گزارش هایى از حضور زنان در مجالس عزادارى مقاله وارده


 

«مقاله وارده»
گزارش‏هایى از حضور زنان در مجالس عزادارى - دوره صفویه تا قاجار

اصغر فروغى‏ابرى‏

مراسم و مجالس سوگوارى ایام عاشورا و دیگر ایام سوگوارى، از مهم‏ترین صحنه‏هایى بود که زمینه حضور زنان را در مسائل اجتماعى و مذهبى جامعه همراه و همدوش مردان فراهم مى‏کرد و این در حالى بود که به سبب سنت‏هاى حاکم بر جامعه، زنان به ویژه در جوامع شهرى کمتر مى‏توانستند در محافل و مجالس عمومى ظاهر شوند و توانایى‏ها و استعدادهاى سازنده خود را به منصه ظهور برسانند. ایام عاشورا به آنها فرصتى مى‏داد که نقش کلیدى اما فراموش‏شده خود را در ساختار جامعه نوین ایران ایفا کنند. اکثر سیاحان اروپایى که از زمان صفویه به بعد، به ایران سفر کرده‏اند از حضور فعال زنان در مجالس سوگوارى و کم و کیف آن اطلاعات مفیدى به ما مى‏دهند. هانرى رنه دالمانى فرانسوى که سال (1286ش - 1907م) از اصفهان دیدن کرده در مورد حضور زنان در مجالس سوگوارى عاشورا مى‏نویسد:
«چنین به نظر مى‏آید که این روز به طور استثنا به زنان اختصاص دارد. آنها در این روز از خانه بیرون مى‏آیند و هر کجا که میل دارند مى‏روند. در واقع این روز، روز مرخصى آنها مى‏باشد که از آن استفاده کرده و به اوامر و نواهى شوهران خود اعتنایى ندارند.»(1)
گرچه در نگاه اول اظهارات فوق حاوى نکات منفى است لیکن بیانگر حدود اختیارات زنان در ایام عاشورا است که با عفاف و پاکدامنى و وظیفه‏شناسى که داشتند قطعاً از حدود وظایف شرعى عدول نمى‏کردند و این افتخار براى زنان ایرانى باقى است که هنگامى که فعالیت گسترده اجتماعى خود را آغاز کردند و از چهاردیوارى خانه‏هایشان پا بیرون نهادند حجاب و پوشش ملى و مذهبى خود را حفظ کردند و اعم از وضیع و شریف با حجاب کامل که شامل روسرى، چارقد، چادر و روبنده بود در این مراسم و مجالس شرکت مى‏کردند.(2) و با گریه و شیونى که سر مى‏دادند به مجالس عزادارى رونق ویژه مى‏بخشیدند و فضا را براى بازسازى واقعه کربلا در اذهان آماده مى‏کردند.
حضور چشمگیر و مؤثر زنان در مجالس عزادارى چنان بوده که توجه هر ناظر تیزبینى را به خود جلب کرده است. از این‏رو ما مشاهدات تنى چند از سیاحان اروپایى که بیانگر فرهنگ حاکم بر جامعه زنان است را بیان مى‏کنیم. «دن‏گارسیا دسیلوا فیگوئروآ» سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول که در سال 19 - 1618م - 1028ه.ق در اصفهان حضور داشته و مجالس روضه و عزادارى را از نزدیک مشاهده کرده، در باره کیفیت حضور زنان مى‏نویسد:
«در اطراف مسجد (شاه) رواق‏هاى بسیار باریکى بود که به شخصیت‏هاى بسیار برجسته اختصاص داشت. این رواق‏ها از صحن مسجد که غالباً زنان پیشه‏وران و بنکداران آن را اشغال مى‏کردند براى نشستن راحت‏تر بود. بین زنانِ طبقات پست، گروهى از زنان بازرگانان و طبقات متوسط نیز بودند که از لحاظ لباس و زینت با زنان پایین‏تر از خود فرقى نداشتند زیرا هم اینان و هم آنان چادرهاى سیاه بر سر و روبنده‏هاى سفید بر چهره داشتند.»(3)
گروترود بل که در سال 1892م - 1310ه.ق گزارشى از عزادارى مردم قزوین مى‏دهد در این باره اظهار مى‏دارد که:
«روى سکو، نوحه‏خوانى با لباس بلند و عمامه سفید نشسته بود و شرح شهادت را با آهنگ کشیده و حزن‏انگیزى مى‏خواند. زیر پاى او، زمین پوشیده از زنانى بود که چادرهاى سیاه‏شان را به طور مرتبى به دور خود جمع کرده و با سرهاى پوشیده نشسته بودند و روبند کتان سفید جلو صورت‏شان تا پایین روى دامن‏شان آویزان بود.»(4)
بنا بر گزارش دکتر ویلز که در سال 1284ه.ق - 1867م در شیراز در حضور ظل‏السلطان مجالس عزادارى و تعزیه را مشاهده کرده، با پرده‏اى زنان و مردان را از هم جدا مى‏کردند و در قسمت زنان صف جلو مخصوص خاتون‏هاى حرم یا خانواده ظل‏السلطان بوده که آنها هم عیناً مثل دیگر زنان با حجاب اسلامى کامل بودند.(5)
مادام «دیولافوآطى» گزارشى از پوشش زنان قزوین به هنگام خروج از منزل در سال 1260ش - 1881م مى‏نویسد:
«چادر سیاهى هم بر سر دارند که پارچه سفید بلندى در جلو آویخته و در مقابل صورت مشبّک است. این پارچه سفید روبند نام دارد و تا زانو پایین مى‏آید. وقتى که زنى این طور خود را در لفاف پیچیده، جوان باشد یا پیر، چاق باشد یا لاغر، شناختن آن مشکل است.»(6)
بنا بر روایت همو به هنگام ذکر مصیبت، بیشترین ناله و شیون از آنها بلند مى‏شود.(7)
دیگر سیاحان هم گزارش‏هاى مشابهى را از کیفیت حضور زنان در مجالس عزادارى بیان کرده‏اند که ذکر همه آنها موجب اطاله کلام خواهد شد اما از ذکر گزارش ساموئل گرین، اولین سفیر آمریکا در ایران (1264 - 1262ش) (1885 - 1883م) که حاوى نکات ظریفى است نمى‏توان چشم‏پوشى کرد. او ضمن ذکر حضور گسترده زنان باحجاب از طبقات مختلف در تکیه دولت در تهران اظهار مى‏دارد:
«خیلى تماشا داشت که چهار هزارى سرِ سفید و چادر دیده مى‏شد، بدون اینکه صورت یک نفر زن دیده شود! از این تماشا، براى شخص، حالت تبسم روى مى‏دهد؛ اما از طرف دیگر، فکر مى‏کند که رسوم و عادات چقدر مسلط به انسان مى‏باشد. در غیر مشرق‏زمین که فى‏الحقیقة، پر است از اوضاع عجیب و غریب، در کجا ممکن است که چهار هزار نفر زن، راغب باشند به اینکه وجاهت خود را از چشم انسان مستور دارند، در صورتى که احتمال مى‏رود اغلب این زن‏ها خوشگل باشند. گمان نکنید که اگر نسوان ایران مى‏خواستند روبند را قدرى تغییر دهند، نمى‏توانستند؛ این طور نیست، و در هیچ مملکتى زن‏ها آنقدر نفوذ و اعتبار ندارند که در ایران؛ ولى از طفولیت آموخته‏اند که اقتضاى دیندارى این است که زن صورت خود را از مرد پوشیده دارد و تا در زن، حس عصمت باقى است، این اعتقاد هم باقى مى‏ماند.»(8)
زنان ایرانى باید به خود ببالند که وارث چنین زنان عفیف و پاکدامنى هستند که بیگانگان، خود را ناچار به تجلیل و تحسین آنها دیده‏اند. آرى زنان با حضور در مجالس عزادارى از یک سو با مسائل و احکام مذهبى خود آشنا مى‏شدند و از سوى دیگر با گریستن در مصایب اهل پیامبر(ص)، وجود خود را از هر پلیدى پاک مى‏کردند و دامن‏هاى خود را براى پرورش فرزندان محب و عاشق ولایت آماده مى‏نمودند. بنابراین زنان نقش مهم و غیر قابل انکارى را در ریشه‏دار و فراگیر شدن مذهب تشیّع در ایران ایفا کردند.
در میان گزارش‏هاى سیاحان به ندرت به گزارش‏هایى برمى‏خوریم که حکایت از حضور زنان غیر محترمه و بدحجاب در مجالس عزادارى مى‏کند که گرچه این در نگاه اول غیر منتظره مى‏نماید لیکن اگر به اعتقادات و انتظارات آنها از حضور در این مجالس توجه کنیم در مى‏یابیم که وسعت و عظمت برکات مجالس عزادارى چنان بوده و هست که هر کس با هر میزان آلودگى که داشت یک رابطه ویژه‏اى با مجالس عزادارى برقرار مى‏کرد که چه بسا با یک لحظه حضور در این مراسم از گذشته خود توبه مى‏کرد و راه تقوا و پرهیزکارى در پیش مى‏گرفت.
قهرمان میرزا از کیفیت حضور زنان حرم ناصرالدین‏شاه در مجالس تعزیه و عزادارى چندان تصویر خوبى ارائه نمى‏دهد.(9)
متأسفانه حضور زنان غیرمحترمه و بدحجاب و احیاناً رفتار ناسنجیده آنها، به افراد پست و رذل فرصت مى‏داد که با نادیده گرفتن قداست ایام عاشورا امنیت عمومى زنان را به خطر بیندازند و به آنها متلک و ناسزا بگویند ولى از آنجایى که در این ایام عزم و اراده جدى در جامعه براى حفظ و حراست از بانوان وجود داشت افراد خاطى توسط مردان غیرتمند به شدت تنبیه مى‏شدند و روانه زندان مى‏گردیدند.(10)

در گزارش سیاحان به ندرت به مواردى برمى‏خوریم که زنان عزادار بعضاً به بهانه‏هاى ناچیزى در مجالس عزادارى به کشمکش و نزاع مى‏پرداختند که تا حدودى شرکت باوقار آنها را تحت‏الشعاع قرار مى‏داد و از ارزش معنوى آن مى‏کاست.

پولاک به یکى از این بهانه‏ها اشاره کرده مى‏نویسد:
«زنان فقیرى که ساعت‏ها در تنگناى ازدحام بر روى قالى زانو زده‏اند گاه با یکدیگر دست به گریبان مى‏شوند و این امر باعث تفریح خاطر مردم مى‏شود. به صورت یکدیگر مى‏کوبند، روبنده‏ها را از صورت طرف برمى‏دارند و تا هنگامى که نوکران دربار مداخله نکرده باشند دست از مجادله نمى‏کشند. شایع است که شاه خود چند مفتن را وا مى‏دارد که زنان را به کتک‏کارى ترغیب و تحریک کنند.»(11)
و بنا بر گزارش نظمیه تهران (محرم 1304) بعضى از زنان براى گرفتن پولى که بانیان اشراف و متمول بین عزاداران تقسیم مى‏کردند به کشمکش مى‏پرداختند.(12) در همین گزارش‏ها از پرداخت پول به شرکت‏کنندگان در مجالس روضه برگزار شده در خانه صنیع‏الدوله (محمدحسن‏خان اعتمادالسلطنه) خبر داده و گفته‏اند که در آن مجلس در روزهاى نخستین ماه محرم بعد از ختم روضه به زن‏ها، هر یک، یک دانه شاهى سفید مى‏دادند.(13) و در روز هشتم محرم على‏الرسم، به زن‏ها هر یک، پنج شاهى داده‏اند.(14)
در اینجا تذکر این نکته ضرورى است و آن اینکه زنان هم مانند مردان با بذل مال در قالب نذورات، سهم قابل توجهى در برگزارى مجالس عزادارى به عهده داشتند و این حقیقتى است که از دید ناظران خارجى هم پنهان نمانده است. فى‏المثل کاررى که از مجالس عزادارى زمان سلیمان‏شاه گزارش مى‏دهد مى‏نویسد:
«زنان ایران مانند دیگر زنان دنیا احترام زیادى به وعاظ و پیشگویان قائلند و عده‏اى از آنان با اهداى پول نقره و حلوا و شربت گل از وعاظ جلب خشنودى و التماس دعا مى‏کنند.»(15)

نتیجه‏

این مقاله گرچه مختصر است لیکن حاوى نکات ارزنده‏اى است که بیانگر شخصیت زنان ایرانى و رسالت آنها در حفظ و اشاعه فرهنگ تشیّع است. گرچه حضور زنان در مراسم عاشورا به قرن‏ها قبل از حکومت صفویه باز مى‏گردد لیکن رسالت حقیقى آنها با آغاز رسمى شدن مذهب تشیّع در ایران شروع مى‏شود. زیرا گرچه متولیان کشور اقداماتى جهت رسمى شدن مذهب به عمل آوردند، لیکن ایجاد زمینه‏ها و فراهم کردن بستر چنین تحول عظیمى بر عهده زنان بود که با حضور در مجالس عزادارى ائمه طاهرین علیهم‏السلام، دانش ایجاد چنین بسترى را فرا گرفتند و به تربیت نسل‏ها یکى پس از دیگرى پرداختند که خصیصه آنها حب و عشق به اهل بیت و وطن بود. آنها با شیر آمیخته به اشکى که در مصایب اهل بیت ریخته بودند، گوشت و پوست فرزندانى را رشد و نمو دادند که هیچ چیز و هیچ کس قادر نشد که آنها را از مکتب اهل بیت پیامبر(ص) جدا کند. از این‏روست که على‏رغم هجمه‏هاى گوناگون و وسوسه‏هاى شیاطین داخلى و خارجى، ایرانیان به عنوان شیعه و ایران به عنوان مملکت تشیّع همچون کوه استوار بر تارک جهان مى‏درخشد و این، مرهون حجاب و عفاف و پاکدامنى و رشادت و آگاهى زنان ایران‏زمین است که در مکتب عاشورا بالنده شدند.

منابع:

1- بل، گروترد، «تصویرهایى از ایران» (1892م)، مترجم: بزرگمهر ریاحى، شرکت سهامى انتشارات خوارزمى، 1363.
2- پولاک، یاکوب ادوارد، «سفرنامه»، مترجم: کیکاووس جهاندارى، چاپ دوم، تهران 1368، انتشارات خوارزمى.
3- تاورنیه، ژان باتیست، «سفرنامه»، مترجم: ابوتراب نورى، مصحح حمید شیرانى، انتشارات کتابخانه سنایى و کتابفروشى تأیید اصفهان، 1336.
4- رنه دالمانى، هانرى، «سفرنامه از خراسان تا بختیارى»، مترجم: فره‏وشى، چاپ گیلان، تهران، 1335.
5- شاردن، ژان، «سیاحت‏نامه»، مترجم: محمد عباسى، انتشارات امیرکبیر، اسفند 1336.
6- فیگوئروآ، دن‏گارسیا، (سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول) «سفرنامه»، مترجم: غلامرضا سمیعى، نشر نو، تهران، 1263.
7- قهرمان میرزا، عین‏السلطنه، «روزنامه خاطرات عین‏السلطنه»، به کوشش مسعود سلور - ایرج افشار، انتشارات اساطیر، 1374.
8- کاررى، جملى، «سفرنامه»، مترجم: عباس نخجوانى و عبدالعلى کارنگ، انتشارات فرهنگ و هنر آذربایجان شرقى، 1348.
9- گرین، ساموئل ویلر بنجامین، (1885 - 1883م)، «ایران و ایرانیان»، به اهتمام رحیم رضازاده ملک، چاپ افست، 1363.
10- گزارش‏هاى نظمیه از محلات تهران، «راپورت وقایع مختلفه محلات دارالخلافه، (1305 - 1303م)» تهران، سازمان اسناد ملى ایران، 1377.
11- لوتى، پیر، «سفرنامه به سوى اصفهان»، مترجم: بدرالدین کتابى، مقدمه محمد مهریار، چاپ اقبال، 1372.
12- مادام دیالافوآ، فرانسوى، «سفرنامه»، مترجم: فره‏وشى، کتابفروشى خیام، 1361 ه.ش.
13- ویلز، «سفرنامه»، «ایران در یک قرن پیش»، مترجم: غلامحسین قراگوزلو، چاپ اقبال، 1368.

پى‏نوشتها:
1) رنه دالمانى، هانرى، «سفرنامه از خراسان تا بختیارى»، مترجم: فره‏وشى، چاپ گیلان، تهران 1335، صص‏1074 - 1073.
2) شاردن، ژان، «سیاحت‏نامه»، مترجم: محمد عباسى، انتشارات امیرکبیر، اسفندماه 1336، ج‏4، ص‏218 - 217.
3) همان، ص‏308.
4) همان، ص‏44.
5) همان، ص‏326.
6) همان، صص‏113 - 112.
7) همان، ص‏111؛ ر.ک: فیگوئروا، همان کتاب، ص‏210؛ پیر لوتى در باره کیفیت حضور زنان قمشه و بعضى دیگر از جاها در مجالس عزادارى، همان کتاب، صص‏177 - 169.
8) همان، ص‏445.
9) همان، ج‏1، ص‏711.
10) ر.ک: رنه دالمانى، هانرى، همان کتاب، ص‏1073.
11) همان، ص‏235؛ ساموئل گرین، ویلر بنجامین، ص‏445.
12) گزارش‏هاى نظمیه از محلات تهران: راپورت وقایع مختلفه محلات دارالخلافه، (1305 - 1303ه)، تهران، سازمان اسناد ملى ایران، 1377، ج‏1، ص‏213.
13) همان کتاب، ج‏1، ص‏213.
14) همان، ج‏1، ص‏226.
15) همان، ص‏125.