اداى «شهادتین» هنگام مرگ
سیدمهدى موسوى کاشمرى
پرسش: در مورد گفتن «شهادتین» هنگام مرگ توضیح دهید. آیا گناهانى هستند که شخص با ارتکاب آنها از گفتن شهادتین هنگام مرگ محروم شود؟ گفتن شهادتین وقت مرگ تا چه حد بر یک مسلمان واجب است؟
خواهر ح.م - لرستان
پاسخ: براى پاسخ به این سؤال ابتدا به قسمت اخیر مىپردازیم و سپس به عواملى که ممکن است مانع جریان کلمه «شهادتین» بر زبان، وقت مرگ شود خواهیم پرداخت.
ضرورت ایمان براى نجات
خداوند متعال براى وصول بندگان خود به حیات طیّب و نجات از عذاب آن جهانى، ایمان به خویش را، به عنوان تنها راه هموار و مطمئن معرفى کرده است، تا مردمان با شناخت و سپس قرار گرفتن و آنگاه حرکت در آن به سعادت ابدى و بهشت موعود نائل شوند. این راه که نه کجى در آن هست و نه انحراف، همان صراط مستقیمى است که شخص مؤمن و نمازگزار، استقامت و پایدارى در آن را حداقل روزى ده بار از خداوند مىطلبد. اگر انسان براى رسیدن به مقصدى در غیر جاده ویژه آن گام زند، نه تنها به آن نزدیک نمىشود بلکه هر قدمى که به پیش مىنهد، به همان میزان از هدف دورتر مىشود. همچنان که اگر کسى در صراط مستقیم قرار گیرد ولى در آن حرکت نکند و به پیش نرود، به جایى نمىرسد. ایمان به خدا و رسولان پیامآور او، اصل صراط مستقیم و تقواى الهى، گام نهادن و سیر در آن است و در حقیقت، ایمان جهت حرکت و اعمال را تعیین مىکند و به آن سمت و سو مىدهد.
بنا بر آموزههاى قرآنى، آن کس که هم اهل ایمان و هم از تقوا برخوردار باشد و با همین حال بمیرد، بىگمان اهل نجات است،(1) ولى محرومان از ایمان، گرچه داراى اعمال خوب هم باشند، چون از جهت اصلى و راه راست به دور ماندهاند، از کارها و خدمات خود بهره آن جهانى به گونهاى که آنان را به بهشت الهى برساند ندارند،(2) گرچه ممکن است خود آنها و دیگران از محصول کارشان در این جهان سود جویند.
این گونه افراد که از ایمان به خدا و روز جزا بىنصیبند، روى فلاح و سعادت را نمىبینند و به گفته قرآن، کارهایشان همچون سرابى است(3) که تشنگان را به سوى خود مىخواند ولى تلاششان جز بر تشنهکامى آنها نمىافزاید.
البته مؤمنان فاقد تقوا نیز که توفیق توبه نیافتهاند، باید در انتظار دیدن نتیجه کردار زشت خود باشند، مگر اینکه شفاعتى نصیب حالشان گردد، ولى نباید از یاد برد که شفاعت، اولاً: ویژه قیامت است(4) و ثانیاً: در آن روز نیز شامل همه مؤمنان گنهکار نیست و به هیچ کس وعده حتمى به آن داده نشده است و به اذن الهى منوط است.(5) بنابراین چنین کسانى از ورود به جهنم و عذاب خداوند تأمینى ندارند، گرچه اینان به جهت ایمانشان، پس از مدتى که خدا مىداند، از آن نجات یافته و وارد بهشت مىشوند و خلود در عذاب ندارند، در حالى که همان گونه که گذشت، شخص بىایمان هیچ راه فلاح و نجاتى رویاروى خویش ندارد.
نکته بایسته ذکر، آنکه، ایمان نجاتبخش، ایمانى است که اگر در وجود او بوده است، تا دم مرگ با او بماند و آن را هنگام رحلت خود از دست ندهد و اگر پیش از آن نبوده تا مدتى قبل از آن در روح و روانش مستقر شده باشد و در هر صورت نهایت کار او به ایمان الهى ختم شود.(6)
ایمان نیز امرى قلبى است و اظهار آن براى کسى که از پدر و مادر مسلمان متولد شده و محکوم به اسلام است، به جز وقت نماز و تشهّد آن واجب نیست و براى کسى هم که این چنین نیست و ابتدا مىخواهد وارد اسلام شود، در همان آغاز ورود به آن لازم است شهادتین را بر زبان خود جارى کند، تا دیگران بدان اطلاع یابند و احکام اسلام بر او جارى شود.(7) ولى هنگام مرگ، آنچه ضرورى است اصل ایمان است و آن هم طبق پیشگفته، کار قلب است و اظهار آن وجوبى ندارد، گرچه کارى مستحب است تلقین محتضر به شهادتین.(8)
مطابق روایات و فتاواى فقها(9) تلقین شخص به گفتن شهادتین و نیز شهادت به امامت امامان علیهمالسلام نیز از مستحبات حال احتضار شمرده شده است، و به ویژه در روایات بر آن تأکید گردیده است. براى نمونه:
از حضرت صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: «اذا حضرت المیّت قبل أن یموت فلقّنه شهادة أن لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له و أنّ محمّداً عبده و رسوله؛
هر گاه بر بالین کسى که در حال جان دادن است حاضر شدى او را به شهادت به توحید و رسالت پیامبر اسلام تلقین ده.»(10)
و نیز از رسول گرامى(ص) نقل شده است که فرمودند: «لقّنوا موتاکم «لا اله الّا اللَّه» فإنّ من کان آخر کلامه «لا اله الّا اللَّه» دخل الجنّة؛
مردگان خود - آنان که در حال جان دادناند - را به کلمه توحید تلقین دهید چون هر کس آخرین سخنش این ذکر باشد وارد بهشت مىشود.»(11)فلسفه تلقین
از روایات متعدد(12) به دست مىآید که وقت مرگ مخاطرهآمیزترین زمان براى ایمان مذهبى است، و چون سرنوشت انسان از جهت ایمان و کفر و سعادت و یا شقاوت ابدى، در همین لحظه حساس، رقم مىخورد، شیطان با تمام قواى خود به صحنه مىآید و آخرین تلاشهاى خود را به کار مىگیرد تا مگر بتواند با وسوسهها و تسویلات خود، جامه ایمان را از روح مؤمن بهدر آورد و لباس شرک بر اندامش بپوشد. زیرا اگر مؤمن از این مرحله دشوار سالم بگذرد، براى همیشه دست شیطان از او کوتاه مىگردد.
تلقین کلمه توحید در حقیقت نوعى مقابله با فعالیت شیطان است تا به مؤمنى که در آن لحظه سخت، درگیر با هجوم لشکر شیطان است یارى رساند و از غلبه وسوسههاى فریبنده و گمراهکننده او جلوگیرى به عمل آورد.عوامل مانع گفتن شهادتین وقت مرگ
1- ضعف ایمان؛ همچنان که اشاره شد، وقت مرگ، خطرناکترین مرحله زندگى ایمانى شخص مؤمن است. اگر کسى بنیه اعتقادىاش ضعیف باشد، ممکن است در طول زندگى، خود را نشان ندهد و در لابهلاى اشتغالات فراوان فکرى که لازمه زندگى دنیا با همه گرفتارىها و مشغولیتهاى آن است خود را پنهان سازد، ولى هنگام مرگ که تمامى آن مشغلهها کنار مىرود و آدمى از همه آنها به ناچار دست مىشوید و مرحلهاى تازه در زندگى انسان آغاز مىشود، مهمترین موضوعى که به طور بسیار جدّى براى او ظاهر مىشود تا سرنوشت او را تعیین کند، ایمان و اعتقادات دینى اوست. در این صورت شیطان براى ایمانزدایى از مؤمن مىکوشد و چه بسا موفق هم مىشود. ولى انسانى که در دوران حیات خود همواره مراقب باورها و عقاید خود بوده و در بازسازى و تقویت آن کوشیده است، سعى شیطان هنگام مرگ قادر نیست در ایمان استوار او خللى وارد سازد.
در حدیثى از حضرت صادق(ع) آمده است: «ما من احد یحضره الموت الا وکّل به ابلیس من شیاطینه من یأمره بالکفر و یشکّکه فى دینه حتّى یخرج نفسه، فمن کان مؤمناً لم یقدر علیه، فإذا حضرتم موتاکم فلقّنوهم شهادة ان لا اله الّا اللَّه و أنّ محمّداً رسول اللَّه حتى یموتوا؛
هر کس مرگ او فرا رسد، ابلیس برخى از قواى خود را مأمور او مىکند، تا او را نسبت به باورهاى دینىاش به تردید اندازد و فرمان پذیرش کفر مىدهد تا جان او گرفته شود. پس هر کس مؤمن واقعى باشد، تلاش شیطان بر او ناکام مىماند. بنابراین هرگاه بر بالین جاندهندگان خود حاضر شدید، «شهادتین» را به آنها تلقین کنید تا وقتى مرگ آنان برسد.»(13)
همچنین حضرت امام باقر(ع) از پیامبر گرامى(ص) روایت کرده که فرمود: «لقّنوا موتاکم «لا اله الّا اللَّه» فانها تهدم الذنوب. فقالوا یا رسولاللَّه فمن قال فى صحّته؟ فقال: ذالک أهدم و أهدم، إنّ «لا اله الّا اللَّه» أنس للمؤمن فى حیاته و عند موته و حین یبعث، و قال رسولاللَّه: قال جبرئیل: لو تراهم حین یبعثون هذا بیض (مبیّض) وجهه ینادى: لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر، و هذا مسوّد وجهه ینادى: یا ویلاه یا ثبوراه؛
به محتضران خود کلمه توحید را تلقین کنید چون این کلام، گناهان را نابود مىکند. گفتند: اى رسول خدا، کسى که در حال صحّت و سلامتى خود این جمله را بگوید چگونه است؟ فرمودند: این کار به مراتب نابودکنندهتر است. کلمه «لا اله الّا اللَّه» انیس مؤمن در زندگى و وقت مرگ و هنگام رستاخیز است. و سپس از زبان جبرئیل خطاب به آن حضرت نقل کردند: که اگر آنان را زمان خیزش دوبارهشان ببینى - خواهى نگریست که - شخصى صورتش سفید است و کلمه «لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر» بر زبانش جارى است و دیگرى با صورتى سیاه بر هلاکت و سیهروزى خود ضجّه و فریاد مىکشد.»(14)
باز از همان حضرت روایت است که فرمودند: «لقّنوا موتاکم «لا اله الّا اللَّه» فإنّ من کان آخر کلامه «لا اله الّا اللَّه» دخل الجنّة. قیل: یا رسولاللَّه انّ شدائد الموت و سکراته تشغلنا عن ذالک، فنزل فى الحال جبرئیل و قال: یا محمّد، قل لهم حتى یقولوا ألآن فى الصّحّة لا اله الّا اللَّه عدّة لذالک الوقت؛
جاندهندگانِ خود را به کلمه توحید تلقین دهید زیرا هر کس آخرین سخنش لا اله الّا اللَّه باشد وارد بهشت مىشود. به آن حضرت گفته شد، دشوارىهاى مرگ و لحظههاى سخت و مدهوشکننده آن ما را از این کار باز مىدارد؟! در این هنگام فرشته وحى نازل شد و به رسول خدا گفت به آنان بگو در حال صحّت و برپایى قوا این کلمه را بگویند - و بر زبان و قلب خود جارى کنند - تا براى چنین زمانى مهیّا و آماده باشند.»(15)
از این گونه احادیث نورانى به دست مىآید که توجه به محتواى این کلام و مرور آن بر زبان و قلب در طول حیات براى مؤمن در رویارویى با شیطان و لشکریانش کمک بسیار بزرگى است و ذخیرهاى است گرانبها و انیسى است باوفا که در سختترین لحظه زندگى مؤمن او را رها نمىسازد و حاصل عمر و دستمایه حیات ابدى او را از تهاجم و غارت دشمن سعادت او نجات مىبخشد.
2- محبت دنیا؛ خداوند متعال بشر را با دو بُعد جسم و جان آفرید، همچنان که نیازمندىهاى روحى، او را به عالم ملکوت مىکشاند، حوایج جسمى، او را به سوى ملک و وابستگى به عالم خاک فرا مىخواند. توجه به مادیات تا انسان را به سوى خود نکشد و پایبند خود نسازد، مشکلى به وجود نمىآورد، ولى گرفتارى انسان زمانى است که این احتیاجات، او را اسیر طبیعت و مجذوب آن کند؛ چرا انسان براى از دست دادن هر یک از نزدیکان و یا اموال خود ناراحت مىشود و طاقت خویش را از دست مىدهد؟ این بدان جهت است که با فقدان آن، چیزى را که بدان دل بسته و با آن خو گرفته است از خود جدا مىبیند. سختى مرگ و شدت جان کَندن هم بیشتر بدان علت است که انسان در آن حال احساس مىکند که از همه دلبستگىهاى خود دست مىشوید و ناباورانه و ناخواسته باید تمام آنچه را در طول عمر خود به دست آورده و همه دوران حیات خود را در جمع و کسب آن صرف کرده بگذارد و برود و چون مىبیند که این قضاى الهى و دستور اوست که چنین سرنوشتى براى او رقم زده و دنیایى از آرزوها
و دلبستگىهاى او را بر باد مىدهد، چه بسا در این حال، نسبت به خداى مهربان و رئوف و حکم و قضاى او، احساس ناخشنودى و حتى دشمنى کند و از گفتن کلمه توحید سر باز زند.
حضرت امام خمینى در نامه عرفانى خود به فرزند گرامىشان مرحوم حاج احمدآقا مىنویسد:
«شخص متعبّد و مورد وثوقى نقل مىکرد که بر بالین محتضرى رفتم و او گفت: ظلمى را که خدا بر من مىکند، هیچ کس نکرده. او مرا از این بچههایم که با خون دل پرورش دادهام مىخواهد جدا کند. و من برخاستم و رفتم و او جان داد.»(16)
این وابستگىهاى شدید و علاقههاى افراطى کار انسان را به جایى مىرسانند که در وقت احتضار، در عوض شهادتین، کلمه کفر بر زبان جارى کند.
در همین راستا از پیامبر گرامى(ص) نقل شده است:
«موتوا قبل أن تموتوا؛ بمیرید پیش از آنکه جان به جان آفرین تسلیم کنید.»(17)
نیازى به ذکر نیست که مقصود از دستور به مردن، انتحار و خودکشى نیست، بنابراین منظور از آن این است که پیش از آنکه اجل شما برسد و قبل از آنکه به واسطه مرگ طبیعى شما را از علایق و دلبستگىهاىتان جدا کنند، خود، به قطع ریشه این وابستگىها اقدام کنید و با ذکر خدا و ارشاد معصومان(ع) و عقل، بر دنیاپرستىهاى خود غالب شوید که مرگ در حقیقت جز همان قطع علایق چیز دیگرى نیست و این همان چیزى است که در مناجات شعبانیه آمده است:
«الهى هب لى کمال الانقطاع الیک؛ خدایا مرا از تمامى دلبستگىها برهان و به ذات خود مجذوب کن.»(18)
3- آلودگى به گناه؛ آلودگى به گناه، روح پاک و قلب بىآلایش مؤمن را رفته رفته تیره و تار مىکند. صفحه دل تا وقتى زنگار نگرفته باشد، نور حقایق بر آن مىتابد و آینه تمامنماى حق مىشود، ولى آنگاه که ظلمت گناه بر آن چیره گشت فهم حقیقت بر آن دشوار خواهد شد و از قلب مهرخورده و تیره، انتظار خداجویى نیست و جز انکار و سرتابیدن از اقرار به یگانگى خداوند و پروردگارى او توقعى نمىرود.
قرآن کریم مىفرماید: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَسائوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ؛
سپس نهایت کار آنان که داراى عملکرد زشت و گناهکار بودند آن است که آیات الهى را تکذیب کردند و آن را به استهزا گرفتند.»(19)
این گونه افراد قادر نخواهند بود وقت مرگ، شهادتین را بر زبان خود جارى کنند زیرا آن زمان تنها آنچه بر قلب مىگذرد بر زبان مىآید و آن هنگام، وقت نفاق نیست. و لذا در برخى احادیث پیش گفته آمد که هر کس آخرین کلامش جمله، «لا اله الّا اللَّه» باشد اهل نجات و بهشت است.
ابىبصیر مىگوید: از حضرت امام صادق(ع) شنیدم که فرمودند: «إذا أذنب الرّجل خرج من قلبه نکتة سوداء فإن تاب إنمحت و ان زاد زادت حتّى تغلب على قلبه فلا یفلح بعدها أبداً؛
هر گاه شخصى گناه کند بر دل او نقطهاى سیاه بیرون مىآید، اگر توبه کند، آن نقطه پاک مىشود ولى اگر بر دامن گناه بیفزاید آن نقطه نیز گسترش مىیابد تا حدى که تمام صفحه قلب او را فرا مىگیرد و در این صورت هرگز روى رستگارى را نخواهد دید.»(20)
چنین شخصى اگر با همین حال بمیرد روى فلاح را نمىبیند و چگونه مىتواند ذکر «لا اله الّا اللَّه» را بر زبان خود براند در حالى که هر کس این کلمه مقدس در وقت مرگ بر زبانش جارى شود بهشتى است؟
4- ناخرسندى والدین؛ بىگمان حق پدر و مادر بر گردن انسان پس از حق خداوند و پیشوایان هدایت علیهمالسلام، بىبدیل و بىهمتاست. در قرآن کریم بیشترین تأکید و سفارش بر آن شده است(21) و در موردى، احسان و نیکى به آنان را پس از بیان حق خود و پرهیز از پرستش غیر خود خواسته است و فرموده است: «وَ قَضى رَبُّکَ ان لا تَعْبُدُوا إِلّا إِیَّاهُ وَ بِالوالِدَیْنِ إِحْساناً ...؛ و پروردگارت حکم کرده است که جز او را نپرستید و به والدین خود به خوبى رفتار کنید.»(22) نکته قابل توجه اینکه در این آیه کریمه همچون آیات مشابه، توصیه بر رعایت حق پدران و مادران با سفارش و تأکید بر توحید عبادى و پرهیز از شرک در یک سیاق آمده است، یعنى با همان گزارهاى که به توحید در عبادت و حق خود دستور داده، با عطف والدین بر آن، به حق آنان سفارش و تأکید ورزیده است، و این خود نشانه ویژگى و بىهمتا بودن حق پدر و مادر بر انسان است، زیرا خداوند هم خالقیت و هم ربوبیّت خود را از راه والدین عملى مىکند و آنان را واسطه در کار پدیدآورى و پرورش خود قرار داده است، و لذا حق آنها را امرى طبیعى مقرر کرده که حتى ایمان و صلاح نیز دخالتى در وجود و عدم آن ندارد.(23) و لذا دور نیست اگر ببینیم خداوند نارضایتى و حقوق والدین را از امورى قرار دهد که به طور ویژه هنگام مرگ مانع جریان کلمه شهادتین بر زبان شود.
سعید بنیسار مىگوید: از حضرت صادق(ع) شنیدم که فرمودند: «روزى رسول اکرم(ص) بر بالین جوانى که در حال جان دادن بود حاضر شدند سپس به او گفتند که ذکر «لا اله الّا اللَّه» را بر زبان جارى کند. او چندین بار خواست بگوید که زبانش گیر کرد و نتوانست آن را ادا کند. به زنى که بر بالاى سر او حضور داشت رو کرده و گفتند: آیا این جوان مادرى هم دارد؟ آن زن پاسخ داد: آرى، من مادر او هستم. رسول خدا(ص) فرمودند آیا تو نسبت به این جوان خشمگین هستى؟ گفت: بلى. مدت شش سال است که با او سخنى نگفتهام. حضرت به او فرمود: از او راضى شو! گفت خدا به واسطه خشنودى تو، از او راضى شود. آنگاه پیامبر(ص) کلمه توحید را به آن جوان تلقین دادند و او توانست «لا اله الّا اللَّه» را بر زبان خود جارى کند ...».(24)
5- سبک شمردن نماز؛ مطابق روایات در بین واجبات و حقوق الهى، مهمترین و برترین آنها نماز است(25) که به برکت آن سایر اعمال، مقبول و با ردّ آن، عملهاى صالحِ دیگر نیز مردود است.(26) و همچون عمود خیمه براى کیان دین(27) و بالاتر از هزار حج شناخته شده در حالى که ارزش حج بالاتر از همه دنیا و ما فیها معرفى شده است.(28) نماز وسیله قرب به پروردگار(29) و موجب دخول در بهشت(30) و تارک آن، خارج از ملت اسلام(31) و بدتر از زناکار به شمار آمده است.(32)
زراره از حضرت امام محمدباقر(ع) نقل مىکند: «وقتى رسول خدا در مسجد نشسته بودند که مردى وار شد و ایستاد و نماز خواند، بىآنکه رکوع و سجود آن را به خوبى و به صورت کامل انجام دهد. حضرت پیامبر(ص) گفتند: این نماز مانند نوکزدن کلاغ است، اگر این شخص با این حال بمیرد بر غیر دین من مرده است.»(33)
از این حدیث و مانند آن به دست مىآید که سبک شمردن نماز و بازیچه ساختن و بىاعتنایى به آن، نهایت کار انسان را به شقاوت ابدى و خروج از دین مىکشاند و قهراً توفیق گفتن شهادتین را، دمِ مرگ از او مىستاند. و بر عکس توجه و اهتمام به نماز و رعایت حق آن توجه خاص خداوند و فرشتگان مقرّب او را به سوى بنده جلب مىکند و بخصوص در وقت احتضار، امداد ویژه به او مىرساند.
از حضرت صادق(ع) گزارش شده است: «إنّ ملکالموت یتصفّح النّاس فى کلّ یوم خمس مرّات عند مواقیت الصّلاة فإن کان ممّن یواظب علیها عند مواقیتها لقّنه شهادة أن لا اله الّا اللَّه و أنّ محمّداً رسول اللَّه و نحّى عنه ملکالموت ابلیس؛
فرشته مرگ هر روز پنج بار در اوقات نماز با مردم مصافحه مىکند و به ملاقات آنان مىآید. هر یک از آنها که نسبت به نماز در وقت خود مراقبت کند، او خود کلمه «شهادتین» را تلقین او مىکند و شیطان را از حریم او دور مىسازد.»(34)
نزدیک به همین مضمون در حدیث دیگرى نیز از آن حضرت نقل شده است.(35)پىنوشتها:
1) سوره شعراء، آیه 90.
2) سوره اعراف، آیه 40.
3) سوره نور، آیه 39.
4) ن.ک: المیزان فى تفسیر القرآن، محمدحسین طباطبایى، چاپ بیروت، ص174 - 173.
5) سوره طه، آیه 109؛ سبأ، آیه 23.
6) سوره نساء، آیه 137؛ یونس، آیه 91 - 90؛ انعام، آیه 158.
7) سیدمحمدکاظم یزدى، عروةالوثقى؛ محشّى، المکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران، 1358، ج1، ص69.
8) ن.ک: وسائلالشیعه، مکتبةالاسلامیة، تهران، ج2، ابواب الاحتصار، باب 37 - 36، ص666 - 662؛ مستدرکالوسائل، چاپ قدیم، مکتبةالاسلامیة، تهران، ج1، ابواب الاحتصار، باب 27، 26، ص91 - 90.
9) جواهرالکلام، بیروت، ج4، ص16 - 14؛ عروةالوثقى، همان، ص374.
10) وسائلالشیعه، همان، باب 36، ح1.
11) همان، ص664، ح6.
12) وسائل، همان، ص663، ح3، ص664، ح7؛ مستدرکالوسائل، همان، باب 26، ح6.
13) وسائلالشیعه، همان، ص663، ح3.
14) همان، ص664، ح10.
15) مستدرکالوسائل، همان، ص90، ح1.
16) صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ج16، ص215.
17) شرح اصول کافى، صدرالمتألهین، چاپ قدیم، تهران، مکتبةالمحمودى، ص82 - 55؛ بحارالانوار، ج69، ص317؛ اخلاق ناصرى، ص88.
18) مفاتیحالجنان، دعاى شعبانیه.
19) سوره روم، آیه 10.
20) اصول کافى، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ج2، ص271، باب الذنوب، ح13.
21) ن.ک: سوره بقره، آیه 83؛ نساء، آیه 36؛ انعام، آیه 151؛ لقمان، آیه 14؛ عنکبوت، آیه 8 و ... .
22) سوره اسراء، آیه 23.
23) سوره عنکبوت، آیه 8؛ لقمان، آیه 15.
24) مستدرکالوسائل، همان، ص92باب 29، ح1.
25) وسائلالشیعه، همان، ج3، ص25، ابواب الفرائض، باب 10، ح3، 2، 1.
26) همان، ص22، باب 8، ح10.
27) همان، ص21، ح9.
28) همان، ص27، باب 10، ح5.
29) همان، باب 12، ح1.
30) همان، ح4، 3.
31) همان، باب 11، ح5.
32) همان، ح2.
33) همان، باب 8، ح2 و باب 9ح6.
34) همان، ح2، ص663، ح4.
35) مستدرکالوسائل، همان، ص90، باب 26، ح6.