بهترین دوست
یک تابستان
کتاب «یک تابستان» به قلم «احمد عابدینى» نوعى پاسخ به مسائل اعتقادى جوانان است. نویسنده در ابتکارى جالب کوشیده است تا مسائل و مشکلات اعتقادى جوانان را در موارد مختلف به شکلى داستانپردازانه و متنوع به مخاطبانش ارائه دهد. انتخاب قالبى به غیر از مقاله و یا نثرى نصیحتگونه، موجب شده است که خواننده جوان بیشتر از کتابهاى مشابه موجود به این کتاب جذب شود. اما قالب انتخاب شده از نظر ادبى، قالب درستى براى این کار نیست. گاه اثر به یک داستان نیمهتمام شبیه است و گاه به نمایشنامههاى دانشآموزى شباهت دارد که پر از پرسش و پاسخ است.
اگر نویسنده با وجود تلاش قابل تقدیرش، مىتوانست قالب ادبى مشخصى براى کارش انتخاب کند و با آگاهى کامل از ظرفیتهاى آن قالب، حرفش را پیش ببرد، موفقتر بود.
در حال حاضر چنین به نظر مىرسد که چند روستایى به سرشان مىافتد که براى پر کردن اوقات فراغت فرزندانشان در تابستان، به شهر بروند و از یک روحانى دعوت کنند تا براى بچههاى روستا، کلاس عقیدتى بگذارد.
با آمدن روحانى، کتاب به دوازده جلسهاى مىپردازد که او براى پسران روستا کلاس مىگذارد و براى آنها صحبت مىکند. هر چند مباحث عنوان شده در جلسات، مفید هستند و مورد استفاده جوانان، اما از لحاظ منطق داستانى، قابل قبول نیستند؛ چرا که این روحانى براى چند پسر نوجوان و جوان روستایى صحبت مىکند ولى حرفهایى که مىزند و مطالبى که عنوان مىکند خاص دانشجویان فعال مذهبى و یا طلبههاى جویاى علوم دینى است. کاملاً آشکار است که بچههاى یک مدرسه در روستایى که معلوم نیست چقدر امکانات کتابخانهاى دارند؛ نمىتوانند چنین سؤالهاى عمیق و فیلسوفانهاى بپرسند. حتى گاه این پرسش و پاسخها کاملاً بىارتباط به حال و هواى دانشآموزى است و مثلاً به ازدواج موقت، مهریه، انتخاب همسر، نِکاح سیورى و ... مىپردازد.
خوب بود نویسنده محترم به جاى اینکه مباحث کتابش را در محیط مسجد یک روستا و با شخصیتهاى دانشآموز پیش ببرد، آنها را به یکى از کلاسهاى دانشگاه مىبرد و یا اینکه به یکى از کلاسهاى عقیدتى خاص جوانان در شهر بسنده مىکرد.
گنجینه اطلاعات یک دانشآموز آنقدرها نیست که از اصطلاحات فقهى و حقوقى مطلع باشد و بتواند در مورد آنها سؤالى برایش پیش بیاید. حتى سخن گفتن این دانشآموزان اصلاً به گویش یک نوجوان و جوان امروزى شباهت ندارد. مثلاً در بخش «طهارت اهل کتاب»، جوانى به نام آرش مىگوید: «زندگى مشترک با اهل کتاب چگونه با نجاست آنان قابل جمع است؟» و استاد پاسخ مىدهد: «از نظر بسیارى از مراجع فعلى، اهل کتاب از نظر فقهى پاکند و فتوا به نجاست آنان حکمى سیاسى است و غرض این بوده که جامعه مسلمان از جامعه غیر مسلمان جدا باشد تا از القائات آنان تأثیر نپذیرد و گرنه در ابواب مختلف فقه، طهارت آنان مسلّم فرض شده است ...» چنین سؤالهایى و چنین جوابهایى با نثر و زبان فخیمانه، اصلاً مناسب آموزش غیر مستقیم فقه و حقوق و دین به یک نوجوان و یا حتى جوان نیست. زبانى آسان و نثرى شیرین و روان، همراه با طرح یک داستان، چیزى است که مىتواند جوان جویاى سرگرمى و هیجان را تا اندازهاى به خواندن چنین کتابهایى ترغیب کند؛ در غیر این صورت هر چند جوان سؤالاتى چون سؤالات این کتاب در ذهنش داشته باشد، ولى وقتى بیان آن را متناسب با بیان روزمره خودش نیابد، هرگز به سراغ خواندن کتاب مفیدى که حتى مىداند برایش ضرورى است، نمىرود.
هر چند «یک تابستان» با طرح کردن عناوینى چون: رابطه علم خالق با اختیار مخلوق و علم حضورى و علم حصولى و نزاع اشاعره و معتزله و اثبات واجبالوجود و هدایت تشریعى و تزاحم شهوترانى با علمآموزى و حبط اعمال و ... سعى دارد به مباحثى که در زندگى روزمره یک جوان با گفتگوهاى معمولى حاصل نمىشود، بپردازد و به آنها پاسخ دهد، ولى نگارنده، راه زیباتر عنوان کردن این اصول را با وجود تلاش مشهود، به تمامى نپیموده است.