شوکران طلاق4 گزارشى مبسوط از طلاق و پیامدهاى اجتماعى آن

نویسنده


 

شوکران طلاق(4)
گزارشى مبسوط از طلاق و پیامدهاى اجتماعى آن‏

مریم بصیرى‏
با همکارى: فریبا ابتهاج، زهره دهخدا، نفیسه محمدى‏

«این گفته مرد به زن که تو را دوست دارم، هرگز از دل زن بیرون نمى‏رود.»

این سخن گرانقدر پیامبر اکرم(ص) در روزگارى که مردان علاقه خود را به همسران‏شان بروز نمى‏دادند، نشان از توجه رسول خاتم(ص) به روحیه عاطفى زن داشت و اینکه زن احساس کند کسى وى را دوست دارد و حامى و پشتیبان او در زندگى است.
هر چند امروزه گفتن این جمله و جملاتى از این دست، بین جوانان معمول است، اما آنان نمى‏توانند به واقع همدیگر را درک کنند. شاید بتوان گفت اکثر جوانان به غریزه و در شرایطى خاص سخن از عشق مى‏گویند ولى در عمل هنوز یاد نگرفته‏اند که چگونه با جنس مخالف زندگى کنند و او را دوست بدارند. عشق‏هاى پرسوز و گدازى که معمولاً به سرعت به سردى مى‏گراید، مثال عینى این مدعاست.
مى‏توان با جرئت اعتراف کرد مهارت برقرارى ارتباط با همسر، مهم‏ترین اصلى است که هنگام ازدواج به فراموشى سپرده مى‏شود. تحصیلات دانشگاهى، داشتن شغل و ثروت و حتى بالا رفتن سن، نمى‏تواند به تنهایى این مهارت را در یک جوان در شرف ازدواج، ایجاد کند.
در آغاز زندگى مشترک، معمولاً جوان‏ها نمى‏توانند رُک و مستقیم نظرات خود را با همسران‏شان در میان بگذارند تا به گونه‏اى تفاهم دست پیدا کنند. حتى بارها مشاهده شده است که هر دو طرف سعى دارند عقاید طرف مقابل را به سمت دلخواه خود برگردانند. جوانان چون قدرت حل مسائل و رویارویى با مشکلات را نیاموخته‏اند با کوچک‏ترین تلنگرى در محیط خانواده جدید، زود از کوره در مى‏روند و بناى ناسازگارى را مى‏گذارند.
ازدواج‏هاى غیر اصولى و ناآگاهانه و تصمیم‏گیرى‏هاى عجولانه، همه ناشى از عدم شناخت جوانان از همدیگر است. دوست داشتن همسر در صورتى که تنها به لفاظى ختم شود، نتیجه‏اى جز طلاق ندارد. همان طور که آمارها فقط در شهر تهران نشان مى‏دهد 20 تا 25 درصد ازدواج‏ها در این شهر به طلاق منجر مى‏شود؛ که اکثر آنها ازدواج‏هایى است که حتى یک یا دو سال از عمر آن نگذشته است.
با این مقدمه، به ادامه مباحث شماره‏هاى قبل مى‏پردازیم، مباحثى که زوجین در هنگام طلاق باید از آن آگاهى داشته باشند تا در صورتى که جغد شوم طلاق بر زندگى آنها سایه افکند، بتوانند از حقوق خود دفاع کنند.

حَکَم و حَکَمیت‏

حَکَمیت در روابط زوجین برگرفته از شرع است و مى‏تواند از پاشیده شدن زندگى خانوادگى جلوگیرى کند، به شرط آنکه داوران و حَکَم‏هاى طرفین داراى ویژگى‏هاى لازم باشند. هر چند متأسفانه زوجین متقاضى طلاق براى اینکه بتوانند زودتر گواهى عدم امکان سازش را از دادگاه اخذ کنند، از میان افراد غیر صلاحیت‏دار و حتى کسانى که به عنوان داور پولى دریافت مى‏کنند، براى خود حَکَم انتخاب مى‏کنند! کاملاً واضح است این داوران کارشان فقط تسریع در طلاق است و نه مصالحه بین زوجین.
دادگاهها نیز معمولاً به دلیل کثرت پرونده‏ها، نظارتى بر جلسات توجیهى داوران ندارند و اصرارى به تعیین داور از میان خویشاوندان زن و مرد نمى‏کنند، در صورتى که با وجود یک خویشاوند دلسوز در به تفاهم رساندن زوجین، ممکن است اصلاً طلاقى صورت نگیرد. خویشاوندانى که با زندگى زوجین و اخلاق آنها آشنایى دارند، به علت وابستگى عاطفى به زن و شوهر، راه حل‏هایى خواهند جُسُت تا مانع طلاق شوند. به همین جهت قرآن کریم انتخاب داور را از میان «اهل» یعنى خویشاوندان، دانسته است. آیه شریفه 35 از سوره نساء در این مورد چنین مى‏فرماید:
«چنانچه بیم آن دارید که نزاع و اختلاف سخت بین زن و شوهر پدید آید از طرف خانواده و فامیل زن و مرد، داورى برگزینید. اگر آن دو اراده اصلاح داشته باشند، خداوند بین آنان الفت و آشتى برقرار خواهد ساخت، چرا که خداوند بر همه چیز دانا و از همه اسرار آگاه است.»
لذا مطابق این آیه، هنگامى که اختلاف و نزاع بین زوجین ایجاد شود، دو نفر از بستگان آنها به عنوان حَکَم باید براى آشتى زن و شوهر، تلاش کند. در شکل قانونى آن نیز وقتى زن و شوهرى کارشان به دادگاه و طلاق بیفتد، دو حَکَم یا داور از خانواده آنها انتخاب مى‏شود تا به طور رسمى و قانونى بین زن و شوهر آشتى برقرار کند.
ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق در مورد سنت حکمیت، اعلام کرده است:
«چنانچه اختلاف فیمابین از طریق دادگاه و حکمین دو طرف که برگزیده دادگاهند حل و فصل نگردید، دادگاه به صدور گواهى عدم امکان سازش، آنان را به دفاتر رسمى طلاق خواهد فرستاد.»
مطابق ماده 4 آئین‏نامه اجرایى قانون، داورها باید چند شرط داشته باشند. اول اینکه مسلمان باشند و آشنا به مسائل شرعى، خانوادگى و اجتماعى؛ دوم اینکه حداقل چهل سال سن داشته باشند؛ معتمد و متأهل بودن نیز شرط دیگرى براى داور شدن است؛ و در نهایت فردى که به عنوان حکم برگزیده مى‏شود باید به فسق و فساد اشتهار نداشته باشد.
پس از اینکه دادگاه به زوجین تکلیف کرد که داور خود را معرفى کنند، آنان باید از بین بستگان خود فردى مناسب را انتخاب کنند و چنانچه در معرفى داور کوتاهى کنند، دادگاه، خود، از بین افراد واجد شرایط، فردى را به عنوان داور منصوب مى‏کند.
البته این داوران باید با تشکیل حداقل دو جلسه، در رفع اختلاف و اصلاح میان روابط زوجین تلاش کنند. هر چند وجود این حکم‏ها پیش از کشیده شدن مشکل به دادگاه نیز بسیار ضرورى است و باعث مى‏شود تا پرده حرمت میان زن و شوهر در گفتگوى مستقیم دریده نشود و بدون وجود محکمه‏اى پر تشریفات و هزینه‏ساز، در محیطى خانوادگى راهى براى بازگشت و آشتى زوجین گشوده شود.
در نهایت در شکل قانونى حکمیت، داوران نظر خود را در مورد امکان و یا عدم امکان زندگى زناشویى به دادگاه تسلیم مى‏کنند و بر اساس همین نظر، حکم عدم امکان سازش داده شده و زوجین براى طلاق به دفترخانه معرفى مى‏شوند. پس کاملاً واضح است که نقش داور در این میان بسیار زیاد است و او باید واسطه‏اى براى وصل مجدد و یا جدایى میان زوجین باشد.
البته لازم به ذکر است که دعاوى راجع به اصل طلاق، نکاح و فسخ نکاح، قابل ارجاع به داورى نیست، چرا که داورى در دعاوى خانوادگى اساساً براى صلح و سازش بین زوجین است و در صورتى که اصل طلاق مورد اختلاف باشد، قضیه سازش مطرح نخواهد بود.

عینک‏مان را عوض کنیم‏
روز/داخلى/مجتمع قضایى خانواده تهران‏

در اتاق دکتر «حسن حمیدیان»، رئیس مجتمع قضایى خانواده هستیم. تقاضاى گفتگو با ایشان، مراحل دشوارى را در پى نداشت و آقاى «حمیدیان» با رویى گشاده و بیانى روان از زنان و حقوق آنان مى‏گوید؛ از فقر اطلاعات حقوق زنان مى‏گوید؛ و اینکه خانم‏ها نسبت به حقوق خودشان واقف نیستند. لذا او در طول سه سالى که مسئولیت بخش خانواده را عهده‏دار شده است، سعى کرده توسط رسانه‏هاى مختلف تصویرى، گفتارى و نوشتارى، حقوق زنان را به آنان گوشزد کند. به قول یکى از دوستان مطبوعاتى، دکتر «حمیدیان» مثل آدمى است که وقتى وارد اتوبوسى پر مى‏شود به هر شکلى براى خود جا باز مى‏کند!
از آنجایى که این مجتمع، صلاحیت رسیدگى به پرونده‏هاى برون‏مرزى را هم دارد، و علاوه بر مردم تهران، سه میلیون ایرانى خارج از کشور هم مى‏توانند براى طلاق به آنجا مراجعه کنند؛ دکتر مى‏کوشد از طریق برنامه‏هاى تلویزیونى و هماهنگى در ساخت سریال‏هاى مربوط به حقوق خانواده و از طریق سخنرانى و گفتگو تا جایى که مى‏تواند زنان را به حقوق خود آشنا کند. با توجه به این اطلاعات، خیلى زود باورمان مى‏شود که چرا وى مانند برخى از مسئولین نیست که باید براى دیدارش مدت‏ها هماهنگى صورت گیرد و در نهایت ... .

دکتر، ابتدا قصد داریم از نگاه شما به جایگاه خانواده و قداست آن در اسلام، آشنا شویم.

- از نظر من کاخ شکوهمند حیات، به خانه و خانواده تعلق دارد. در خانواده است که شخصیت اصلى فرزندان شکل مى‏گیرد و آنها هویت واقعى خودشان را پیدا مى‏کنند. وقتى صحبت از خانه مى‏کنیم منظور ما فضاى چاردیوارى و مادى خانواده نیست، بلکه منظور از خانه و خانواده آن فضاى احساسى و عاطفى است. در انگلیسى هم میان این دو تفاوت هست. house، فضاى مادى و چاردیوارى خانه است و home، فضاى احساسى و عاطفى. در فرهنگ خود ما هم، خانه و مأوا با هم تفاوت دارند. کسى که به بزهکارى روى مى‏آورد و یا دچار آسیب‏هاى اجتماعى مى‏شود، کسى نیست که خانه ندارد، بلکه فردى است که مأوا ندارد. ممکن است چنین آدمى خانه و ماشین داشته باشد، اما مأوا نداشته و از یک پایگاه عاطفى قوى برخوردار نباشد.
براى تشکیل این مأوا نیز ازدواج موفق چاره‏ساز است. تشویق به امر ازدواج در اسلام فراوان است. با ازدواج، جامعه کوچکى شکل مى‏گیرد و با اتحاد و شکل‏گیرى دیگر امت‏ها، کاروان بشرى تحقق پیدا مى‏کند؛ پس ما باید به جوهره این حقیقت عظیم پى ببریم و تلاش کنیم جلوى هر گونه سستى را در این کانون مقدس بگیریم. حتى اگر یک هزار تومانى داریم، نهصد و نود و نه تومانش را خرج خانواده کنیم و یک تومان را جاى دیگر. در واقع اگر خرج تربیت و خانواده بکنیم دیگر جامعه نیازمند ارائه این همه خدمات جانبى مثل نیروى انتظامى، دادگسترى، دادگاه و ... نیست.
قانون اساسى ما تنها قانونى است که در مقدمه خودش به بحث خانه و خانواده و مسائل زنان پرداخته است. خانواده، واحد بنیادین جامعه و مرکز اصلى رشد و تعالى انسان است.

دکتر، به نظر شما جایگاه زن در خانواده مهم‏تر است یا جایگاه مرد؟

بله. در خانواده مبحثى ارائه مى‏شود که کدام یک از دو عضو زن و مرد، اهم و مهم هستند. همه صاحب‏نظران، کانون‏هاى فکرى، دولت‏ها و ملت‏ها، همه در حال حاضر معتقدند زن عضو اهم کانون خانواده است. خداوند نیز در قرآن کریم بارها در کنار مرد مؤمن، از زن مؤمن نام مى‏برد. زن صابر، مرد صابر؛ زن خاشع، مرد خاشع. انسان از یک نفس واحده خلق شده است. زن و مرد یک نوع هستند ولى در دو صنف. لذا اختلاف در جسمانیت نباید موجب اختلاف در انسانیت و اختیارات زن شود. عقل ذاتى زن و مرد یکسان است و عقل اکتسابى بستگى به لیاقت و شایستگى فرد دارد؛ زنان امروزه ثابت کرده‏اند که مى‏توانند در مهم‏ترین و حساس‏ترین مشاغل موفق باشند.

حالا که وارد بحث زن و مرد و تفاوت‏هاى بین آنها شده‏ایم، کمى بیشتر در مورد جایگاه زن در خانواده برایمان صبحت کنید.

- قرآن کریم مى‏فرماید، زن و مرد لباس همدیگر هستند. لباس یعنى چه؟ لباس یعنى خود شخص، یعنى نزدیک‏ترین چیز به او. وقتى که نزدیک‏ترین چیز به من، زنِ من مى‏شود، من دیگر نباید ایشان را تضعیف و یا تحقیر کنم. در پدیده‏شناسى مذهبى، لباس یعنى حفظ همدیگر، لباس یعنى روح همزاد، لباس یعنى حوزه آرامش. لباس، آدم را مى‏پوشاند و او را از آسیب‏هاى بیرونى حفظ مى‏کند. پس وقتى چیزى حوزه آرامش من مى‏شود، من حق ندارم، عزت نفس این حوزه آرامش را تحت‏الشعاع قرار دهم.
من باید از خودم و لباسم محافظت کنم. مخصوصاً در مورد مردان که باید مواظب زنان‏شان باشند. مى‏گویند بدون زن مى‏توان زنده بود، اما نمى‏توان زندگانى کرد یا اگر زنان نبودند مردان، جهان را اداره مى‏کردند اما ناآرام.
دوست داشتن زنان از اخلاق انبیاست و ما در این مورد حدیث داریم. البته زن‏دوستى با زن‏پرستى فرق دارد؛ همان طور که پول‏دوستى و پول‏پرستى با هم فرق دارند. رسول اکرم(ص) مى‏فرمایند خداوند طبیعت مرا طورى آفریده است که به سه چیز علاقه دارم: بوى خوش، نماز که نورِ دیده من است و زن.
در ادبیات هم توجه زیادى به زنان شده است. زن شعر آفرینش است و مرد نثر آن. مرد پیش‏نویس خلقت است و زن پاک‏نویس آن. زن فرشته‏اى در روى زمین است که انسان پرورش مى‏دهد. حتى فرشته عدالت را نیز زن مى‏دانند. هر چند یکى از زنان جلوى دادگسترى فریاد مى‏زد که فرشته عدالت زن است ولى چرا احکامش مردانه است و به نفع مردان!
الان دیگر مثل قدیم نیست که مرد کدخداى خانه باشد و زن کدبانو. مرد طلبکار باشد و زن بدهکار. اگر زنى در خانه شوهر لباس شست و غذا پخت، مرد باید از چنین زنى تشکر کند، چون طبق موازین اسلامى، زن در منزل شوهر غیر از تمکین، وظیفه دیگرى ندارد. نقش آرامش‏دهى زنان بسیار مهم است و من گاه از ظلم‏هایى که در جامعه اسلامى در حق زنان مى‏گذرد و مغایر با اصل آزادى فردى است، به شدت به خود مى‏لرزم.

با توجه به این دیدگاه روشن شما، مشکلات فعلى زنان در حوزه حقوقى و قضایى مربوط به خانواده، چیست؟

- یکى از مشکلات، ماده 1133 قانون مدنى است، همان قانونى که مى‏گوید مرد هر وقت بخواهد مى‏تواند زنش را طلاق بدهد. من هم مى‏گویم فقط قانونگذار نیامده بگوید مرد هر وقت عشقش کشید مى‏تواند زن خود را طلاق بدهد! این نشانه ضعیف و سبک بودن قانون ماست.
از طرفى دیگر قانون مى‏گوید مرد در هنگام طلاق باید تمام حقوق عرفى، شرعى و قانونى زن را مثل مهریه، اجرت‏المثل، نحله ایام زوجیت، تعهدات شرایط ضمن عقد و احتمالاً نیمى از دارایى مرد و ... را به زن بدهد؛ لذا مردان به خاطر بار مالى طلاق، پیشقدم نمى‏شوند و عرصه را چنان به زنان تنگ مى‏کنند تا آنها بگویند جانم آزاد، مهرم حلال! به همین خاطر است که بیش از 80 درصد درخواست‏هاى طلاق ما در این مجتمع مربوط به خانم‏هاست.
نقص دیگر قانون ما هم مربوط به حضانت طفل است. اگر زنى ازدواج مجدد بکند، قانون طفل شیرخوار او را گرفته و به پدرش مى‏دهد. به همین خاطر است زنان بعد از طلاق نمى‏توانند راحت ازدواج کنند، چون قانون بچه‏هایشان را از آنها مى‏گیرد.

در جامعه هم ما مى‏بینیم که مردان زودتر از زنان به ازدواج مجدد روى مى‏آورند و خانم‏ها مى‏نشینند به پاى بچه‏هایشان.

- بله. سن حضانت تا چندى پیش براى پسر تا 2 سالگى بود و براى دختر تا 7 سالگى. چون مى‏گفتند دختر نیازمند به آموزش یک سرى امور زنانه است. خوب حالا شکر خدا قانون، حضانت پسر را نیز تا هفت سالگى به مادر سپرده است. بچه نزد مادر احساس امنیت بیشترى مى‏کند. البته من نمى‏خواهم بگویم پدر نقشى در خانواده ندارد. پدر هم امنیت‏بخش روحى و روانى فرزندانش است. بچه‏ها اولین رفتار انطباق اجتماعى را از عملکرد پدر و اوامر او یاد مى‏گیرند و براى قانون‏پذیرى آماده مى‏شوند. اما نقش مادر را اصلاً نمى‏شود انکار کرد. شما حساب بکنید اگر رئیس‏جمهور هم وقتى بچه بود و تب مى‏کرد، مادرش از او مراقبت نمى‏کرد، آیا به عرصه اجتماع مى‏رسید؟
البته ما الان سعى مى‏کنیم مصلحت طفل را در امر حضانت در نظر داشته باشیم. مصلحت طفل، بالاتر از قانون است. اگر پدر و یا مادرى که حضانت فرزند با اوست، صلاحیت نگهدارى طفلش را نداشته باشد، بچه را به زن و یا مرد که صلاحیتش بیشتر است، مى‏دهیم. من به جرئت مى‏گویم این بینش در دادگاه خانواده تهران که بزرگ‏ترین مجتمع خانواده کشور است، صادق مى‏باشد. 30 درصد طلاق‏هاى کل کشور در تهران صورت مى‏گیرد و ما سعى مى‏کنیم در اینجا به امر حضانت بچه توجه کافى داشته باشیم.

آقاى حمیدیان، نقش مرکز مشاوره در این میان چیست و قوه قضائیه در این زمینه چه کارى صورت داده است؟

- مرکز مشاوره در ایجاد و کسب مهارت‏هایى در رابطه با خانواده نقش مؤثرى دارد. مَثلى هست که مى‏گوید «دو چشم روشن صاحب‏نظر، بهتر از صد مادر است و صد پدر.» مراکز مشاوره مثل دو چشم تیزبین، اصول زندگى متعادل را به زن و شوهر یاد مى‏دهد. حال مى‏خواهد این آموزش قبل از ازدواج باشد و یا بعد از آن و یا هنگام طلاق. شما ببینید براى خرید یک دیگ زودپز کاتولوگ مى‏دهند، اما متأسفانه براى امر مهمى چون ازدواج که اساس جامعه بر آن استوار است، هیچ آموزشى وجود ندارد. در دفترخانه‏هاى ازدواج حتى یک کاغذ نیست که مثلاً به زوج‏هاى جوان بدهند و بگویند این توصیه‏ها را در زندگى به کار ببندید. ما قضات هم نمى‏توانیم چنین کارى بکنیم. به ما گفته‏اند کار قاضى بیان یک حکم قانونى و اجراى عدالت است. چیزهایى هست که خارج از اراده ماست. الان 67 درصد طلاق‏ها به دلیل اعتیاد و بیکارى است. مى‏گویند «کله آدم بیکار، مغازه شیطان است و هر چیزى در آن پیدا مى‏شود.» آمارها نشان مى‏دهند که تا پایان سال 82، 6 میلیون بیکار در ایران داریم. مسئله شکم هم شوخى‏بردار نیست. ما با نصیحت نمى‏توانیم خانواده‏ها را سیر کنیم. من اگر زنى را که شوهرش در اثر اعتیاد محکوم شده، تا صد روز نصیحت کنم، آیا این براى او زندگى مى‏شود؟ اعتیاد، مسئله‏اى است که باید سازمان‏هاى مربوطه، فکرى جدى براى آن بکنند.
یکى دیگر از عوامل عمده طلاق، دخالت‏هاى دیگران است و مشاور مى‏تواند نقش مهمى در برقرارى آرامش داشته باشد. همه باید بدانند که نباید بدون اجازه زن و شوهر جوان وارد حریم اندیشه و زندگى آنها شوند. اگر یک مادر، پسرش را براى مرد بودن و شوهر بودن، درست تربیت کرده است، دیگر نباید بعد از ازدواج در زندگى او دخالت کند. مادرشوهر باید فکر کند که پسرش بعد از ازدواج وظایف دیگرى هم دارد. همچنین زن باید فکر کند که مادرشوهرش نهالى را بزرگ کرده و آن را به میوه‏دهى رسانده است و باید از او تقدیر کند. یا مثلاً مادرزنى را مى‏بینم که به دخترش مى‏گوید زندگى‏ات را رها کن و بیا پیش خودم! اما مادرزنِ عاقل مى‏گوید شوهر کردى و باید احساس مسئولیت در قبال شوهر و بچه‏هایت داشته باشى.
بزرگ‏ترین مشکلات، از جزئى‏ترین مسائل ایجاد مى‏شود. مثلاً مردى که دیر به خانه‏اش مى‏آید، زن اگر بپرسد چرا دیر آمدى، یک معنا دارد و اگر بگوید چطور دیر آمدى، معنایى دیگر. اولى از روى تحکم است و دومى از روى دلسوزى. همین جزئیات و جرقه‏هاى کوچک، آتش‏هاى بزرگى را ایجاد مى‏کند. یک کشتى بزرگ به خاطر یک سوراخ به نسبت کوچک زیر آب مى‏رود.
نقش شعبه حکمیت و داور در این میان چیست؟ با توجه به اینکه بسیار دیده شده است، داوران، صلاحیت حکمیت ندارند.
- بله. اغلب داوران، دلالانى هستند از کنار خیابان که با گرفتن 10 تا 50 هزار تومان، مى‏آیند و حکم عدم سازش زوجین را مى‏دهند و مى‏روند. ما جلوى این سوء استفاده‏ها را لااقل در این مجتمع گرفتیم.
انتخاب داور، سه مرحله‏اى است. مرحله اول از بستگان درجه یک است و در مرحله دوم اگر بستگان درجه یک کمک نکردند، نوبت بستگان درجه دو است. در صورت عدم همکارى آنها، دادگاه داور را تعیین مى‏کند. الان در این مجتمع واحدى را با نام واحد داورى راه‏اندازى کرده‏ایم که افراد خبره و گزینش‏شده‏اى هستند که در صورت نیاز از آنها استفاده مى‏کنیم. البته حکمیت معمول خانوادگى قبل از دادگاه است و زن و شوهر حَکَم خود را معرفى مى‏کنند تا بین آنها قضاوت کند؛ ولى اگر مشکل‏شان حل نشد و به دادگاه رفتند، داور تعیین‏شده از سوى دادگاه به قصد ایجاد سازش، با زوجین صحبت مى‏کند و نظرش را به دادگاه اعلام مى‏کند.
آقاى دکتر، اگر همه قضات با دیدگاه شما به مسائل زنان و خانواده نگاه کنند، جاى امیدوارى است، ولى دیده شده که قضات مختلف در شهرهاى مختلف نظرات متفاوتى ارائه مى‏دهند.
- درست است. مثلاً موارد عسر و حرج به خاطر همین برخورد سلیقه‏اى و شخصى قضات، در مجلس تصویب شد. مثلاً زنى مى‏آمد مى‏گفت شوهرم به دلیل شغلش همیشه با خودش اسلحه دارد و من شب تا صبح به خاطر اسلحه زیر متکا خوابم نمى‏برد. این زن مى‏تواند طلاق بگیرد ولى زن دیگرى که مى‏گفت شوهرم چاقوى آشپزخانه را به طرف من پرتاب کرده است، نمى‏توانست طلاق بگیرد چون زن عقب کشیده و نمرده بود! با تصویب مواد عسر و حرج، حالا دیگر قضات سراسر کشور در این موارد با هم توافق دارند. البته دست قضات باید در عسر و حرج باز باشد. عسر و حرج امرى است که باید حادث شود و ممکن است هزار و یک نوع داشته باشد. عسر و حرج یک امر شخصى است. اگر امرى نوعى بود باید مى‏گفتیم هر کس در حد تفنن، مواد مخدر مصرف مى‏کند، همسرش شامل عسر و حرج مى‏شود؛ آن وقت باید همه زنان مى‏آمدند و طلاق مى‏گرفتند. مثلاً در کرمان یک زن اعتیاد شوهرش را تحمل مى‏کند ولى یک زن در شمال تهران اگر شوهرش به او بگوید
«شما»، مى‏گوید به من توهین شده است و باید طلاق بگیرم. موردى داشته‏ام که خانمى از تهران مى‏گفت طلاق مى‏خواهد، چون شوهرش به او گفته شبیه قورباغه است! در عوض زنى در خوزستان به من گفت از شوهرش تعهد بگیرم که هفته‏اى بیشتر از سه بار او را کتک نزد! پس با این حساب معلوم مى‏شود که تحمل زنان، امرى شخصى است و برخى موارد عسر و حرج را نمى‏شود از پیش تعیین کرد و باید دست قضات باز باشد.

در مورد اجرت‏المثل هم چنین اختلاف سلیقه‏هایى دیده مى‏شود. چرا قوه قضائیه در این مورد لوایحى را تنظیم نمى‏کند تا به مجلس بدهد؟

- یکى از نواقص قانونى ما همین اجرت‏المثل است. طبق ماده 326 قانون مدنى، هر کسى در برابر امر دیگرى کارى انجام بدهد، مستحق اجرت است؛ حالا چه فرقى مى‏کند متقاضى طلاق، زن باشد و یا مرد. اگر مرد یک روز بیاید خانه و ببیند غذا حاضر نیست عصبانى مى‏شود. حتى اگر من به زنم التماس کنم که غذایى برایم درست کند باز هم من از او خواسته‏ام و کار وى مستحق اجرت است.
یک نقص دیگر هم عدم پرداخت نفقه ایام عده بعد از فوت همسر، به زن است. ساختار حقوقى ما از تحولات اجتماعى خیلى عقب‏تر است و ما باید قابلیت تغییراتى را در ساختار حقوقى خودمان ایجاد کنیم و گرنه مثل دایناسورها نسل‏مان منقرض مى‏شود. بنا بر نیازهاى زمان باید تغییراتى را ایجاد کرد. حال اگر امرى مطابق با اسلام نیست، برویم سراغ امر دیگرى که با اسلام مغایرت ندارد و آنها را بپذیریم. ما این خلاءهاى قانونى را به قوه قضائیه دادیم و در کمیسیون‏هاى مجلس شرکت کردیم. در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام هم شرکت کردیم که تا به حال فقط امر عسر و حرج و حضانت به نتیجه رسیده است.

دکتر حمیدیان، حال اگر خداى نکرده زنى خواست طلاق بگیرد، چطور باید دادخواست مطالبه مهریه، نفقه و ... را بدهد.

- یک سرى اوراق چاپى آماده است که رویش نوشته: خواهان، خوانده، بهاى خواسته، و احتمالاً آدرس وکیل. این دادخواست اگر در مورد مهریه پر شده باشد، دادگاه باید بلافاصله حکم پرداخت بدهد. چون مهریه دَیْن است. مهریه در رأس هرم بدهى‏هاى مرد مى‏باشد. خداوند طبیعت زن را مهرپذیر باور آورده است و روانشناسان نیز امروزه مى‏گویند دادن هدیه از سوى مرد به زن در آغاز ازدواج، ایجاد انرژى عاطفى مى‏کند و عشق و علاقه مرد به زن ثابت مى‏شود. پس موقع تعیین مهریه نباید عقل حسابگر داماد به مرخصى برود و همین طورى 5 هزار سکه مهر کند و بعد به دلیل عدم توانایى پرداخت، برود زندان.
اما در مورد نفقه باید گفت، مرد وظیفه‏اش است اول نفقه همسرش را بدهد و بعد نفقه پدر و مادرش را. زن در قبال تمکین، نفقه مى‏گیرد ولى پدر و مادر این وظیفه را ندارند؛ پس عروس براى دریافت نفقه مقدم بر آنان است. نفقه زن جنبه کیفرى دارد. اگر مردى صبح نفقه ندهد، زن مى‏تواند ظهر از شوهرش شکایت کند و او را بفرستد زندان.

به عنوان آخرین سؤال، مى‏خواستیم بدانیم چرا رسیدگى به پرونده‏هاى طلاق اینقدر طولانى‏مدت است.

- در مورد این مجتمع باید بگویم وقتى من به اینجا آمدم 36 هزار پرونده از قبل داشتیم که هر ماه حدود 1500 پرونده به آن اضافه مى‏شد. پرونده‏هاى قبلى را به 14 هزار پرونده رساندیم و به بیش از 20 هزار پرونده جدید رسیدگى کردیم. شعبه ویژه‏اى هم ترتیب دادیم تا کسانى که پرونده‏شان بیش از یک سال در نوبت است، در وقت فوق‏العاده به آنها رسیدگى شود. دخترى که از 18 سالگى تا 28 سالگى در راهروهاى دادگاه براى طلاق مى‏آید و مى‏رود، دیگر کى مى‏خواهد ازدواج مجدد داشته باشد! البته همه چیز به دیدگاه ما از مسائل هم بستگى دارد. یکى مى‏گفت زنم را طلاق دادم زندگى‏ام خوب نشد. ماشینم را عوض کردم، خانه‏ام را عوض کردم، باز هم خوب نشد. شغلم را عوض کردم، نتیجه‏اى نداد. به او گفتم: این همه تغییر لازم نبود، فقط عینکت را عوض کن، دیدت را عوض کن!

وقت زیادى از شما گرفتیم ولى مى‏خواهیم حرف آخر را هم خودتان بزنید.

- به عنوان یک برادر کوچک چند توصیه به خانواده‏ها دارم که مربوط مى‏شود به توانمندسازى خانواده‏ها. هر اختلافى نباید به دادگاه و طلاق کشیده شود. قبل از طلاق خوب است زن و شوهر سه ماه جدا از هم زندگى کنند و این دوره را بگذارند براى تفکر و تعقل خودشان و ببینند چقدر مقصر بوده‏اند. باید فکر کنند بحران، کى ایجاد شد و چه کسى پایش را یک قدم آن طرف مرز بحران گذاشت. باید عقب‏نشینى کرد تا بر بحران غالب شد. زنان نباید به حرف‏هاى آدم‏هاى دوبه‏هم‏زن و حسود گوش کنند. زوجین باید با خودشان مهربان باشند و در این سه ماه به جسم و روح‏شان برسند و اشتباهات گذشته را جبران کنند. زنان حرف شوهرشان را بگذارند در یک کفه ترازو و بعد زندگى خود و بچه‏ها و آینده‏شان و وضعیت بعد از طلاق‏شان را بگذارند در کفه دیگر و ببینند کدام سنگین‏تر است. براى شکستن یک فندق کوچک از پتک استفاده نکنند.
باید خداوند را همیشه در نظر داشته باشیم و عزت نفس خودمان را فراموش نکنیم. واقعاً مشکلات کوچک‏تر از آن است که بخواهد ما را از پا در آورد. خانمى از مشکلاتش براى من مى‏گفت، در جواب به او گفتم تو خیلى قدرت داشتى که توانستى این طور زندگى‏ات را تباه کنى، معلوم است مى‏توانستى با همین انرژى و قدرت در جهت مثبت، زندگى‏ات را بسازى.
خانم دیگرى هم به من مى‏گفت دچار افسردگى شده است در حالى که زندگى، شوهر و بچه‏هایش همه خوب بودند، تنها مشکل، آن بود که مرد هر چه گفته بود، زن جوابش فقط «چَشم» بوده. این خانم از درون فرو ریخته بود. بگومگوهاى کوچک و طبیعى در خانه بهتر از فروریزى و فروپاشى درونى اینچنینى است. کشمکش، کَمَش خوب است ولى نباید گذاشت زیاد بشود.
افکار فریزرى را باید کنار گذاشت. زندگى فریزر نیست تا چیزى را که شش ماه قبل از آن گذاشته‏ایم بریزیم بیرون. خداوند هر روز دست‏اندرکار کار نویى در جهان است، ما هم که بنده‏اش هستیم باید گذشته‏هاى بى‏جا را دور بریزیم و به فکر حال و آینده خودمان باشیم تا بعدها حسرت امروزمان را نخوریم. هى نگوییم بدبخت شدم، بلکه از فرصت‏ها به عنوان بخت نیک براى خانواده‏مان بهره ببریم. موانع به ما نشان مى‏دهد که در کجاى زندگى نقطه ضعف داشتیم. شکست، روى دیگر پیروزى است به شرطى که در زندگى شوخ‏طبع باشیم و ارتباطمان را آسان‏تر و بیشتر کنیم و از ستیزه در زندگى پرهیز کنیم.

من بز نیستم‏
ظهر/داخلى/دادگاه خانواده‏

جوان است و خجالتى، وقتى مى‏خواهیم علت آمدنش را به دادگاه بگوید، کمى مکث مى‏کند، دو دل است و آخرش گویا دلش را به دریا زده که مى‏گوید:
«قبل از ازدواج شوهرم را ندیده بودم. خیلى کوچک بودم. اصلاً نمى‏دانستم ازدواج یعنى چه و به چه دردى مى‏خورد. یک روز مادرم آمد مدرسه و براى همیشه اجازه‏ام را گرفت و مرا با خوشحالى به محضر ازدواج برد. اصلاً نمى‏دانستم مادرم براى چه خوشحال است و مرا به کجا مى‏برد.
شوهرم سنش زیاد بود و انتظار داشت من هم مثل یک زن فهمیده با او رفتار کنم. او هر اشتباه مرا حتى خصوصى‏ترین مسائل زندگى‏مان را به مادرش اطلاع مى‏داد. مادر خودم هم مى‏گفت تو بچه‏اى، نمى‏فهمى، شوهرت پول دارد، خانه و ماشین دارد، صدایت در نیاید. در واقع مادرم یک داماد پولدار مى‏خواست و نه شوهر خوبى براى دخترش.»

شما در آن موقع به فکر این نبودید که مشکل‏تان را با شریک زندگى‏تان حل کنید؟

- اصلاً من معنى مشکل را نمى‏دانستم چون شوهرم هر چه مى‏گفت قبول مى‏کردم. فکر مى‏کردم شوهر هر کارى کرد زن باید اطاعت محض کند و آخرِ سر، مقصر تمام
اتفاقاتى باشد که حتى روحش هم خبر ندارد. اصلاً بلد نبودم اعتراض کنم؛ اما کم کم از زندگى خسته شدم. شوهرم مدام مرا با دیگران مقایسه مى‏کرد و مى‏گفت بى‏سوادم و خیلى چیزها را نمى‏فهمم. شروع کردم به درس خواندن و با بچه کوچکم همکلاس شدم. اما شوهرم باز بناى ناسازگارى گذاشت. اصلاً مرا آدم حساب نمى‏کرد. فکر مى‏کرد من زیردستش هستم.

حالا تصمیم گرفته‏اى طلاق بگیرى؟

- یک سالى است که مى‏خواهم طلاق بگیرم. والدینم به شدت مخالفند. پدرم مى‏گوید من تو را براى یک بار شوهر داده‏ام و حوصله دعوا و مرافعه را ندارم. او مى‏گوید زن باید بز باشد و دنبال شوهرش راه بیفتد. اما من دلم نمى‏خواهد در خانه‏اى زندگى کنم که شوهرم مدام به من بگوید بى‏سواد و مثل یک کلفت با من حرف بزند. من که تا به حال یک جمله محبت‏آمیز از او نشنیده‏ام. تازه اگر سر حال باشد خیلى بى‏ادبانه به من مى‏گوید: بز، گوسفند. وقتى مى‏توانم درس بخوانم و یک انسان مفید باشم چرا مثل یک حیوان با من رفتار مى‏شود؟

در حال حاضر پرونده‏تان در چه مرحله‏اى است؟

- فعلاً پدرم مرا از خانه‏اش بیرون کرده است. یک اتاق کوچک کرایه کرده‏ام و با کار در خانه‏هاى دیگران زندگى خودم را مى‏گذرانم اما حاضر نیستم به خانه شوهرم برگردم. دلم مى‏خواهد بعد از یازده سال، خودِ خودم را که گم کرده بودم، پیدا کنم. مهم این است که به خودم آمده‏ام. مى‏خواهم از هر چه بى‏ادبى و تحقیر است دور شوم.

هیچ به فکر بچه‏هایت هم هستى؟

- اگر بتوانم در قبال بخشش تمام حق و حقوقم آنها را بگیرم، خیلى خوب مى‏شود و گرنه چاره‏اى ندارم تا اینکه دختر و پسرم به سن انتخاب برسند. اما از شما مى‏خواهم از قول من به پدر و مادرها بگویید بچه‏هایشان را به سادگى نفروشند چرا که به این طور ازدواج‏ها جز خرید و فروش نمى‏توان چیز دیگرى گفت.

مهرم حلال، جانم آزاد

به گفته آسیب‏شناسان اجتماعى، آگاه نبودن زنان به قوانین و مقررات مربوط به طلاق و ارائه دادخواست لازم براى طلاق آنقدر براى زنان دشوار است که آنان ترجیح مى‏دهند به جاى مهریه، حق طلاق به آنها داده شود. از دیگر سو، برخى با گفتن اینکه تا به حال کسى مهریه را نداده و کسى نگرفته است، آن را صرفاً عملى نمایشى مى‏دانند و بود و نبودش را جدى نمى‏گیرند و یا اینکه خواستار آن هستند مهریه با حق دیگرى، جابه‏جا شود.
اما باید دید مهریه چیست؟ مهر در اصطلاح، مالى است که مرد به واسطه عقد نکاح به زن مى‏پردازد و یا تعهد پرداخت آن را مى‏کند. مهر باید در ابتداى عقد به صورت مشخصى تعیین شود و در قباله‏نامه ازدواج قید گردد که در این صورت به آن «مهرالمسمى‏» گویند. اما اگر میزان مهریه، مورد توافق زوجین نباشد و یا شرایط قانونى در آن رعایت نشده باشد، زن مستحق «مهرالمثل» یا «مهرالمتعه» خواهد بود؛ که در این صورت مهریه زن با توجه به شرایط زوجین مشخص مى‏شود.
قابل ذکر است که «مهرالسنة» نیز شامل «مهرالمسمى‏» مى‏باشد چرا که میزان آن مشخص است. «مهرالسنة» مهریه‏اى است که مى‏گویند پیامبر اکرم(ص) براى همسران و دختران خود انتخاب مى‏کردند که حدود 500 درهم بوده و هم‏اکنون با توجه به تورم اقتصادى، برابر با 14 سکه تمام بهار آزادى است.
زن به مجرد عقد، مالک تمام مهر مى‏شود و مى‏تواند هر نوع تصرفى که بخواهد در آن بکند. حتى اگر زنى همسر خود را به قتل برساند، با وجود محروم شدن از ارث و ... مى‏تواند طالب مهریه خود باشد. البته طبق ماده 1092 قانون مدنى «هر گاه شوهر قبل از نزدیکى، زن خود را طلاق دهد، زن مستحق نصف مهر خواهد بود و اگر شوهر بیش از نصف مهر را قبلاً داده باشد، حق دارد مازاد از نصف را عیناً یا مِثْلاً یا قیمتاً استرداد کند.»
مرد در زمان حیات خویش، باید مهریه همسرش را پرداخت نماید. اگر زوج به هر علتى پول زیادى به دستش برسد باید ابتدا در اجراى تعهد خود در پرداخت مهریه استفاده کند. اما اگر مرد مالى نداشته باشد مُعسر و تنگدست محسوب مى‏شود و همسرش باید تا گشاده‏دستى شوهرش صبر کند.
بعد از فوت مرد نیز در صورتى که دین مهریه زن بر گردنش باشد، باید از اموال وى ابتدا مهر زن را مثل یکى از طلبکاران به او پرداخت کنند و بعد بقیه اموال را بین دیگر دیون و سهم‏الارث ورثه تقسیم کند. لازم به ذکر است که مهریه هیچ ارتباطى به 18 ارث ندارد و باید به طور مشخص به زن پرداخته شود.
از لحاظ حقوقى مرد با اعلام رضایت در برابر مهریه، قبول دین مى‏کند و خود را متعهد مى‏سازد که آن را پرداخت کند، لذا به علت سنگینى مهریه نمى‏تواند تعهد خویش را غیر معتبر شمارد و یا اینکه مهریه را به علت غیر قابل عرف و تصور بودن، باطل اعلام کند. تعهد مرد به پذیرش مهریه، یک تعهد حقوقى معتبر و لازم‏الاجراست، لذا باید هنگام تعیین میزان مهریه، به فکر قدرت پرداخت خویش نیز باشد.
تنها ضمانت اجراى براى پرداخت مهریه، ماده 1085 قانون مدنى است که مقرر مى‏دارد:
«زن مى‏تواند تا مهریه او تسلیم نشده از ایفاى وظایف زوجیت امتناع ورزد.»
این ضمانت در فقه و حقوق به «حق حبس» معروف است. البته باید گفت امتناع زن از ایفاى وظایف زوجیت در این مورد خاص نمى‏تواند عدم تمکین محسوب شود.
اگر مرد بخواهد مهریه زن را در صورت درخواست او بدهد، زن مى‏تواند دادخواست مطالبه مهریه را به دادگاه ارائه کند. محاکم دادگسترى نیز با توجه به قانون محکومیت‏هاى مالى مصوب 1377، زوج را در صورت عدم پرداخت مهریه به حبس محکوم مى‏کند. هر چند در صورتى که اعسار مرد به اثبات برسد و مطابق قاعده «المفلس فى امان اللَّه» باشد مرد را از زندان آزاد مى‏کنند تا به فعالیت اقتصادى روى آورد تا از عهده دین مهریه برآید.
البته زن براى گرفتن مهریه‏اش مى‏تواند با در دست داشتن سند رسمى ازدواج به دفتر ازدواج یا دایره اجراى ثبت در اداره ثبت اسناد مراجعه کند و در فرم خاصى که در آن دایره موجود است، تقاضاى صدور اجرائیه نماید. اجرائیه به شوهر ابلاغ مى‏شود و او ده روز مهلت دارد که طلب همسرش را پرداخت کند. در صورتى که شوهر در این مدت دین خود را نپردازد، زن مى‏تواند با معرفى اموال و دارایى شوهر به اجراى ثبت، تقاضاى توقیف اموال شوهرش را بکند. حتى زن مى‏تواند مطالباتى را که شوهر از اشخاص دیگرى دارد و یا موجودى حساب‏هاى بانکى وى و حتى یک چهارم حقوق دریافتى او را از محل کارش، توقیف کند. اما اگر سند ازدواج رسمى نباشد و یا اینکه زن بخواهد طلاق بگیرد، باید دادخواست مطالبه مهریه را به دادگاه ارائه دهد.
البته لازم به تذکر است که زن براى ارائه این دادخواست باید علاوه بر تشریفات دیگر به تناسب مهریه‏اش تمبر نیز باطل کند. لذا ممکن است زنى مجبور شود به خاطر گرفتن مهریه‏اش تا میزان چند صد هزار تومان و یا حتى چند میلیون تومان تمبر باطل کند. تنها راه حل قانونى براى چنین مواردى این است که زن اعلام کند با توجه به مهریه بالا، هیچ پولى در دسترس ندارد و سپس دادخواست دیگرى با عنوان دادخواست اعسار از پرداخت هزینه دادرسى مطالبه مهریه، به دادگاه تقدیم کند. در صورتى که این دادخواست با توجه به دلایل زن و شهادت کتبى دو نفر از وضعیت مالى او، پذیرفته شود و در صورت لزوم، شهود براى جلسه دادرسى احضار شوند؛ زن مى‏تواند تا زمان گرفتن مهریه با توجه به این دادخواست به طور موقت قسمتى و یا تمامى هزینه دادرسى را پرداخت نکند. البته از آنجایى که باید حتماً براى دادخواست طلاق تمبر باطل شود، لذا در چنین مواردى، تمبر غیر مالى باطل مى‏شود تا گشایشى در وضعیت مالى زن ایجاد شود.
از سوى دیگر، هر چند ماده 1082 قانون مدنى با الحاق یک تبصره در خصوص به‏روز شدن مهریه گامى را در راه احقاق حقوق زنان برداشته است، اما از لحاظ اجرایى و سنت‏هاى مرسوم در جامعه باید دید که آیا زن مى‏تواند به همان اصل مهریه خود برسد یا نه؟ در واقع تا زمانى که نگرش مردم در مورد زن و حقوق او اصلاح نشود، اصلاح قانون به تنهایى راه به جایى نخواهد برد. شاید به جرئت بتوان گفت تنگناهاى قانونى حقوق زن از تصویب تا اجرا هنوز به قوت خود باقى هستند.

طلاق، بهترین گزینه نیست‏
عصر/داخلى/شوراى حل اختلاف حوزه‏

ده دقیقه به ساعت شش مانده است که با عکاس مجله وارد ساختمان مى‏شویم. ساعت شش قرار مصاحبه با آقاى «جواد حبیبى‏تبار» نویسنده و مدرس حوزه و دانشگاه را داریم. سالن هر چند زیبا و نوساز است اما تا حدودى فضاى آن تاریک است و عکاس، نگران است که چطور با آن نور کم عکس بگیرد و ما نگران اینکه چگونه در میان سر و صداى مراجعه‏کنندگان صدا را به صدا برسانیم. عقربه ساعت‏شمار بالاخره روى عدد 6، جا خوش مى‏کند و استاد از اتاقش بیرون مى‏آید. جواب سلامش گرم است و چهره‏اش آرام و متین. در حالى که صداى مراجعه‏کنندگان بیشتر از صداى استاد در گوش‏مان طنین‏انداز شده است، مصاحبه را شروع مى‏کنیم و اول از همه مى‏خواهیم از دید حجت‏الاسلام والمسلمین آقاى «حبیبى‏تبار» به عوامل طلاق و افزایش آن در جامعه، برسیم.
- دانشجویان من در رشته حقوق تحقیقات آمارى بسیارى در مورد طلاق انجام داده‏اند. مثلاً در مورد نقش تعداد فرزندان در تقاضاى طلاق، سن و نسبت فامیلى زوجین، نقش مدت زمان بین عقد و عروسى و نقش مشاغل در تقاضاى طلاق و ... در دادگاههاى قم تحقیق کرده‏اند. همچنین دانشجویان زیر نظر من عوامل طلاق را در کشور این طور دسته‏بندى کردند: تضعیف فرهنگ صبر و گذشت، عدم سازگارى زن و شوهر با هم و عدم تفاهم اخلاقى، عدم انجام تکالیف زن و شوهر نسبت به یکدیگر، عدم شناخت کافى نسبت به همدیگر، عدم آشنایى زوجین با مسائل جنسى، آزار و اذیت زن توسط شوهر، گزینش همسر دوم از سوى مرد، نقش منفى خانواده‏ها به صورت دخالت‏هاى بى‏جا و بى‏مورد در زندگى زوجین، تفاوت فرهنگ و آداب و رسوم زن و شوهر، عدم ابراز علاقه زن و شوهر به یکدیگر، حدس‏هاى زودگذر که منجر به خیانت به طرف مقابل مى‏شود، محکومیت به زندان، داشتن توقعات بى‏جا و یا عدم شناخت از توقعات همدیگر، توسل به فریب و دروغ براى حل مشکلات، سوء ظن و بدبینى، عقیم بودن یکى از طرفین، اختلالات روانى، ازدواج تحمیلى، سردى روابط عاطفى به علل مختلف، بددهنى و فحاشى، فقر مادى و بیکارى، عدم استقلال در تصمیم‏گیرى، تفاوت سنى و بالاخره اعتیاد به مواد مخدر و الکل.

حال با توجه به این موارد، فکر مى‏کنید چه راههایى جهت پیشگیرى از طلاق در جامعه وجود دارد؟

- من همین جا به جوانان توصیه مى‏کنم که ازدواج‏شان را مبتنى بر احساس قرار ندهند، بلکه مبتنى بر شناخت از همدیگر ازدواج کنند. البته منظور از شناخت، شناخت‏هاى اینترنتى و دوستى‏هاى داخل پارک و خیابان نیست، بلکه شناختى که وضعیت فرهنگى، اجتماعى، روحى و روانى شخص را عیان کند. فاکتورهاى متعددى در یک ازدواج موفق باید مد نظر طرفین باشد ولى متأسفانه مهم‏ترین فاکتور، توجه به جذابیت‏هاى ظاهرى و زیبایى طرف مقابل است. اما باید به شناخت قبلى و کفو بودن دختر و پسر هم توجه داشت. اگر یک دختر و پسر از لحاظ سطح فرهنگى، اقتصادى، تحصیلى، اجتماعى، سنى، مذهبى و ... با هم همخوانى کامل ندارند، لااقل نباید در تضاد کامل با هم باشند. گاه همین موارد به ظاهر کوچک، باعث از هم پاشیدن خانواده‏ها مى‏شود.

استاد، بسیارى از زنان با سوء ظن همسران‏شان روبه‏رو هستند، طورى که حتى وقتى به میانسالى هم مى‏رسند، از این خصلت زشت همسران‏شان در امان نیستند. در صورتى که این سوء ظن‏ها شدت پیدا کند، زن چه کارى مى‏تواند انجام دهد؟

- اگر بدبینى و سوء ظن مرد نسبت به همسرش آنقدر باشد که عملاً زندگى مشترک را غیر قابل تحمل کند از مصادیق سوء رفتار محسوب مى‏شود و زن مى‏تواند طبق ماده 1119 قانون مدنى، در هنگام عقد شرط کند که اگر شوهرش با او سوء رفتار داشت، وکیل در طلاق خودش باشد.

لزوم حکمیت و داورى در طلاق به چه صورت است؟ آیا داوران در عمل مى‏توانند بین زوجین سازش ایجاد کنند.

- وظیفه اصلى داوران این است که طى جلساتى سعى در صلح و سازش بین زوجین داشته باشند. در صورتى که موفق به صلح نشوند، در مورد نحوه پرداخت مهریه، اجرت‏هاى معوقه زن چون: نفقه، اجرت‏المثل و ... جهیزیه، حضانت فرزندان و نحوه ملاقات والدین با فرزندان‏شان پس از جدایى، زوجین در حال طلاق را در این موارد به توافق برسانند.
اما باید تأکید کرد که ارجاع امر طلاق به داورى ضرورى است چرا که بر اساس ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام، هیچ گونه طلاق و جدایى بدون مراجعه به دادگاه و درخواست صدور گواهى عدم امکان سازش، قابل ثبت نیست. از طرفى هیچ دادگاهى پس از دریافت درخواست صدور گواهى عدم امکان سازش از سوى مرد و یا زن متقاضى طلاق، حق صدور گواهى را بدون ارجاع امر به مرحله داورى، ندارد.
نحوه پرداخت مهریه زنانى که وضعیت روشنى ندارند، به چه صورت مى‏باشد؟ مثلاً مهریه زنى ممکن است یک باغ گل باشد بدون تعیین نوع و مقدار گل، و یا عضوى از اعضاى بدن مرد باشد و یا حتى سکه‏هاى بهار آزادى که مشخص نیست طرح جدید است یا قدیم.
- با توجه به ماده 1078 قانون مدنى «هر چیزى را که مالیت داشته باشد و قابل تملک نیز باشد، مى‏توان مهر قرار داد.» یک باغ گل چون کم و کیف آن مجهول است، معتبر نمى‏باشد. عضو بدن شوهر هم چون عضوى از بدن شخص است و از نظر قابلیت مالى به آن مال اطلاق نمى‏شود، معتبر نیست. این گونه موارد جزو «مهرالمثل» محسوب شده و تبدیل به چیز دیگرى مى‏شود.
اما در مورد سکه‏هاى بهار آزادى دو دیدگاه حقوقى وجود دارد. یکى «انصراف مطلق به فرد اعلى» - یعنى ایده‏آلى که مى‏توان در نظر گرفت - و دیگرى «انصراف مطلق به فرد شایع» - یعنى چیزى که در عرف شایع است - مى‏باشد. لذا اگر در مهریه قید نشود که سکه بهار آزادى طرح جدید است یا قدیم، «انصراف به فرد شایع» خواهد بود، یعنى سکه‏ها باید با طرح جدید به زن پرداخت شود که قیمت آن کمى کمتر از سکه‏هاى طرح قدیم است.

اگر زنى بدون جدایى از همسرش، بخواهد در دوره زندگى زناشویى خود، مهریه‏اش را دریافت کند، چه راههاى قانونى را باید پشت سر بگذارد؟

- اینکه برخى فکر مى‏کنند براى دریافت مهریه حتماً باید قصد جدایى هم باشد، تصور غلطى است. همین تصور هم باعث مى‏شود تا مبالغ مهریه سنگین شود تا مثلاً راه جدایى سخت شود. مهریه دَینى است که باید پرداخت شود چه زن طلاق بگیرد و چه نگیرد. البته اگر مرد از پرداخت مهریه سر باز نزند، مى‏تواند در مورد نحوه پرداخت آن با همسرش به تفاهم برسد. اما اگر مردى حاضر به پرداخت مهریه همسرش نباشد، زن مى‏تواند به دادگاه مراجعه کند و محاکم هم مکلفند که مرد را به پرداخت نقدى مهریه محکوم کنند و در صورتى که مرد توانایى پرداخت را به صورت یکجا نداشته باشد، باید دادخواست اعسار بدهد و کار به تقسیط مى‏کشد.

اما سؤال دیگرمان این است که طبق مصادیق ماده 1173 قانون مدنى، اعتیاد زیان‏آور از موارد سقوط حضانت است. با این وجود، چرا محاکم به عنوان زیان‏آور نبودن اعتیاد، فرزندان را به پدر معتاد مى‏دهند؟ آیا در زیان‏آور بودن مواد مخدر نظرات متفاوتى وجود دارد؟

- در حقیقت اعتیاد به الکل، مواد مخدر، قمار و ... نسبت به حضانت فرزند تأثیر منفى دارد ولى به هر حال تشخیص زیان‏آور بودن آن به عهده دادگاه است. البته اگر دادگاه حضانت را به پدر معتاد مى‏دهد، دلیل بر این نیست که خودش بچه را بزرگ کند چرا که در حضانت، مباشرت پدر و مادر شرط نیست. ممکن است پدر معتاد، فرزندش را براى سرپرستى به یک مربى صلاحیت‏دار بدهد.
اما در مورد زیان‏آور بودن اعتیاد به مواد مخدر باید گفت، اعتیاد براى شخص معتاد چیزى جز ضرر و زیان ندارد. مثلاً یک معتاد به الکل ممکن است علاوه بر ضرر رسانى به خودش، دیگرآزارى، همسرآزارى و کودک‏آزارى هم داشته باشد؛ اینجا اعتیاد فرد براى دیگران هم زیان‏آور است. اما حکم کلى این است که ببینند یک فرد معتاد در رابطه با دیگران مشکل خاصى دارد یا نه. پس زیان‏آور بودن نسبت به اطرافیان سنجیده مى‏شود و ممکن است [به تشخیص دادگاه ]یک مرد معتاد، از این نظر، اعتیادش زیان‏آور نباشد.

در پایان اگر صحبتى دارید، بفرمایید.

- در جمع‏بندى باید بگویم، 70 درصد خانم‏هایى که طلاق مى‏گیرند، به ایده‏آل‏هایى که فکر مى‏کردند بعد از طلاق به آنها مى‏رسند، نرسیده‏اند و تازه پشیمان هم شده‏اند که چرا طلاق گرفته‏اند. بعد از طلاق، گرفتارى‏هاى شخصى و مالى و معضلات اجتماعى، درگیر زنان مى‏شوند. آنها نباید فکر کنند طلاق اولین و بهترین گزینه است. قانون مدنى هم در مورد معیشت زنان مطلّقه ساکت است و سازمان بهزیستى و کمیته امداد هم تا حدى مى‏تواند این زنان را زیر پوشش خود بگیرد.

این بیمارى با ازدواج درمان نمى‏شود

جایى که «منیره.ش» را دیدیم هیچ شباهتى به دادگاه ندارد. این جوان 24 سال دارد و دانشجوى فوق‏لیسانس رشته زبان انگلیسى است. در کتابخانه درسش را مى‏خواند و ما هم مشغول تحقیق در مورد کتاب‏هاى مربوط به حقوق خانواده بودیم که نشستیم پاى حرف‏هاى همدیگر و «منیره» از ازدواجش گفت و راهى که به طلاق منجر شد.
- دانش‏آموز ممتاز بودم. با جدیت درس مى‏خواندم تا اینکه در کنکور قبول شدم. چون خواهان ادامه تحصیل بودم به خواستگارانم جواب رد مى‏دادم تا اینکه یکى از معلم‏هایم به هواى تبریک گفتن قبولى کنکور آمد خانه‏مان. او از من براى برادرش که داروسازى مى‏خواند، خواستگارى کرد. خانواده‏ام به هواى فرهنگى بودن معلم من و دوستى او با خانواده، بدون اینکه تحقیقى انجام بدهند در همان ترم اول مرا به عقد او در آوردند. اولش مشکل خاصى نداشتیم تا اینکه متوجه شدم شوهرم همیشه دنبال من است و مرا تعقیب مى‏کند. هفت ماه بعد از عقدمان متوجه شدم که شوهرم سوء ظن عجیبى دارد. حتى خواهر و مادرم را هم تعقیب مى‏کرد. مدتى هم اصلاً سر کلاس‏هاى خودش نمى‏رفت و مرتب مرا مى‏برد دانشگاه و مى‏آورد خانه. هر وقت در مغازه‏اى خرید مى‏کردم و یا سوار تاکسى مى‏شدم، پشت سر من برمى‏گشت و از آنها مى‏پرسید که چه گفته‏ام و چه کرده‏ام؛ و کلى کارهاى دیگر.

خانواده‏تان وقتى متوجه این رفتار همسرتان شدند، چه عکس‏العملى نشان دادند؟

- همه ناراحت و نگران بودند و مى‏ترسیدند تا اینکه بالاخره یک روز شوهرم به دانشگاه من رفته و به رئیس دانشگاه گفته بود که تمایل ندارد همسرش درس بخواند. مسئولین دانشگاه هم مرا احضار کردند و گفتند با توجه به رتبه درسى بالاى شما و عدم تمایل همسرتان به درس خواندن شما، بهتر است در رفتارتان تجدید نظر کنید تا بتوانید دوباره به دانشگاه بیایید. به خاطر این کار او، تمام زندگى ما به هم ریخت و من مجبور شدم با مشکلات فراوان از آن دانشگاه انتقالى بگیرم.

اصلاً به فکر این نبودید که شوهرتان را نزد یک روانشناس و یا مشاور ببرید؟

- پدر و مادر شوهرم هر دو فوت کرده بودند. برادرش هم مى‏گفت زندگى ما ربطى به او ندارد. خواهرش هم که معلم من بود مى‏گفت از شدت علاقه به من، شوهرم این کارها را مى‏کند. تا اینکه دیگر از دست کارهاى شوهرم خسته شدم و گفتم طلاق مى‏گیرم. آن وقت، هم شوهرم و هم خواهرش خودشان اصرار کردند که برویم پیش یک مشاور. شوهرم با اکراه جواب سؤالات مشاور را مى‏داد و بالاخره یک روز مشاور به من گفت همسرم دچار بیمارى «پارانوئید» است و علاقه‏اى هم به درمان خودش ندارد و بهتر است من در تقاضاى طلاق پافشارى کنم.

بالاخره چکار کردید؟ طلاق گرفتید؟

- سه سال بعد از ازدواج‏مان، وقتى فهمیدم هیچ راهى براى زندگى مشترک وجود ندارد، تقاضاى طلاق دادم. الان هم یک سال و نیم است که هنوز دارم دوندگى مى‏کنم تا رأى طلاق صادر شود. چند بار به پزشکى قانونى رفته‏ایم و امیدوارم بتوانم رأى طلاق را بگیرم. خیال ندارم مالى از شوهرم بگیرم، همین که آزاد باشم برایم کافى است ولى شوهرم حالا که دکتر داروساز شده است به هیچ وجه رضایت نمى‏دهد. اما من آرزو مى‏کنم قبل از اینکه پایان‏نامه‏ام را بنویسم، کار طلاقم را تمام کنم.
«منیره» قبل از اینکه دوباره در میان کتاب‏هایش فرو برود، مى‏گوید: «فقط مى‏خواهم به خانواده‏ها بگویید، ازدواج را آسان نگیرند و فکر نکنند اگر کسى بیمارى داشت با ازدواج درست مى‏شود. وقتى کسى ازدواج مى‏کند احتیاج به یک همفکر دارد، نه بیمارى که فقط از او پرستارى کند.»

طلاق یک پس‏لرزه است‏
عصر/داخلى/دفتر وکالت‏

به طبقه سوم که مى‏رسیم با درِ بازِ دو دفتر وکالت روبه‏رو مى‏شویم. دفتر کار یک وکیل مرد که از جلویش رد مى‏شویم و به دفتر خانم وکیل مى‏رویم. همه فضا اشاره به سلیقه‏اى زنانه دارد و ظرافت خاصى در تزئین دفتر به کار رفته است. دسته‏گل‏ها، قاب‏هاى تابلو، فرشى که در وسط سالن خوابیده است و خلاصه همه چیز نشان از آرامش دارد و این آرامش در مراجعه‏کنندگان زیادى که روى مبل‏ها لمیده‏اند کاملاً هویداست. منشى با گز اصفهانى و چایى از ما پذیرایى مى‏کند و ما مى‏نشینیم تا نوبت‏مان بشود. زنانى که در آن دفتر صمیمى و خودمانى نشسته‏اند، از رفتن پیش یک خانم وکیل احساس رضایت و امنیت مى‏کنند و اکثرشان براى مشکل عدم پرداخت نفقه توسط شوهران‏شان به آنجا آمده‏اند.
«مریم‏السادات محقق» فرزند حجت‏الاسلام و المسلمین دکتر سیدمصطفى محقق داماد، رئیس بخش مطالعات فرهنگستان علوم، است. وى داراى مدرک کارشناسى حقوق و کارشناسى ارشد علوم قرآنى و حدیث است. وقتى خانم «محقق» با صبر و حوصله و صد البته خوشرویى به سؤالات‏مان پاسخ مى‏دهد، ما هم مى‏نشینیم پاى حرف‏هایشان تا ببینیم با توجه به تجارب خانم وکیل، چه عللى بیشتر باعث از هم پاشیدن کانون خانواده‏ها مى‏شود؟
- عوامل گوناگونى موجب طلاق مى‏شود ولى تزلزل در عشق و عدم تأمین عاطفى و مادى، مهم‏ترین عاملى است که زنان را وادار به جدایى مى‏کند. بیکارى، اعتیاد، خشونت، پیمان‏شکنى و فساد، مصادیقى هستند که امنیت مادى و عاطفى را از خانواده سلب مى‏کنند و لرزه بر زندگى مى‏اندازند که طلاق، پس‏لرزه‏هاى آن است.
اعتیاد بزرگ‏ترین مشکل است. یک مرد معتاد به زن و فرزندش نمى‏اندیشد و به آنان ابراز محبت نمى‏کند. کارش حساب و کتاب ندارد و همین‏جاست که زن از لحاظ عاطفى و مادى ارضا نمى‏شود. از سوى دیگر پیمان‏شکنى مرد و توجه او به زن و یا زنان دیگر از جمله مشکلات مهمى است که امنیت عاطفى و روانى زن را در محیط خانواده به خطر مى‏اندازد.

در مورد سیر قانونى طلاق و کار حکمین برایمان بگویید.

- در سال 1371 ماده واحده‏اى در ارتباط با مقررات مربوط به طلاق تصویب شد. این قانون متذکر شده است زوج‏هایى که قصد جدایى از همدیگر را دارند بایستى جهت رسیدگى به اختلاف خود به دادگاه مدنى خاص مراجعه و اقامه دعوى کنند. چنانچه اختلاف فى‏مابین از طریق دادگاه و حکمین دو طرف که برگزیده دادگاهند حل و فصل نشد، دادگاه با صدور گواهى عدم سازش، آنان را به دفاتر رسمى طلاق خواهد فرستاد. دفاتر رسمى طلاق هم حق ثبت طلاق‏هایى را که گواهى عدم امکان سازش براى آنان صادر نشده است، ندارند.
پس سیر قانونى براى اجراى طلاق توسط این ماده واحده، تقدیم دادخواست، تعیین داور و سپس نظریه حکمین و داورها بر عدم توافق و در پایان، صدور حکم عدم امکان سازش است. تبصره 2 همین ماده واحده نیز دادگاه را مکلف کرده است که رأى را با توجه به شروط ضمن عقد نکاح و تصمیم‏گیرى در خصوص مسائل مادى و وضعیت فرزندان و گواهى کتبى سلامت روانى زوجین در موارد مشکلات صادر نماید.

حالا کمى هم در مورد سیر حقوقى مطالبه مهریه زن در تمامى موارد طلاق چه از سوى زن، مرد یا عسر و حرجى و ... توضیح دهید.

- سیر مطالبه مهریه در پرونده‏هاى طلاق متفاوت است. اگر تقاضا از سوى مرد باشد بنا بر تبصره ماده واحده طلاق مصوب سال 1370، با صدور گواهى عدم سازش، دادگاه مرد را مجبور به پرداخت مهریه زن مى‏کند. اما در مواردى که زن تقاضاى طلاق بدهد، سه حالت وجود دارد.
1- زن به استناد تحقق مصادیق عسر و حرج و یا ماده 1129 قانون مدنى که نپرداختن نفقه زن از سوى مرد است، متقاضى طلاق مى‏شود. در این موارد، حاکم شرع با استفاده از ولایت خود، زن را طلاق مى‏دهد و احتیاجى به اجازه مرد نیست.
2- زن به استناد یکى از شروط عقدنامه که همسرش امضا کرده، خود را وکیل همسرش در اجراى طلاق مى‏داند و از دادگاه متقاضى اجازه اِعمال وکالتش است.
در این دو مورد، زن براى وصول مهریه خویش، باید مبادرت به تقدیم دادخواست مطالبه مهریه نماید. این دادخواست همزمان و یا بعد از دادخواست طلاق، تقدیم دادگاه مى‏شود.
3- حالتى هم وجود دارد که زن نه وکالت در طلاق دارد و نه در عسر و حرج است، بلکه به دلایل دیگرى مى‏خواهد طلاق بگیرد، لذا مجبور است متقاضى طلاق خُلع شود و براى جلب رضایت همسرش تمامى مهریه خود و یا حتى بیشتر از آن را به شوهرش بدهد تا بتواند طلاق بگیرد. البته اگر زنى نیز نتواند عسر و حرج خود را اثبات کند، مجبور است با گذشت مهریه‏اش، متقاضى طلاق خلع شود.
در طلاق‏هاى توافقى هم، زن و مرد باید در همه مسائل از جمله میزان مهریه، نفقه، جهیزیه و ... توافق داشته باشند تا دادگاه رأى طلاق صادر کند. هر چند به نظر شخص من همان طور که با توجه به تبصره ماده واحده طلاق، در تقاضاى طلاق از سوى مرد، دادگاه خود مهریه زن را بدون درخواست تشریفاتى به او پرداخت مى‏کند، در مواردى هم که طلاق به درخواست زن است باید این تبصره اعمال شود تا زن مجبور نباشد دادخواست مطالبه مهریه کند و تمبر باطل نماید.

حال به نظر شما هیچ ضمانتى براى پرداخت مهریه پس از دادخواست زن براى مطالبه آن وجود دارد یا نه؟

- تبصره 3 ماده واحده طلاق، اجراى صیغه طلاق را منوط به پرداخت مهریه و حقوق مالى زن کرده است، اما پذیرفتن سهل و آسان تقاضاى اعسار از پرداخت مهریه و دیگر حقوق زن، توسط مرد، پرداخت مهریه را به اقساط طولانى‏مدت کشانده است که در واقع به گونه‏اى نقض این حکم است.
از سویى دیگر، اندیشه حبس‏زدایى و لغو زندان براى چنین محکومیت‏هایى وجود دارد. لذا زنان بدون هیچ پشتوانه‏اى مورد بى‏مهرى مردان قرار مى‏گیرند و هیچ ضمانتى براى رسیدن آنان به مبلغ ناچیز قسط ماهیانه مهریه‏شان وجود ندارد؛ حال اگر ترس از زندان هم نباشد که دیگر بدتر. ما باید فرهنگ شنیدن صداى وجدان و اخلاق اسلامى را در زوج‏ها تقویت کنیم تا بدون هیچ ضمانت اجرایى براى تأدیه بدهى زوجه خود قدم بردارند، چرا که نپرداختن مهریه زن مانند نپرداختن یکى از بدهى‏هاى زوج است و عواقب خودش را دارد.

در مورد اجرت‏المثل نیز ماجرا تقریباً شبیه مهریه است، چرا که اگر زن متقاضى طلاق شود نمى‏تواند اجرت‏المثل بگیرد.

- بله، کلیه زنانى که در منزل شوهر و به امر او به کارهاى خانه‏دارى مى‏رسند مستحق اجرت‏المثل هستند؛ اما تبصره 6 ماده واحده طلاق مصوب 1371 اعلام کرده است فقط در صورتى اجرت‏المثل به زن تعلق مى‏گیرد که او ناشزه و بدرفتار نباشد و شوهرش بخواهد وى را بى‏دلیل طلاق دهد.
البته حقوقدانان نظرشان این است که این تبصره در صدد محدود کردن دایره زنان مستحق اجرت‏المثل، نیست؛ بلکه در صدد حمایت از زنانى است که شوهران‏شان بى‏دلیل مى‏خواهند آنها را طلاق دهند؛ یعنى قانونگذار خواسته است این گونه زنان بدون هزینه دادرسى، بتوانند راحت به حق‏شان برسند.

تولدى دیگر

با اینکه مطلّقه است و چهل و دومین بهار زندگى‏اش را پشت سر گذاشته اما هنوز شاد است و پر از نشاط. به قول خودش 42 قرن سختى را پشت سر گذاشته ولى معتقد است انسان به امید و تلاش زنده است و ناامیدى کفر است و بى‏ایمانى. وقتى مى‏پرسیم چرا با وجود این روحیه قوى و گرایشات مذهبى، طلاق گرفته است، مى‏گوید: «وقتى مى‏بینى دارى با کسى زندگى مى‏کنى که هیچ انگیزه والایى براى زندگى ندارد و همه عمرش در مادیات و لباس‏هاى شیک و پر زرق و برق و آرایش و تجملات خلاصه شده است، چه باید کرد. شوهرم هیچ سنخیت روحى و فکرى و معنوى با من نداشت. او غرق ظواهر دنیا بود و با غرور بى‏جایى که داشت نقطه ضعف‏هاى خودش را نمى‏دید. نسبت به دین و اخلاق بى‏توجه بود و من دیدم واقعاً طلاق، آخرین راه من است.»

بعد از طلاق چه کردید؟ حالا بچه‏هایتان کجا هستند؟

- 9 سال است که طلاق گرفته‏ام. دخترهایم پیش پدرشان هستند. از آنجایى که از اول هم دبیر بودم و پدرم از من حمایت مى‏کرد خانه‏اى مستقل گرفتم و شروع به تدریس و تحصیل کردم. در حال حاضر در مقطع فوق‏لیسانس در شاخه فلسفه اسلامى درس مى‏خوانم و راضى هستم. فقط دلم مى‏خواهد بگویم اگر خداى نکرده کانون خانواده‏اى از هم پاشید، زنان خودشان را نبازند و با توکل به پروردگار، استعدادهاى درونى‏شان را شکوفا کنند و در راه پیشرفت خودشان و جامعه قدم بردارند. الان تمام عشق من تدریس است. شاگردانم را مثل دخترهاى خودم مى‏بینم. اگر این بچه‏هاى مدرسه و علاقه من به آنها نبود شاید الان زندگى‏ام شکل دیگرى داشت.
وقتى نظرش را در مورد مشکلات پس از طلاق مى‏پرسیم، آهى مى‏کشد و مى‏گوید: همیشه شنیده بودم طلاق، بدبختى و سرخوردگى و ننگ است. اما وقتى زندگى به دور از معنویت و همراه با فشار و حاکمیت مطلق مرد و به گونه‏اى بدبختى و اسارت است، زن چاره‏اى جز طلاق ندارد. من در حال حاضر رهایى از یک زندگى خالى از ایمان را نوعى تولد مى‏دانم، تولدى براى یک زندگى آرام و توأم با معنویت، همراه با آزادگى و وارسته بودن. من آنقدر به مباحث مذهبى علاقه‏مند بودم که همان 9 سال پیش از تهران بریدم و به قم آمدم تا دروس حوزوى هم بخوانم.
اما جوانان باید بدانند طلاق، باید آخرین راه حل باشد چرا که بعد از طلاق مشکلات بسیارى گریبانگیر زنان جوان مى‏شود. باید مواظب باشند که از چاه به چاله نیفتند و طعمه مردان هوسباز نشوند که به نام خانواده و ازدواج موقت مى‏خواهند آنها را به دام هوس‏هاى خود بیندازند. زنان مطلّقه نباید به خاطر نجات خود از سرگردانى، زندگى زن دیگرى را به ویرانى بکشند. ما زنان مطلّقه باید عزت نفس داشته باشیم و با احتیاط براى آینده‏مان تصمیم بگیریم. قرار نیست از یک سوراخ دو بار گزیده شویم. فقط امیدوارم روزى برسد که در پناه امام زمان(عج) دیگر هیچ زندگى‏اى از هم نپاشد.
ادامه دارد.