نویسنده

 

ترنّم روح زنانه‏
در نمایشگاه صنایع دستى بانوان در کیش‏

منیژه آرمین‏

صنایع دستى ایران، یادآور دست‏هاى مهربان زنانى است که هنگام گفتن لالایى به کودکان خود، نقشى را بر روى پارچه‏اى خلق مى‏کنند و یا بر پشت دار قالى از تار و پود قلب خود، فرشى را فراهم مى‏کنند گاه براى تأمین جهیزیه و یا براى کمک به گردش مالى خانواده.
سازمان منطقه آزاد کیش، هر سال نمایشگاهى از آثار صنایع دستى زنان ایران برگزار مى‏کند. این نمایشگاه که در سال جارى به شکل بین‏المللى عرضه شده همچنان پیام دست‏هاى خلاّقى است که در گوشه و کنار ایران و دنیا در کارند.
در این گزارش، صحبتى داریم با خانم‏هاى تولیدکننده صنایع دستى از جزایر گرم هرمزگان گرفته تا خطه سبز گلستان و شهرهاى افسانه‏اى شیراز و اصفهان و ... .

* *

در غرفه جزیره قشم هستیم. خانمى در لباس محلى بر روى پارچه‏اى که در چهارچوبى قرار گرفته، گلدوزى مى‏کند. او مى‏گوید:
من «فاطمه دریایى» هستم. کارى را که الان انجام مى‏دهم مى‏گویند کم‏دوزى و هنرى است که ما از مادران خود آموخته‏ایم و آنان نیز از نسل‏هاى قبلى.
سابقاً ما این کار را براى مصرف خودمان انجام مى‏دادیم. حالا دیگر صنایع دستى آمده و طرح‏هاى تازه‏اى آورده و این کار را از مصرف خانگى فراتر برده است. ما، الان روى رومیزى، روتختى، شال و غیره کار مى‏کنیم و خوشحالیم که هنرهاى سنتى ما از یادها نرفته است. کار دیگرى که ما مى‏کنیم خوزدوزى است. الان به من سفارش داده‏اند که یک مزرعه را به شکل خوزدوزى روى پارچه کار کنم.

- آیا سایر زنان قشم هم به هنرهاى دستى مى‏پردازند؟

- بله. زنان قشم از مادران خود یاد مى‏گیرند که این کارها را با علاقه انجام دهند.

- تحصیلات شما چقدر است؟

- سیکل.

- چرا ادامه ندادید؟

- به دلیل کمبود مدرسه. چون من در قشم نیستم بلکه در روستایى بعد از درگاهان هستم که بیست کیلومتر از قشم فاصله دارد. اسم روستاى ما، کووِئى است.

- ممکن است در مورد روستاى خود بیشتر توضیح دهید؟

- روستاى ما سه هزار نفر جمعیت دارد. ساحل خیلى زیبایى دارد. همچنین آب‏انبار و غارهاى قدیمى دارد. مسجد قبا، کوه خَرْبَزْ و ساحل خرچنگ‏ها و لاک‏پشت‏ها از دیدنى‏هاى روستاى ما است. همچنین قلعه پرتقالى‏ها.
در روستاى ما دخترهایى که درس مى‏خوانند در کنارش خیاطى مى‏کنند. از طرف صنایع دستى کلاس‏هایى گذاشته‏اند و اینجا هم ما از طرف صنایع دستى آمده‏ایم. از دخترهاى ما دو سه نفرى به دانشگاه رفته‏اند. بعضى‏ها معلم شده‏اند.

* *

در گوشه‏اى دیگر از غرفه قشم، خانمى بر روى زمین نشسته و نقش‏هایى زیبا بر روى دست مشتریان خود که اغلب دختربچه هستند رسم مى‏کند. او در مورد کار خود چنین مى‏گوید:
من «فاطمه ساکت» هستم. نام روستاى ما سَلَخْ است که نزدیک قشم است. روستاى ما هم یک جزیره کوچک است. من کارمند ارشاد هستم و ضمناً حنابندان را هم در مواقعى که لازم باشد انجام مى‏دهم. ما بچه بودیم و همچنین پدران و مادران ما هم بچه بودند که این سنت وجود داشته است. اغلب، این کار را بر روى عروس‏خانم‏ها در مراسم عروسى انجام مى‏دادند.»

- مى‏بینم که خیلى راحت نقاشى مى‏کنید. این نقش‏ها را چگونه آموخته‏اید؟

- این نقش‏ها ذهنى است و من هم از دیگران یاد گرفته‏ام.

- آیا این کار براى شما درآمدزا است؟

- بله، خوب است. من غیر از حنابندان کارهاى دیگر هم مى‏کنم. مثل کم‏دوزى، خوزدوزى، برقع‏دوزى. همین برقع‏ها را که مى‏بینید، خودم درست مى‏کنم. موادى که روى پارچه برقع هست براى پوست صورت و اشعه خورشید مفید است.

- وضعیت خانم‏ها در روستاى شما چگونه است؟

- بیشتر زن‏ها خانه‏دارند ولى در خانه‏هاى خود با همین خوزدوزى و کم‏دوزى، درآمد کسب مى‏کنند و از این راه به خانواده کمک مى‏کنند.

* *

در مجاورت غرفه قشم به زنى برمى‏خوریم که به وسیله شاخه‏هاى نخل، ظرف و سبد و بادبزن ساخته است که هم حس خنکى به انسان مى‏دهد و هم زیبایى و هم کاربردهاى مختلفى دارد. مى‏گویم چگونه وارد این کار شدید و او مى‏گوید:
«به خاطر معاش زندگى. پدر بچه‏هایم فوت کرد و من چهار بچه داشتم و ناچار شدم وارد این کار شوم.»

- بچه‏ها حالا چه مى‏کنند؟

- دو نفرشان دانشجویند. یکى‏شان در میناب و دیگرى در بندرعباس، یکى از پسرهایم هم زن گرفته و دخترم هم شوهر دارد.

- اسم روستاى شما چیست؟

- بهمنى.

- شما با چه هزینه‏اى به اینجا آمده‏اید؟

- از طرف صنایع دستى آمده‏ایم.

* *

از خانمى که با سبدبافى، فرزندان لایقى را تربیت کرده است خداحافظى مى‏کنیم و چشم‏مان کشیده مى‏شود به گوشه‏اى دیگر که یادآور کوچ عشایر است و ما را به یاد کوهساران سرسبز اطراف شیراز مى‏اندازد. این غرفه پر شده از عروسک‏هایى که لباس عشایر فارس را بر تن کرده‏اند.

- اهل کجایید؟

- اهل شیرازم و این کار را از مادرم آموخته‏ام. این کار را از حالت تمام‏سنتى به شکل نیمه‏سنتى در آورده‏ایم. اینجا بیشتر، لباس‏هاى استان فارس هست ولى لباس‏هاى محلات دیگر هم وجود دارد.

- در واقع شما عشایر استان فارس را در اینجا زنده کرده‏اید. اسم‏تان را بفرمایید.

- «فلور توتونچى» هستم و آنچه مى‏بینید حاصل تجربه پانزده سال کار است. این کار را از مادرم آموخته‏ام. البته تغییراتى هم به آن داده‏ام و من هم به کس دیگر یاد مى‏دهم و او هم به شکل تکامل‏یافته‏اى کار را ارائه مى‏دهد. اصل کار ما با عشق است. بدون عشق این کار ادامه نمى‏یابد.

- مى‏بینم که امسال شیراز حضور فعالى در این نمایشگاه دارد؟

- بله. حدود ده دوازده غرفه به شیراز تعلق دارد.

- آیا تسهیلاتى برایتان فراهم شده است؟

- از نظر امکانات رفاهى خوب بود ولى از نظر استقبال مردم نه چندان. من فکر مى‏کنم تبلیغات چندانى نشده. ما کارهایمان را به چندین شرکت در تهران و اصفهان و سایر شهرها مى‏فرستیم. سفارش‏هایمان به حدى است که از عهده انجامش برنمى‏آییم ولى در اینجا بازدیدکننده خوبى نداشتیم.

- از این عروسک‏ها خاطره‏اى ندارید؟

- این عروسک‏ها نشان‏دهنده غم‏ها و شادى‏ها است. اینها روزهایى را دیده‏اند که شاید ما خودمان از یاد برده باشیم. رابطه من با عروسک‏ها خیلى خوب است و واقعاً دوست‏شان دارم و به همین دلیل خستگى در این کار وجود ندارد.
خانم «لادن توتونچى» که خواهر ایشان است مى‏گوید: «من دانشجو هستم. مترجمى زبان مى‏خوانم و کمتر مى‏توانم به خواهرم کمک کنم؛ اما بعد از مطالعه‏اى فشرده، وقتى به این کار مى‏پردازم، روحیه‏ام خیلى خوب مى‏شود و این کار برایم آرامش‏بخش است. چون لباس این عروسک‏ها اکثراً از رنگ‏هاى شاد است.»

- آیا شما در مورد زندگى عشایر تحقیق مى‏کنید؟

- بله. البته کار ما یک کار نیمه‏سنتى است ولى کارهاى کامل عشایرى هم انجام مى‏دهیم. مثلاً با دفتر ریاست جمهورى همکارى داریم و آنها از ما کارهایى را مى‏خواهند که کاملاً اصیل باشد.
* *
در غرفه‏اى دیگر باز هم برمى‏خوریم به یک زن جوان شیرازى که کارهاى جالبى در زمینه سفال انجام داده. اگر چه تازه‏کار است اما آثارش نشان از رنگ و بوى تازه‏اى دارد.
- من «گُلین هاشمى» هستم. در هنرستان، طراحى لباس خوانده‏ام. بعد هم آموزش آزاد دیدم. کار کاشى و لعاب را چند سال است شروع کرده‏ام.

- مى‏بینم که جاى شمع درست کرده‏اید. با چرخ کار مى‏کنید یا با دست؟

- هر دو و نقش برجسته هم کار مى‏کنم.

- لعاب را خودتان درست مى‏کنید یا آماده مى‏گیرید؟

- پایه لعاب را آماده مى‏گیرم ولى رنگ‏ها را تست مى‏کنم.

- طرح‏ها و نقش‏هایتان را از کجا آموخته‏اید؟

- بعضى‏هایشان را ایده مى‏گیرم، بعضى‏هایشان را از ذهن خودم کار مى‏کنم.
کاشى‏اى را مى‏بینم که بر روى لکه‏اى آبى که نمود آب است، یک ماهى قرمز قرار دارد. مى‏گویم: «این کار باید خیلى حسى باشد.»
- بله. خیلى به ماهى علاقه دارم. ماهى هم زیاد دارم و اگر ماهى عیدم بمیرد خیلى غصه مى‏خورم.

- در خودِ شیراز زندگى مى‏کنید؟

- خیر. ما باغچه‏اى داریم نزدیک تخت جمشید و کارگاهم هم آنجاست.

- شوهر شما هم که اینجا هستند با کار شما موافقند یا نه؟

- من آموزش کاشى را با شوهرم شروع کردم ولى حالا من بیشتر کار مى‏کنم.

- مى‏بینم که مادرتان هم اینجا هستند. خانم شما هم در مورد کارتان بگویید.

- من «ملیحه یخچالى» هستم. رئیس هیئت مدیره شرکت صنعتگران پارس 110 و بیشتر قلاب‏بافى مى‏کنم و به دخترم و شوهرم کمک مى‏کنم.

- شما فکر مى‏کنید خانم‏ها غیر از خانه‏دارى به فعالیت دیگر بپردازند؟

- بله. من خودم سى سال کارمند بودم. بعد که بازنشسته شدم در این شرکت مشغول به کار شدم.

- آیا این فعالیت‏ها به خانواده لطمه نمى‏زند؟

- خیر. بلکه از نظر روحى و روانى تأثیر بسیار خوبى دارد.

* *

در غرفه سمیرم، با زنى آشنا مى‏شویم که چهره و لباس او نمودار کامل از زن عشایرى است. از او مى‏خواهم خود را معرفى کند.
من «منیژه غرنمانى» هستم و ساکن سمیرم. خودم بیشتر عروسک‏هاى سنتى درست مى‏کنم. صورت و دست و پا مى‏گیرم و بقیه‏اش هم کار خودم است. یک بار که فیلمش را در شبکه پارس دیدم خیلى علاقه‏مند شدم. همچنین کارهاى گل‏چینى و گلیم‏بافى هم دارد. این هم جاجیم است که نمونه‏اى است از کار زنان سمیرم. زنان سمیرم همیشه مشغول به کارند. یا گلیم‏بافى مى‏کنند یا به کار دوشیدن گاو مى‏پردازند. بیشترِ بارِ زندگى بر دوش آنهاست. این گردن‏بندهایى که مى‏بینید از گیاهان خوشبو درست مى‏شود.

- در سمیرم، تفاوت زنان نسل قدیم با نسل جدید چیست؟

- نسل جدید خیلى بهتر است. دخترها درس مى‏خوانند. خیلى‏ها به دانشگاه رفته‏اند. سر کار مى‏روند.

- خود شما چه کار مى‏کنید؟

- من خانه‏دار هستم ولى در کنار خانه‏دارى، این کارها را هم مى‏کنم که خودش کمک به اقتصاد خانواده است. علاوه بر این، حضور زنان در جامعه خودش چیز خوبى است.

* *

در غرفه رفسنجان، خانمى جوان را مى‏بینم که نقاشى را با سبک خاصى کار کرده است. با طرح‏هایى که با ظاهر مدرن ارائه شده ولى رنگ و بوى زندگى سنتى را دارد. از ایشان مى‏خواهیم در مورد خودش و کارش توضیح دهد:
من «نرگس امیرى» هستم. متولد 1354 رفسنجان. دیپلمه گرافیک هستم. دوازده سال است که نقاشى مى‏کنم و یک سال است که سبک کارى خودم را پیدا کرده‏ام. من روى کارتن به وسیله آکرلیک و چسب چوب و مواد افزودنى نقاشى مى‏کنم و حداقل در خاورمیانه هنوز کسى این کار را انجام نداده. من سبک اکسپرسیونیسم کار مى‏کنم. یعنى فیگورهاى انسان و چهره انسان را به سادگى ترسیم کرده‏ام. البته برداشت‏هاى مختلفى ممکن است نسبت به کار من وجود داشته باشد ولى هدف من بیشتر نشان دادن است.

- چرا ادامه تحصیل ندادید؟

- به خاطر خانواده‏ام، شوهر و بچه‏هایم.

- در کنار خانواده و دو بچه چطور به این کار مى‏پردازید؟

- شوهرم و مادرم مشوّقم هستند و به من کمک مى‏کنند.

- نقاشى چه تأثیرى روى شما داشته است؟

- هم خودم روى کارم تأثیر دارم و هم کارم روى خودم. با اینکه مشکل زیاد داشتم ولى در ارتباط با دیگران خیلى راضى هستم.

* *

در غرفه‏اى دیگر، چشم‏مان دوخته مى‏شود به پرده‏هاى قلمکارى که نقش‏هاى سنتى را با رنگ و بویى متفاوت عرضه داشته است. با درخشندگى و کنتراست چشم‏نواز رنگ‏ها. پدیدآورنده این پرده‏ها که نقاش هنرمندى است چنین مى‏گوید:
من «سوسن نصر» هستم. سه سال است روى پارچه کار مى‏کنم به طریق قلمکار.

- مى‏بینم که سبک خاصى را در قلمکار به وجود آورده‏اید.

- از قلمکار اصفهان ایده گرفته‏ام و سعى کرده‏ام با ایجاد تغییرات، حالت تازه‏اى به قلمکار بدهم.

- چطور شد این شیوه را انتخاب کردید؟

- من در اصفهان زندگى مى‏کنم و همیشه با قلمکارها در ارتباطم. سال‏هاست هر چه مى‏دیدم همان کارهاى یکنواخت بود. فکر کردم مى‏شود کارى جدید کرد. البته باز هم دستم باز نیست. البته خیلى فرم‏هاى قدیمى هست که قالب‏هاى آن در دسترسم نیست و اگر آنها را در دسترس داشته باشم، مى‏شود ایده‏هاى قشنگى را به وجود آورد.

- شما این کارها را با قالب مى‏کنید یا با دست؟

- هم نقاشى مى‏کنم و هم با قالب کار مى‏کنم.

- تا حالا چه نمایشگاههایى داشته‏اید؟

- در گالرى هفت ثمر، نمایشگاه داشته‏ام. در اصفهان هم در گالرى هنر نمایشگاه داشته‏ام؛ اما این گالرى چون در مردآویج و در کوچه بود خیلى استقبال نشد. چون اصفهانى‏ها زیاد دوست ندارند راه بروند!

- از تحصیلات‏تان بگویید و همچنین کارهاى دیگرتان.

- من در هنرستان هنرهاى زیباى اصفهان درس خوانده‏ام و سال‏هاست که نقاشى مى‏کنم.

- در مورد تکنیک قلمکارى توضیح دهید.

- پارچه را شستشو مى‏دهیم. بعد ریشه مى‏کنیم. بعد مى‏شوییم. بعد از شستشو، طرح مى‏زنیم ولى باز هر کدام سه چهار مرحله دارد. مثلاً من صورت‏ها را فقط بخار مى‏دهم. در واقع همان تکنیک قلمکار است ولى کمى طولانى‏تر است.

 چطور شد نقاشى را کنار گذاشتید؟

- نقاشى را کنار نگذاشته‏ام. به نقاشى به چشم هنر نگاه مى‏کنم ولى این کار را بیشتر به چشم صنعت مى‏بینم.
- ولى من در این کارها هم هنر مى‏بینم. همین بیابانى که اسب‏ها رد مى‏شوند، نوعى آزادى را القا مى‏کند و یا حالت این زنى که با حجب و حیا ایستاده است.
... و به سختى از این غرفه دل مى‏کنم و با خانم نصر خداحافظى مى‏کنم.

* *

غرفه ترکمن صحرا، انگار تکه‏اى است از فضاى سبز گلستان که زنان ترکمن با لباس‏هاى زیبایشان با دامن‏هاى بلند گلدار و روسرى‏هاى بزرگ، مشغول بافتن پارچه‏اند یا سوزن‏دوزى یا قالى‏بافى. خانم «نیلوفر قربانى» که مدیرعامل شرکت تعاونى غزال ترکمن است در مورد غرفه خود چنین مى‏گوید:
کار من، تولید صنایع دستى است، شامل سوزن‏دوزى ترکمن، سوزن‏دوزى بلوچ، گلیم، قالى، قالیچه، گبه. تقریباً انواع صنایع دستى در استان گلستان تولید مى‏شود. من خودم فوق دیپلم صنایع دستى در گرگان را دارم که زیر نظر دانشگاه فنى و حرفه‏اى است. علاوه بر این در سازمان بازرگانى و جهاد و در قسمت صادرات غیر نفتى گواهینامه سیناکس گرفتم. در سازمان ملل، کارگاههاى آموزشى را گذراندم و در مدت دو سال حدود 150 نفر را در منطقه زیر پوشش اشتغال‏زایى گرفته‏ام. خودم هم مربى سازمان صنایع دستى هستم. همچنین مربى فنى و حرفه‏اى هستم. من در ارتباط با نمایشگاهها، سفارش‏هایى مى‏گیرم. بعد مى‏روم سفارش‏ها را مى‏دهم دست تولیدکنندگان. یکى پارچه‏اش را مى‏بافد، یکى سوزن‏دوزى‏اش را مى‏کند، آن یکى برش مى‏زند. در واقع یک کار تعاونى است. البته خانم‏ها در منازل کار مى‏کنند. حساب کنید، ما در بندر ترکمن ساکن هستم ولى به روستاهاى دوردست گنبد قابوس و تا آن طرف کلاله هم براى جمع‏آورى و سفارش کار مى‏روم و فعالیت مى‏کنم تا کارها خوب پیش برود.

- چطور شده شما این قدر در میان خانم‏هاى ترکمن فعال هستید؟

- من به صنایع دستى خیلى علاقه دارم. این علاقه را از مادرم آموختم که هنرمند است. مادرم هنوز هم سوزن‏دوزى مى‏کند؛ یا گلیم‏بافى. کارهایش خیلى ظریف است. ما انگشت کوچک او هم نمى‏شویم.

- کارهاى مادرتان اینجا هست؟

- نه چون به ما گفته بودند کارهاى سبک‏تان را بیاورید. ضمناً کارهاى سوزن‏دوزى مادرم خیلى باارزش است.

- فکر مى‏کنید بندر ترکمن چه سهمى در صنایع دستى ایران دارد؟

- صنایع دستى باید ایجاد اشتغال کند. صنایع دستى منطقه‏ام را دوست دارم چه در داخل و چه در خارج مطرح کنم. از من مى‏پرسند این سوزن‏دوزى کار خودتان است یا این پارچه‏بافى؟ از اینکه به آدم‏هاى علاقه‏مند مثل شما توضیح دهم لذت مى‏برم و انگیزه‏اى جز خدمت و فعالیت نداشته‏ام.

- من در سال 64 به ترکمن صحرا رفتم و متوجه شدم زنان ترکمن روحیه اجتماعى ندارند و من، شما را که اینجا دیدم، تعجب کردم.

- من شاید یک مورد استثنا باشم. فرهنگ منطقه ما یک جوّ تعصبى خاصى دارند. آنها سنّى‏مذهبند و به سنت‏هایشان بى‏اندازه پاى‏بندند. البته حالا تغییراتى پیدا شده اما در کل همان بافت سنتى خود را حفظ کرده‏اند.
البته زنان ترکمن واقعاً هنرمندند. مهمان‏نوازند. حتى دل‏شان مى‏خواهد اجتماعى باشند؛ اما جوّ خاصى که وجود دارد آنها را خجول و درونگرا کرده است.

- اینجا ارتباطتان با بازدیدکننده‏ها چطور بوده است؟

- تا جایى که توانستم سعى کردم برایشان توضیح دهم. هیچ وقت از ریخت و پاش بازدیدکننده‏ها ناراحت نمى‏شوم. مى‏گویم بگذار بریزند و بپاشند و هر چه دل‏شان مى‏خواهد بردارند و از ما راضى باشند و خاطره خوبى از ما داشته باشند. براى همین است که همیشه از خُلق خوش من راضى بوده‏اند و از من براى نمایشگاههاى مختلف دعوت مى‏کنند.

- وضع قالى‏بافى در بندر ترکمن چطور است؟

- قالى‏بافى تقریباً در آنجا مرده است. چون کیفیت کار یکدفعه پایین آمده. البته قالى‏بافى در حد کم ادامه دارد ولى نه مثل سابق. الان بیشتر مى‏روند دنبال سوزن‏دوزى و پارچه‏بافى. الان دخترها مدرسه مى‏روند، دانشگاه مى‏روند ولى نه نسبت به زمان ما همچنان پاى‏بند سنت‏ها هستند.

- فکر مى‏کنید خانم‏ها مى‏بایست در عرصه کار و اجتماع حضور داشته باشند؟

- از نظر من کار کردن خانم‏ها در کنار مردان یک چیز لازم است. من خودم سعى مى‏کنم واقع‏گرا باشم. خانم‏ها باید هنر خود را نشان دهند و اصلاً کار کردن، خودش نوعى سلامتى است. کسى که هنر و خلاقیتش را نشان دهد به نوعى آرامش روان دست مى‏یابد. پسر من الان ده سالش است. مى‏گوید: «تو مامان منى ولى مال مردمى.» و من مى‏گویم: «پسرم، اجازه بده بروم دنبال کار.»

* *

در یکى از غرفه‏ها پرده‏اى مى‏بینم به رنگ لاجوردى که یادآور رنگى باستانى است با نگاره‏هایى زیبا. از خانمى که نقاشى روى پارچه را انجام داده مى‏خواهیم که در مورد کار خود توضیح دهد:
- «مائده اقرارى» هستم. کار من نقاشى روى پارچه است که با الهام از نگاره‏هاى ایرانى انجام مى‏دهم. من روى بافت‏هاى مختلف، نقش مى‏اندازم و با رنگ اکرلیک کار مى‏کنم که کاملاً قابل شستشو مى‏باشد. من شش سال است وارد این کار شده‏ام. البته کارم را با مینیاتور شروع کردم. استاد من آقاى لطفعلى بودند؛ اما نقاشى روى پارچه را خودم شروع کردم. سعى کردم همان نقوش مینیاتورى را روى پارچه پیاده کنم.

- چطور شد به این فکر افتادید؟

- آثار استاد فرشچیان را مى‏دیدم که چطور روى لباس‏ها و لبه پارچه‏ها کار مى‏کنند و نگاره‏هاى ایرانى را زنده نگه مى‏دارند. فکر کردم مى‏شود این نگاره‏ها را روى چادر یا لباس پیاده کرد. به دلیل به کارگیرى این رشته، مى‏شود نگاره‏هاى بیشتر را روى پارچه‏هاى تزئینى خانه مثل پرده، رومیزى یا سرویس آشپزخانه کار کنم.

- نقش خانم‏ها را در این تیپ کارها چگونه مى‏بینید؟

- فکر مى‏کنم تصمیم نهایى را براى تزئین و چیدن منزل را خانم‏ها مى‏گیرند. به همین دلیل تشویق خانم‏ها براى کاربردى کردن فعالیت من بسیار مؤثر بوده است.

- این کار چه تأثیرى روى خود شما داشته است؟

- کار صنایع دستى، دید آدم را نسبت به زندگى عوض مى‏کند. آرامشى را به وجود مى‏آورد که اثبات مى‏کند چقدر این کار ارزشمند است.

- رشته تحصیلى شما چه بوده؟

- من رشته مهندسى پزشکى خوانده‏ام، ولى از کودکى به کار مینیاتور علاقه داشتم؛ همچنین به موسیقى.

- در رشته تحصیلى‏تان کار نمى‏کنید؟

- خیر. چون در این رشته به جز مدیریت فروش، بقیه کارها در انحصار آقایان است.

- کار شما چه تأثیرى از نظر اقتصاد خانواده دارد؟

- البته این کار مخاطبان خاص خودش را دارد و براى ما بخصوص در زمینه سفارش‏هایى که از خارج مى‏گیریم، مثل انگلستان و ترکیه، بازدهى خوبى داشته است.

- از نظر ارتباطى چه تأثیرى بر شما داشته است؟

- ارتباط با خانم‏ها خیلى نسبت به کارهاى من متفاوت است و براى من بسیار خوشایند است.
آنچه شنیدیم و دیدیم گوشه‏اى بود از نمایشگاه و نشانگر توانمندى خانم‏ها در عرصه صنایع دستى ایران.