با توکل بر ائمه موفق شدم‏


 

با توکل بر ائمه(ع) موفق شدم‏

دوست جوان‏مان «سعیده رشیدى‏مقدم»، نقاش و تصویرساز است و در حال حاضر مربى هنرى کانون پرورش فکرى کودکان قم. وى با آنکه شیفته نقاشى مخصوصاً تصویرسازى براى کودکان است، اما لیسانس حقوق دارد و خودش را براى شرکت در کنکور فوق لیسانس حقوق آماده مى‏کند.
آنچه مى‏خوانید حاصل گفتگوى دوستانه ما با این هنرمند جوان در حضور مادرشان است.

سعیده‏خانم، اول از همه برایمان خیلى جالب است بدانیم شما با توجه به رشته تحصیلى‏تان، چرا رفته‏اید سراغ نقاشى و این کار را به صورت حرفه‏اى دنبال مى‏کنید؟

از کودکى شیفته نقاشى بودم ولى چون هنگام تحصیل من امکان رفتن به هنرستان و یا دانشگاه هنرهاى زیبا در تهران نبود، رشته تحصیلى و علاقه خودم را به اجبار از هم جدا کردم و از 15 سالگى به طور جدى و البته تجربى شروع به نقاشى کردم.

فکر کنم این جواب‏مان را هم گرفتیم که اگر نقاشى دوست داشتید چرا رفتید سراغ حقوق؟

من هنر و تحصیلات را جداى از هم مى‏دانم. سردى و جدیتى که در کار حقوق است با روحیه هنرمند ارتباط ندارد. با اینکه به حقوق هم علاقه‏مندم ولى نقاشى را هرگز رها نکردم. کارهایم را دائم پیش استادهایم مى‏بردم تا بدانم آیا بدون رفتن به کلاس و مدرسه، کارهایم در چه حدى است.

پس عملاً حقوق را رها کردى و رفتى سراغ نقاشى؟

البته این طور هم نه. من دوست دارم اطلاعات عمومى‏ام زیاد باشد. در جاى خود از اطلاعات رشته‏ام در زندگى استفاده مى‏کنم. تا به حال به چند تن از آشنایان، مشاوره حقوقى و روانشناسى داده‏ام، اما دفتر مشاوره ندارم.
مادر سعیده‏خانم در اینجا مى‏گوید: «من عقیده داشتم که دخترم باید صد در صد برود دانشگاه. روزى که امتحان کنکور داشت، از وقتى سر جلسه رفت، تا بیرون بیاید، من دائم دعا مى‏خواندم و سعیده در همان اولین کنکورش قبول شد.»

با توجه به خوش‏صحبتى مادر «سعیده»خانم و مهربانى خاصى که در گفتارش موج مى‏زند، از این دوست‏مان مى‏پرسیم حتماً مشوق ایشان براى ادامه کار، مادرشان بوده است؟

بله، مادرم مشوق اصلى من بود. اگر به جایى رسیده باشم به خاطر مادرم است. او به کارهایم حساس بود و من واقعاً پیشرفت در تصویرسازى را مدیون مادرم هستم. اگر روزى حوصله انجام دادن کارى را نداشتم فقط به خاطر تشویق او کار مى‏کردم. مادرم بهترین راهنماى من بود و همیشه براى کار و پیشرفت، تشویقم مى‏کرد.

«سعیده»خانم، حالا برایمان بگو در چند نمایشگاه شرکت کرده‏اى و تکنیک آثارت چیست؟

دوست دارم براى دل خودم و آزاد کار کنم؛ به فکر جشنواره و نمایشگاه نیستم. تا به حال هم فقط در دو نمایشگاه جمعى تصویرسازى شرکت کرده‏ام. همه تکنیک‏ها را هم تجربه کرده‏ام؛ آبرنگ، پاستل، گواش، رنگ روغن، اکولین، چسب چوب و دیگر تکنیک‏هاى تصویرسازى.
از کتاب‏هایى که تا به حال تصویرسازى کرده‏اى بگو.
براى دو کتاب «قوى مسافر و دخترک تنها» و «ستاره کوچولو» که متعلق به گروه سنى کودکان بود، تصویرسازى کردم. کار بزرگسال هم طراحى با راپیت براى کتاب «امیرارسلان و فرخ‏لقا» بود.

نگفتى چرا شیفته کار کودک شدى؟

دنیاى کودکان عارى از تظاهر است و صداقت و پاکى میان آنها بى‏نظیر. به نظر من اگر کسى دنیاى کودک را درک نکرده باشد، نمى‏تواند تصویرسازى خاص بزرگسالان را انجام بدهد. اگر هر کسى بتواند دوران کودکى خوبى داشته باشد مطمئناً در بزرگسالى هم موفق است؛ ولى اگر دوران کودکى پر از مشکل باشد، مشکلات روحى بعدى در بزرگسالى نمایان مى‏شود.
من سعى مى‏کنم از روحیات کودکان الهام بگیرم. کارهایم را به بچه‏ها نشان مى‏دهم و از آنها کمک مى‏گیرم. تصویرسازى براى کودک، ذهنى است و بدون الگو و مدل. من از همان بازى بچه‏ها و رفتارشان و روحیات پاکى که دارند الهام گرفتم. از آنجایى که تصویرساز کودک باید حتماً با کودک در ارتباط باشد، با اینکه قبلاً در هنرستان تدریس داشتم، مدتى رفتم به یک پیش‏دبستانى و مدرسه ابتدایى تا بتوانم از بچه‏ها ایده بگیرم. تجربه تدریس در آنجا خیلى برایم جالب بود. اصلاً بچه‏ها شده بودند استاد من، با آن رنگ‏هاى شادشان و نقاشى‏هاى آزادشان که تابع هیچ مرزبندى نبود.
در آن مدت دیدم واقعاً روحیه بچه‏ها با بزرگ‏ترها خیلى تفاوت دارد. از نقاشى آنها مى‏شد فهمید که در خانواده‏اى پرتنش زندگى مى‏کنند یا نه؛ و آیا والدین‏شان از هم جدا شده‏اند یا نه. بچه‏هایى که مادرشان طلاق گرفته بود، پدرهایى خشن و دور از مادرشان مى‏کشیدند و ناخودآگاه از رنگ‏هایى تیره استفاده مى‏کردند.

مرحله تبدیل ایده به تصویر، در کارهاى شما به چه شکل است؟

وقتى ایده‏اى به ذهنم مى‏رسد اول طرح اتودى از آن مى‏زنم و با چند اجرا به یک طرح خوب و دلخواه مى‏رسم. بعد به لابه‏لاى خطوطى که از طریق ناخودآگاه ذهنم روى کاغذ آمده است دقیق مى‏شوم تا به تکنیک اجرا برسم. اگر کار کودک باشد به رنگ و لعاب بیشتر فکر مى‏کنم و اگر کار بزرگسال باشد دستم بازتر است و مى‏شود از تکنیک‏هاى مختلفى استفاده کرد.
در ضمن سعى مى‏کنم در نقاشى‏ها و تصویرسازى‏هاى کتاب‏هایم از اِلمان‏ها و نشانه‏هایى که مربوط به فرهنگ و سنت خودمان است استفاده کنم. ترجیح مى‏دهم به جاى اینکه کاراکتر لباس غربى به تن داشته باشد، لباس روستایى یا سنتى به تنش باشد. فضاسازى اتاق‏ها را هم ساده و روستایى مى‏گیرم تا یک کار فرهنگى هم کرده باشم. دستمال‏هاى ترمه، صندوقچه‏ها، گردسوزها و ... همیشه در کارهایم هست. آرزویم این است که بتوانم به گونه‏اى فرهنگ‏مان را که با فرهنگ غربى آمیخته شده است، حفظ کنم.

خوب سعیده‏جان ارتباطت با دنیاى ادبیات چطور است؟

به مطالعه کتاب‏هاى مستند تاریخى، خیلى علاقه‏مندم. از داستان‏هاى تخیلى خوشم نمى‏آید و دوست دارم چیزى بخوانم که واقعاً استناد تاریخى داشته باشد.
مادرم تا به حال هزار جلد کتاب خوانده است و کلى کتاب به من معرفى کرده که خیلى جالب بوده‏اند. او همیشه کتاب دستش بود و شعر مى‏خواند. مرا هم با حافظ آشنا کرد. به شعر کلاسیک هم بیشتر علاقه دارم تا شعر نو. الان ارتباطم با حافظ و فال حافظ خیلى خوب است و همیشه فال مى‏گیرم و جواب‏هاى خوبى از حافظ مى‏خوانم.

با فیلم و سینما چطورى و چگونه از آنها براى کارهایت الهام مى‏گیرى؟

به سینماى ایران علاقه‏اى ندارم. گذشته‏اش که معلوم‏الحال بود و الان هم که همه سناریوها کلیشه‏اى شده است. به فیلم‏هاى کلاسیک و تاریخ سینما علاقه‏مندم. وقتى فیلم مى‏بینم به زوایاى دوربین توجه مى‏کنم و گاهى زاویه‏هاى جالبى براى نقاشى به ذهنم مى‏رسد. فیلم را طورى که دلم مى‏خواهد تمام مى‏کنم و همین کار موجب جرقه زدن ایده‏هایى در ذهنم مى‏شود.

به غیر از فیلم و کتاب، دیگر سرگرمى‏هایت چیست؟

گاهى مینیاتور و کاریکاتور مى‏کشم. مجسمه‏سازى و نقش برجسته و کارهاى حجمى با سفال را هم دوست دارم و گاهى به آنها مى‏پردازم. براى یک فیلم انیمیشن پنج دقیقه‏اى هم کار طراحى کاراکتر انجام داده و شخصیت‏هاى آن فیلم را نقاشى کرده‏ام. داستان هم مى‏نویسم ولى با اینکه با آرایه‏هاى ادبى کاملاً آشنا هستم هنوز شعرى نگفته‏ام.
هر جا «سعیده» چیزى یادش مى‏رود، مادرش یادآورى مى‏کند که این کارت را نگفتى و بعد خودش اضافه مى‏کند: «سعیده روحیه‏اش خیلى شاد است. تزئینات داخلى خانه ما همگى کار دخترم است. حتى براى شومینه هم یک طرح داد تا درست کنند. روى دیوار باغ دایى‏اش در روستا هم یک نقاشى کوبیسم کار کرده است.
سعیده خیلى خوش‏ذوق است. یک روز خانه نبودم و وقتى برگشتم دیدم روى تمام کابینت‏هاى آشپزخانه را نقاشى کرده است».

خوب خانم خوش‏ذوق! حالا بگو به عنوان یک هنرمند جوان، نظرت در مورد فرهنگ و هنر ما چیست؟

ما باید به عنوان یک هنرمند بتوانیم هنرى را که فرهنگ ما را ساخته است، زنده کنیم و جلوى نابود شدن آن را بگیریم. من به کارهاى اساتید گذشته مثل بهزاد و کمال‏الملک خیلى علاقه دارم، همین طور به کارهاى استاد فرشچیان. دوست دارم کار هنرى پر از ظرافت باشد و واقعگرا. از برخى کارهاى جدید و انتزاعى که هیچ مفهومى ندارد، خوشم نمى‏آید.
به نظرم ما در حال حاضر در دوران انقراض هنر هستیم. هر کس هر گونه خلاقیتى دارد به کار مى‏گیرد و اسمش را مى‏گذارد نوآورى و هنر مدرن. اگر پیکاسو یک سبک جدید آورد، عوضش سبک‏هاى دیگر را کار کرده بود و تجربه کافى و وافى داشت. اما مثلاً یک دانشجوى نقاشى که هنوز در زمینه طراحى و شناخت آناتومى بدن ماهر نشده است، قلم برمى‏دارد و کلى خطوط بى‏ارتباط با هم مى‏کشد و اسمش را مى‏گذارد هنر نو. مثل اینکه بعضى از جوانان بدون اینکه اطلاع کافى از وزن شعر و آرایه‏هاى ادبى داشته باشند شروع مى‏کنند به شعر نو گفتن. هنرمند باید اول تمام سبک‏ها را بشناسد و بعد برود سراغ خلاقیت و نوآورى.

در کارهایت، چند نقاشى مذهبى هم دیدیم.

بله. کارهاى انتزاعى‏ام اکثرشان تم مذهبى دارند و در ارتباط با ائمه هستند. چند کار براى پوستر و روى پرده هم داشتم که نقاشى حضرت ابوالفضل، حضرت زینب(س) و طراحى شام‏غریبان بود. ما مدیون ائمه(ع) هستیم و براى آشنایى بیشتر مردم با آنها باید کارى بکنیم. حتى خودم از اینکه بخواهم در قبال انجام نقاشى‏هاى مذهبى پول بگیرم، احساس پستى مى‏کنم. آدم باید به خاطر اعتقادش کار کند. خود من هر کارى را که با توکل به خدا شروع مى‏کنم، حتماً موفق مى‏شوم. همیشه با توکل بر ائمه به موفقیت مى‏رسم. نمونه‏اش هم در دوران دانشجویى بود. امتحان داشتم، کتاب به‏دست در ماه رمضان رفتم به حرم حضرت معصومه(س)، هم درس مى‏خواندم و هم عزادارى مى‏کردم؛ آخرش هم با رتبه اول از دانشگاه فارغ‏التحصیل شدم.
خوب حالا به عنوان یک دختر موفق، راه موفقیت را براى دیگر دوستانت هم هموار کن.
مدتى که در هنرستان تدریس مى‏کردم، دخترانى که درگیر مسائل عاطفى شده بودند به من مى‏گفتند که خانواده‏هایشان آنها را درک نمى‏کنند. همه چیز را مى‏انداختند تقصیر آنها. اما من معتقدم آدم اگر از لحاظ اعتقادى ریشه‏دار باشد، این ریشه‏ها هیچ وقت با هیچ چیزى کنده نمى‏شود. اگر ریشه قوى باشد تا آخر عمر پابرجا باقى مى‏ماند. اما اگر به چیزى اعتقاد نداشته باشیم، همه چیز مى‏شود تقلیدى و هر دختر جوانى هر روز سریع رنگ عوض مى‏کند و خودش را به رنگ جماعت در مى‏آورد.
اگر دختران جوان یادشان باشد که اعتقادات دینى را از برنامه زندگى خود حذف نکنند و با توجه به اصول، بروند سراغ علم و هنر و بعد به آنها رنگ مذهب هم بزنند، خواهند دید که حتماً در کارشان موفق مى‏شوند.

با توجه به اینکه خانواده خوبى دارى و کلى تشویقت کرده‏اند، نقش خانواده را در این میان چقدر مى‏بینى؟

من به جاى اینکه با دوستانم درد و دل کنم، با مادرم صحبت مى‏کنم. او در هیچ چیزى مرا محدود نمى‏کند. همیشه راهم را به من نشان مى‏دهد و مسیر را برایم روشن مى‏کند.
خانواده باعث مى‏شود که دختر اعتماد به نفس پیدا کند و عقده حقارتش را دنبال خودش نکشد. اگر خانواده جوّ دوستى را در خانه براى دخترشان ایجاد کنند، مسلماً دختران تحت تأثیر کمبود محبت و جبران آن، نمى‏روند سراغ چیزهاى دیگر تا وقت‏شان را تلف کنند.
البته آزادى بى‏قید و شرط هم خوب نیست ولى دور نگه داشتن جوان از اجتماع هم خوب نیست. یک دختر جوان باید شناخت کافى از همه چیز داشته باشد و با توجه به تربیت و رشد خود، استعدادهایش را به جاى صرف کردن در امور باطل، صرف هنرى کند تا با توکل به ائمه اطهار(ع) موفق شود.

ما هم با تشکر از شما و مادر گرامى‏تان، آرزو مى‏کنیم در آینده شاهد موفقیت‏هاى بیشتر شما و دیگر دختران کشورمان باشیم.