نکته هاى اخلاقى ، تربیتى در کتاب راه روشن

نویسنده


 

نکته‏هاى اخلاقى، تربیتى در کتاب «راه روشن»
اثر: فخرالملوک بنت شیخ الرئیس قاجار

علیرضا هَزار

پس از به سامان کردن کار تصحیح «المنهج الباهرة» که همان «راه روشن» حاضر است، در اندیشه یافتن شرحى بر حیات مؤلف، مقیمِ کوى کتابخانه تخصصى تاریخ و بخش قاجارى آن شدم، از این اقامت طرف چندانى نبسته بودم که به اشارتِ استادِ دانشورم جناب صدرایى خویى، به مثابه «نورٌ على نور»، کارم «تراث اندر تراث» شد، و به مکتوبى مخطوط و خودنوشت، در شرح حال مؤلف دست یافتم. این اثر که در پاره خطىِ کتابخانه آستانه مقدسه حضرت معصومه(س) و در مجموعه شماره «673» نگاهدارى مى‏شود، واجد شرح مبسوطى بر حیات نویسنده و به خامه خودش مى‏باشد. آنچه مى‏آید، گزینش‏هاى ما از اوراق پیش‏گفته است.
وى دختر شیخ‏الرئیس قاجار بوده که نامش خورشید، به فخرالملوک ملقّب، و تولدش به سال (1310ق) بوده است.
مؤلف در آن حیات‏نگارى، پس از شرحى بر سفرهاى پدرش «شیخ‏الرئیس» و نیز تحصیلاتش مى‏گوید:
«به اجبار، او را در سنین جوانى شوهر داده‏اند، که بعد از چند سال طلاق گرفته است. بعدها از طرف نصیرالدوله - وزیر فرهنگ - به مدیریت یکى از مدارس دخترانه انتخاب شده و مدت 14 سال است که با علاقه و جدیت، به آن مشغول است.»
دو کتاب «راه روشن» و «محرق الافکار» را از تألیفات وى مى‏شناسیم. او در شعر هم، دستى داشته است. متخلّص به «فخر» بوده و بیشتر در غالب غزل، قطعه، رباعى و شعر مى‏سروده است.
همان طور که قطعى شد «محرق الافکار»، یکى از دو تألیف فخرالملوک مى‏باشد که شامل شعرها و نیز نامه‏هایى است که وى در موضوعات گوناگون به شخصیت‏هاى معاصر خود و یا جراید نوشته است. در میانه این کتاب زندگینامه خود را نیز تحریر کرده است. بخشى از فهرست این کتاب را ذکر مى‏کنیم:
1- اشعار: بیشتر آن با تخلص «فخر» به پایان رسیده، و آخرین قطعه‏اش شعرى است که در مرداد سال (1322ش) براى دخترش پروین، سروده است.
2- مناجات.
3- تفکر، اعجاز محبت.
4- در جواب بیست و پنج سؤال دخترى آلمانى، که در روزنامه ایران، به مسابقه در آمده بود.
5- در ملاقات و مقالات با فرزندان عزیزم.
6- در انتقاد به روزنامه، در آزادى نسوان.
7- در جواب استعفاى خانم عزةالسلطنة ناظم مدرسه.
8- در باره بیست و ششمین جلسه سخنرانى در تالار دارالفنون و سخنگویى آقاى سعید نفیسى.
9- تاریخچه مختصرى از آثار و زندگانى.
10- وصف الحال خودم یا غزل خداحافظى.(1)

این غزل چنین است:
پیرى بنگر که چه آرد بر سرِ من‏
یاران همه رفتند ز دور و بر من‏
آیند و ببینند همه حال پریشم‏
نه مهر و شفقت‏شان، نه ترحم به چشمِ تَرِ من‏
آن روز شد آماج حوادث، تنِ زارم‏
که رفت ز سر، صدر بلاغت پدر من‏
آن عالم ربّانى و آن مظهر قدرت‏
کز او بُوَد این کالبد بى‏ثمر من‏
آن یوسف ثانى که جگر گوشه من بود
سبقت ز چه بگرفت در این ره، پسر من‏
آن روح مجرد، که مرا بود برادر
چون برق بپرید و برفت از نظر من‏
این جان ز تن خسته چه خواهد خدایا!
برگیر و بده خاتمه بر کرّ و فر من‏

کتاب «راه روشن»، اثر دیگر و نیز عالمانه‏تر مؤلف است که در سال (1326ه.ش) نگارش یافته است. نسخه‏اى از این کتاب در «مرکز احیاء التراث الاسلامى - قم» با شماره 238 موجود است.
آنچه از نسخه برمى‏آید، این است که نام کتاب در ابتدا «المنهج الباهرة» بوده که مؤلف از سر تطابقش با فارسى بودن متن و یا دلیلى دیگر، آن را ترجمه کرده و به «راه روشن» تغییر داده است.
این کتاب که در اخلاق و دستورات اجتماعى مى‏باشد، در چند موضوع کلى شکل پذیرفته است.
1- در تکالیف پدر و مادر و ترتیب رفتار آنان.
2- در تکالیف اطفال نسبت به پدر و مادر.
3- در قانون رفتار و تکالیف زناشویى.
4- در تکالیف و وظایف انسانیت.
آغاز این کتاب با مقدمه نسبتاً مفصلى از «شیخ‏الرئیس» مى‏باشد. در این مقدمه، شیخ‏الرئیس بسیار دختر خود را مى‏ستاید و از ادب، رفتار و هنرهاى نیکوى وى اظهار خوشحالى مى‏کند. او مقدمه خود را با این بیت به فرجام مى‏رساند که:
دختر اگر چنین بود، مادر دهر
تا ابد کاش همیشه دختر آورد

مى‏شود اشاره کنیم که این کتاب، گرچه بنا به سنجش‏هاى عالمانه نقادانه، در حد متوسطى قرار داشته و حاوى دستورات اخلاقى عادى اجتماعى است که ممکن است با هیئت و تصویرهاى دقیق‏ترى در کتاب‏هاى اخلاقى دیگر یافت شود، لیک از آنجا که بیان‏کننده اندیشه‏هاى مؤلف در عصرى است که مى‏زیسته و این توصیه‏ها را مناسب اوضاع درونى اجتماع خود مى‏دیده است، مغتنم و ارزشمند است. به علاوه که در بسیارى موارد، سخنانش بس نغز، کاربردى و قابل نشر، در جامعه امروزین ماست. این نوع سخن اخلاقى گفتن، یعنى بیرون از غوامض و صعوبت‏هاى بحث‏هاى فلسفه اخلاق و پیراسته و صریح، به طرح حکم اخلاقى پرداختن، چیزى است که در منشورات تربیتى عصر ما، هم بدان اهتمام شده و تأثیرات عمیق‏ترى را در پى خواهد داشت.(2)
چنانکه از نسخه برمى‏آید، مؤلف پس از تحریر، آن را براى استنساخ به کاتبى سپرده است، لیک پس از کتابت، آن را نپسندیده و پاره‏اى اصلاحات را لازم شمرده و در متن به کار برده است؛ اما با وجود آن نسخه پیش‏گفته، به لحاظ دستورى و نیز نوشتارى، بسیار پر غلط مى‏نمود، که ما پس از نسخه‏یابى، به تصحیح و استوارسازى متن پرداخته و سپس آیات و روایات کم شمار موجود در آن را استخراج و راهى بازار علم کردیم.

* * *

در تکالیف ابوین و ترتیب رفتار آنان‏

1- ابتدا باید پدر و مادر هر دو صاحب علم و عمل کامل باشند، تا اینکه بتوانند از عهده تربیت اولاد خود برآیند و روزگار خود و آنها را گرفتار سختى و بدبختى ننمایند؛ زیرا که اطفال عزیز در دامان ایشان نشو و نما مى‏کنند و به مرتبه‏اى بلند عروج مى‏نمایند، یا اینکه هبوط مى‏کنند و به اَسفلُ السافلین قرار مى‏گیرند. و حصول هر یک از این مراتب پیوسته به حسن تربیت و سوء پرورش ایشان است.
«کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الفِطْرَة، ثُمَّ أبَواهُ یُهَوِّدانِهِ وَ یُنَصِّرانِهِ و یُمِّجِسانِهِ»(3)
اگر داراى علم باشند البته خود صحیح‏الاخلاقند، و از افکار فاسد و اعمال ناشایسته و اطوار نالایق، منزّه و مبرّا مى‏باشند و مى‏دانند که اطفال آنان حاضرند از براى کسب فضایل یا اقتباس رذایل، گویا سراسر چشم و گوشند از براى درک کردن حرکات آنها.
و اگر عالم باشند مى‏دانند طبیعت ساده و فطرت لطیفش آماده هر رنگ و نقش است، مانند آینه صافى که با هر چه روبه‏رو شود، عیناً همان را مى‏نماید.
و چیزى را که اقتباس نموده از لوح ضمیرش به مرور ایام برطرف نخواهد گردانید. و البته مى‏دانند «اَلْعِلْمُ فِی الصِّغَرِ کَالْنَقْشِ فِی الْحَجَرِ»(4) است.
اگر داراى علم باشند در تأدیب و تعلیم فرزندان خود - چه پسر و چه دختر - کوتاهى نمى‏ورزند و فرقى میان لوازمات آنها نمى‏گذارند. همه را مخلوق یک خالق و مرزوق یک رازق فرض مى‏نمایند.
و اگر هر دو عالم باشند، بین ترقّیات و تجلیاتِ هر یک از آنها - دختر و پسر، کوچک و بزرگ، زشت و زیبا - فرقى نخواهند گذاشت. خصوصاً در این دوره جدید و پسندیده که آفتاب جهانتاب علم، عالم را فرا گرفته، چشم‏هایى که سال‏هاى متمادى کور و از بینایى دور بود، روشن و تابان ساخته؛ بدبختان را که در بوادى جهالت سرگردان بودند، از علم و عرفان بویى به مشام ایشان نرسیده، نه از طریق انسانیت صداى طبل و کوسى، و نه از تحصیل و علوم، نام اسفندیار و کیکاووسى به گوش و هوش‏شان نرسیده بلکه «صُّمٌ بُکمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَرْجِعْونَ»(5) بودند و مایل بودند که زنان ایشان همیشه مقهور و در بند و به روبند مجبور و مقهور و مستور باشند و در هیچ شغلى و هیچ فکرى با آنها مداخله و معامله نکنند، ولى به فضل الهى و به عون الطاف لامتناهى سد اسکندر منهدم، صور اسرافیل دمیده، ید بیضاى موسى، عالم را منوّر ساخته و به نفس عیسوى، مردگان را، جان نو در تن دمیده، سرّ «یُحْیِى الْعِظامَ و هِىَ رَمیْم»(6) از پرده غیب به عرصه ظهور آمده؛ نه عجب اگر زنده شود عظم رمیم، به معجزه خاتم رسل و هادى سبل. دوره جاهلیت واژگون گردیده و به کلمه طیبه «طَلَبُ الْعِلْمِ فریضَةٌ على‏ کُلِّ مُسْلِمٍ و مُسْلِمَة»(7) که تا سنه (1331) در میان ما متروک و مردود بود، کار بسته و متبع گردیدیم.
نمى‏دانم چه مقصودى داشتم و کجا بودم، سخن شرربار با من چه کرد؟ غرضم این بود که پدر و مادر باید میان طفل خود فرق نگذارند و در تهذیب اخلاق و تأدیب اطوار هر دو جنس دقت کامل نمایند، که گفته شده است:
«اَدِّبْ اِبْنَکَ فِی الصِّغَرِ، کَیْما تَقِّرُ عَینُکَ فِی الکِبَرِ.»(8)
2- بر پدر و مادر لازم است که طفل خود را در زمان تولد، در کمال نظافت و ظرافت و حُسن توجه نگاهدارى نمایند و از دادن به دایه بپرهیزند و از این کار مضرّ و مهلک دست بردارند، زیرا که دایه قصدش جمع کردن مایه است و منتظر است ماه را به آخر رساند و سال را تمام کند.
3- بر پدر و مادر لازم است که پس از شش سال تمام، طفل خود را به مدرسه گذارند و به تعلیم وا دارند؛ و از ابتدا زیاد سخت نگیرند و به جور و اذیت او را مشغول کار نسازند، تا غنچه تازه‏شکفته‏اش را پژمرده نسازند. گاهى او را به تفرج و گردش و هواى آزاد بگردانند، تا اینکه دلمرده و افسرده نشود.
4- بر پدر و مادر لازم است که اولین طفل خود را مهذّب و مؤدب پرورش دهند که اطفال دیگر که با او مأنوسند، عادت و رفتار او را متوجه شده به همان رویه، رفتار مى‏نمایند. بنابراین اگر حرکات و رفتار اولى شایسته و مناسب باشد، سایر آنها هم راه مستقیم را مى‏پیمایند، و الّا فاتحه همگى را باید خواند.
خشت اول چون نهد معمار کج‏
مى‏رود تا گنبد دوّار کج‏
5- بر پدر و مادر لازم است که از هر گونه خدمات و زحمات آنها روگردان نشوند و از لوازم تحصیل آنها کوتاهى ننمایند و حتى‏المقدور غذاهاى مقوى و مفید از آنها مضایقه ننمایند، زیرا که غذاى مقوى خون را صاف مى‏سازد و دوران دبُر را آسان مى‏نماید، طفل را شاد و خرم نگاه مى‏دارد.
6- بر پدر و مادر لازم است در بعضى مجالس و برخى محافل، فرزند خود را همقدم با خود ببرند؛ اگر دختر است با مادر و پسر به اتفاق پدر از براى اینکه کم‏رو و بدرو تربیت نشوند، و از معاشرت و مجالست حُسن خطاب و رد جواب و سایر آداب انسانى را درک نمایند.

در تکالیف اطفال نسبت به پدر و مادر

1- بر هر طفل لازم است که بدون حرف از زمانى که پا به درجه دانش گذارد و ادراکاتش قوه و قدرتى پیدا نمود و خود را به هیکل انسانى ملاقات کرد، تمام همّ خود را مصروف بر این دارد که ذره و خردلى از اطاعت و فرمانبردارى والدین تخلف ننماید و قسمى رفتار نماید که سبب آزردگى خاطر آنها نگردد، زیرا که مطلق پدر و مادر بدخواه و دشمن آنها نیستند. بر هر فرزندى لازم است که در مورد پدر و مادر تسلیم صرف باشد، آنچه بفرمایند بپذیرد و سر نپیچد و ترشرویى نکند و در کارى اقدام ننماید که رضایت آنها نباشد و اگر از تشنگى در شُرف موت باشد، بدون اجازه آنها آب ننوشد.
2- بر فرزند لازم است که از مال و جان در راه ایشان دریغ و مضایقه ننماید و «اَلْوَلَدُ و مالهُ لأَبِیْهِ» را به خاطر نگاه دارد.
از احترام‏هاى لایق و درخور ایشان، به هیچ وجه کوتاهى ننماید و در نهایت فروتنى و خضوع در حضور آنها حاضر گردد و در خدمت آنها قیام کند.
3- اگر اولادى خود را نسبت به پدر و مادر، عالم‏تر و عاقل‏تر فرض نمود، لازم است که صد چندان در فروتنى خود بیفزاید، زیرا که اجر و حق چنین پدر و مادرى بیشتر است.
4- اگر پدر و مادرى بر فرض، دیوانه و از عقل بیگانه باشند، حق ندارد به چشم پستى و زشتى به آنها نگرد و از تکالیف خود بکاهد، و یا اینکه العیاذ باللَّه تمسخر و استهزا کند.
5- بر هر اولادى فرض است مادامى که در آستانه پدر و مادر به سر مى‏برند، از خود رأیى و دستورى نداشته باشد، مطیع صرف باشد، در صحبت کردن مجادله و مضایقه ننماید. در امورات زندگانى دخل و تصرف ننماید، سؤال و جواب نکند، زیاد و کم نگوید، مگر هنگامى که طرف مخاطبه واقع شود، باز در فکر رضایت ایشان باشد.
6- اگر به عقلش چیزى را فهمید و آنها ملتفت نبودند، نوعى ذکر نماید که ندانند دستور از طرف که اشاره شده است.
7- بر هر اولادى لازم است که سرّى را و حرفى را از پدر و مادر خود پوشیده و پنهان نکند. تعظیم و تکریم ایشان را وسیله سعادت و مایه سلامت بداند.
8- اگر شى‏ء به عنوان قرض و عاریه از او گرفته باشند و در رد کردن، تأخیر واقع شده باشد، ذکر نکند و اظهار ننماید، و از خود مال و جانى تصور نکند، آنچه هستى اوست از آنها بداند.
9- بر هر اولادى لازم است که هرگز با اخم و ترشرویى در حضور آنها حاضر نشود و همیشه قصدش این باشد که قلب آنها را از خود خرسند و شاد نماید و سبب کدورت و تیرگى نشود.
10- از نصایح آنها نرنجد و ایشان را از خود نرنجاند.
11- بر هر اولادى لازم است اگر شى‏ء از براى او لازم شود آن را با کمال ملایمت و احترام و خوشرویى از آنها خواهش نماید و خودش را در مقام آنها عدم صرف بداند. بعد از خداوند تبارک و تعالى آنها را رازق و خالق خود بداند.
12- باید بداند اگر در بهشت رود به واسطه دوستى و اطاعت آنهاست و اگر در غیر آن جاى گیرد به سبب نافرمانى و آزردن آنهاست. خداوند مى‏فرماید:
جنّت که رضاى مادرانست‏
زیر قدمین مادرانست‏

در قانون رفتار و تکالیف زناشویى‏

تکالیف زن و شوهر بر سه قسم است. قسمى حق زن است و قسمى حق شوهر و قسمى را باید هر دو دارا باشند و به وظیفه خود عمل نمایند.

حق شوهر

حق شوهر این است که:
1- کارهاى بیرون و طلب قوت و معاش زندگانى را از خود داند. بیجا تسلط و بى‏مناسبت تشدّد نکند، اگر از راهى و جایى داخل و خارج، افسردگى و ملامت داشته باشد، هنگام ورود به منزل، آنها را رها نماید و منزه داخل گردد و بعد از ورود از گزارشات روزانه آنها استفسار نماید، به طور مهربانى و محبت دلجویى کند.
2- از مخارجات خانه به قدر قوّت و قدرت کوتاهى ننماید.
3- به اطفال خود با محبت و مهربانى تکلم نماید.
4- با بستگان او (همسر) در نهایت احترام باشد.
5- اگر لباسى یا خوراکى لازم دارد که انجام دهند، با کمال عذرخواهى طلب نماید و اظهار تشکر نماید. حق حکم و فرمان را ندارد، زیرا که باید فرق میان زن و خدمتکاران باشد.
میان ماه من تا ماه‏گردان‏
تفاوت از زمین تا آسمان است‏

حق زن‏

وظیفه‏اى که مخصوص و حق زن است این است که:
1- همیشه در صدد این باشد که رضایت شوهر را به جا آورد و او را خشنود سازد و در کارهاى خانگى در نهایت ظرافت و پاکیزگى و حُسن توجه اقدام نماید. خانه و لانه خود را بیاراید و به امید نوکر و کُلفت نگذارند.
2- اطفال خود را توجه نماید؛ از هر حیث طالب ترقى و نگاهدارى آنها باشد.
3- هنگام ورود شوهر مشغول کارِ خانه، قیل و قال و ترتیبات زنانه نشود، زیرا هنگامى که شوهر وارد خانه مى‏گردد، طالب آسایش و راحت است و از زحمت روز، فراغتى مى‏خواهد.
4- بر زن لازم است که ملاحظه او را نماید و خانه را نوعى سازد که خاطر او از تشویش و خیال آسوده باشد.
5- موقع حرف را بداند و بى‏مناسبت سخن آغاز ننماید. در تکلم، بسیار دقیق و نکته‏سنج باشد.

وظیفه هر دو

بر هر دو فرض است که:
1- از یکدیگر خاطرجمع باشند تا دچار خیالات مردافکن نشوند.
2- بر هر دو لازم است که داراى علم و کمال باشند تا آنکه زمام زندگانى را خود بتوانند نگاهدارى نمایند و خانه خود را اداره کنند.
3- بر هر دو فرض است که در اصل و نسب از هم کمتر نباشند، مساوى و هم‏ترازو باشند.
4- بر هر دو فرض است اگر در حُسن صورت اختلاف دارند در نیکویى سیرت، مخالف و مختلف نباشند و هر دو خوش‏رفتار و خوش‏گفتار باشند.
5- بر هر دو فرض است که در نهایت نظافت و ظرافت باشند و در پاکى ظاهر و باطن دقت نمایند.
6- بر هر دو فرض است که در فرمایشات خانه و رسومات با هم یک‏دل و یک‏قول باشند.
7- بر هر دو فرض است که در تربیت فرزندان خود کوشش نمایند و کوتاهى نکنند و در این خصوص تعرض به یکدیگر نکنند.
8- بر هر دو لازم است که بخیل و ممسک نباشند و هم ولخرج و بى‏باک مصرف نکنند.
9- عقل و علم و خانه‏دارى را هر دو دارا باشند.
10- بر هر دو فرض است که هیچ عیش و نشاطى را بدون اتحاد و اتفاق، گوارا نشمارند.
11- بر هر دو فرض است که در صرف مال و جان با هم شریک باشند و چیزى را از هم جدا ندانند و مضایقه ننمایند.

پى‏نوشتها:
1) شعرهاى فخرالملوک در رده متوسط بوده و گاهى در اوزان آن کاستى دیده مى‏شود.
2) به بحث‏هایى از این دست ر.ک: به پاره‏اى آثار دکتر عبدالعظیم کریمى مانند: تربیت چه چیز نیست؛ تربیت آسیب‏زا؛ هزار و یک نکته تربیتى (چاپ شده در مجله پیوند).
3) الکافى، ج‏3، ص‏19؛ علل الشرائع،ص 376؛ عوالى اللئالى، ج‏1، ص‏35؛ بحارالانوار، ج‏3، ص‏281، ح‏22.
4) الطرائف، ص‏515؛ کنزالفوائد، ج‏1، ص‏319؛ اعلام‏الدین، ص‏84.
5) البقره، آیه 18.
6) یس، آیه 78.
7) الکافى، ج‏1، ص‏30، ح‏1؛ الخصال، ص‏452؛ الامالی للمفید، ص‏28؛ بحارالانوار، ج‏1، ص‏177، ح‏54.
8) دیوان امام على(ع)، ص‏182.