پاداش بندگان برگزیده تفسیر سوره نور 28


 

در محضر خورشید
درس‏هایى از تفسیر سوره نور (28)
پاداش بندگان برگزیده‏

سیدضیاء مرتضوى‏

«لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلوُا وَ یَزیدَهُم مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ یَرزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» «آیه 38»

اشاره‏اى دوباره:

در دو قسمت گذشته نوشتیم این آیه و دو آیه پیش از آن، که با کلمه «فى بیوت» شروع مى‏شود، از این نظر که دنباله آیه نور باشند یا نه، دو احتمال وجود دارد. اگر کلمه «فى بیوت» را مربوط به ماقبل آن بدانیم، این سه آیه دنباله آن آیه خواهند بود و مثال یادشده براى نور الهى را کامل مى‏کنند و اگر متعلق به بعد از خود باشد، طبعاً مجموعه‏اى از سه آیه است که پس از آیه نور، شرح حالى از بندگان خاص الهى را بازگو مى‏کند. در دو قسمت پیش، پس از بیان نکات ادبى و لغوىّ این سه آیه، به شرح دو آیه آن پرداختیم و شرح آیه سوم و بازگویى روایات مرتبط به هر سه آیه را به این قسمت وا گذاشتیم، که اینک پس از سه شماره وقفه تقدیم مى‏گردد.

* * *

* لیجزیهم اللَّه اَحْسَنَ ما عمِلوا و یزیدَهُم مِنْ فَضْله‏
چنان که ظاهر آیه نشان مى‏دهد و از گفته مفسّران نیز بر مى‏آید «لام»، از میان معانى مختلفى که دارد، در اینجا که بر فعل «یجزى» در آمده، معناى «غایت» را مى‏رساند و در نتیجه، جمله پس از خود را هدف و غایت پیش از خود قرار مى‏دهد. البته - چنان که در ادبیات آمده - حدّ فاصل میان «لام» و فعل مضارع «یجزى» حرف «أَن» که از حروف نصب دهنده فعل مضارع است، و آن را در توان مصدر قرار مى‏دهد، در تقدیر گرفته مى‏شود که در واقع مى‏توان جمله یادشده را به این صورت بیان کرد: «لجزائهم اللَّهُ أحسن ما عملوا ...». جمله «یزیدهم مِنْ فضله» نیز که عطف به «یجزیهم» است همین حال را خواهد داشت. پس مفاد آیه با توجه به معناى «لام» این مى‏شود که زنان و مردانى که شرح حال‏شان در دو آیه پیش رفت، یعنى مؤمنان تسبیح‏گویى که تجارت و سود، آنان را از یاد خدا و نماز و زکات باز نمى‏دارد و نگران روزى هستند که دل‏ها و چشم‏ها در آن، زیر و رو مى‏شود، اینها همه به آن خاطر است که خداوند به بهتر از آنچه کرده‏اند پاداش دهد و از فضل خودش آنان را افزونى بخشد.
پس حرف «لام» در اینجا چگونگى ارتباط این آیه را با دو آیه پیش بیان مى‏کند. البته این پرسش را مى‏توان مطرح کرد که این غایت از نگاه اینان بیان شده یا خداوند، سبحانه و تعالى؟ آیا منظور این است که این بندگان خاص، اعمال شایسته یادشده را به انگیزه جزاى احسن الهى و فضل گسترده او به جاى مى‏آورند یا مقصود، بیان این نکته است که خداوند که به اذن او این «خانه‏ها» رفعت یافته و نام او دائماً در آنها برده مى‏شود، مى‏خواهد که ساکنان این خانه‏ها را که بندگان خاص وى‏اند پاداشى نیک و روزافزون دهد؟ این است که آنان با بروز شایستگى از خود، مشمول توفیق و عنایتِ الهى مى‏گردند و بر آن اعمال نیک، موفق مى‏شوند چرا که خدا مى‏خواهد چنان پاداشى به آنان دهد.
در تفاسیر مورد مراجعه، در باره اینکه دو احتمال مى‏توان داد نکته روشنى ملاحظه نشد ولى مى‏توان گفت: هر چند در نگاه نخست، احتمال اول به چشم مى‏آید و دور از ذهن نیست که آیه، انگیزه و غایتِ آنان در حصول اوصافى که شرح آن رفت را بیان کند ولى با تأمل بیشتر و نگاه به پیش و پس آیه، مى‏توان احتمال دوم را به واقع نزدیک‏تر دانست. چرا که اینان، چنان که شرح آن رفت و در روایات نیز ملاحظه خواهید کرد، از بندگان خاص الهى‏اند که در معرفت و عبادت حضرت حق - جلّ و علا - بیش و پیش از هر چیزى، ذات خداوندى را در نظر دارند و او را مى‏جویند و آنچه بیش از هر چیز آنان را به شناخت و بندگى خدا وا مى‏دارد، عشق و حبّ به محبوب خویش و اداى رسم بندگى و نگرانى از دور ماندن از پیشگاه آن نور مطلق و ذات اقدس - عزّ و جلّ - است و نه «طمع» در بهشت یا «خوف» از جهنم. آنان در فضا و مدارى از بندگى مى‏گردند که به پیشگاه محبوب و مراد خویش عرضه مى‏دارند:
«هَبْنى‏ صبرتُ على عذابک، فکیف اصبِرُ على فراقِک، و هبنى‏ صبرتُ على حرِّ نارک، فکیفَ اصبرُ عن النظر الى کرامتک؛
گیرم که بر عذاب تو صبر کردم، اما چگونه بر فراق تو بردبارى کنم، و گیرم که داغىِ آتشِ تو را تحمل کردم اما چگونه از نگاه به کرامت تو چشم پوشم و صبر پیشه کنم؟!»(1)
دیگر اینکه - چنان که اشاره شد - جمله «اَذِنَ اللَّهُ أن تُرْفَعَ ...» که جایگاه این خانه‏ها و اعمال ساکنان آن را به اذن خداوند مى‏شمارد مى‏تواند قرینه‏اى بر همین احتمال باشد. جمله «و اللَّه یرزق من یشاء» که بدون فاصله در پى غایت یادشده آمده نیز مى‏تواند مؤید دیگرى بر این معنا باشد. اینان اگر از «تقلّب» قلوب و ابصار در قیامت نیز «خوف» دارند - با توجه به معناى ظریف و دقیقى که در قسمت قبل در باره «تقلّب» آوردیم - به خاطر این است که آن روز که دل‏ها و چشم‏ها به روى واقعیات و حقایق، همه باز مى‏شود شاهد محرومیت و دورى خود از محضر حق - جلّ و علا - باشند، و چه بسا با آن دگرگونى دل و چشم آشکار شود که آنان از نور الهى و نگاه به جمال حق و کرامت خداوند محرومند یا از مراتب بالاى آن دور مانده‏اند؛ آنان از این احتمال نگرانند. بنابراین «یَخافونَ یوماً تَتَقَلَّبُ فیه القلوبُ و الابصارُ» را مى‏توان قرینه‏اى بر احتمال نخست ندانست.
به هر حال، در مجموع به نظر مى‏رسد احتمال دوم، قوى‏تر و با فضاى آیه مناسب‏تر است.
منظور از «احسن ما عملوا» چیست؟
جزایى که خداوند به این بندگان مى‏دهد در مقایسه با اعمال آنان، «بهتر» است؛ پرسش این است که منظور چیست؟
برخى گفته‏اند منظور تمام اعمال نیکى است که آنان انجام مى‏دهند؛ آنان به دنبال این هدف‏اند که خداوند پاداش همه نیکى‏هایشان را بدهد. دسته‏اى از مفسّران نیز جمله را اشاره به پاداش چندین برابرى شمرده‏اند که خداوند آن را در مقایسه با اعمال نیک آدمى، وعده فرموده است؛ مانند این آیه:
«مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمثالِها؛(2)
هر کس نیکى کند، پاداشى ده برابر دارد.»

و یا این آیه:
«مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُم فى‏ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى‏ کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ؛
مَثَل آنان که اموال خود را در راه خدا هزینه مى‏کنند مانند دانه‏اى است که هفت خوشه رویاند که در هر خوشه صد دانه است، و خداوند براى هر کس بخواهد (پاداشى) دوچندان مى‏دهد و خداوند وسعت‏دهنده‏داناست.»(3)
این احتمال نیز مطرح شده که مقصود این است که گناهان‏شان به واسطه طاعت‏هایشان پوشانده مى‏شود و خداوند آنان را به بهترین اعمال پاداش مى‏دهد.
اما علامه طباطبایى، رحمت‏اللَّه علیه، نظر دیگرى دارند که با شرح بیشتر بازگو مى‏کنیم.
پاداش نیک در برابر عمل صالح یک امر مسلّم است و قرآن به صراحت بر آن تأکید ورزیده است، از این‏رو آنچه این دسته مؤمنان خاص به دنبال آنند این است که خداوند در برابر هر عملى که انجام مى‏دهند، پاداش بهترین عمل در همان نوع عمل را به آنان عطا کند. مثلاً در برابر نمازى که خوانده‏اند پاداش بهترین نماز به آنان داده شود و نه نماز خودشان؛ چرا که خداوند اعمال آنان را تزکیه و پاک مى‏کند و مورد مناقشه دقیق قرار نمى‏دهد. شاهد این سخن فراز پایانى آیه مورد بحث است:
«و اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب؛
و خداوند هر کس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد.»

این سخن علامه طباطبایى، نظرى قابل توجه است ولى با این حال، به نظر مى‏رسد مى‏توان همان تفسیر دوم را ترجیح داد. توضیح اینکه: کلمه «اَحسن» در هر صورت وصف براى موصوفى محذوف است، مثل «جزاءً احسن» و چون معناى تفضیلى، مورد نظر است و صیغه «تفضیل» از نظر ادبى حتى اگر به کلمه دیگر، چه نکره و چه معرفه، اضافه شود از نظر معنا، نمى‏تواند خالى از «مِنْ» باشد(4) پس جمله کامل در واقع چنین است:
«جزاءً احسن ممّا عملوا؛
پاداشى بهتر از آنچه عمل کردند.»

در اینکه اصل پاداش در برابر عمل صالح، امرى قطعى است بحثى نیست ولى این بندگان خاص نگرانى‏شان از این است که عمل آنان پذیرفته نشود. علاوه اینکه اینان، امید به پاداش چندین برابرى دارند که در آیات یاد شده وعده شده است.
جمله «و یزیدهم من فضله» مرحله دیگرى از امید و انگیزه آنان در دستیابى به فضل و پاداش نیک خداوند است. و اگر تفسیر دومى که از معناى «لام» غایت مطرح کردیم را بپذیریم معناى جمله این خواهد شد که خداوند آن توفقیات را به آنان ارزانى خواهد داشت. روشن است بنده به رسم بندگى و به حکم عقل، وظیفه اطاعت و عبودیت دارد و در برابر آن مزدى طلب ندارد. اما خداى کریم به حکم فیض دائم و کرم گسترده خویش، به بندگان خود وعده قطعى پاداش داده و حتى دعوت به معامله و تجارت با خود کرده است و از همین جایگاه، آنان را مالک شمرده و مستحق جزاى نیک کرده است و این جزا را در برابر همان اعمالى شمرده که وظیفه بندگى آنان اقتضا مى‏کرده است. از این‏رو، آنچه به عنوان پاداش مى‏دهد در مقابل همین اعمال نیک است؛ ولى این بندگان خاص، از فضل الهى، چیز بیشترى را مى‏جویند و یا اینکه خداوند از فضل خودش بیش از آنچه وعده کرده و در برابر اعمال‏شان قرار داده عطا خواهد کرد چرا که: «و اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب.»

وعده فوق تصوّر

در اینجا یک نکته ارزنده و دقیق را که در سوره «ق» مورد توجه مفسّر گرانقدر، علامه طباطبایى قرار گرفته با شرحى بیشتر بازگو مى‏کنیم.
همان گونه که در آیات چندى آمده بهشتیان، به هر نعمت و پاداشى که بخواهند مى‏رسند؛ یعنى هر آنچه را که خواست آنان به آن تعلق گیرد، خواهند داشت؛ چنان که مى‏فرماید:
«لَهُمْ فیها ما یشاؤون، کذلک یَجْزِى اللَّهُ المتقین؛

در بهشت براى آنان است هر چه بخواهند؛ این گونه خداوند پرهیزکاران را جزا مى‏دهد.»(5) و یا مى‏فرماید:
«اولئکَ هُمُ المُتَّقونَ لَهُمْ ما یشاؤونَ عِنْدَ ربّهم ذلک جزاءُ المحسنین؛
آنان حقّاً پرهیزکارند، براى آنان است نزد پروردگارشان آنچه بخواهند، این است جزاى نیکوکاران.»(6)
نکته قابل توجه این است که همین معنا در سوره «ق» نیز آمده ولى با جمله‏اى اضافه: «لَهُمْ ما یشاؤُونَ فیها و لدیْنا مزیدٌ؛
آنچه آنان در بهشت بخواهند دارند و نزد ما زیادتى است.»(7)
این آیه نشان مى‏دهد این امر اضافه که وعده شده، موضوعى است که فوق خواست آنان است. انسان تا چیزى را تصوّر نکند چگونه مى‏تواند خواهان آن شود. در حالى که این امر موعود، فوق تصوّر ایشان است، همان گونه که بالاتر از آن است که تلاش خود شخص باعث دستیابى به آن گردد.
این امر، به گفته علامه طباطبایى، از شگفت‏آورترین چیزهایى است که قرآن وعده و بشارت آن را به مؤمنان مى‏دهد و به همین جهت است که خداوند این لطف و پاداش را تنها به کسانى ارزانى خواهد داشت که مشیّت مطلق خودش تعلق گیرد.

* و اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب‏
اگر جمله «احسن ما عملوا» را طبق آنچه از «المیزان» بازگو کردیم معنا کنیم، طبعاً جمله «و اللَّه یرزق من یشاء» مربوط به هر دو جمله قبل خواهد بود ولى بر اساس گفته دیگر که ترجیح دادیم، این جمله ظاهراً فقط مربوط به جمله دوم یعنى «و یزیدهم من فضله» مى‏شود. خداوند آنچه را در برابر اعمال نیک، پاداش مى‏دهد بر اساس استحقاقى است که طبق وعده حتمى او یافته‏اند و اما افزون بر آن را تنها با خواست و مشیّت مطلق خویش مى‏بخشد.

روایات:

چنان که در دو قسمت پیش نیز وعده کردیم، روایات مورد نظر و مرتبط به هر سه آیه را در پایان بحث خواهیم آورد.
1- امام باقر(ع) در باره این گفته خداوند «فى بیوتٍ اَذِنَ اللَّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه» فرمود:
«هِىَ بیوتُ الانبیاء و بَیْتُ علىٍّ منها؛
این خانه‏ها، خانه‏هاى پیامبران است و خانه على [(ع)] نیز از آنهاست.»(8)
2- انس بن‏مالک و نیز بریده گفته‏اند:
«رسول خدا(ص) آیه «فى بیوت اذن اللَّه ان ترفع» را خواند؛ مردى برخاست و گفت: این خانه‏ها کدام است اى رسول خدا؟
فرمود: خانه‏هاى پیامبران.
ابوبکر برخاست و با اشاره به خانه على و فاطمه، به حضرت گفت: اى رسول خدا! این خانه نیز از آن خانه‏هاست؟
حضرت فرمود: آرى، از والاترین آنهاست؛
فقام الیه ابوبکر فقال: یا رسول‏اللَّه! هذا البیت منها - لبیت علىّ و فاطمة -؟ قال: نعم، من افاضلها.»(9)
3- ابوحمزه ثمالى گفته است:
«سالى که امام محمدباقر(ع) حج گزارد و هشام بن‏عبدالملک نیز با امام دیدار کرد، مردم از هر سوى به حضرت روى آورده و او را در میان گرفته بودند. عکرمه گفت: این چه کسى است که داراى چهره‏اى نورانى از دانش است؟ حتماً او را مى‏آزمایم. اما هنگامى که پیش حضرت رسید، بدنش لرزید و در دست‏هاى امام(ع) افتاد و گفت:
اى فرزند رسول خدا! مجالس بسیارى را در مقابل ابن‏عباس و غیر او نشسته‏ام ولى حالتى که اینک برایم پیش آمد، به دست نداد!
امام باقر(ع) به او فرمود: واى بر تو اى برده کوچک اهل شام! تو در حضور خانه‏هایى هستى که خداوند اذن داد که رفعت یابند و نام او در آنها برده شود؛ لمّا کانت السنة التى حجّ فیها ابوجعفر محمد بن‏علىّ و لقیه هشام بن‏عبدالملک اقبل الناس ینثالون علیه، فقال عکرمة: من هذا علیه سیماء زهرة العلم؟ لَأجَرِّبَنَّهُ! فلمّا مَثُلَ بین یدیه ارتعدتْ فرائصُه و اُسْقِطَ فی ایدی ابى‏جعفر و قال: یابن رسول‏اللَّه! لقد جلستُ مجالس کثیرةً بین یدی ابن‏عباس و غیره فما ادرکنى ما ادرکنى آنفاً؛ فقال له ابوجعفر(ع): ویلک یا عبید اهل الشام! انّک بین یدى بیوتٍ اَذِنَ اللَّهُ أن ترفع و یذکر فیها اسمه.»(10)
4- مشابه همین رویداد براى قتاده که از مفسّران اولیه و اهل بصره است نیز روى داد. روایتگر آن نیز ابوحمزه ثمالى است. ابوحمزه نقل مى‏کند:
در مسجد پیامبر(ص) نشسته بودم که مردى پیش آمد و سلام کرد و گفت: تو کیستى اى بنده خدا؟ گفتم: مردى از اهالى کوفه‏ام.(11) بعد از او پرسیدم چکار دارى؟ به من گفت: آیا ابوجعفر محمد بن‏على(ع) را مى‏شناسى؟ گفتم: آرى، با او چکار دارى؟ گفت: چهل پرسش آماده کرده‏ام که در باره آنها از او بپرسم تا هر کدام حق بود بگیرم و هر کدام باطل بود رها کنم!
به او گفتم: آیا مى‏توانى میان حق و باطل را تشخیص دهى؟ گفت: آرى. گفتم: وقتى مى‏توانى بین حق و باطل را فرق بگذارى، دیگر چه نیازى به او دارى؟! گفت: اى کوفى، شما مردمانى هستید که کسى توان حرف زدن با شما را ندارد؛ وقتى ابوجعفر(ع) را دیدى به من بگو.
صحبتم با او پایان نیافته بود که ابوجعفر(ع) رسید در حالى که خراسانیان و دیگران، از او در باره مناسک حج مى‏پرسیدند. (از پیش ما) گذشت تا در جاى خود نشست و این مرد نیز نزدیک حضرت نشست.
ابوحمزه ادامه مى‏دهد: من نیز جایى نشستم که صحبت را بشنوم در حالى که پیرامون حضرت را جمعیت زیادى گرفته بود. هنگامى که کار آنان پایان یافت و رفتند، حضرت به مرد رو کرد و پرسید: کیستى تو؟ گفت: من قتادة بن‏دعامه بصرى‏ام. ابوجعفر(ع) به او فرمود: تو فقیه اهل بصره‏اى؟ گفت: آرى. امام(ع) به او فرمود: واى و حیف تو(12) اى قتاده! خداوند - جلّ و عزّ - گروهى از خلق را آفرید و آنان را حجت بر خلق خود قرار داد. اینان میخ‏ها و ستون‏هاى زمین‏اند و قائمان به امر او و برگزیدگان در علم او. آنان را پیش از آفرینش، بسان سایه‏هایى در طرف راست عرش خویش برگزید.
قتاده مدتى طولانى ساکت ماند؛ سپس گفت: خداى تو را خیر دهد. به خدا سوگند! در حضور فقها و در برابر «ابن‏عباس» نشستم اما آن گونه که در برابر تو قلبم به اضطراب و تپش افتاد، در برابر هیچ یک از آنان مضطرب نشد! امام باقر(ع) به او فرمود:
«ویحک، أ تدرى أین انت؟ انت بین یدى «بیوت اذن اللَّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبّح له فیها بالغدوّ و الآصال رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر اللَّه و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة»؛ فانت ثَمَّ و نحن اولئک؛
واى و حیف تو، آیا مى‏دانى تو کجا هستى؟ تو در حضور خانه‏هایى هستى که خداوند خواست رفعت یابند و نام او در آنها برده شود؛ مردانى در آنها، صبحگاهان و شامگاهان تسبیح او مى‏گویند که نه تجارتى و نه معامله‏اى، آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمى‏دارد.»
قتاده به حضرت گفت: به خداى سوگند که راست گفتى. خدا مرا فداى تو سازد! به خدا سوگند آن خانه‏ها، خانه‏هاى سنگ و گل نیست. آنگاه قتاده در باره پنیر سؤال کرد!
امام باقر(ع) تبسّمى کرد و فرمود: همه پرسش‏هایت به این مسئله برگشت؟!
گفت: آنها را فراموش کردم!
آنگاه حضرت به او پاسخ داد. که شرح آن در ادامه روایت آمده و در اینجا نیازى به بازگویى آن نیست.(13)
5- در فرازى از زیارت معروف جامعه که از معتبرترین و غنى‏ترین زیارت‏نامه‏هاست و آن را حضرت امام هادى(ع) انشاء فرموده و در زیارت تمام امامان(ع) خوانده مى‏شود، خطاب به آن بزرگواران آمده است:
«خَلَقَکُمْ اَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ حتَّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمُ اللَّهُ فی بیوتٍ اَذِنَ اللَّهُ اَن تُرْفَعَ و یذْکَرَ فیها اسْمُهُ؛
خداوند شما را نور آفرید و احاطه‏کنندگان گرداگرد عرش خود قرار داد تا آنکه به واسطه شما بر ما منّت نهاد، پس شما را در خانه‏هایى قرار داد که خداوند خواسته است رفعت یابند و نام او در آنها برده شود.»(14)
6- نیز گفته شده است که ابوحمزه سفارشنامه‏اى را به نقل از عقیل خزاعى، از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده که حضرت، زمان شروع جنگ با سخنانى به مسلمانان سفارش مى‏کرد و پند مى‏داد. فرازى از آنچه نقل شده این است:
«بر نماز مواظبت کنید و آن را پاس دارید و زیاد به جاى آورید و با آن تقرّب جویید که نماز بر مؤمنان حکمى قطعى بود و این را کفار نیز دانسته‏اند هنگامى که از آنان پرسیده شد چه چیز شما را در جهنم آورد؟ گفتند: از نمازگزاران نبودیم.(15) و حق آن را کسى شناخت که شب‏ها سراغ آن رفت و با این نماز، مؤمنانى به بزرگى و کرامت رسیدند که نه جلوه سرمایه‏اى و نه مالى عزیز و فرزندى نور چشمى، آنان را از نماز باز نمى‏دارد. خداى عز و جل مى‏گوید: «مردانى که نه تجارتى و نه معامله‏اى آنان را از یاد خدا و برپایى نماز باز نمى‏دارد» و رسول خدا(ص) پس از اینکه خداوند به او بشارت بهشت داد (نیز) خودش را به سختى و خستگى مى‏انداخت. پس خداى عزّ و جلّ فرمود: «اهل خود را به نماز فرمان ده و بر نماز مداومت کن ...» لذا به اهل خود دستور نماز مى‏داد و خود را نیز بر آن به مداومت وا مى‏داشت؛
انّ امیرالمؤمنین(ع) کان اذا حضر الحرب یوصى للمسلمین بکلمات فیقول:
تعاهَدُوا الصلاةَ و حافِظوا علیها و استکثِروا مِنها و تَقَرَّبُوا بها فانّها «کانت على المؤمنین کتاباً موقوتاً»(16) و قد علم ذلک الکفّارُ حین سئلوا: ما سَلَکَکُمْ فی سقر؟ قالوا: لم نکن مِن المصلّین، و قد عرف حقّها مَنْ طَرَقَها و اکرم بها من المؤمنین الذین لا یشغلهم عنها زینُ متاع و لا قرّة عین من مالٍ و لا ولدٍ؛ یقول اللَّه عزّ و جلّ: «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر اللَّه و اقام الصلوة» و کان رسول‏اللَّه(ص) مُنْصِباً لنفسه بعد البُشْرى له بالجنّة من ربّه، فقال عزّ و جلّ: «وأمُرْ أهلَکَ بالصلوةِ و اصْطَبِرْ علیها...»(17) فکان یأمُرُ بها اهلَه و یُصبّرُ علیها نفسَه ...».(18)
7- از امام باقر(ع) و نیز امام صادق(ع) در باره آیه «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع» نقل شده که فرموده‏اند:
«کانوا اصحاب تجارة فاذا حضرت الصلوة ترکوا التجارة و انطلقوا الى الصلوة و هم اعظم اجراً ممّن لم یتجّرْ؛
اینان گروهى داراى تجارت بودند که وقتى نماز فرا مى‏رسید، تجارت را رها کرده و به سوى نماز راه مى‏افتادند، و اینان از کسانى که اساساً به تجارت مشغول نشدند (و سراغ نماز رفتند) اجر بیشترى دارند.»(19)
توضیح: چنان که پیشتر در شرح آیه گفته شد، مصداق کامل و نمونه اتمّ این آیات، بندگان برگزیده خداوندند که به رسالت و امامت خاص الهى برگزیده شدند و برترین مصداق آن، خاندان پاک پیامبر اسلام(ص) است. اما چنان که در موارد مشابه نیز بارها گفته شده این گونه روایات را باید از بابت تطبیق و ذکر مصداق شمرد(20) و روشن است که مصداق‏ها همه در یک رتبه و جایگاه نیستند. پس آن مسلمان متعهد و باتقوایى که با جدّیت به تجارت مشغول است ولى هنگام فرا رسیدن وقت نماز، تجارت را رها کرده و به سوى نماز مى‏شتابد و منفعت‏طلبى مادى، او را از یاد حق و نماز بموقع، باز نمى‏دارد نیز مشمول مرحله‏اى از آیه و ستایش آن مى‏باشد.
البته مى‏توان از این احتمال نیز سخن گفت که مواردى چون روایت یاد شده و نیز روایت بعدى که همین پیام را دارد، تنها در باره فرازى از آیه یعنى جمله «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر اللَّه و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة» است اما مجموع آیات مورد بحث که با تعبیر «فى بیوت اذن اللَّه» آغاز مى‏شود، فقط در باره بندگان خاص و برگزیده الهى است. از این‏رو در چند روایت نخست، فقط بر انبیاء(ع) و امامان(ع) و خانه‏هاى آنان که خانه علم و وحى و تقوا و عرفان و هدایت است تطبیق شده است. و این گونه معنا کردن و برداشت داشتن از آیات، بر اساس یک اصل تفسیرى مهم است که مفسّر عالى‏قدر، علّامه طباطبایى به عنوان یکى از اصول کلیدى تفسیر در روایات ائمه(ع)، هر چند به اجمال و به گونه‏اى سربسته مطرح کرده است.
سخن ایشان این است که بررسى دقیق روایاتى که به استناد آیات قرآن، احکام الهى را ارائه مى‏کند نشان مى‏دهد که در خیلى از موارد از یک عامّ قرآنى، حکمى استفاده شده و از همان عام با مخصّص خود، حکمى دیگر. در مطلق و مقیّد نیز چنین است. مثلاً از عام، حکم استحباب استفاده شده و از خاص، حکم وجوب. آنگاه ایشان بر همین اساس و با بهره جستن از این اصل تفسیرى، در زمینه معارف و حقایق قرآنى دو قاعده را استخراج و ارائه مى‏کند، که یکى از آن دو این است:
هر جمله‏اى از آیات به تنهایى و نیز به همراه هر قیدى از قیدهاى موجود در آن جداگانه مى‏تواند بازگوکننده یک حقیقت ثابت یا حکم ثابت باشد. مثال روشنى که ایشان مى‏آورد آیه «قُلِ اللَّهَ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبون»(21) است که بر این اساس، همزمان چهار معنى و مطلب را مى‏رساند؛ اول: «قُلِ اللَّهَ؛ بگو: خدا.»، و دوم: «قل اللَّه ثمَّ ذَرْهم؛ بگو: خدا، و سپس آنان را واگذار.»؛ و سوم: «قل اللَّه ثمّ ذَرْهُمْ فى خوضِهِمْ؛ بگو: خدا، و سپس آنان را در غفلت و سخنان بیهوده‏شان رها ساز.»، و چهارم تمام آیه: «قل اللَّه ثم ذرهم فى خوضهم یلعبون؛ بگو: خدا، و سپس آنان را در غفلت و سخنان بیهوده‏شان رها کن بازى کنند.»(22)
بنابراین منافات ندارد که روایت، بخشى از یک آیه را بر موردى خاص تطبیق کند، ولى همان بخش از آیه به همراه جملات دیگر آن را بر مصداق و معنایى دیگر.
8- اسباط بن‏سالم گفته است:
به حضور امام صادق(ع) رسیدم. حضرت از ما در باره عمر بن‏مسلم پرسید که چه کرد؟ گفتم: فرد صالحى است ولى تجارت را رها کرده است. حضرت(ع) سه بار فرمود: «کار شیطان». (بعد افزود:) آیا نمى‏دانست که رسول خدا(ص) کاروانى تجارتى را که از شام آمده بود خرید و (با معامله آن) به مقدارى سود برد که بدهى خود را ادا کرد و (از آن سود) در بین خویشان خود نیز قسمت کرد؟ خداوند عزّ و جلّ مى‏فرماید: «مردانى که هیچ تجارت و معامله‏اى آنان را از یاد خدا و ... باز نمى‏دارد» این قصّه‏سرایان (مفسّران عامّه) مى‏گویند که این «مردان» اساساً تجارت نمى‏کردند. اینان دروغ گفته و به خطا رفته‏اند. بلکه آن مردان این گونه بودند که نماز را در وقت خودش رها نمى‏کردند. این کار، برتر از (کار) کسى است که در نماز حاضر شد و تجارت نکرد؛
دخلتُ على ابى‏عبداللَّه(ع) فَسَأَلَنا عن عمر بن‏مسلم ما فعل؟ فقلتُ: صالح و لکنّه قد ترک التجارة. فقال ابوعبداللَّه(ع): عَمَلُ الشیطان - ثلاثاً - اَما عَلِمَ انّ رسول اللَّه(ص) اشترى عیراً أتت من الشام فاستفضل فیها ما قضى دینه و قسم فى قرابته؛ یقول اللَّه عزّ و جلّ: «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر اللَّه - الى آخر الآیة -. یقول القُصّاصُ: انّ القوم لم یکونوا یتّجرون! کذبوا، و لکنّهم لم یکونوا یَدَعُونَ الصلوة فى میقاتها و هو افضل ممّن حضر الصلوة و لم یتّجر؟»(23)
9- حضرت امیرالمؤمنین(ع) در یکى از سخنان خود، پس از تلاوت آیه «یسبّح له فیها بالغدوّ و الآصال رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر اللَّه» که گویا در یک جمع عمومى همانند خطبه جمعه ایراد کرده، به تفصیل در باره ویژگى‏هاى این بندگان خاص، سخن گفته و فرازهاى عمیق و ماندگارى را در فهم آیه و برجستگى‏ها و لایه لایه‏هاى شخصیت این بندگان خاص بازگو فرموده است که بخش کوتاهى از فرازهاى میانى آن چنین است:
«براى «ذکر» شایستگانى وجود دارند که آن را به جاى دنیا گرفته‏اند، و تجارت و معامله‏اى، آنان را از آن باز نداشته است. ایام زندگى را با آن طى مى‏کنند، و با سخنان بازدارنده از حرام‏هاى خدا، در گوش غافلان بانگ برمى‏آورند. فرمان به عدالت مى‏دهند و خود به آن فرمان مى‏برند، و از منکر باز مى‏دارند و خود نیز از آن خوددارى مى‏کنند. گویا که اینان دنیا را تا آخرت طى کرده و در آخرتند و آنچه در پى این دنیاست را دیده‏اند، گویا که از اسرار و واقعیات پنهان اهل برزخ در طول دوران اقامت در برزخ آگاه شده‏اند و قیامت، وعده‏هاى خود را بر آنان جامه حقیقت پوشانده است و اینان پرده آن را براى اهل دنیا کنار زده‏اند به گونه‏اى که گویا آنان چیزهایى را مى‏بینند که توده مردم نمى‏بینند و چیزهایى را مى‏شنوند که مردم نمى‏شنوند؛
و اِنَّ للذکر لاهلاً اَخَذُوه من الدنیا بدلاً، فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه، یقطعون به ایام الحیاة، و یهتفون بالزواجر عن محارم اللَّه فى أسماع الغافلین، و یأمرون بالقسط و یأتمرون به، و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه، فکانّما قطعوا الدنیا الى الآخرة و هم فیها، فشاهَدُوا ماوراء ذلک، فکانّما اطّلعوا غیوبَ اهل البرزخ فى طول الاقامة فیه، و حَقَّقَتِ القیامةُ علیهم عِداتِها فَکَشَفُوا غِطاء ذلک لاهل الدنیا، حتّى کانّهم یرون ما لا یرى الناس و یسمعون ما لا یسمعون.»(24)
در قسمت بعد به شرح و تفسیر آیات بعدى مى‏پردازیم. ان شاءاللَّه.

پى‏نوشتها: -
1) دعاى شریف کمیل، مولى الموحدین امیرالمؤمنین(ع).
2) سوره انعام، آیه 160.
3) سوره بقره، آیه 261.
4) نک: نحو وافى، ج‏3، ص‏419 - 417.
5) سوره نحل، آیه 31.
6) سوره زمر، آیه 34.
7) سوره ق، آیه 35.
8) نورالثقلین، ج‏3، ص‏607.
9) المیزان، ج‏15، ص‏142، به نقل از الدرالمنثور، سیوطى.
10) مناقب آل ابى‏طالب، ج‏4، ص‏182.
11) در برخى نسخه‏هاى کافى آمده که «ابوحمزه پرسید: تو کیستى اى بنده خدا؟ و مرد گفت: مردى از اهل کوفه‏ام.» اگر چنین باشد طبعاً این مرد، یعنى قتاده باید مى‏گفت از مردم بصره‏ام، چنان که در ادامه نیز که قتاده، ابوحمزه را با تعبیر «اى کوفى»، خطاب مى‏کند با سؤال اولیه قتاده تناسب دارد نه ابوحمزه، مگر اینکه هر دو از هم سؤال کرده باشند.
12) کلمه «ویحک» را هر چند برخى لغت‏دانان گفته‏اند مرادف «ویلک» است ولى بیشتر منابع لغت، میان آن دو فرق گذاشته‏اند. «ویل» را کلمه عذاب دانسته و «ویح» را کلمه «ترحّم» گرفته‏اند. موارد استعمال در روایات نیز به خوبى مى‏تواند شاهد این تفاوت باشد. در متون ترجمه فارسى، تا آنجا که ملاحظه شد، قریب به اتفاق مترجمان فرقى میان آن دو نگذاشته‏اند. مراجعه به ترجمه‏هاى متعدّد نهج‏البلاغه، شاهد این سخن است. (بیش از 20 ترجمه ملاحظه شد.) البته برخى شارحان نهج‏البلاغه توجه به فرق میان این دو کلمه داده‏اند. به نظر مى‏رسد باید میان آن دو فرق گذاشت و معناى ترحم و دلسوزى همراه با هشدار را در کلمه «وَیْح» در نظر گرفت. با این همه، على‏رغم تأمل زیاد، معادل فارسى مناسب و گویایى نیافتم. ترجمه به «واى و حیف تو» نزدیک به معنایى است که از «ویحک» فهمیده مى‏شود. ارائه معادلى گویا، این کاستى را برطرف خواهد کرد. خوشحال مى‏شوم که چنین معادلى بیابم.
13) نک: کافى، ج‏6، ص‏256.
14) من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص‏613؛ عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏275؛ مفاتیح الجنان، زیارات جامعه، زیارت دوم.
15) اشاره به آیات 42 تا 46 سوره مدّثر: «کلُّ نفسٍ بما کسبتْ رهینةٌ الّا اصحابَ الیمین، فى جنّاتٍ یتسائَلُون عن المجرمینَ، ما سَئَلَکُمْ فی سقر، قالوا لَم نکُ مِن المصلّین و لَم نَکُ نُطْعِمُ المسکینَ.»
16) اشاره به آیه «ان الصلوة کانت على المؤمنین کتاباً موقوتاً»، سوره نساء، آیه 103.
17) سوره طه، آیه 132.
18) کافى، ج‏5، ص‏36.
19) شیخ صدوق این سخن را از امام صادق(ع) نقل کرده است. شیخ طبرسى آن را علاوه، به امام باقر(ع) نیز نسبت داده است. نک: من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص‏192؛ و مجمع‏البیان، ج‏7، ص‏145.
20) علّامه طباطبایى با الهام گرفتن از روایاتى چند، از این موضوع به عنوان «جَرْى» نام مى‏برد. روایاتى که قرآن را همانند خورشید مى‏شمارد که هر روز و هر جا مى‏تابد و «جریان» دارد.
21) سوره انعام، آیه 91.
22) نک: المیزان، ج‏1، ص‏260.
23) کافى، ج‏5، ص‏75.
24) نهج‏البلاغه، صبحى صالح، ص‏342، خ‏222؛ فیض الاسلام، ص‏703، خ‏213.