فمینیسم از شعار تا واقعیت‏

محمدمهدى بهداروند

مقدمه‏

رویکرد اساسى مخالفان انقلاب اسلامى از فاز مبارزه سیاسى به مبارزه فرهنگى، تابع قواعد و منطق رفتارى، سیاسى و امنیتى مختص به خود مى‏باشد. بى‏شک به بن‏بست رسیدن انواع اقدامات در تقابل با انقلاب، تثبیت پایه‏هاى نظام، ماهیت دینى و فرهنگى نظام و همچنین با توجه به اینکه محیط فرهنگى جامعه، احتمالاً عمیق‏ترین، پردامنه‏ترین و بلندمدت‏ترین تأثیر را بر رفتار اکثر اعضاى جامعه مى‏گذارد، مخالفان را ناگزیر به این رویکرد نموده است.

انواع تهدیدات فرهنگى‏

تهدیدات فرهنگى دشمن به دو گرایش یا بخش تقسیم مى‏شوند:
1- بخشى همانند ابتذال اخلاقى، ماهواره، قالب‏هاى نوشتارى و ... جنبه صورى و ظاهرى دارند و عمدتاً به صورت تظاهرات ضد اخلاقى و فرهنگى ظهور مى‏نمایند.
2- بخش دیگر همانند تردیدفکنى در مبانى دینى و ارزشى، تخطئه آئین و سنت دینى، لیبرالیزه کردن دین و ... جنبه محتوایى و فکرى دارد. از آنجایى که این نوع تهدید دیریاب، نامحسوس و پیچیده و مخرب مى‏باشد، ضرورت و اولویت بیشترى براى بررسى و مطالعه پیدا مى‏کنند. بنابراین، شناخت جریانات رایج فکرى و مکاتب علمى و فلسفى غرب و تأثیر آنها بر فرهنگ خودى از نقطه نظر بررسى تهدیدات فرهنگى یک ضرورت اجتناب‏ناپذیر امنیتى محسوب مى‏گردد.
بر اساس چنین ضرورتى طرح سلسله مباحثى تحت عنوان «مسئله‏شناسى فرهنگى» بایستى در دستور فعالیت‏هاى فرهنگى و اطلاع‏رسانى قرار گیرد. هدف از بررسى مسائلى نظیر: «تساهل دینى»، «پلورالیسیم دینى»، «سکولاریسم»، «تهاجم از طریق ترجمه»، «همگرایى تئورى‏هاى جدید جهانى»، «بررسى
جریانات روشنفکرى»، و ... صرفاً در باب مفهوم‏شناسى نیست، بلکه غرض این است که پایگاهها و خاستگاههاى فکرى جریان‏هاى تهدیدکننده را مورد تحلیل و بررسى قرار داده تا تبعات و تأثیرات مخرب آن بر فرهنگ خودى، بازنمایى گردد.
در این راستا «فمینیسم» نیز، از سلسله مباحث مسئله‏شناسى فرهنگى است که در این نوشتار به آن پرداخته مى‏شود. اما چرا زن‏گرایى به این مرحله افراطى رسیده است، به مرحله‏اى که در کشورهاى خارجى به صورت جنبش‏هاى مبارزاتى در برابر ساختار اجتماعى و سیاسى انسجام یافته است و در داخل نیز هر از چندگاه، در محافل مختلف مطرح مى‏گردد، سؤالى است که پاسخ آن را همان طور که مقام معظم رهبرى فرمودند باید در طول تاریخ جستجو نمود و قطعاً راه حل منطقى و اسلامى براى آن وجود دارد.

تعاریف فمینیسم‏

فمینیسم (Feminism) در معناى لغوى، به طرفدارى از حقوق سیاسى - اجتماعى زن اطلاق مى‏شود. «روزالینودلمار» یکى از نظریه‏پردازان فمینیست مى‏گوید:
«دست‏کم مى‏توان گفت فمینیست کسى است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت، گرفتار تبعیض هستند و نیازهایى مشخص دارند که نادیده و ارضانشده مى‏ماند و لازمه ارضاى این نیازها تغییر اساسى در نظام اجتماعى، اقتصادى و سیاسى است.»
پایه این عقیده در غرب نهاده شد و سپس به سایر نقاط جهان گسترش یافته است. البته امروزه داراى رهیافت‏هاى مختلفى است و اندیشه‏هاى غربى آن با جهان سوم متفاوت مى‏باشد.

پیشینه تاریخى فمینیسم‏

ریشه‏هاى فمینیسم به عنوان یک جنبش اجتماعى سیاسى را مى‏توان به اواسط قرن نوزدهم و ایجاد باشگاههاى زنان پس از انقلاب فرانسه بازگردانید. در همایش زنانه سنکافالز که در ژوئیه 1848 در آمریکا برگزار شد، اعلامیه‏اى صادر شد که در بند اول آن که تکمیل اعلامیه حقوق بشر فرانسه به حساب مى‏آید، به این مسئله توجه مى‏داد که تمام مردان و زنان مساوى خلق شده‏اند.(1)
تقریباً در همین اوان بود که واژه فرانسوى فمینیسم(2) براى اشاره به طرفداران برابرى حق زن و مرد به کار رفت. از آن پس، افرادى چون «آگوست کنت» (1875 - 1798م) و نیز «جان استوارت میل» (1873 - 1806م) در کتاب «کنیزک کردن زنان»(3) دیدگاههاى تساوى‏طلبانه خود را در چارچوب تفکر اومانیسم مطرح کردند و از موقعیت زن‏ستیزى جامعه و متفکران هم‏عصر خود انتقاد کردند. کتاب «میل» تأثیر بسزایى در شکل‏گیرى نگرش و خواست فمینیست‏هاى لیبرال در اواخر قرن نوزدهم داشت.

پیشینه فکرى فمینیسم‏

فمینیسم در متن نحله‏هاى فکرى، لیبرالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم، متولد گردید و فمینیست‏ها به عنوان نمایندگان تفکر جدید و رادیکال با مقدمات اساسى و بنیادى ایسم‏هاى موجود همراه شدند و عمده تفاوت و جدایى فمینیست‏ها از یکدیگر نیز ناشى از انتخاب یکى از ایدئولوژى‏هاى مرسوم است.

مراحل تکاملى جریان فمینیستى‏

از نظر تاریخى، تکامل جریان فمینیستى به دو مرحله اصلى تقسیم مى‏شود. مرحله اول از اوایل قرن نوزدهم تا اندکى پس از جنگ جهانى اول یعنى تا سال 1920 است.(4) ویژگى موج اول توجه به دستیابى زنان به حقوق مدنى و سیاسى برابر، به ویژه برخوردارى از حق رأى است. پس از این زمان، جنبش‏هاى زنانه رو به افول گذاشت و تا پس از جنگ جهانى دوم، تحرک قابل توجهى صورت نگرفت. در طول جنگ جهانى دوم این نظریه که جنگ‏هاى بین‏المللى محصول خشونت و روحیات مردانه است و جهان نیازمند روحیات لطیف و انعطاف‏پذیرى است که زنان از آن برخوردارند، ذهن بسیارى از زنان را به خود معطوف داشت و زمینه‏اى فراهم کرد تا جنبش‏هاى زنانه زمینه مناسب‏ترى پیدا کند.
با تأسیس سازمان ملل متحد در سال 1945، تدوین اعلامیه جهانى که تمامى آحاد بشریت را مخاطب قرار مى‏داد، در دستور کار قرار گرفت و در سال 1948 اعلامیه جهانى حقوق بشر که ملهم از قانون حقوق بشر فرانسه بود، به تصویب اعضا رسید. در این اعلامیه، تساوى حقوق زن و مرد با صراحت بیان شده است اما از آنجا که این اعلامیه فاقد ضمانت اجرایى و اعتبار حقوقى بود، معاهدات بین‏المللى که جنبه حقوقى داشت و به طور جزیى و مشخص به مباحث زنان مى‏پرداخت، در دستور کار قرار گرفت؛ از جمله این معاهدات مى‏توان به «کنوانسیون حقوق سیاسى زنان» (1952) و «کنوانسیون رضایت براى ازدواج» (1962) اشاره کرد.
موج دوم جریان‏هاى فمینیستى از دهه 60 آغاز شد. رهبرى این جریان را فمینیست‏هاى انسان‏گرا ( FeminismHumanistic) به رهبرى «سیمون دوبوار» (1908م) در دست داشتند که با انتشار کتاب جنس دوم (1949م) زمینه‏ساز شکل‏گیرى گرایش‏هاى تند (رادیکال) در جریان‏هاى فمینیستى شد. فمینیست‏هاى موج دوم، بر خلاف موج اولى‏ها که خواهان برخوردارى از فرصت‏هاى برابر بودند، با طرح شعار برابرى کامل زن و مرد در تمامى حوزه‏هاى اجتماعى، روانى و فرهنگى، خواهان انقلابى اساسى در تمامى زوایاى زندگى فردى و اجتماعى شدند. از نظر آنها، فرهنگ با تعریف زنان به عنوان مادر، همسر و موجوداتى زینتى، جنس مؤنث را در محدودیت تاریخى قرار مى‏دهد و باید براى آرمان برابرى و مقابله با ستم‏هاى جنسى در تمامى زوایاى پیدا و پنهان جامعه مبارزه کرد. آنان علاوه بر طرح شعار برابرى مطلق، بر آزادى مطلق زنان پاى مى‏فشردند.
این دوره زمان بازسازى و موفقیت سریع جریان‏هاى فمینیستى است. البته از دیدگاه فمینیست‏ها موفقیت‏هاى بسیارى در این تحولات بیست ساله به دست آمده است که نقد و تحلیل این موفقیت‏هاى ادعایى، مجالى دیگر مى‏طلبد.(5)

نقاط عطف جریان فمینیسم‏

اما آنچه نقطه عطف فمینیسم به شمار مى‏آید، خصوصیات مذکر برتر و مؤنث فروتر است و بیشتر برنامه‏ها و تلاش‏هاى این نحله جدید، باز کردن این دوگانگى‏هاست و لذا مشخصاً داراى روح برهم زننده هستند و بر این اساس بعضى از فمینیست‏ها، استراتژى مذکّرمدارانه (تشویق زنان به گزینش صفاتى که جامعه به مردان نسبت داده است) و بعضى دیگر استراتژى مؤنّث‏مدارانه (صفاتى که جامعه به زنان منتسب کرده) را اتخاذ کرده‏اند و دامنه پراکندگى این استراتژى‏ها تا حد بسیار زیادى تحت تأثیر اهمیت فمینیست‏ها به جنسیت و جنس در معانى جسمى و فرهنگى است.

اهداف شناخت جریان فمینیسم‏

هدف از شناخت مسئله فمینیسم به عنوان یک مسئله فرهنگى امنیتى احساس خطر افراطى‏گرى، این پدیده نوظهور در جامعه اسلامى و همچنین، ترویج راه حل‏هاى غربى در رهایى زن از ستم و تعدى که بر آنها شده است، مى‏باشد.
امید است که این مباحث در نقد و نظر بتواند در تبیین و بازنمایى اندیشه‏هاى معاند، اغواگر و شبهه‏برانگیز و نیز اتخاذ اقدامات مؤثر، رهگشا باشد.
بنابراین در تضارب افکار در حوزه تفکرات مذهبى - ملى ایران حضور زن در عرصه سیاست، اجتماع، اقتصاد و ... یکى از جدى‏ترین مباحث اجتماعى، سیاسى و مبارزاتى بوده است و نظرات و دیدگاههاى متفاوتى را نیز به دنبال داشته است.
در برخوردهاى ایدئولوژیکى در قلمرو مذهب در طول تاریخ ایران، حضور و غیاب و کتمان زن به گونه‏اى افراط و تفریط متجلى شده است و در این راستا افکار متضادى با ضرب‏آهنگ‏هاى شدید و ضعیف ظهور نموده‏اند.

تاریخ اجتماعى زن در رژیم شاهنشاهى‏

حضور زن در جامعه سیاه ستمشاهى، حضورى از نوع غربى و شرقى (لیبرالیسم و مارکسیسم) است که همواره مقصد نهایى رهایى او در بعد جاذبه‏هاى جنسى مطرح بوده و توجهى به ابعاد سیاسى - اجتماعى و فکرى زن نشده است، لذا الگویى آمریکایى در فرا روى زن ایران قرار داشت و نیز غیبت تفریطى زن در جامعه کتمان مطلق و اسارت اوست و همواره تلاش بر این بوده است که اسارت زن در نظام مردسالارى را که در ستیز با ارزش‏هاى اسلامى است، مطابق با ضوابط و معیارهاى اسلامى نشان دهند و نمونه این تلاش را در حاکمیت طالبان بر زنان افغان نظاره‏گر بودیم. در حالى که در همین زمان اندیشمندان و فرزانگانى در جامعه اسلامى حضور دارند که در پى بیان جایگاه واقعى زن در جامعه اسلامى هستند و حوزه تفکرات خود را به سوى فقدان و عدم حضور شخصیت اجتماعى و سیاسى، علمى زن رهنمود مى‏نمایند. این اندیشمندان معتقدند که زنان از موقعیت یکسانى با مردان در نظام آفرینش برخوردارند و انجام زمینه‏هاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و علمى در جامعه اسلامى براى آنها مهیا مى‏باشد. اندیشمندانى چون حضرت امام خمینى(قدس‏سره)، همواره در این زمینه رهنمودهایى داشته‏اند.
واقعیت این است که فمینیسم به معناى «رهایى زنان از اسارت و ظلم» مورد قبول  اسلام است و آنجا که نظام مردسالارى از لابه‏لاى خرافات و موهومات و سنت‏هاى جاهلیت سر برمى‏آورد با تحجر و مقدس‏مآبى، سعى در محدود کردن زنان مى‏کند، اسلام به مبارزه با آن مى‏پردازد و اساس برترى را بر تقوا مى‏گذارد.
امروزه پیامدهاى ناگوار یکسان‏سازى را در غرب مى‏توان به خوبى مشاهده کرد. سیاست‏هاى بین‏المللى با طرح شعار تساوى، زن را از محیط خانه به اجتماع کشانده و او را در موقعیت به ظاهر برابر در محیط کار و دانش صنعت قرار داده است، بى‏آنکه خانواده و نقش مادرى و همسرى زن مورد توجه قرار گیرد. زنان با نام آزادى، در گرداب فساد و ستم جنسى، استفاده ابزارى و شى‏ءوارگى گرفتار آمده و زنانگى و نقش اصیل و معنوى خویش را به فراموشى سپرده‏اند. این وضعیت اسف‏بار زنان در دنیاى مدرن را به‏حق، باید بردگى مدرن نامید.
توجه به این پیامدها روشن مى‏کند که هر چند در بندهایى نظیر کنوانسیون محو تبعیض علیه زنان نگاهى به نقش مادرى و خانواده شده است، اما جهت‏گیرى سیاست‏هاى محورى کنوانسیون، مسیرى را مى‏پیماید که به تزلزل بنیان خانواده و نقش همسرى و مادرى و برهم زدن تناسبات ساختارى ویژه زن و مرد در خانواده منجر خواهد شد.
آزادى‏هاى جنسى، گسترش فساد و فحشا، تلاش خانواده‏ها، تک‏زیستى، خودکشى زنان، تجارت سکس،
هم‏جنس‏گرایى، سقط جنین، فرزندان نامشروع، مشکلات روحى و روانى و ... از جمله پیامدهاى مهم تفکر اومانیستى و لیبرالیستى حاکم بر غرب و فضاى کنوانسیون‏ها و اسناد بین‏المللى است.
در مقابل، فرهنگ اسلامى، که انسان را جز در مسیر بندگى خداوند نمى‏بیند، بر اساس مصلح نظام بشرى، نقش‏هاى متنوع و گوناگون را براى هر یک از زن و مرد تعریف نموده است.
همچنین در نظام حقوقى دینى با در نظر گرفتن تفاوت‏هاى طبیعى زن و مرد و کارکردهاى ویژه هر یک، وظایف و مسئولیت‏هاى آنها تقسیم و توزیع مى‏شود. در این نگاه، ارزش واقعى انسان‏ها به در کسب فرصت‏هاى برابر اجتماعى و خانوادگى، که در پیمودن راه قرب و بندگى و رسیدن به کمال مطلوب است. از این دیدگاه، زن و مرد نه در رقابتى خصمانه، بلکه در فرآیندى مکمل، به ایفاى نقش مى‏پردازند. بنابراین، اصل تساوى در نظام دینى نه به معناى تشابه و همانندى بلکه به معناى تناسب و تعادل به کار مى‏رود.(6)

نقاط اختلاف و تمایز اسلام و فمینیسم‏

مهم‏ترین وجه تمایز اسلام و فمینیسم، در ارائه راه حل‏هاى رهایى و نجات زن است. آنچه فمینیسم غربى تجویز مى‏کند اساساً مبتنى بر تقسیم ارزش‏ها بر زنانه و مردانه است. در نظر فمینیسم، زن موجودى ستمدیده و ضعیف است و لذا آنچه ارائه مى‏دهد نوع دیگر از ستم‏پذیرى زن است.

تبعات منفى فمینیسم غربى‏

قدر مسلم، ترویج دیدگاههاى فمینیستى با راه حل‏هاى منتج از مشى غربى آن در جامعه ایران که بستر و زمینه این جریان‏سازى را نیز برخى از قوانین و عدم تعریف مشخصى از حضور زن در عرصه‏هاى سیاسى، اجتماعى، فکرى و سازماندهى نیروى عظیم او در جامعه اسلامى ایجاد کرده است. تنها زن‏هاى جامعه را به سمت نوع دیگرى از ستم و از دست دادن حقوق آنها سوق مى‏دهد و با ترویج این جریان منجر به بى‏بند و بارى، آزادى مطلق، گسستن نظام خانواده، تهى شدن نقش مقدس مادرى و همسرى و در یک عبارت، نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ غرب مى‏گردد. این در حالى است که على‏رغم شعارهاى پرزرق و برق، جهان غرب، امروزه وضعیت زنان غرب‏زمین، اسف‏بار گزارش مى‏شود. به عنوان مثال: پیام یونسکو در شماره 230 (جولاى 1986) از اضمحلال و نابودى بنیان خانواده هسته‏اى در کشورهاى صنعتى خبر مى‏دهد. به گفته آندره میشل، خانواده هسته‏اى در جوامع غربى رفته رفته شکل مى‏بازد و به نفع خانواده‏هاى آزاد، شاد و خارج از چارچوب ازدواج، صحنه را خالى مى‏کند.(7)
«شمار فزاینده‏اى از مردان و زنان در پى زندگى مشترکى هستند بیرون از مدار ازدواج قراردادى ... مردان و زنان اروپا دیگر حاضر نیستند ازدواج ناشاد را تحمل کنند. در سراسر اروپا، افزایش شمار وصلت‏هاى غیر رسمى [نامشروع‏]، کاهش در میزان ازدواج را ترسیم مى‏کند. تنها در فرانسه، که در این زمینه بسیار عقب‏تر از کشورهاى اسکاندیناوى است، ده درصد از زوج‏ها (یعنى باید گفت حدود یک میلیون زوج) در دایره این وصلت‏هاى آزاد با هم زندگى مى‏کنند. یکى از پیامدهاى این تغییر، افزایش تعداد خانواده‏هاى تک‏والدینى بوده است. خانواده‏هایى که در آنها فرزندان تنها با یکى از والدین خود - در اکثر موارد با زن (90% در فرانسه، 93% در دانمارک) - زندگى مى‏کنند. از دیدگاه پارلمان اروپا، خانواده تک‏والدینى را باید «واحد خانواده» انگاشت و نباید در مورد آن هیچ گونه تمیز و تبعیضى قائل شد. با افزایش وصلت‏هاى غیر رسمى، بر تعداد کودکانى هم که بیرون از مدار زناشویى زاده مى‏شوند، مشخصاً افزوده شده است. در سال 1980، 40% کودکان سوئدى از مادران بى‏شوهر زاده شدند و این وضع از نظر افکار عمومى کشورى که اصلاحات اجتماعى در آن به سود خانواده تک‏والدینى و فرزند او به انجام رسیده، بیش و کم پذیرفتنى است. در فرانسه، میان سال‏هاى 1986 و 1982 شمار کودکانى که در چنین موقعیتى بودند تا 50% افزایش یافت و مجموعاً به 000/171 تن - یعنى 22% تعداد همه نوزادان - رسید.»
در کنار افزایش نرخ خانواده‏هاى تک‏والدینى، نکته تأمل‏برانگیز - چنان که میشل به آن اشاره کرد - زندگى فرزندان نامشروع در بیش از 90% موارد با مادران است. این گونه مادران که تقریباً از سوى جامعه، به ویژه والدین و آشنایان خود طرد مى‏شوند، براى گذران زندگى با مشکلات شدید اقتصادى، فقر و فلاکت مواجهند. روزنامه، ایدرزدایجست که در سپتامبر سال 1996 به ارائه گزارشى از وضعیت فلاکت‏بار معیشتى این گونه خانوارهاى رو به تزاید پرداخت، در مورد یکى از این خانواده‏ها نوشت:
«مادر این بچه - که مادام بهانه پدر مى‏کند - براى تأمین نیازهاى مادى خود و فرزندانش ناچار است که در دو شیفت کامل کار کند که در نتیجه، فرزند وى در مقایسه با مادران دیگر، زمان کمترى را با او سپرى مى‏کند. این فرزند غیر قانونى در حقیقت، هم از نعمت پدر و هم از نعمت مادر محروم است. این مادر نوجوان با تأسف و تأثر مى‏گوید: من با این حاملگى نامشروع براى تمام عمر، دخترم را از نعمت پدر محروم کردم و باید تسلى‏بخش اندوه فراوان این طفل باشم.»

این نشریه در پایان مى‏نویسد:
«اندوه، پشیمانى، آوارگى، جرم و خیانت، فروپاشى خانواده و عجز و ناتوانى در آینده‏نگرى، از نتایج عام سکس در جامعه ایالات متحده آمریکاست.»(8)

به گزارش خبرگزارى فرانسه، یک سوم زنان در نروژ، آمریکا، هلند و زلاندنو مورد سوء استفاده جنسى قرار مى‏گیرند. و در آمریکا در هر 8 ثانیه، یک زن مورد بدرفتارى قرار مى‏گیرد و در هر 6 دقیقه به یک زن تجاوز مى‏شود.
بر اساس تحقیقى که توسط وزارت دادگسترى آمریکا صورت گرفته، هر سال حدود 310 هزار مورد تجاوز یا تلاش براى تجاوز به زنان در آمریکا صورت مى‏گیرد که این رقم بیش از دو برابر آمارى است که به وسیله پلیس فدرال آمریکا منتشر شده است.
در دهه اخیر، بسیارى از نشریات آمریکایى از نیویورک تایمز گرفته تا نشریات داخلى مرتباً علیه جنبش‏هاى زنان، مقاله ارائه داده‏اند. آنها معتقدند که بسیارى از مشکلات موجود جامعه از جمله مسائل روحى زنان، خودکشى دختران جوان، خشونت علیه زنان، سقط جنین و غیره ناشى از حرکت‏هاى فمینیستى بوده است.
حدود 000/300 دختر کمتر از 18 سال در ایالات متحده آمریکا درگیر روسپیگرى هستند و معضل سوء استفاده از بچه‏ها در روسپیگرى و مجلات فاسد، یکى از بزرگ‏ترین مشکلات امروز آمریکا، اروپا و روسیه است. شبکه‏هاى جهانى عدیده‏اى در رابطه با ربودن یا خرید و فروش کودکان و سوء استفاده‏هاى جنسى از آنان وجود دارد و همچنین حربه‏هایى از جمله آلوده کردن آنها به مواد مخدر، انتقال آنها به کشورهاى دیگر و منزوى کردن آنها به لحاظ نداشتن زبان و غیر قانونى بودن حضور آنها در آن کشورها به اعمال خشونت به منظور وادار نمودن آنان به روسپیگرى، به کار گرفته مى‏شود.
کشورهاى در حال توسعه بخصوص خاور دور شدیداً درگیر معضلات ناشى از سوء استفاده‏هاى جنسى جهان غرب از بچه‏هاى آنان مى‏باشند، به طورى که طبق آخرین تحقیق به عمل آمده در تایلند در خصوص ایدز، یک سوم بچه‏هاى درگیر روسپیگرى داراى HIV مثبت مى‏باشند.
توسعه صنعت توریسم در این کشورها، تهاجم فرهنگى و فراتر از آن، گسترش خوى حیوانیت و حقارت را به ارمغان آورده است. در یک مطالعه که وضعیت 160 نفر دستگیر شده در آسیا را در رابطه با سوء استفاده‏هاى جنسى از بچه‏ها در خلال سال‏هاى 1994 تا 1992 بررسى نمودند، 25% این افراد آمریکایى، 18 درصد آلمانى، 14 درصد استرالیایى، 12% انگلیسى و 6 درصد فرانسوى بوده‏اند.
طبق آمارهاى ارائه‏شده در آمریکا در سال 1985، حدود 000/100 مورد تجاوز به کودکان توسط محارم آنان گزارش شده است. همچنین در سال 1986، 1500 کودک به دلیل ضرب و شتم در خانه جان خود را از دست دادند. این آمار، گویاى عدم امنیت خانوادگى و اجتماعى براى زنان و کودکان در جهان غرب است. وقتى حتى کودکان در کانون خانواده که هسته اصلى اجتماع را تشکیل مى‏دهد همواره در معرض خطر باشند چگونه مى‏توان چنین جامعه‏اى را از الگوى رشد و توسعه اجتماعى قرار داد؟(9)
به گزارش خبرگزارى فرانسه از واشنگتن، بر اساس یک تحقیق، هر سال حدود نیم میلیون مورد تهاجم جنسى علیه زنان در آمریکا صورت مى‏گیرد. تنها در آمریکا به علت روابط گسترده جنسى در چارچوب‏هاى خارج از ازدواج، آمار موالید نامشروع به شدت افزایش یافته است. به ادعاى یک پزشک آمریکایى که در یکى از زایشگاههاى این کشور مشغول بوده و در مورد مشکلات محل کار خود مقاله‏اى نوشته است، در حدود 47% از زایمان‏هاى تحت نظر وى مربوط به موالید نامشروع بوده است. به ادعاى وى، اکثر موالید مربوط به زنان پایین‏تر از 20 سال، مربوط به فرزندان نامشروع بوده است ( D. 2991Copeland) افزایش نرخ موالید نامشروع در کشورهاى صنعتى در دهه‏هاى اخیر به قدرى بوده است که رفته رفته به پدیده‏اى بهنجار تبدیل شده است. برخى تحقیقات نشانگر آن هستند که از اوایل دهه 1970 به بعد، نگرش مردم آمریکا نسبت به موالید نامشروع در حال تغییر بوده و در سال 1989 تقریباً 43% از مردمى که در مورد موالید نامشروع، مورد سؤال قرار گرفته‏اند، موافقت خود را با قانونى شدن آن اعلام کرده‏اند. (RR.3991Rind)(10) سرنوشت شومى که براى موالید نامشروع در کشورهاى غربى رقم مى‏خورد، حقیقت تلخ و نگون‏بار دیگرى است. آنها نوعاً محکوم هستند که در کنار مادر (خانوارهاى تک‏والدینى) یا اقوام و بستگان مادر یا در پرورشگاهها زندگى سخت و پرمشقتى را سپرى کنند. اما از این بدتر، عنوان شکننده و تحقیرآمیز «بچه‏هاى نامشروع و سرراهى» است.
ناگفته نماند که موالید نامشروع به سهم خود، عامل بسیارى از بحران‏ها، ناامنى‏ها و انحرافات در جوامع غربى هستند که فرصت و مجال بررسى آن در این مختصر نیست. دکتر شریعتى در کتاب زن(11) مى‏نویسد:
«بچه‏هایى که از این باهم‏بودن‏هاى طبیعى و جفت‏هاى سازگار و به هم وفادار واقعى - یعنى کنکوبیناژها - پدید مى‏آیند، حرام‏زاده مى‏باشند و در نظر جامعه مذهبى، بد و مجرم و خیانتکار تلقى مى‏شوند. اینها که از محبت جامعه و پاکى خانواده، بى‏نصیب مانده‏اند و جامعه همواره به چشم فرزندانِ گناه نگاهشان کرده است. در وجودشان عقده‏هایى پدید آمده است که با جنایات شگفت‏انگیز و غیر قابل تصور، از جامعه انتقام مى‏گیرند. این همه جنایاتى که در همه اروپا و بخصوص آمریکا به وجود مى‏آید و در جامعه‏اى عقب‏مانده و غیر متمدن شبیه‏اش نیست، به این دلیل است که در جامعه‏اى این چنین با اینکه تمدن هست، فرهنگ هست، اخلاق و پرورش ذهن و فکر و آزادى فردى و اجتماعى هست؛ چیزى نیز هست که وجود نسل جدید را از عقده پر کند و وادارش کند که به بدترین شکل از جامعه انتقام بگیرد.
جوانى انگلیسى چیزى ساخته بود شبیه تیرکمان بسیار کوچک که زیر تخته‏اى که در آن سیگار چیده بود و بر روى دست گرفته مى‏فروخت، نصب کرده بود و در ازدحام خیابان‏ها و سینماها تیرهاى نازک سوزن‏مانندش را میان جمعیت پرتاب مى‏کرد که مواد زهرآگین آن کسانى را کور مى‏کرد و یا مى‏کشت. پلیس قاتل را نمى‏توانست بیابد چون در پى دشمنان مقتول یا مقتولین بود اما قاتل هیچ رابطه و دشمنى با مقتولین نداشت. مى‏کشت فقط به این دلیل که مقتول، عضو جامعه است و او - قاتل - مطرود جامعه.»(12)
بنابراین با توجه به حرکت‏هاى آغازین زنان در کشور جهت دستیابى، به قدرت بیشتر در عرصه‏هاى مختلف جامعه اجتماعى، سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و ... که به مرور زمان انسجام بیشترى مى‏یابد و تبدیل به جنبش اجتماعى مى‏شود، لازم است ضمن تعریف مشخصى از پایگاه اجتماعى و نقش یا نقش‏هایى که زنان در جامعه اسلامى مى‏توانند ایفا نمایند به تنظیم روابط بین زن و مرد بر اساس عدالت و شریعت اهتمام ورزید و جنبش احقاق حقوق زنان در کشور با کمترین لطمه، ضمن رسیدن به اهداف دینى و انسانى خود بیشترین فرصت را جهت تحکیم و انجام و ثبات امنیت ملى کشور فراهم آورد.

پى‏نوشتها:
1) یان مکنزى و دیگران، مقدمه‏اى بر ایدئولوژى‏هاى سیاسى، ص‏352.
2) Feminism؛ این واژه که با اندکى تغییر در تلفظ، در زبان‏هاى انگلیسى، فرانسوى و آلمانى به یک معنا به کار مى‏رود، از ریشه [=Feminin Feminine در فرانسوى و آلمانى‏] گرفته شده است. خود کلمه Feminin به معناى زن یا جنس مؤنث است که در اصل از ریشه لاتینى Feminaاخذ شده است.
فمینیسم در انگلیسى دو معناى مختلف دارد: نخست، به معناى حضور صفات زنانه در مردان است؛ و دوم، که در اینجا مقصود است، «به نظریه‏اى گفته مى‏شود که معتقد به برابرى زنان با مردان از جنبه‏هاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى است.» از این‏رو، فمینیسم را در معناى اخیر، در عربى به «نِسویّه» و در فارسى به «زن‏گرایى»، «زن‏باورى»، «زن‏ورى» یا «زنانه‏نگرى» ترجمه کرده‏اند. البته در همین معناى اخیر، فمینیسم را گاه به «فعالیت‏هاى سازمان‏یافته براى احقاق حقوق زنان که در قرن 19 و 20 میلادى شکل گرفت» اطلاق کرده‏اند. در این گونه موارد، این واژه را باید به «نهضت زنان» یا «نهضت آزادى زنان» ترجمه کرد. ما در این نوشتار به دلایلى از همان واژه اصلى استفاده کرده‏ایم. ر.ک: فرهنگ نشر نو، ص‏421؛ فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص‏597؛ نیمه دیگر، ش‏16 - 15؛ و نیز ر.ک:
INTERNATIONAL DICTONARY.WEBSTER,S THIRD NEW
3) این کتاب توسط خسروبیگى به فارسى برگردانده شده و از سوى نشر بانو منتشر شده است.
4) یان مکنزى» و دیگران مقدمه‏اى بر ایدئولوژى‏هاى سیاسى، ص‏351.
5) درآمدى بر شخصیت زن در اسلام، صص‏98 - 97.
6) مجموعه مقالات دفاع از حقوق زنان، ما و نظام بین‏المللى، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، ص‏7، 1365.
7) میشل از نظریه‏پردازان برجسته فمینیستى است که «مدیریت مرکز ملى تحقیقات علمى فرانسه» را در کارنامه اجرایى خود دارد. وى در این مرکز یک گروه مطالعاتى در زمینه نقش جنسیت، پیدایش خانواده و انسان بنیان کرد. از جمله آثار بسیارى که از او منتشر شده است مى‏توان از جامعه‏شناسى خانواده و ازدواج، انتشارات دانشگاهى فرانسه 1986 و فمینیسم (PUF، 1986) یاد کرد.
8) دفاع از حقوق زنان، ما و نظام و بین‏الملل، صص‏69 - 68.
9) کتاب نقد، ش‏12، پاییز 78، حقوق زن، صص‏73 - 72.
10) براى اطلاعات بیشتر ر.ک: سیماى زن در جهان - آمریکا، ص‏40 - 34.
11) دکتر على شریعتى، زن، صص‏56 - 55.
12) دفاع از حقوق زنان، ما و نظام بین‏الملل، صص‏67 - 66.