تلخى‏ها روبه‏رو شویم تا بتوانیم یک طورى آنها را به شیرینى تبدیل کنیم.
به هر حال فکر مى‏کنم در این عرصه، راه دراز و ناپیموده‏اى داریم که نمى‏دانم با وضعیت موجود چه وقت بتوانیم به رشد متناسب دست پیدا کنیم.
ابتهاج: انجام کارهاى تحقیقاتى و پژوهشى را در این زمینه چقدر مؤثر مى‏دانید؟ اینکه تحقیقات پشتوانه کارهاى سینمایى و تلویزیونى قرار گیرد.
تبریزى: خوب، این بسیار مهم است. یعنى شما اگر بخواهید راجع به مسائل اجتماعى کار کنید نیازمند پشتوانه تحقیقاتى هستید و در غیر این صورت کار به یک اثر غیر قابل باور تبدیل مى‏شود و به شدت به آن لطمه مى‏زند. چون باورپذیرى، اولین عنصرى است که مى‏تواند مخاطب را جذب کند. البته در عرصه‏هاى تخیلى یا جایى که فقط داستان‏پردازى مى‏شود، تحقیقات چندان نقشى ندارد. مگر اینکه در بخش اجرا بخواهید از تحقیقات بهره ببرید. اما در عرصه نوشتن فیلمنامه‏هایى که مربوط به مسائل اجتماعى مى‏شود، هر قدر این تحقیقات دقیق‏تر و عمیق‏تر باشد در واقع باورپذیرى بیشتر مى‏شود و مخاطبین بیشترى در اقشار مختلف با آن ارتباط برقرار مى‏کنند.
ما براى ساخت سریال دوران سرکشى، حدود 6 ماه تحقیق کردیم و حدود 9 ماه نوشتن فیلمنامه آن وقت برد.
ابتهاج: بله، اتفاقاً سؤال بعدى من در مورد تحقیقاتى است که براى ساخت دوران سرکشى داشتید. ظاهراً تحقیقات شما مربوط به دختران فرارى بود. اما نکته مورد سؤال من این است که شما در جریان بیان ماجراهاى دختران فرارى، خیلى خوب به پدیده خشونت علیه زنان پرداختید. مى‏خواهم بدانم چه شد از موضوع دختران فرارى به معضل خشونت علیه زنان رسیدید؟
تبریزى: به این علت که اینها از هم جدا نیستند. ما تحقیقات میدانى خوبى را البته با پشتیبانى آقاى مهدى ارگانى که آن موقع معاونت امور اجتماعى شهردارى را بر عهده داشتند، انجام دادیم. حضور ایشان و امکاناتى که در مشارکت با این برنامه تلویزیونى فراهم آوردند باعث شد بتوانیم چنین مجموعه‏اى را بسازیم. ما توانستیم به خانه ریحانه برویم و با همکارى مسئولین آن بخصوص خانم دکتر جدى، تمام پرونده‏هاى محرمانه‏اى که وجود داشت مطالعه کنیم. در این پرونده‏ها بر اساس مصاحبه‏هایى که با این دختران شده بود ما به خوبى مى‏فهمیدیم که اینها چه مراحلى را طى کرده‏اند تا به اینجا رسیده‏اند و از پرونده‏هاى آنها خود به خود وارد خانواده‏هایشان مى‏شدیم. همین طور وقتى سرگذشت‏شان را از زبان خودشان مى‏شنیدیم به هر حال وارد ارتباطات خانوادگى آنها مى‏شدیم و آنجا موضوع خشونت علیه زنان کاملاً براى ما بارز و آشکار مى‏شد. به نحوى که آن را بخشى از واقعیت مى‏دیدیم و نمى‏توانستیم بر آن سرپوش بگذاریم یا اعتنایى به آن نداشته باشیم.
ابتهاج: در واقع، تحقیقات شما نشان مى‏داد که خشونت بازدارنده نیست و بر عکس مى‏تواند اوضاع را بدتر کند.
تبریزى: بله، بسیار وضع را بدتر مى‏کند و اصلاً یکى از عوامل اصلى بوده است. بدون اغراق حدود 90% دختران فرارى از هوش بسیار بالایى برخوردار بودند. یعنى کسانى که با هوش سرشار در یک موقعیت نابهنجار قرار مى‏گیرند و چنین عکس‏العملى نشان مى‏دهند.
ابتهاج: یعنى حاضر نیستند شرایط پرفشار را تحمل کنند.
تبریزى: بله، حاضر نیستند و در اجراى تصمیم خودشان موفق هم مى‏شوند. فرض کنید از یک روستا یا شهرستان دورافتاده خودشان را با دست خالى به تهر ان مى‏رسانند. کارى که من و شما اصلاً نمى‏توانیم ریسک آن را بپذیریم. اینها اغلب بچه‏هاى خیلى باهوشى هستند.
ابتهاج: این نگاه منصفانه شما در دوران سرکشى، در واقع یکى از نقاط تمایز این مجموعه بود. شما این دختران را در هیئت قربانى دیدید، در صورتى که اغلب نسبت به افراد یا گروههایى که دچار ناهنجارى هستند به چشم متهم یا مجرم نگریسته مى‏شود.
تبریزى: بله، این یک واقعیت است؛ نکته‏اى که سعى کردیم در بخش‏هاى مختلف سریال در طبقه‏بندى سنّى که انجام دادیم به آن اشاره کنیم. هر چه که سن آدم بالا برود تجربه بیشترى به دست مى‏آورد و بار مسئولیت سنگین‏تر مى‏شود. اگر بین دو نفر که یکى 50 ساله است و دیگرى 20 ساله دعوا شود، من اساساً گناه را متوجه فرد 50 ساله مى‏دانم. براى اینکه او تجربیاتى دارد، مسیرى را طى کرده و به قول قدیمى‏ها چند پیراهن بیشتر پاره کرده است. طبیعى است که انتظار داشته باشیم او ختم‏کننده دعوا باشد. معمولاً زمینه‏هاى فرار دختران، اختلافات درون خانواده‏هاست. حالا یا بین بزرگ‏ترها، یا بین بزرگ‏ترها با کوچک‏ترها. این جور مواقع معمولاً کوچک‏ترها قربانى هستند. آنها تجربه‏اى از زندگى ندارند و در واقع شاگردانى هستند که معلمین آگاه و کارآزموده‏اى براى

آموزش ندارند. این بچه‏ها به دلیل هوش سرشار خود اگر در یک موقعیت مناسب قرار بگیرند امکان ندارد دست به چنین خطاى بزرگى بزنند.
بنابراین در درجه اول، محیطى که در درون آن قرار گرفته‏اند و فشارهایى که این محیط بر آنها وارد مى‏سازد و در درجه بعد پدر و مادر یعنى کسانى که وظیفه تربیت و بزرگ کردن این بچه‏ها را بر عهده دارند، مسئول هستند. همین طور تأثیراتى که آنها از مدرسه مى‏گیرند و احیاناً روش‏هاى غلط برخورد که در مدارس گریبانگیر آنها مى‏شود. مجموعه این شرایط مى‏تواند یک «قربانى» بسازد. درست مثل کسى که در یک گوشه دورافتاده از یک کشور جهان سومى به دنیا مى‏آید. او ممکن است هوش سرشارى داشته باشد ولى به دلیل محدودیت امکانات و عدم وجود شرایط لازم براى رشد به مسیر ناصوابى بیفتد. در چنین وضعیتى نباید فراموش کنیم که او از بدو تولد این گونه نبوده است. این نگاه منصفانه به جوانان بسیار مهم و تعیین‏کننده است. ما امروز با جوانان‏مان مشکل داریم. خیلى اوقات نمى‏توانیم آنها را بفهمیم و درک‏شان کنیم. فکر مى‏کنیم مثلاً از 10 کارى که انجام مى‏دهند - با خوش‏بینى - 5 تاى آن غلط است. در حالى که معلوم نیست ما تا چه حد بر حقیقت اشراف داشته باشیم. آیا واقعاً آن 5 کار غلط است یا بالعکس 5 کارى که ما فکر مى‏کنیم درست است، اشتباه از کار در بیاید و ... . به هر حال این مسئولیت سنگین و سخت بر دوش ماست و این ما هستیم که باید زمینه رشد را براى آنها فراهم کنیم. این ما هستیم که باید با جوانان ارتباط برقرار کنیم. اگر عاقلانه بیندیشیم آینده این مملکت در دست آنهاست. اگر از آنها فاصله بگیریم و این فاصله را دامن بزنیم، اگر زمینه تربیت صحیح را در درون نهاد خانواده درست فراهم نکنیم، آینده‏اى مبهم در مقابل ما قرار دارد. به هر حال انرژى و عمر ما محدود است. ما باید برویم و آنچه را مانده به آیندگان بسپاریم. بنابراین فکر مى‏کنم این حرف درستى است. وقتى با مسئولین خانه ریحانه صحبت مى‏کردیم آنها هم به عنوان روانشناسان، روانپزشکان و کارشناسان، با قاطعیت اذعان مى‏کردند که 90% دختران و پسرانى که فرار مى‏کنند قربانى اشتباهات بزرگ‏ترها هستند.
اگر چه در سریال - اگر دقت کرده باشید - ما به اشتباهات جوانان، لجبازى و خودسرى یا صفات منفى که از خود بروز داده‏اند اشاره داشتیم و در واقع به نوعى گوشزد کردیم که صفات منفى مثل لجبازى، دروغ گفتن یا برخورد نادرست با پدر و مادر نتایج خوبى ندارد؛ اما به هر حال عمده مسئله متوجه بزرگ‏ترهاست.
ابتهاج: بله، کاملاً درست است ... و اما در مورد شخصیت روناک. داستان زندگى روناک و عکس‏العمل‏هایش گاه اغراق‏آمیز به نظر مى‏رسید. البته خود من در جریان کارى با یک مؤسسه خیریه مخصوص ایتام به شخصیتى به نام فیروزه برخورده‏ام که شباهت‏هاى بسیارى با روناک دارد. ولى به هر حال این سؤال براى برخى مطرح شده است؟ به ویژه آنکه ممکن است به این متهم شوید که مشکلات زنان و دختران را بزرگ‏نمایى کرده‏اید.
تبریزى: اغراق در خیلى از کارها براى افزودن بر جذابیت کار صورت مى‏گیرد. اگر چه به نظر من استفاده بیش از حد آن مى‏تواند کار را تصنّعى کند و ذهن را از واقعیات دور سازد. اما در مورد شخصیت روناک که در واقع ساخته ذهن آقاى طالب‏زاده بود، باید بگویم همه این ویژگى‏ها مثل تیزهوشى، زرنگى و گذشته او از پرونده‏هاى مورد مطالعه در خانه ریحانه استخراج شده و واقعى بود. با این تفاوت که همه این بلاها سر یک نفر نیامده، بلکه افراد مختلفى درگیر آن بودند. بنابراین مى‏توانم بگویم تا حد زیادى بدون اغراق بوده و حتى شاید به خاطر محدودیت‏هایى که در نمایش تلویزیونى داشتیم نتوانستیم خیلى از کارهاى عجیب و غریبى را که دختر مشابهى انجام داده بود به تصویر بکشیم.
جالب است بدانید در فیلم «مهر مادرى» هم که براى ساخت و انجام تحقیقات آن به کانون اصلاح و تربیت مراجعه کرده بودیم با موردى روبه‏رو شدیم که شاید به نظر خیلى‏ها اغراق‏آمیز آمد، ولى واقعیت داشت. پسرى آنجا بود که علت دستگیرى‏اش در پرونده، دزدیدن اسلحه رئیس کلانترى ذکر شده بود. از او پرسیدم: چرا این کار را کردى؟ گفت: مى‏خواستم ببینم اسلحه واقعى چه شکلى است و آن را لمس کنم.
این قبیل بچه‏ها از فرط زرنگى و تیزهوشى دست به کارهایى مى‏زنند که به عقل ما نمى‏رسد و اگر آن را در صحنه‏اى ببینیم، اغراق‏آمیز و تخیلى مى‏پنداریم. در مورد فیلم «مهر مادرى» تقریباً همه مى‏گفتند این کار اغراق‏آمیز بود، ولى واقعیت داشت. باید دید این قبیل بچه‏ها در چه شرایطى قرار مى‏گیرند و چه بلاهایى سرشان مى‏آید که تبدیل به چنین موجوداتى مى‏شوند.
ابتهاج: بازتاب‏هاى دوران سرکشى چگونه بود؟ یعنى مشخصاً برخوردها از سوى زنان و مردان و طیف‏هاى مختلف فکرى را چگونه دیدید؟
تبریزى: برخوردها به طور کلى مثبت بود. ولى بعضى از آنها درخور تعمق و تأمل است. مثلاً خانمى از سریال خیلى خوشش آمده بود. اما مى‏گفت واقعیت‏هایى در آن وجود داشت که ترجیح مى‏دادم فقط خودم آن را ببینم و فرزندانم نبینند. در حالى که نتوانستم مانع دیدن آنها شوم. به هر حال در مجموع، بیشترین طرفداران سریال را دخترخانم‏ها تشکیل مى‏دادند. چون هم فیلم براى آنها ساخته شده بود و هم مخاطبین اصلى بودند. این مجموعه جزو سریال‏هاى پربیننده تلویزیون به حساب آمده و استقبال خوبى از آن صورت گرفت. در نظرخواهى که از منتقدان سینمایى هم صورت گرفت، بهترین سریال عنوان شد.
ابتهاج: آقاى تبریزى، شما در «مهر مادرى» و «شیدا» هم نگاه خاصى به زن داشتید. آیا واقعاً مى‏خواستید زن را محور قرار دهید یا جریان قصه شما را این گونه هدایت کرد؟ اگر چه من فکر مى‏کنم شما با قصد محور قرار دادن موضوع زن این دو فیلم را ساختید. به ویژه نگاه شما به «شیدا» بسیار جالب بود. تلفیقى از عشق آسمانى و زمینى. شیدا در عین اینکه زمینى بود، نمادى از یک عشق آسمانى هم محسوب مى‏شد. یعنى معشوقى که دیده نمى‏شود، اما همه جا حس مى‏شود، به وسیله کلام الهى دردها را التیام مى‏بخشد و در همه حال انسان را به جستجو و دقت وا مى‏دارد. همین را قصد داشتید بگویید؟
تبریزى: هم در «مهر مادرى» و هم در «شیدا» در واقع عنصر اصلى زن است. ولى در «مهر مادرى» زن به عنوان مادر ظاهر شده و در «شیدا» به عنوان کسى که به او عشق ورزیده مى‏شود. در هر دوى اینها یعنى چه در شخصیت شیدا و چه در شخصیت خانم مددکار عامداً سعى داشتم بر توانایى‏ها و امکاناتى که در وجود یک زن قرار دارد، تأکید کنم. بنابراین مى‏توانم به شما بگویم که هر دوى اینها محوریت اصلى قصه و پیشبرد آن را بر عهده داشتند و به قول معروف پروتوگونیستى در مقابل آنتوگونیست بودند. این دو خانم و این دو شخصیت اگر حضور نداشتند، قصه ما پیش نمى‏رفت. در «مهر مادرى» از زاویه‏اى به یک مادر نگاه مى‏شد که تأثیرات شگرف او را روى بچه‏ها نشان دهد و سعى شد این مسئله تحلیل شود. در «شیدا» هم همان نگاه نفوذ دارد، یعنى موجودى که مى‏گوییم مرد از دامن او متکامل مى‏شود و به معراج مى‏رود. هر دوى این شخصیت‏ها نماینده‏اى بودند براى تداعى کلیت و موقعیتى که زن مى‏تواند داشته باشد. بله، حتى مى‏توانم بگویم که نقش کلیدى داشتند. اتفاقاً بر روى خانم‏ها هم تأثیرات زیادى گذاشتند یعنى خانم‏ها به خاطر ابعاد عاطفى و همذات‏پندارى که از خود نشان دادند به این دو فیلم توجه خاصى کردند.
ابتهاج: در واقع شما با «مهر مادرى»، «شیدا» و «دوران سرکشى» نشان دادید که به خوبى توانسته‏اید در خانم‏ها این همذات‏پندارى را ایجاد کنید. امیدوارم کارهاى بعدى شما هم این آثار را داشته باشد.
تبریزى: من هم ممنونم.
* * *
محبوبه: سلام، داشتم اینا رو براتون مى‏اوردم، مال شماست دیگه، هان. دستم خوب شده گفتم بیام یه تشکرى از شما بکنم.
داوود: بِبَرش ...
محبوبه: کجا ببرم؟


داوود: از جلو چشمام دورش کن.
محبوبه: مگه اینا مال شما نیست؟
داوود: حالا ما تو ... برو ...
محبوبه: هى آقا، با کى دارى حرف مى‏زنى؟
داوود: جز تو کسى اینجاست؟ دیگه چى مى‏خواى؟ بگو ... خجالت نکش.
محبوبه: احترام خودتو نگه دار ها. دارى تهمت مى‏زنى؟ یعنى من تو زمینِ خودم ... مرد حسابى ...
داوود: ساکت! من چه معصیتى کردم که تو باید نصیب من بشى؟
محبوبه: نصیب تو؟ تو کى هستى؟ خودتو توى آینه دیدى؟ اصلاً آینه دارى ببینى؟
داوود: بى‏حیا ...
محبوبه: بى‏حیا تویى که تو زمین من به من تهمت مى‏زنى ... منه خَرو بگو گفتم بیام جواب خوبیه اینو بدم.
داوود: فکر کردى تو نبودى خورشید در نمى‏اومد ... برو ... برو از جلو چشام دور شو، برو ابر سیاه، برو یه امامزاده دیگه پیدا کن. من اگه طاقتم طاق بشه زن و مرد سرم نمى‏شه، پرتت مى‏کنم وسط میدونِ مین.
محبوبه: باریک‏اللَّه، آفرین، آفرین داوودآقا!
داوود: اسممو کى بهت گفته؟ تو کى هستى؟ گفتم تو کى هستى؟
محبوبه: من محبوبم، دختر یکى یه دونه صاحب همین زمین. تکه تکه این زمینو مى‏شناسم. تو باید بگى کى هستى. نمى‏خواد بگى، خودم فهمیدم. یه دیوونه‏اى که تو برهوت خدا با خودش حرف مى‏زنه. یه مردى که نمى‏دونه چه جورى با یه زن حرف بزنه ... دنبال چى هستى داوودآقا؟ گنج؟ طلا؟ خیالتو راحت کنم. توى این زمین، زیرخاکى نداره. برو چارتا کوه اونورتر ... حالیت شد؟
داوود: نه ... باریک‏اللَّه، داودو خوب شناختى. حالا یه کمى از مادمازل بگو. با این شکم برآمده، توى این بیابون برهوت چه غلطى مى‏کنه؟
محبوبه: اینجا خونشه. خونه باباشه. این خونه بچگى‏هاشه. تو این حرفارو چه مى‏فهمى. گفتم یه جایى مى‏رم که سر و کله هیچ مردى پیدا نشه. تو از کجا پیدات شد ... غربتى ...
داوود: حُرمَتِ شیکمتو نگهدار. اگه تو این وضعیت نبودى گوشتو مى‏گرفتم پرتت مى‏کردم بیرون.
محبوبه: شما؟
داوود: آره، من.
محبوبه: جرئتشو دارى؟
داوود: امتحانم نکن ...
محبوبه: یادت باشه ... خودت خواستى ...
«روبان قرمز» - ابراهیم حاتمى‏کیا - 1377
* * *

خارج از سالن‏هاى تاریک سینما!

ما در این مجموعه چنانچه از عنوان آن پیداست و بارها اشاره کردیم به دنبال نقاط تلاقى حرکت ملى زنان با سینماى کشور بودیم. اما در واقع سینما «محملى» بود تا به موضوعات مبتلابه جامعه زنان اشاره کنیم و «مثالى» بود براى ارزیابى عناصر و پدیده‏هاى مختلف اجتماعى که تا چه حد جامعه زنان کشور و حرکت ملى آن را باور کرده‏اند و با آن همدلى و همخوانى داشته‏اند.
به هر حال این حرکت، همزمان با ظهور انقلاب اسلامى و با انگیزه‏هایى مشابه و در جهت آن جنبش عظیم آغاز شد و چنانچه طى 25 سال گذشته به رغم تعابیر، تفاسیر و برخوردهاى گوناگون به راه خود ادامه داده، همچنان تداوم خواهد داشت. بى‏اعتنایى، نادیده انگاشتن، تفسیر به رأى یا مقابله با آن راه به جایى نخواهد برد و تنها بر بغرنج شدن مسائل خواهد افزود.
«سینما» در واقع مشتى نمونه خروار است که در خارج از سالن‏هاى تاریک آن همه چیز جریان طبیعى خود را طى مى‏کند. این پدیده همان گونه به مسائل زنان نگریست که سایرین نگریستند. گاه با چشمانى کور، گاه با چشمانى لوچ و به ندرت تلاش شد با نگاهى جستجوگر، روشن و تیز به این حوزه نگریسته شود.
در آخرین بخش از گفتگو با آقاى اکبر نبوى، ایشان به نمونه‏هایى از تولیدات سینماى ایران اشاره کرده است که به نسبت باقى، نگاه واقع‏بینانه‏ترى به زن امروز ایرانى داشته‏اند. ضمن تشکر از آقاى نبوى که در جریان تهیه این مجموعه بى‏دریغ ما را همراهى کردند و بسیارى از نظرات‏شان ادامه راه را هموارتر و روشن‏تر ساخت، این گفتگو را حُسن ختامى بر این مجموعه قلمداد مى‏کنیم.
اولین مثال آقاى نبوى فیلم «باشو غریبه کوچک» از آقاى بهرام بیضایى است. او مى‏گوید:
«نایى» زنى است که همه بارِ زندگى را در نبود همسر بر دوش مى‏کشد و همه تلاشش را براى تداوم زندگى در نوع ارتباطش با «باشو» به کار مى‏گیرد. او وقتى مى‏بیند به وسیله کلام نمى‏تواند با «باشو» ارتباط برقرار کند، از ویژگى‏هاى انسانى‏اش کمک مى‏گیرد. اگر چه وجوه مادرانه «نایى» را نمى‏توانم نادیده بگیرم، ولى حتى به اعتبار نوع نگاه بیضایى چنانچه نایى از فضیلت مادرى هم برخوردار نبود، شخصیت او به من مى‏گفت که با «باشو» به همین شکل برخورد مى‏کرد و البته تجربه بزرگ کردن دو بچه، او را پخته‏تر جلوه مى‏دهد.
نبوى اضافه مى‏کند:
نمونه‏اى دیگر از نگاه انسان‏گرایانه به زن را مى‏توان در فیلم «نجات‏یافتگان» رسول ملاقلى‏پور و در مورد «مریم قندى» دید. کار بزرگ ملاقلى‏پور در این فیلم، نمایش نوع مشارکت زنان در یک دفاع هشت‏ساله است. موضوعى که شاید در بسیارى از فیلم‏ها در حد سبزى پاک کردن یا خیاطى کردن نمایش داده شد، اما در این فیلم زن مستقیماً به صحنه رزم آمد.
این منتقد با اشاره به فیلم‏هاى «دندان مار» و «گروهبان» مسعود کیمیایى که مى‏توان به نوعى در آنها نگاه انسانى به زن را مشاهده کرد، تأکید مى‏کند: البته زنان فیلم‏هاى مسعود کیمیایى به اعتبار دنیاى او و نوع خاستگاه اجتماعى‏اش، کمى رفتار مردانه دارند.
وى مى‏گوید: حتى در ساراى مهرجویى با تمام اشکالاتى که به آن وارد مى‏دانم، نگاه زن‏گرایانه نمى‏بینم. بلکه نگاه مهرجویى در این فیلم نگاهى انسانى است و سارا از پایگاه یک انسان از حق خود دفاع مى‏کند.
«مهر مادرى» کمال تبریزى هم مثال خوبى است. تبریزى با وجود آنکه به مهر مادرانه و نقش زن پرداخته، اما او را به عنوان یکى از دو پاره جامعه انسانى دیده است.
نبوى با اشاره به فیلم «عروسى خوبان» از محسن مخملباف آن را داراى نگاه نجیبى نسبت به زن مى‏داند و یادآور مى‏شود ایستادگى و مقاومتى که این دختر دارد یک ایستادگى انسانى است. البته این نگاه مخملباف در فیلم‏هاى بعدى‏اش وجود ندارد و به طور مثال در فیلم «هنرپیشه» به یک نگاه زن‏گرایانه مى‏رسد.
در فیلم «زینت» نیز اگر چه آقاى مختارى نوع مناسبات زینت و برخوردها و مخالفت‏هاى اطرافیانش را در آن محیط سنتى با هدف طرح مسائل زنان به نمایش در مى‏آورد، اما فیلم در کلیت نگاهى انسانى به مسائل دارد. شما مى‏توانید فیلم «به خاطر هانیه» کیومرث پوراحمد را نیز در همین طبقه‏بندى قرار دهید. اما «خواهران غریب» از همین کارگردان بر عکس عمل مى‏کند. یعنى وجوه منفى‏مانند حسادت‏هاى زنانه یا برخوردهاى بد زنانه را نمایش مى‏دهد.
نبوى با تأکید بر اینکه فیلم «یک بار براى همیشه» را فیلمى موفق در این زمینه مى‏داند، مى‏گوید: با در نظر گرفتن مناسبات و موقعیت تربیتى، اجتماعى و قبیله‏اى زهرا در این فیلم، هر آنچه به هویت انسانى و نکات مثبت اشاره دارد به شخصیت زهرا باز مى‏گردد. محمود همسر زهرا قصد دارد همه چیز را فداى سفر به ژاپن کند، حتى کانون خانواده را، و به همین منظور از همسرش مى‏خواهد که فرزندشان را سقط کند. اما زهرا پاى کانون خانواده ایستاده است. حتى گریه‏هاى زهرا در این فیلم بخشى از مقاومت او و آخرین تلاش‏هایش براى حفظ خانواده است.
آقاى نبوى با اشاره به اینکه موضع برترى‏جویانه نسبت به زن، یک موضع غیر دینى و غیر منطقى است، مى‏گوید: زن و مرد هر یک نسبت به یکدیگر حقوقى دارند و روشن است که مرد به واسطه مرد بودنِ خود نمى‏تواند برترى‏طلبى کند. این، نه نگاهى دینى است و نه نگاهى انسانى. اگر چه ما مردهاى ایرانى به خاطر نوعى تربیت تاریخى نمى‏توانیم منکر برخى رفتارهاى غلط خود نسبت به زنان شویم.
وى در خاتمه مى‏گوید: من معتقدم سینماى ما از بسیارى موضوعات انسانى عقب است که یکى از آنها موضوع زن است. البته نمى‏توانیم بگوییم بى‏توجهى شده، بلکه کم‏توجهى شده، زیرا وجود چند فیلم خوب هم در این زمینه نشان مى‏دهد که توجه بوده، اما کم بوده است. در این شرایط آنچه باید بر آن تأکید شود ساخت فیلم‏هایى متناسب با فرهنگ و نیازهاى جامعه در این زمینه است. متأسفانه امروز بعضى در سینما فقط براى کسب موقعیت و یا تجارت به موضوعاتى مثل زنان و جوانان روى مى‏آورند. «زندان زنان» یک نمونه بارز از تجارت به نام زن است. گیریم که چنین زنانى در جامعه ما باشند، اما کو نگاه موشکافانه به آنان؟ یا فیلم «دایره» نمونه بسیار مشخصى از نگاه کاسبکارانه به موضوع زن است. یعنى فیلمساز بدون اینکه زحمت زیادى به خودش بدهد و حداقل اینکه بررسى جامعه‏شناختى نسبت به این گروه از افراد داشته باشد دست به ساخت فیلم مى‏زند. آدم‏هاى او هیچ شناسنامه و هویتى ندارند. به نظر مى‏رسد در این موارد آنچه براى فیلمساز اهمیت دارد فیلمى است که به جشنواره‏ها راه پیدا کند و جایزه‏اى بگیرد. آیا این نگاه کاسبکارانه به موضوع زن نیست؟
* * *
آن هنگام که عطر بهارنارنج در آن کلام مقدس پیچید، من تو را از پشت چشمان بسته‏ام دیدم؛ خوبى‏هاى تو را و لطف تو را.
بهارنارنج را به نسیم بسپار و اگر خواسته‏ام را خواستى، «کتاب» را به نشان عهدى میان ما، با خود ببر ... و گرنه بماند ... .
«شیدا» - کمال تبریزى - 1377