فمینیسم از شعار تا واقعیت
محمدمهدى بهداروند
مقدمه
رویکرد اساسى مخالفان انقلاب اسلامى از فاز مبارزه سیاسى به مبارزه فرهنگى، تابع قواعد و منطق رفتارى، سیاسى و امنیتى مختص به خود مىباشد. بىشک به بنبست رسیدن انواع اقدامات در تقابل با انقلاب، تثبیت پایههاى نظام، ماهیت دینى و فرهنگى نظام و همچنین با توجه به اینکه محیط فرهنگى جامعه، احتمالاً عمیقترین، پردامنهترین و بلندمدتترین تأثیر را بر رفتار اکثر اعضاى جامعه مىگذارد، مخالفان را ناگزیر به این رویکرد نموده است.
انواع تهدیدات فرهنگى
تهدیدات فرهنگى دشمن به دو گرایش یا بخش تقسیم مىشوند:
1- بخشى همانند ابتذال اخلاقى، ماهواره، قالبهاى نوشتارى و ... جنبه صورى و ظاهرى دارند و عمدتاً به صورت تظاهرات ضد اخلاقى و فرهنگى ظهور مىنمایند.
2- بخش دیگر همانند تردیدفکنى در مبانى دینى و ارزشى، تخطئه آئین و سنت دینى، لیبرالیزه کردن دین و ... جنبه محتوایى و فکرى دارد. از آنجایى که این نوع تهدید دیریاب، نامحسوس و پیچیده و مخرب مىباشد، ضرورت و اولویت بیشترى براى بررسى و مطالعه پیدا مىکنند. بنابراین، شناخت جریانات رایج فکرى و مکاتب علمى و فلسفى غرب و تأثیر آنها بر فرهنگ خودى از نقطه نظر بررسى تهدیدات فرهنگى یک ضرورت اجتنابناپذیر امنیتى محسوب مىگردد.
بر اساس چنین ضرورتى طرح سلسله مباحثى تحت عنوان «مسئلهشناسى فرهنگى» بایستى در دستور فعالیتهاى فرهنگى و اطلاعرسانى قرار گیرد. هدف از بررسى مسائلى نظیر: «تساهل دینى»، «پلورالیسیم دینى»، «سکولاریسم»، «تهاجم از طریق ترجمه»، «همگرایى تئورىهاى جدید جهانى»، «بررسى
جریانات روشنفکرى»، و ... صرفاً در باب مفهومشناسى نیست، بلکه غرض این است که پایگاهها و خاستگاههاى فکرى جریانهاى تهدیدکننده را مورد تحلیل و بررسى قرار داده تا تبعات و تأثیرات مخرب آن بر فرهنگ خودى، بازنمایى گردد.
در این راستا «فمینیسم» نیز، از سلسله مباحث مسئلهشناسى فرهنگى است که در این نوشتار به آن پرداخته مىشود. اما چرا زنگرایى به این مرحله افراطى رسیده است، به مرحلهاى که در کشورهاى خارجى به صورت جنبشهاى مبارزاتى در برابر ساختار اجتماعى و سیاسى انسجام یافته است و در داخل نیز هر از چندگاه، در محافل مختلف مطرح مىگردد، سؤالى است که پاسخ آن را همان طور که مقام معظم رهبرى فرمودند باید در طول تاریخ جستجو نمود و قطعاً راه حل منطقى و اسلامى براى آن وجود دارد.تعاریف فمینیسم
فمینیسم (Feminism) در معناى لغوى، به طرفدارى از حقوق سیاسى - اجتماعى زن اطلاق مىشود. «روزالینودلمار» یکى از نظریهپردازان فمینیست مىگوید:
«دستکم مىتوان گفت فمینیست کسى است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت، گرفتار تبعیض هستند و نیازهایى مشخص دارند که نادیده و ارضانشده مىماند و لازمه ارضاى این نیازها تغییر اساسى در نظام اجتماعى، اقتصادى و سیاسى است.»
پایه این عقیده در غرب نهاده شد و سپس به سایر نقاط جهان گسترش یافته است. البته امروزه داراى رهیافتهاى مختلفى است و اندیشههاى غربى آن با جهان سوم متفاوت مىباشد.پیشینه تاریخى فمینیسم
ریشههاى فمینیسم به عنوان یک جنبش اجتماعى سیاسى را مىتوان به اواسط قرن نوزدهم و ایجاد باشگاههاى زنان پس از انقلاب فرانسه بازگردانید. در همایش زنانه سنکافالز که در ژوئیه 1848 در آمریکا برگزار شد، اعلامیهاى صادر شد که در بند اول آن که تکمیل اعلامیه حقوق بشر فرانسه به حساب مىآید، به این مسئله توجه مىداد که تمام مردان و زنان مساوى خلق شدهاند.(1)
تقریباً در همین اوان بود که واژه فرانسوى فمینیسم(2) براى اشاره به طرفداران برابرى حق زن و مرد به کار رفت. از آن پس، افرادى چون «آگوست کنت» (1875 - 1798م) و نیز «جان استوارت میل» (1873 - 1806م) در کتاب «کنیزک کردن زنان»(3) دیدگاههاى تساوىطلبانه خود را در چارچوب تفکر اومانیسم مطرح کردند و از موقعیت زنستیزى جامعه و متفکران همعصر خود انتقاد کردند. کتاب «میل» تأثیر بسزایى در شکلگیرى نگرش و خواست فمینیستهاى لیبرال در اواخر قرن نوزدهم داشت.پیشینه فکرى فمینیسم
فمینیسم در متن نحلههاى فکرى، لیبرالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم، متولد گردید و فمینیستها به عنوان نمایندگان تفکر جدید و رادیکال با مقدمات اساسى و بنیادى ایسمهاى موجود همراه شدند و عمده تفاوت و جدایى فمینیستها از یکدیگر نیز ناشى از انتخاب یکى از ایدئولوژىهاى مرسوم است.
مراحل تکاملى جریان فمینیستى
از نظر تاریخى، تکامل جریان فمینیستى به دو مرحله اصلى تقسیم مىشود. مرحله اول از اوایل قرن نوزدهم تا اندکى پس از جنگ جهانى اول یعنى تا سال 1920 است.(4) ویژگى موج اول توجه به دستیابى زنان به حقوق مدنى و سیاسى برابر، به ویژه برخوردارى از حق رأى است. پس از این زمان، جنبشهاى زنانه رو به افول گذاشت و تا پس از جنگ جهانى دوم، تحرک قابل توجهى صورت نگرفت. در طول جنگ جهانى دوم این نظریه که جنگهاى بینالمللى محصول خشونت و روحیات مردانه است و جهان نیازمند روحیات لطیف و انعطافپذیرى است که زنان از آن برخوردارند، ذهن بسیارى از زنان را به خود معطوف داشت و زمینهاى فراهم کرد تا جنبشهاى زنانه زمینه مناسبترى پیدا کند.
با تأسیس سازمان ملل متحد در سال 1945، تدوین اعلامیه جهانى که تمامى آحاد بشریت را مخاطب قرار مىداد، در دستور کار قرار گرفت و در سال 1948 اعلامیه جهانى حقوق بشر که ملهم از قانون حقوق بشر فرانسه بود، به تصویب اعضا رسید. در این اعلامیه، تساوى حقوق زن و مرد با صراحت بیان شده است اما از آنجا که این اعلامیه فاقد ضمانت اجرایى و اعتبار حقوقى بود، معاهدات بینالمللى که جنبه حقوقى داشت و به طور جزیى و مشخص به مباحث زنان مىپرداخت، در دستور کار قرار گرفت؛ از جمله این معاهدات مىتوان به «کنوانسیون حقوق سیاسى زنان» (1952) و «کنوانسیون رضایت براى ازدواج» (1962) اشاره کرد.
موج دوم جریانهاى فمینیستى از دهه 60 آغاز شد. رهبرى این جریان را فمینیستهاى انسانگرا ( FeminismHumanistic) به رهبرى «سیمون دوبوار» (1908م) در دست داشتند که با انتشار کتاب جنس دوم (1949م) زمینهساز شکلگیرى گرایشهاى تند (رادیکال) در جریانهاى فمینیستى شد. فمینیستهاى موج دوم، بر خلاف موج اولىها که خواهان برخوردارى از فرصتهاى برابر بودند، با طرح شعار برابرى کامل زن و مرد در تمامى حوزههاى اجتماعى، روانى و فرهنگى، خواهان انقلابى اساسى در تمامى زوایاى زندگى فردى و اجتماعى شدند. از نظر آنها، فرهنگ با تعریف زنان به عنوان مادر، همسر و موجوداتى زینتى، جنس مؤنث را در محدودیت تاریخى قرار مىدهد و باید براى آرمان برابرى و مقابله با ستمهاى جنسى در تمامى زوایاى پیدا و پنهان جامعه مبارزه کرد. آنان علاوه بر طرح شعار برابرى مطلق، بر آزادى مطلق زنان پاى مىفشردند.
این دوره زمان بازسازى و موفقیت سریع جریانهاى فمینیستى است. البته از دیدگاه فمینیستها موفقیتهاى بسیارى در این تحولات بیست ساله به دست آمده است که نقد و تحلیل این موفقیتهاى ادعایى، مجالى دیگر مىطلبد.(5)نقاط عطف جریان فمینیسم
اما آنچه نقطه عطف فمینیسم به شمار مىآید، خصوصیات مذکر برتر و مؤنث فروتر است و بیشتر برنامهها و تلاشهاى این نحله جدید، باز کردن این دوگانگىهاست و لذا مشخصاً داراى روح برهم زننده هستند و بر این اساس بعضى از فمینیستها، استراتژى مذکّرمدارانه (تشویق زنان به گزینش صفاتى که جامعه به مردان نسبت داده است) و بعضى دیگر استراتژى مؤنّثمدارانه (صفاتى که جامعه به زنان منتسب کرده) را اتخاذ کردهاند و دامنه پراکندگى این استراتژىها تا حد بسیار زیادى تحت تأثیر اهمیت فمینیستها به جنسیت و جنس در معانى جسمى و فرهنگى است.
اهداف شناخت جریان فمینیسم
هدف از شناخت مسئله فمینیسم به عنوان یک مسئله فرهنگى امنیتى احساس خطر افراطىگرى، این پدیده نوظهور در جامعه اسلامى و همچنین، ترویج راه حلهاى غربى در رهایى زن از ستم و تعدى که بر آنها شده است، مىباشد.
امید است که این مباحث در نقد و نظر بتواند در تبیین و بازنمایى اندیشههاى معاند، اغواگر و شبههبرانگیز و نیز اتخاذ اقدامات مؤثر، رهگشا باشد.
بنابراین در تضارب افکار در حوزه تفکرات مذهبى - ملى ایران حضور زن در عرصه سیاست، اجتماع، اقتصاد و ... یکى از جدىترین مباحث اجتماعى، سیاسى و مبارزاتى بوده است و نظرات و دیدگاههاى متفاوتى را نیز به دنبال داشته است.
در برخوردهاى ایدئولوژیکى در قلمرو مذهب در طول تاریخ ایران، حضور و غیاب و کتمان زن به گونهاى افراط و تفریط متجلى شده است و در این راستا افکار متضادى با ضربآهنگهاى شدید و ضعیف ظهور نمودهاند.تاریخ اجتماعى زن در رژیم شاهنشاهى
حضور زن در جامعه سیاه ستمشاهى، حضورى از نوع غربى و شرقى (لیبرالیسم و مارکسیسم) است که همواره مقصد نهایى رهایى او در بعد جاذبههاى جنسى مطرح بوده و توجهى به ابعاد سیاسى - اجتماعى و فکرى زن نشده است، لذا الگویى آمریکایى در فرا روى زن ایران قرار داشت و نیز غیبت تفریطى زن در جامعه کتمان مطلق و اسارت اوست و همواره تلاش بر این بوده است که اسارت زن در نظام مردسالارى را که در ستیز با ارزشهاى اسلامى است، مطابق با ضوابط و معیارهاى اسلامى نشان دهند و نمونه این تلاش را در حاکمیت طالبان بر زنان افغان نظارهگر بودیم. در حالى که در همین زمان اندیشمندان و فرزانگانى در جامعه اسلامى حضور دارند که در پى بیان جایگاه واقعى زن در جامعه اسلامى هستند و حوزه تفکرات خود را به سوى فقدان و عدم حضور شخصیت اجتماعى و سیاسى، علمى زن رهنمود مىنمایند. این اندیشمندان معتقدند که زنان از موقعیت یکسانى با مردان در نظام آفرینش برخوردارند و انجام زمینههاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و علمى در جامعه اسلامى براى آنها مهیا مىباشد. اندیشمندانى چون حضرت امام خمینى(قدسسره)، همواره در این زمینه رهنمودهایى داشتهاند.
واقعیت این است که فمینیسم به معناى «رهایى زنان از اسارت و ظلم» مورد قبول اسلام است و آنجا که نظام مردسالارى از لابهلاى خرافات و موهومات و سنتهاى جاهلیت سر برمىآورد با تحجر و مقدسمآبى، سعى در محدود کردن زنان مىکند، اسلام به مبارزه با آن مىپردازد و اساس برترى را بر تقوا مىگذارد.
امروزه پیامدهاى ناگوار یکسانسازى را در غرب مىتوان به خوبى مشاهده کرد. سیاستهاى بینالمللى با طرح شعار تساوى، زن را از محیط خانه به اجتماع کشانده و او را در موقعیت به ظاهر برابر در محیط کار و دانش صنعت قرار داده است، بىآنکه خانواده و نقش مادرى و همسرى زن مورد توجه قرار گیرد. زنان با نام آزادى، در گرداب فساد و ستم جنسى، استفاده ابزارى و شىءوارگى گرفتار آمده و زنانگى و نقش اصیل و معنوى خویش را به فراموشى سپردهاند. این وضعیت اسفبار زنان در دنیاى مدرن را بهحق، باید بردگى مدرن نامید.
توجه به این پیامدها روشن مىکند که هر چند در بندهایى نظیر کنوانسیون محو تبعیض علیه زنان نگاهى به نقش مادرى و خانواده شده است، اما جهتگیرى سیاستهاى محورى کنوانسیون، مسیرى را مىپیماید که به تزلزل بنیان خانواده و نقش همسرى و مادرى و برهم زدن تناسبات ساختارى ویژه زن و مرد در خانواده منجر خواهد شد.
آزادىهاى جنسى، گسترش فساد و فحشا، تلاش خانوادهها، تکزیستى، خودکشى زنان، تجارت سکس،
همجنسگرایى، سقط جنین، فرزندان نامشروع، مشکلات روحى و روانى و ... از جمله پیامدهاى مهم تفکر اومانیستى و لیبرالیستى حاکم بر غرب و فضاى کنوانسیونها و اسناد بینالمللى است.
در مقابل، فرهنگ اسلامى، که انسان را جز در مسیر بندگى خداوند نمىبیند، بر اساس مصلح نظام بشرى، نقشهاى متنوع و گوناگون را براى هر یک از زن و مرد تعریف نموده است.
همچنین در نظام حقوقى دینى با در نظر گرفتن تفاوتهاى طبیعى زن و مرد و کارکردهاى ویژه هر یک، وظایف و مسئولیتهاى آنها تقسیم و توزیع مىشود. در این نگاه، ارزش واقعى انسانها به در کسب فرصتهاى برابر اجتماعى و خانوادگى، که در پیمودن راه قرب و بندگى و رسیدن به کمال مطلوب است. از این دیدگاه، زن و مرد نه در رقابتى خصمانه، بلکه در فرآیندى مکمل، به ایفاى نقش مىپردازند. بنابراین، اصل تساوى در نظام دینى نه به معناى تشابه و همانندى بلکه به معناى تناسب و تعادل به کار مىرود.(6)نقاط اختلاف و تمایز اسلام و فمینیسم
مهمترین وجه تمایز اسلام و فمینیسم، در ارائه راه حلهاى رهایى و نجات زن است. آنچه فمینیسم غربى تجویز مىکند اساساً مبتنى بر تقسیم ارزشها بر زنانه و مردانه است. در نظر فمینیسم، زن موجودى ستمدیده و ضعیف است و لذا آنچه ارائه مىدهد نوع دیگر از ستمپذیرى زن است.
تبعات منفى فمینیسم غربى
قدر مسلم، ترویج دیدگاههاى فمینیستى با راه حلهاى منتج از مشى غربى آن در جامعه ایران که بستر و زمینه این جریانسازى را نیز برخى از قوانین و عدم تعریف مشخصى از حضور زن در عرصههاى سیاسى، اجتماعى، فکرى و سازماندهى نیروى عظیم او در جامعه اسلامى ایجاد کرده است. تنها زنهاى جامعه را به سمت نوع دیگرى از ستم و از دست دادن حقوق آنها سوق مىدهد و با ترویج این جریان منجر به بىبند و بارى، آزادى مطلق، گسستن نظام خانواده، تهى شدن نقش مقدس مادرى و همسرى و در یک عبارت، نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ غرب مىگردد. این در حالى است که علىرغم شعارهاى پرزرق و برق، جهان غرب، امروزه وضعیت زنان غربزمین، اسفبار گزارش مىشود. به عنوان مثال: پیام یونسکو در شماره 230 (جولاى 1986) از اضمحلال و نابودى بنیان خانواده هستهاى در کشورهاى صنعتى خبر مىدهد. به گفته آندره میشل، خانواده هستهاى در جوامع غربى رفته رفته شکل مىبازد و به نفع خانوادههاى آزاد، شاد و خارج از چارچوب ازدواج، صحنه را خالى مىکند.(7)
«شمار فزایندهاى از مردان و زنان در پى زندگى مشترکى هستند بیرون از مدار ازدواج قراردادى ... مردان و زنان اروپا دیگر حاضر نیستند ازدواج ناشاد را تحمل کنند. در سراسر اروپا، افزایش شمار وصلتهاى غیر رسمى [نامشروع]، کاهش در میزان ازدواج را ترسیم مىکند. تنها در فرانسه، که در این زمینه بسیار عقبتر از کشورهاى اسکاندیناوى است، ده درصد از زوجها (یعنى باید گفت حدود یک میلیون زوج) در دایره این وصلتهاى آزاد با هم زندگى مىکنند. یکى از پیامدهاى این تغییر، افزایش تعداد خانوادههاى تکوالدینى بوده است. خانوادههایى که در آنها فرزندان تنها با یکى از والدین خود - در اکثر موارد با زن (90% در فرانسه، 93% در دانمارک) - زندگى مىکنند. از دیدگاه پارلمان اروپا، خانواده تکوالدینى را باید «واحد خانواده» انگاشت و نباید در مورد آن هیچ گونه تمیز و تبعیضى قائل شد. با افزایش وصلتهاى غیر رسمى، بر تعداد کودکانى هم که بیرون از مدار زناشویى زاده مىشوند، مشخصاً افزوده شده است. در سال 1980، 40% کودکان سوئدى از مادران بىشوهر زاده شدند و این وضع از نظر افکار عمومى کشورى که اصلاحات اجتماعى در آن به سود خانواده تکوالدینى و فرزند او به انجام رسیده، بیش و کم پذیرفتنى است. در فرانسه، میان سالهاى 1986 و 1982 شمار کودکانى که در چنین موقعیتى بودند تا 50% افزایش یافت و مجموعاً به 000/171 تن - یعنى 22% تعداد همه نوزادان - رسید.»
در کنار افزایش نرخ خانوادههاى تکوالدینى، نکته تأملبرانگیز - چنان که میشل به آن اشاره کرد - زندگى فرزندان نامشروع در بیش از 90% موارد با مادران است. این گونه مادران که تقریباً از سوى جامعه، به ویژه والدین و آشنایان خود طرد مىشوند، براى گذران زندگى با مشکلات شدید اقتصادى، فقر و فلاکت مواجهند. روزنامه، ایدرزدایجست که در سپتامبر سال 1996 به ارائه گزارشى از وضعیت فلاکتبار معیشتى این گونه خانوارهاى رو به تزاید پرداخت، در مورد یکى از این خانوادهها نوشت:
«مادر این بچه - که مادام بهانه پدر مىکند - براى تأمین نیازهاى مادى خود و فرزندانش ناچار است که در دو شیفت کامل کار کند که در نتیجه، فرزند وى در مقایسه با مادران دیگر، زمان کمترى را با او سپرى مىکند. این فرزند غیر قانونى در حقیقت، هم از نعمت پدر و هم از نعمت مادر محروم است. این مادر نوجوان با تأسف و تأثر مىگوید: من با این حاملگى نامشروع براى تمام عمر، دخترم را از نعمت پدر محروم کردم و باید تسلىبخش اندوه فراوان این طفل باشم.»
این نشریه در پایان مىنویسد:
«اندوه، پشیمانى، آوارگى، جرم و خیانت، فروپاشى خانواده و عجز و ناتوانى در آیندهنگرى، از نتایج عام سکس در جامعه ایالات متحده آمریکاست.»(8)
به گزارش خبرگزارى فرانسه، یک سوم زنان در نروژ، آمریکا، هلند و زلاندنو مورد سوء استفاده جنسى قرار مىگیرند. و در آمریکا در هر 8 ثانیه، یک زن مورد بدرفتارى قرار مىگیرد و در هر 6 دقیقه به یک زن تجاوز مىشود.
بر اساس تحقیقى که توسط وزارت دادگسترى آمریکا صورت گرفته، هر سال حدود 310 هزار مورد تجاوز یا تلاش براى تجاوز به زنان در آمریکا صورت مىگیرد که این رقم بیش از دو برابر آمارى است که به وسیله پلیس فدرال آمریکا منتشر شده است.
در دهه اخیر، بسیارى از نشریات آمریکایى از نیویورک تایمز گرفته تا نشریات داخلى مرتباً علیه جنبشهاى زنان، مقاله ارائه دادهاند. آنها معتقدند که بسیارى از مشکلات موجود جامعه از جمله مسائل روحى زنان، خودکشى دختران جوان، خشونت علیه زنان، سقط جنین و غیره ناشى از حرکتهاى فمینیستى بوده است.
حدود 000/300 دختر کمتر از 18 سال در ایالات متحده آمریکا درگیر روسپیگرى هستند و معضل سوء استفاده از بچهها در روسپیگرى و مجلات فاسد، یکى از بزرگترین مشکلات امروز آمریکا، اروپا و روسیه است. شبکههاى جهانى عدیدهاى در رابطه با ربودن یا خرید و فروش کودکان و سوء استفادههاى جنسى از آنان وجود دارد و همچنین حربههایى از جمله آلوده کردن آنها به مواد مخدر، انتقال آنها به کشورهاى دیگر و منزوى کردن آنها به لحاظ نداشتن زبان و غیر قانونى بودن حضور آنها در آن کشورها به اعمال خشونت به منظور وادار نمودن آنان به روسپیگرى، به کار گرفته مىشود.
کشورهاى در حال توسعه بخصوص خاور دور شدیداً درگیر معضلات ناشى از سوء استفادههاى جنسى جهان غرب از بچههاى آنان مىباشند، به طورى که طبق آخرین تحقیق به عمل آمده در تایلند در خصوص ایدز، یک سوم بچههاى درگیر روسپیگرى داراى HIV مثبت مىباشند.
توسعه صنعت توریسم در این کشورها، تهاجم فرهنگى و فراتر از آن، گسترش خوى حیوانیت و حقارت را به ارمغان آورده است. در یک مطالعه که وضعیت 160 نفر دستگیر شده در آسیا را در رابطه با سوء استفادههاى جنسى از بچهها در خلال سالهاى 1994 تا 1992 بررسى نمودند، 25% این افراد آمریکایى، 18 درصد آلمانى، 14 درصد استرالیایى، 12% انگلیسى و 6 درصد فرانسوى بودهاند.
طبق آمارهاى ارائهشده در آمریکا در سال 1985، حدود 000/100 مورد تجاوز به کودکان توسط محارم آنان گزارش شده است. همچنین در سال 1986، 1500 کودک به دلیل ضرب و شتم در خانه جان خود را از دست دادند. این آمار، گویاى عدم امنیت خانوادگى و اجتماعى براى زنان و کودکان در جهان غرب است. وقتى حتى کودکان در کانون خانواده که هسته اصلى اجتماع را تشکیل مىدهد همواره در معرض خطر باشند چگونه مىتوان چنین جامعهاى را از الگوى رشد و توسعه اجتماعى قرار داد؟(9)
به گزارش خبرگزارى فرانسه از واشنگتن، بر اساس یک تحقیق، هر سال حدود نیم میلیون مورد تهاجم جنسى علیه زنان در آمریکا صورت مىگیرد. تنها در آمریکا به علت روابط گسترده جنسى در چارچوبهاى خارج از ازدواج، آمار موالید نامشروع به شدت افزایش یافته است. به ادعاى یک پزشک آمریکایى که در یکى از زایشگاههاى این کشور مشغول بوده و در مورد مشکلات محل کار خود مقالهاى نوشته است، در حدود 47% از زایمانهاى تحت نظر وى مربوط به موالید نامشروع بوده است. به ادعاى وى، اکثر موالید مربوط به زنان پایینتر از 20 سال، مربوط به فرزندان نامشروع بوده است ( D. 2991Copeland) افزایش نرخ موالید نامشروع در کشورهاى صنعتى در دهههاى اخیر به قدرى بوده است که رفته رفته به پدیدهاى بهنجار تبدیل شده است. برخى تحقیقات نشانگر آن هستند که از اوایل دهه 1970 به بعد، نگرش مردم آمریکا نسبت به موالید نامشروع در حال تغییر بوده و در سال 1989 تقریباً 43% از مردمى که در مورد موالید نامشروع، مورد سؤال قرار گرفتهاند، موافقت خود را با قانونى شدن آن اعلام کردهاند. (RR.3991Rind)(10) سرنوشت شومى که براى موالید نامشروع در کشورهاى غربى رقم مىخورد، حقیقت تلخ و نگونبار دیگرى است. آنها نوعاً محکوم هستند که در کنار مادر (خانوارهاى تکوالدینى) یا اقوام و بستگان مادر یا در پرورشگاهها زندگى سخت و پرمشقتى را سپرى کنند. اما از این بدتر، عنوان شکننده و تحقیرآمیز «بچههاى نامشروع و سرراهى» است.
ناگفته نماند که موالید نامشروع به سهم خود، عامل بسیارى از بحرانها، ناامنىها و انحرافات در جوامع غربى هستند که فرصت و مجال بررسى آن در این مختصر نیست. دکتر شریعتى در کتاب زن(11) مىنویسد:
«بچههایى که از این باهمبودنهاى طبیعى و جفتهاى سازگار و به هم وفادار واقعى - یعنى کنکوبیناژها - پدید مىآیند، حرامزاده مىباشند و در نظر جامعه مذهبى، بد و مجرم و خیانتکار تلقى مىشوند. اینها که از محبت جامعه و پاکى خانواده، بىنصیب ماندهاند و جامعه همواره به چشم فرزندانِ گناه نگاهشان کرده است. در وجودشان عقدههایى پدید آمده است که با جنایات شگفتانگیز و غیر قابل تصور، از جامعه انتقام مىگیرند. این همه جنایاتى که در همه اروپا و بخصوص آمریکا به وجود مىآید و در جامعهاى عقبمانده و غیر متمدن شبیهاش نیست، به این دلیل است که در جامعهاى این چنین با اینکه تمدن هست، فرهنگ هست، اخلاق و پرورش ذهن و فکر و آزادى فردى و اجتماعى هست؛ چیزى نیز هست که وجود نسل جدید را از عقده پر کند و وادارش کند که به بدترین شکل از جامعه انتقام بگیرد.
جوانى انگلیسى چیزى ساخته بود شبیه تیرکمان بسیار کوچک که زیر تختهاى که در آن سیگار چیده بود و بر روى دست گرفته مىفروخت، نصب کرده بود و در ازدحام خیابانها و سینماها تیرهاى نازک سوزنمانندش را میان جمعیت پرتاب مىکرد که مواد زهرآگین آن کسانى را کور مىکرد و یا مىکشت. پلیس قاتل را نمىتوانست بیابد چون در پى دشمنان مقتول یا مقتولین بود اما قاتل هیچ رابطه و دشمنى با مقتولین نداشت. مىکشت فقط به این دلیل که مقتول، عضو جامعه است و او - قاتل - مطرود جامعه.»(12)
بنابراین با توجه به حرکتهاى آغازین زنان در کشور جهت دستیابى، به قدرت بیشتر در عرصههاى مختلف جامعه اجتماعى، سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و ... که به مرور زمان انسجام بیشترى مىیابد و تبدیل به جنبش اجتماعى مىشود، لازم است ضمن تعریف مشخصى از پایگاه اجتماعى و نقش یا نقشهایى که زنان در جامعه اسلامى مىتوانند ایفا نمایند به تنظیم روابط بین زن و مرد بر اساس عدالت و شریعت اهتمام ورزید و جنبش احقاق حقوق زنان در کشور با کمترین لطمه، ضمن رسیدن به اهداف دینى و انسانى خود بیشترین فرصت را جهت تحکیم و انجام و ثبات امنیت ملى کشور فراهم آورد.پىنوشتها:
1) یان مکنزى و دیگران، مقدمهاى بر ایدئولوژىهاى سیاسى، ص352.
2) Feminism؛ این واژه که با اندکى تغییر در تلفظ، در زبانهاى انگلیسى، فرانسوى و آلمانى به یک معنا به کار مىرود، از ریشه [=Feminin Feminine در فرانسوى و آلمانى] گرفته شده است. خود کلمه Feminin به معناى زن یا جنس مؤنث است که در اصل از ریشه لاتینى Feminaاخذ شده است.
فمینیسم در انگلیسى دو معناى مختلف دارد: نخست، به معناى حضور صفات زنانه در مردان است؛ و دوم، که در اینجا مقصود است، «به نظریهاى گفته مىشود که معتقد به برابرى زنان با مردان از جنبههاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى است.» از اینرو، فمینیسم را در معناى اخیر، در عربى به «نِسویّه» و در فارسى به «زنگرایى»، «زنباورى»، «زنورى» یا «زنانهنگرى» ترجمه کردهاند. البته در همین معناى اخیر، فمینیسم را گاه به «فعالیتهاى سازمانیافته براى احقاق حقوق زنان که در قرن 19 و 20 میلادى شکل گرفت» اطلاق کردهاند. در این گونه موارد، این واژه را باید به «نهضت زنان» یا «نهضت آزادى زنان» ترجمه کرد. ما در این نوشتار به دلایلى از همان واژه اصلى استفاده کردهایم. ر.ک: فرهنگ نشر نو، ص421؛ فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص597؛ نیمه دیگر، ش16 - 15؛ و نیز ر.ک:INTERNATIONAL DICTONARY.WEBSTER,S THIRD NEW
3) این کتاب توسط خسروبیگى به فارسى برگردانده شده و از سوى نشر بانو منتشر شده است.
4) یان مکنزى» و دیگران مقدمهاى بر ایدئولوژىهاى سیاسى، ص351.
5) درآمدى بر شخصیت زن در اسلام، صص98 - 97.
6) مجموعه مقالات دفاع از حقوق زنان، ما و نظام بینالمللى، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، ص7، 1365.
7) میشل از نظریهپردازان برجسته فمینیستى است که «مدیریت مرکز ملى تحقیقات علمى فرانسه» را در کارنامه اجرایى خود دارد. وى در این مرکز یک گروه مطالعاتى در زمینه نقش جنسیت، پیدایش خانواده و انسان بنیان کرد. از جمله آثار بسیارى که از او منتشر شده است مىتوان از جامعهشناسى خانواده و ازدواج، انتشارات دانشگاهى فرانسه 1986 و فمینیسم (PUF، 1986) یاد کرد.
8) دفاع از حقوق زنان، ما و نظام و بینالملل، صص69 - 68.
9) کتاب نقد، ش12، پاییز 78، حقوق زن، صص73 - 72.
10) براى اطلاعات بیشتر ر.ک: سیماى زن در جهان - آمریکا، ص40 - 34.
11) دکتر على شریعتى، زن، صص56 - 55.
12) دفاع از حقوق زنان، ما و نظام بینالملل، صص67 - 66.