نویسنده

 

دختران علیه دختران!

شهلا زرلکى‏

نویسندگان و صاحب‏نظران بسیارى، از آغاز تا امروز بر عدم ایجاد یک ارتباط عمیق دوستانه میان زن‏ها تأکید کرده‏اند. این باور قدیمى مردسالارانه به دوستى‏هاى ناپایدار و سطحى زنان اشاره مى‏کند و با توجه به احساسات‏گرایى افراطى زن‏ها در روابط دوستانه، دوام رابطه عمیق و صادقانه میان دو زن را ناممکن مى‏داند. به راستى مى‏توان بى‏هیچ تردید و تأملى اظهار نظر فلاسفه بدبینى همچون «نیچه» و «شوپنهاور» را مبنى بر تزلزل روابط زنانه تأیید کرد؟
«ساشاگیترى» هنرمند فرانسوى، دوستى رقابت‏آمیز زنان را با یکدیگر، با لحنى طنزآمیز، بیان کرده است. او مى‏گوید: «هنگامى که دو زن یکدیگر را مى‏بوسند، من همیشه به یاد دو بوکسورى مى‏افتم که دست هم را مى‏فشارند.» ریشه چنین نظریه‏پردازى‏ها و دیدگاههاى یک‏جانبه و افراطگرایانه را باید در زمینه‏هاى مختلفى جستجو کرد. هر چند نظریه‏پردازان در ارائه دیدگاههاى خویش پیرامون روابط زنان با همدیگر راه اغراق پیموده‏اند، اما نمى‏توان روابط رقابت‏آمیز و گاه غرض‏ورزانه و تنگ‏نظرانه زنان را در تقابل با یکدیگر به کلى انکار کرد.
بسیار دیده‏ایم که احساسات پرشورى که دو دختر در آغاز دوستى نثار یکدیگر مى‏کنند و خود را «خواهران ابدى» مى‏نامند، عمر درازى ندارد. این خواهران افسانه‏اى بسیار زود به نیازهاى واقعى خود پى مى‏برند؛ نیازهایى حیاتى که واکنش‏هاى آنها را در مقابل یکدیگر و در برابر جهان بیرون دگرگون مى‏کند.
رفتار شتاب‏زده دختران در رقابت‏هایى که در مدرسه، جامعه و خانه با همجنسان خود دارند، نشانه میل شدید آنها براى کشف جهان و تصاحب جاى اندکى است که براى جنس خود قائلند. دختران با نگاه به تجربه‏هاى دیرسال مادران و مادربزرگ‏ها دریافته‏اند که اگر دیر بجنبند، همه فرصت‏ها از دست مى‏رود. آنها زمان و مکان محدودى در اختیار دارند. پایگاههاى اجتماعى پیشاپیش توسط مردان اشغال شده است. جاى اندکِ باقى‏مانده براى زنان، تحفه گرانبهایى است که ارزش جنگیدن دارد. تنگناى شرایط سنى از یک سو و فرصت‏هاى اندک از سوى دیگر، دوستى و همراهى را به «رقابت» بدل مى‏کند. براى همین دوستان همجنس و همراه، وقت زیادى براى عمق‏بخشیدن به روابط صمیمانه خود ندارند. باید بشتابند تا از قافله مردان عقب نمانند. مرد اما این دغدغه‏ها را ندارد. عجله نمى‏کند و مى‏داند که زمان‏بندى‏هاى طبیعى و شرایط تاریخى با او و دوره‏هاى مختلف سنى‏اش کنار مى‏آید. بنابراین با فراغ بال به دوستى‏ها و تعهدهاى اجتماعى خود مى‏پردازد. زن‏ها از همان آغاز - از همان سنین دخترانگى - دوست را در معنا و مفهومى توأمان «رقیب و رفیق» مى‏یابند. رفیقِ رقیبى که باید در مسابقه زندگى از او پیشى گرفت.
هر چه صمیمیت و نزدیکى دو دوست بیشتر و قدیمى‏تر باشد، رقابتى که میان آنها شکل مى‏گیرد، ابعاد گسترده‏ترى دارد. آنها راه خود را با یکدیگر آغاز کرده‏اند. کنجکاوى‏هاى ممنوعه روزگار کودکى و نوجوانى، تجربه مشترکى بوده براى آشنایى با بیگانگى‏هاى دوران بزرگسالى. کنجکاوى‏هاى کودکانه آنها در گذر پرشتاب ثانیه‏ها و فصل‏ها رنگ مى‏بازد. آنها یکدیگر را براى ورود به جهان واقعى یارى داده‏اند. اما در نخستین تجربه رویارویى با واقعیت‏هاى بیرونى، دختر بى‏درنگ در مى‏یابد که به همراهان دیگرى نیاز دارد. همراه قدیمى او در جهان جدید، رفیق نیست. رقیبى است که باید مواظب و مراقب رفتارش بود. تنگى وقت و دشوارى راه، رقابت را به مرزهاى «حسادت» نزدیک مى‏کند. دوستان صمیمى قدیم پیوند دوستى خود را به زحمت برقرار مى‏دارند تا از میزان پیشروى یکدیگر باخبر باشند. پس بى‏دلیل نیست که این باور در طول تاریخ شکل گرفته است که رقابت، پایه و مبناى ارتباط زنان با یکدیگر است. وقتى شرایط و موقعیت مساوى و برابر باشد و دو زن تا نیمه راه همگام و همسان پیش آمده باشند، پیش رفتنِ ناگهانى یکى از آنها حسادت دیگرى را به شدت برمى‏انگیزد. مهم نیست که این پیشروى یا تکروى در مسیرهاى معنوى باشد یا مادى؛ مهم تعداد گام‏هایى است که دو دوست را از هم دور مى‏کند. رقابت شتابزده آنها، حسى است برخاسته از درک عمیق و درستى که از موقعیت ناامن خویش دارند. آنها بر این باورند که جهان شلوغ است و مردانه. بازار مکاره‏اى که زنان را به آسانى در آن راه نمى‏دهند.
دوست در کامل‏ترین لحظه‏هاى رفاقت و یکرنگى، یک «رقیب بالقوه» است که امکان بالفعل شدنش چندان دور نیست. دخترانى که ازدواج مى‏کنند، آگاهانه یا به طور ناخودآگاه، روابط خود را با دوستان قدیمى محدودتر مى‏کنند. وظایف خانه‏دارى و شوهردارى را مى‏توان بهانه‏اى دانست که زن با آن، خودش و همکلاسى‏هاى قدیمى‏اش را فریب مى‏دهد تا امکان معاشرت کم شود. شوهر کردن یعنى رسیدن به یکى از آن جایگاههاى دور از دسترس. وقتى زن به هدف خود - یا یکى از اهداف اصلى خود - مى‏رسد، به غمخوارى و همدردىِ رفیق خاطرات دخترانه نیاز ندارد. دوستش غمخوار روزگار تنهایى بوده است، اما حالا نه یک غمخوار دلسوز و نه حتى یک همشاگردى درسخوان که «دخترى» تنهاست که مى‏تواند زندگى «زنى» خوشبخت را نابود کند. چرا که باورهاى دیرپا و نادرست خاله‏زنکى گفته‏اند دختر جوانِ جویاى شوهر، براى یک زن شوهردار، یک تهدید جدى است.
بررسى‏هاى روانکاوانه، نمونه‏هاى بسیارى از این دست نشان مى‏دهد. بسیار کم اتفاق مى‏افتد که دخترى پس از ازدواج، پیوندهاى پیشین خود را با رفقاى دیرینش حفظ کند. دو دوست حتى پس از ازدواج نیز تحولات تازه زندگى یکدیگر را دنبال مى‏کنند. ارتقاى درجه شغلى، مادر شدن و بسیارى از مراحل طبیعى و قراردادى رشد و پیشرفت زن، براى دوستِ همپایه و همطراز او امتیازى است غبطه‏برانگیز. مى‏گویند وقت بسیارى از دختران و زنان جوان بر سر این گونه مقایسه‏ها و وسواس‏ها هدر مى‏رود که نمى‏توانند به توانایى‏هاى نهفته خود بپردازند و مقدمات شکوفایى خلاقیت را فراهم کنند.
به هر حال، چه فیلسوفان به روابط میان زن‏ها خوش‏بین باشند و چه بدبین، کار ما نیست که به واقعیت‏ها، رنگ اغراق بزنیم تا بر نظریاتِ تک‏بعدى و مطلق‏گرایانه روانشناسانِ زن‏ستیز، صحّه بگذاریم. اما از این واقعیتِ حىّ و حاضر نیز نباید گذشت که در روابط میان دختران جوان، دوستى و رقابت در بسیارى از موارد همپاى یکدیگر حرکت مى‏کنند و عرصه را بر وسعت‏بخشیدن و تعمیقِ دوستى‏هاى صادقانه و بارور، تنگ مى‏کنند.
بازیابى ریشه‏هاى عمیق این واقعیت، نیازمند تحقیق‏ها و کاوش‏هاى بسیار در تاریخ است. «باورهاى تاریخى» که شکل‏دهنده رفتارهاى بیرونى‏اند، یک‏شبه تغییر نمى‏کنند ... .
... مادربزرگ‏هاى مادربزرگ‏هایمان که روزگارى دخترکانى بازیگوش بوده‏اند، بى‏تقصیرند!