رموز خوشبختی


 

رموز خوشبختى‏

خانواده اساسى‏ترین و اصلى‏ترین نهادى است که امیال غریزى افراد را به گونه‏اى مشروع و مقبول برآورده مى‏سازد. خانواده را مى‏توان گروهى از افراد دانست که در اثر ارتباطات خویشاوندى به صورت مستقیم با همدیگر پیوند مى‏یابند و اعضاى آن در تعامل با هم نقش‏ها و وظایف مختلفى مى‏یابند. به لحاظ همین تعاملات و گرایشات مختلف و متنوع میان اعضاى خانواده‏ها و بخصوص زن و شوهر، مى‏توان پیش‏بینى نمود که تمام ازدواج‏ها لحظات تلخ و شیرین فراوان دارند.
یک ازدواج خوب و موفق، لاجرم باید شامل منابع غنى از موج‏هاى مثبت و شادى‏آفرین باشد و به طور کلى وزن نکات مثبت زندگى از نکات منفى آن بیشتر باشد. به همین لحاظ در یک ازدواج موفق و یک زندگى پایدار، زوجین معمولاً زیاد از جملات مثبت سود مى‏جویند. حال آنکه استفاده از جملاتى همچون: به ما اصلاً خوش نمى‏گذرد، دلالت بر چربش موج‏هاى منفى در زندگى خانوادگى مى‏باشد.
عقب‏نشینى از مشاجرات بى‏حاصل و اعصاب خردکن از دیگر رموز خوشبختى در زندگى مشترک مى‏باشد. در زندگى زناشویى گاهى باید کوتاه آمد تا برنده شد. زوج‏هاى خوشبخت مى‏دانند یک مشاجره را چگونه خاتمه دهند و چگونه یک مسئله غامض و پیچیده را ترمیم بخشند پیش از آنکه مشاجره به طرز غیر قابل مهارى از کنترل آنان خارج شود. در این رابطه مى‏توان خاطرنشان ساخت که بیشتر تنش‏ها و مشاجرات زمانى آغاز مى‏شوند که یکى از طرفین با لحنى منتقدانه و تند از دیگرى ایراد مى‏گیرد. البته باید حرف خود را زد اما به صورتى که شنیدن و پذیرش آن براى شنونده قابل درک و راحت باشد.
براى خوشبخت شدن و پاى‏گذاردن در مسیرى سالم هر انسانى ناگزیر است در روش‏هایش تردید کند. براى موفق شدن و موفق بودن در زندگى باید مدام آموخت و روش‏هاى بهتر را جایگزین ساخت. هیچ زوجى در ابتداى زندگى و به گاه تصمیم در پیوند با فرد دیگر، به مخیله‏شان خطور نمى‏کند که زندگى‏شان به طلاق منجر بشود و یا حتى در زمانى هم که زمینه‏هاى اختلاف و ناسازگارى به وفور در زندگى‏شان رخ مى‏دهد طلاق را محال مى‏پندارند اما جالب است که بدانیم معمولاً فرآیند طلاق در اکثر مواقع مسیرى واحد را طى مى‏نماید:
1- اختلافات جزئى و پیش و پا افتاده؛
2- تکرار آن اختلافات و جدى‏شدن‏شان؛
3- بى‏میلى یکى از زوج‏ها نسبت به دیگرى؛
4- قهرهاى طولانى‏مدت و تکرار این گونه قهر و آشتى‏کردن‏ها؛
5- خستگى روحى و عاطفى زوجین از قهرها، درگیرى‏ها و تنش‏هاى بى‏وقفه و مدام در محیط خانه؛
6- طلاق عاطفى؛
7- طلاق قانونى.
منظور از طلاق عاطفى یا طلاق خاموش که علامت خطر بزرگى در زندگى مشترک مى‏باشد، آن است که زن و مرد، تنها در زیر یک سقف و با هم به صورت صورى زندگى مى‏کنند. حال آنکه سایر ارتباطات اجتماعى و اخلاقى و زناشویى میان آنان یا قطع یا بدون میل و رضایت و رغبت صورت مى‏گیرد.
با توجه به مطالب ذکرشده باید به خاطر سپرد که ارتباط موضوعى دوسویه و جاده‏اى دوطرفه مى‏باشد. نمى‏توان و نباید انتظار داشت که یکى از زوجین تحقیر و تهدید کند و در عوض، انتظار لطف و محبت داشته باشد. اگر بر خانه و در خانه‏اى روح زندگى و جوهر معنى‏دار زندگى حاکم نباشد، آن زندگى، شکل زندگى دارد و خودِ زندگى نیست. بنابراین بر هر زنى و هر مردى لازم است که با خود بیندیشند رمز آرامش و ثبات و خوشبختى چیست؟ این رمز کلمه‏اى 5 حرفى است: «تفاهم!»
تفاهم همان واژه آشنا و دوست‏داشتنى است که بارها و بارها در زندگى خود شنیده‏ایم و یا به کار گرفته‏ایم. از بسیارى از زوج‏هاى خوشبخت اگر پرسیده شود رمز موفقیت و آرامش در زندگى‏شان چیست، بى‏شک به عنوان کلمه‏اى جادویى این کلمه را بر زبان جارى خواهند ساخت: «تفاهم» و «تفاهم». زن و مرد با هم تفاوت‏هایى دارند و مطلع‏بودن از کم و کیف این تفاوت‏ها راهگشاى تفاهم آنهاست. زوجین گاهى اوقات از دست شریک زندگى خود عصبانى و یا کلافه مى‏شوند. چرا که انتظار دارند همسرشان عیناً همانند خودشان باشد.
یکى از بزرگ‏ترین تفاوت‏هاى میان زنان و مردان در این است که هر کدام از آنها به گونه‏اى مشخص با فشارهاى روحى خود کنار مى‏آیند. به عنوان مثال: مردها به شدت در خود فرو رفته و گوشه‏گیر مى‏شوند در حالى که زنان با هیجانى فزاینده در مشکل‏شان غرق مى‏شوند. در این مواقع نیاز یک مرد براى تسکین یافتن با حالت یک زن کاملاً متفاوت است. زمانى که مردى نگرانى دارد معمولاً ضرورى‏ترین و مشکل‏ترین راه را انتخاب مى‏کند و آنقدر روى حل آن متمرکز مى‏شود که همه چیز را فراموش مى‏کند و در یک چنین مواقعى در روابط خود با دیگران فراموشکار، بى‏واکنش و حواس‏پرت مى‏شود و قادر نیست احساس و توجهى را که حق همسرش است به او تقدیم نماید و همین امر مى‏تواند منشأ بگومگوها و جر و بحث شود. برعکس، زنى که تحت تأثیر فشارهاى عصبى است فوراً در پى یافتن حل مشکلى نیست. او در جستجوى آرامش است و این آرامش زمانى فرا مى‏رسد که او را درک کند.
یک زن با حرف زدن، احساساتش را جستجو مى‏کند تا که فهمش نسبت به مشکلش بیشتر شود اما اگر احساس کند که درک نمى‏شود بر نگرانى‏اش افزوده شده و حتى ممکن است نسبت به سایر مسائل نیز آشفته بشود.
به بیان دیگر، همان طور که یک مرد با حل جزئیات مبهم مشکلش به کمال مى‏رسد یک زن نیز با جزئیات بسیار راجع به مشکلاتش صحبت مى‏کند تا به تعالى برسد. بنابراین میزان درک و شناخت مردان از زنان بستگى به میزان مقاومت آنان در برابر حرف‏زدن زنان راجع به مشکلات‏شان دارد. همچنین زنان باید بدانند زمانى که مردان در خود فرو مى‏روند، به این علت نیست که همسرشان را دوست ندارند. در یک چنین مواقعى آنان باید بیشتر پذیراى همسرشان باشند.
در یک کلام، شناخت خصوصیات و ویژگى‏هاى زنان و مردان مى‏تواند گستره تفاهم را در زندگى مشترک بیشتر و وسیع‏تر نماید. زمانى که زن و مرد قادر باشند به یکدیگر احترام بگذارند و تفاوت‏هایشان را بپذیرند، خوشبختى نیز با تمام زیبایى و شکوهش فرصتى براى شکوفایى پیدا خواهد کرد.