نویسنده

 

چون کوه استوار

زهره دهخدا

نوجوانى، فصل شکفتن و بلندپروازى است. نوجوان دنیایى سرشار از شور و عشق و امید دارد؛ خود را از همه چیز و همه کس برتر مى‏بیند و دوست دارد که در راه رسیدن به مقاصد و آرزوهاى خود یکه‏تاز میدان باشد. اما در این میان هر گونه نقص بدنى و معلولیت، باعث برداشت و تصویر منفى وى از خویشتن مى‏گردد و دریچه یأس و ناامیدى را بر وى مى‏گشاید؛ و احساس شکست و ناکامى را در او تداعى مى‏کند.
معلولیت بدنى حتى گاهى بر استقلال فردى و روابط اجتماعى نوجوان تأثیر منفى مى‏گذارد؛ به گونه‏اى که نوجوان معلول، معمولاً احساس حقارت مى‏کند و از ورود به اجتماع و شرکت در فعالیت‏هاى گروهى گریزان مى‏شود.
اگرچه ممکن است معلولیت و نقایص بدنى از زمان کودکى با فرد همراه باشد، ولى نوجوان معلول، بیشتر از این موضوع رنج مى‏برد. چنین نوجوانى وقتى مى‏بیند از لحاظ جسمى توانایى انجام کارى را ندارد؛ احساس بى‏ارزشى، پوچى و بدبختى مى‏کند و خود را موجودى بى‏ثمر و بى‏فایده مى‏پندارد. چنین نوجوانى، وقتى مثل دیگر دوستانش نمى‏تواند در مجامع و یا در فعالیت‏هاى اجتماعى شرکت کند و همراه باشد، بناى ناسازگارى را مى‏گذارد، و این ناسازگارى به صورت کم‏رویى، گوشه‏گیرى و انزوا، احساس حقارت، حساسیت زیاد، پرخاشگرى، اضطراب، ترس و عدم امنیت نمایانگر مى‏شود و او را از ورود به اجتماع دور مى‏سازد.
گاهى اوقات معلولیت حتى دامنه فعالیت نوجوان را محدود مى‏کند و بر حرفه و شغل و گذران اوقات فراغت وى تأثیر مى‏گذارد. از طرفى امکانات محدود محیط پیرامون وى و نبودن مشاغل مناسب نیز باعث محدودیت بیشتر مى‏شود و چه بسا باعث ناسازگارى‏هاى رفتارى، عاطفى، روانى، افسردگى و دلمردگى نوجوان مى‏شود.
در کنار این مسائل، متأسفانه برخورد نادرست والدین، آشنایان و دوستان با نوجوانان معلول، آنها را رنجیده و آزرده‏خاطر مى‏کند. والدین و آشنایان به جاى اینکه تأکید و تشویق بر توانایى‏هاى این نوجوانان داشته باشند، به عدم توانایى و معلولیت آنها توجه دارند که این عملاً مشکلاتى را براى نوجوانان به وجود مى‏آورد به گونه‏اى که آنها اعتماد خود را کاملاً از دست مى‏دهند.
«زهرا» دوست نوجوان نابیناى ما از همدان که 18 ساله مى‏باشد و کلاس سوم دبیرستان را پشت سر گذاشته است، این طور درد دل مى‏کند:
«من در سن 13 سالگى بینایى خودم را در اثر حادثه‏اى از دست دادم. اوایل، نابینایى براى من بسیار مشکل بود، مخصوصاً رفت و آمد براى من بسیار طاقت‏فرسا بود ولى کم کم و به مرور، مشکلات نابینایى را پذیرفتم، به طورى که الان نابینایى براى من کاملاً طبیعى است، همان طور که بینایى براى شما طبیعى مى‏باشد. با این حال بزرگ‏ترین و بدترین مشکل و مسئله‏اى که من دارم، نحوه برخورد والدین و دوستانم مى‏باشد. آنان مدام به من کمک مى‏کنند و همیشه مراقب من هستند. مرتب به من مى‏گویند این کار را بکنم یا فلان کار را نکنم ... آنها طورى با من رفتار مى‏کنند که انگار من یک موجود کاملاً فلج و درمانده هستم و من باید همیشه به حرف‏هاى آنان گوش بدهم. رفتار آنها مرا کاملاً کلافه مى‏کند و باعث مى‏شود که من در سازگارى با محیط هم دچار مشکل بشوم. کاش والدینم مى‏فهمیدند که ترحم نسبت به یک معلول یا یک نابینا یک طرز تلقى منفى است ولى تفاهم و فهمیدن یک نابینا درک درست و واقع‏بینانه‏اى مى‏باشد که او را با مشکلاتش سازگارتر مى‏کند.»
دوست جوان 20 ساله‏اى که در اصفهان زندگى مى‏کند، از کوتاهى قد و خمیدگى پشت رنج مى‏برد. او در حالى که بغض گلویش را گرفته است، این طور مى‏گوید:
«اگرچه بارها و بارها به خود تلقین کرده‏ام که به معلولیت خود فکر نکنم، اما برخورد اطرافیان مانع این کار مى‏شود. در خانه هیچ کس مرا به عنوان یک موجود زنده به حساب نمى‏آورد. وقتى صحبت از درس و تحصیل و جشن رفتن و ... مى‏شود، روى صحبت با خواهر کوچک‏ترم که 18 سال دارد، مى‏باشد. حتى وقتى براى خواهرم مى‏خواهد خواستگار بیاید، مادرم به گونه‏اى عنوان مى‏کند که من نباید جلوى آن خواستگار ظاهر شوم، زیرا ممکن است خواستگار فکر کند که معلولیت در خانواده ما ارثى است! و پشیمان بشود.»
نوجوانان و جوانانى که دچار معلولیت هستند عواطفى لطیف و بسیار حساس دارند. بنابراین برخورد اطرافیان باید با آنان بسیار صحیح و منطقى باشد.
این گونه نوجوانان از اقوام و آشنایان و والدین انتظار دارند که با آنها به دور از احساس ترحم و دلسوزى، مهربان باشند و طورى با آنها رفتار کنند که آنها احساس حقارت نکنند. آنها را در جمع خود به گرمى بپذیرند، با سرزنش و تحقیر آنها را نیازارند و بالاخره آنها را به زندگى امیدوار کنند.
والدین نوجوان معلول هم باید فرزند خویش را به عنوان یک انسان با همه نیازها و علایق ببینند، احساس نوجوان معلول خود را درک کنند، تفاهم و درک درستى از مشکل وى داشته باشند و بدون حس ترحم، در رشد توانایى‏ها او را یارى دهند.
همچنین از هر گونه مقایسه نوجوان خود با سایرین و سرزنش وى بپرهیزند، زیرا سرزنش بى‏جا و بى‏مورد، آتش لجاجت و خصومت نوجوان را شعله‏ور مى‏سازد و از طرفى باعث مى‏شود که حالت اندوه و تأسف در او به وجود آید و زندگى را تیره و تار ببیند.
جامعه نیز باید با به وجود آوردن شرایطى مساعد، کارآمدى معلولین را بشناسد و امکانات شغلى بیشترى براى اشتغال آنها فراهم آورد. مخصوصاً نوجوانان و جوانان معلول را باید در انجام فعالیت‏هاى اجتماعى پذیرفت و نباید آنها را غیر کارآمد پنداشت، زیرا آنان از عهده کارهاى متناسب با توان خویش به خوبى برمى‏آیند.
دوستان نوجوان معلول نیز باید محدودیت بدنى خویش را در نظر داشته باشند و با توجه به توان موجود خود عمل کنند. باید در برابر مشکلات همچون کوه مقاوم و استوار باشند و براى رفع مشکلات خود، مراجعه به مشاوران دلسوز و مجرب را فراموش نکنند.
این دوستان عزیز باید وضعیت جسمى خود را پذیرا باشند و آن را نتیجه خواست خداوند بدانند. اگر به مشکلى برخوردند دچار یأس و ناامیدى نشوند که ناامیدى از درگاه خداوند گناه بزرگى مى‏باشد. آنان باید به خداوند پناه ببرند و از او مدد بخواهند و یقین داشته باشند که در آن هنگام که تمام درهالى عالم به روى انسان بسته مى‏شود و انسان از هر نظر درمانده و بیچاره مى‏گردد، تنها ملجأ که راه را بر او مى‏گشاید و نور امید را در دل‏ها مى‏پاشد و درهاى رحمت را به روى انسان باز مى‏کند، ذات پاک خداوند است.
به امید شفاعت و بهبودى همه معلولین کشورمان.