سبز آسمونى
... یادت هست؟
آخرین دفعه بازآمدنم یادت هست؟
بوى باروت و غبار بدنم یادت هست؟
وقتى از پنجره بر چشم تو مىخندیدم
حالت ساحل دریاشدنم یادت هست؟
روزى از کوچه به تو دست تکان مىدادم
دست جامانده در آن پیرهنم یادت هست؟
خاک، انگشتر و تسبیح و پلاکى خونین
جاى خالى مرا در کفنم یادت هست؟
آخرین دفعه بازآمدنم یادت ماند
لحظه ساده پرپرشدنم یادت هست؟زهرا رسولزاده - قم
مادر
برمىگردم
و نگاه مىکنم
چه شکوه غریبى دارد
هنوز بر درگاهى ایستاده
و دلواپسىاش را مىبارد
آه، مىدانم
تا دیگر دیدار
فانوس نگاهش را
بر در خواهد آویخت
مىبینمش
که مىگذرد
از کوچههاى تنگ ایام
با قامتى خسته
و چهره مهربانش
که تمثیل اصیل عشق است
مادر
چشمهایت
تالار مهربانىاند
که مرا به ضیافت باران مىبرندطوبى ابراهیمى - مشهد
ماتم در بم
زمین ز فتنه آدم رم کرد
شهر بم را غرق در ماتم کرد
با دو نعش روى دوشش، مَردى
مىگفت: «که مرا مرکب غم کرد؟»حامد جلالى - قم