جویبار عطوفت از قلّه معرفت
نگاهى به زندگى آیتاللَّه مرعشى نجفى با تأکید بر دوران کودکى و نوجوانى، روابط خانوادگى اخلاقىغلامرضا گلىزواره
نگهبان مرزهاى فضیلت
فقیه اهلبیت، مرجع عالىقدر و نگهبان مرزهاى فضیلت، آیتاللَّه العظمى مرعشى نجفى(ره) عمر بابرکت و پرفیض خویش را در بوستان معرفت و گلستان پارسایى به سر آورد و با تمامى توان کوشید تا مشعل شریعت را روشن نگه دارد. او در زمره معدود فرزانگانى است که عرشیان و قدسیان بهتر از خاکیان با وى آشنایى دارند چرا که ستارهاى پر پرتو در آسمان فضل و کمال به شمار مىرود. او نزدیک به هشتاد سال به تدریس و تربیت شاگردان مکتب ائمه(ع) پرداخت. به علاوه انسان مهذّب و وارستهاى بود که رفتارش گفتههایش را تصدیق مىنمود و از این جهت از او به عنوان نمونهاى از اسوههاى برجسته اخلاقى و فضایل و مکارم عالى و شخصیتى که همگان وى را به عنوان عالم عامل، پارسا و اهل تزکیه یاد کردهاند، معروف و مشهور مىباشد. عشق، ارادت و توسل به پیشگاه خاندان طهارت(ع) در تمام زوایاى زندگى این مرجع بلندپایه به وضوح قابل مشاهده بود. ایشان از دوران تحصیل در نجف اشرف یعنى از حدود سال 1320ه.ق، که سنین خردسالى را سپرى مىنمود به کتاب، مطالعه و کتابخانه علاقهمند گردید. دیرى نگذشت که این اشتیاق به عشق حیرتآور تبدیل گشت چنان که روزها گرسنگى مىکشید تا بتواند کتابى را تهیه نماید. میل وافر به بررسى آثار مشاهیر جهان اسلام و ملل دیگر وى را به خواندنى نقادانه، موشکافانه و عمیق وادار کرد. او که شاهد به غارت رفتن منابع ارزشمند دینى و نسخههاى نفیس خطى بود، نمىتوانست نسبت به این وضع اسفبار سکوت اختیار کند و دست روى دست بگذارد. از اینرو با وجود عدم توان مالى، لحظهاى درنگ ننمود و در گردآورى این میراث گرانقدر و مرواریدهاى معرفت از هیچ تلاشى فروگذارى نکرد؛ هر چند در این مسیر با دشوارىهاى فراوانى دست به گریبان شد. براى جبران ناتوانى مالى، شبها در کارگاه برنجکوبى در نجف به کار پرداخت، روزها روزه گرفت و نماز استیجارى خواند و غالب اوقات یک وعده از غذایش را حذف نمود و درآمد بهدست آمده را صرف خرید این گوهرهاى گرانبها کرد. گاهى هم عبا، قبا و یا کفشهایش را گرو مىگذاشت تا کتاب مورد نظر به دست موریانههاى اندیشه و معارف نیفتد.
به این ترتیب کوششهاى مداوم و خستگىناپذیر ایشان ثمر داد و بسیارى از نُسخ خطى، کتب نادر و باارزش فراهم گردید. محصول این حرکت بابرکت کتابخانهاى بزرگ و کمنظیر در شهر مقدس قم مىباشد که به دلیل نسخههاى خطى کمیاب و احیاناً منحصر بهفرد، مورد توجه روزافزون دانشوران و شخصیتهاى برجسته جهان و مراکز علمى، تحقیقاتى و فرهنگى کشورهاى گوناگون قرار گرفته است. هماکنون این کتابخانه با بیش از چهارصد مؤسسه علمى، دانشگاهى و کتابخانهاى در سراسر جهان ارتباط دارد و هر روز میزبان گروه زیادى از طالبان علم، دانشوران و نویسندگان از نقاط مختلف گیتى است. این شهرت و برجستگى مدیون کوششها و زحمات مستمر حضرت آیتاللَّه مرعشى نجفى است که طى بیش از هشتاد سال خون دل خوردن چنین مجموعهاى گرانسنگ را در یک جا فراهم آورد و همه را در طبق اخلاص نهاد و وقف جامعه اسلامى نمود. در مرحله بعد رهین تلاشهاى خالصانه و عاشقانه فرزند ایشان حجتالاسلام و المسلمین دکتر سیدمحمود مرعشى نجفى است که در گسترش و رشد فزاینده آنچه به لحاظ کیفى و چه از نظر کمّى تلاش بسیار کرده است.(1)خاندان خوشنام
نسب آیتاللَّه مرعشى پس از سى و سه واسطه از طریق زید شهید به حضرت امام سجاد(ع) مىرسد. سادات مرعشى، حسینى هستند و جدّ اعلاى این سلسله، سیدعلى مرعشى نام دارد که در شهر مرعش، در حوالى مرزهاى سوریه و ترکیه و جزو قلمرو ترکیه، زندگى مىکرد. وى در قرن سوم به ایران مهاجرت و ظاهراً در مازندران ازدواج نمود. هسته مرکزى مرعشىهاى ایران، طبرستان بود و گرایش به تشیّع مردمان خطّه شمال، مرهون زحمات این خاندان است. سیدقوامالدین مشهور به میربزرگ حکیم و فرمانروایى بوده که در قرن هفتم هجرى در شهر آمل حکومت مىکرده است و هماکنون مرقدش در سبزهمیدان آمل، بارگاه و صحن و سرایى دارد. از زمان صفویه بار دیگر مرعشىها نضج گرفتند و با حاکمان این طایفه وصلت کردند. مادر شاهعباس اول، بانویى از همین خاندان است.(2)
اجداد آیتاللَّه مرعشى از بزرگترین خاندان علویین هستند که از میان آنان عالمان، حکیمان، اطبا، ریاضىدانان و وزیرانى برخاسته است که شرح حالشان در منابع رجالى و تاریخى درج مىباشد.(3) سیدالحکما شرفالدین مرعشى که پس از طى مدارج علمى به مقام اجتهاد و فقاهت نائل شد، جد آیتاللَّه مرعشى است. وى داراى ابتکارات و خلاقیتهاى ویژهاى بود. او با استفاده از اصول شیمیایى، زنبور عسل درست مىکرد. این زنبورها نخست سفیدرنگ، بىحس و بىحرکت بودند اما پس از تابش آفتاب حالت عادى پیدا مىکردند. در دورانى که به طبابت مشغول بود، شنید در اروپا دندان مصنوعى ساختهاند. او دست به کار شد و بدون دیدن آن دندانها از عاج یا استخوان فیل، دندان مصنوعى ساخت که بر خلاف نوع اروپایى، لثهاش از لاک نبود تا مزه غذا را عوض کند بلکه از اختراعات ترکیبى خود آن دانشمند بود. وى در میان دندانهاى فک بالا و پایین یک فقره فنر از جنس طلا تهیه کرده بود که موقع باز و بسته کردن دندانها موافق دلخواه عمل کند. کاشت دندان در لثه طبیعى، از ابتکارات اوست. این دندانها که سالیان متمادى در اختیار آیتاللَّه مرعشى بود، اکنون در موزه تاریخ پزشکى ایران نگهدارى مىشود. سیدالحکما، از 114 سال عمر بابرکت، 80 سال به طبابت و حکمت مشغول بود و در سال 1316ه.ق، در تبریز درگذشت و در نجف دفن گردید.(4)پدر و مادر
پدر آیتاللَّه مرعشى علامه سیدشمسالدین محمود مرعشى در سال 1270ه.ق، در نجف اشرف دیده به جهان گشود و در بوستان معرفت و معنویت، دوران شکوفایى را گذرانید و علوم گوناگون اسلامى چون فقه، اصول، انساب، عرفان، علوم تجربى، ریاضى و ... را نزد استادان مشهور و خُبره فرا گرفت تا آنکه در زمره مشاهیر این علوم در آمد و خود به تدریس و تألیف متون دینى و علمى روى آورد. سیدشمسالدین نخست در سال 1311، با علویه بىبىفاطمه سبزوارى دختر سیدحسین حسینى در تهران ازدواج کرد و از او داراى یک فرزند به نام على گردید. اما این پیوند استمرار نیافت و منجر به متارکه شد. ازدواج مجدد ایشان با علویه صاحبهخانم دختر آیتاللَّه سیدابوالقاسم پسر آیتاللَّه آقا سیدمهدى حسینى در سال 1314ه.ق صورت گرفت. نَسَب این بانو به حضرت علىاصغر - فرزند امام زینالعابدین(ع) - مىرسد. حاصل این ازدواج، دو پسر و دو دختر بود: سیدشهابالدین، سیدضیاءالدین، فاطمهخانم ملقب به خانم نجفى و مرضیهخانم. در نیاکان مادرى آیتاللَّه مرعشى نیز شخصیتهاى بزرگى در عالَم علم و فضیلت و تقوا ظهور کردند. از جدههاى مادرى وى، دختر علامه سیدمحمد موسوى عاملى دخترزاده شهید ثانى است و دیگرى از نوادگان علامه شهید میرداماد است.(5)
ولادت و نامگذارى
سیدمحمود مرعشى و همسرش در نجف در خانهاى ساده اما در کمال صفا و محبت روزگار مىگذرانیدند. آنان در بینالطلوعین روز پنجشنبه 20 صفر 1315ه.ق (1276ه.ش)، در موجى از شادى و شعف قرار گرفتند زیرا چشمشان به روى نوزادى خجسته روشن شد. درخت امیدشان در باغ آرزو به بار نشست؛ بهار زندگى آن زوج جوان رونقى شکوهمند یافت و آن آشیانه محقر زینتى دیگر به خود گرفت. با ولادت این کودک فرخنده صداى سپاس، حمد و شکر و دعا از خانه سیدمحمود به درگاه خداوند متعال بلند گردید و مادر پس از آن همه رنج و زحمت دوران باردارى و مدتها چشمانتظارى با شوقى زایدالوصف خداى خویش را شکر مىگفت چرا که کودک خود را با سلامت و سربلندى به دنیا آورده بود. این شادىها و سرورها تمامى رنجها و آلام او را به بوته فراموشى سپرد.
انتخاب نام نیک براى کودک بیانگر شخصیت دینى و فکرى و طرز نگرش و میزان علایق والدین است. هر چه نام آشناتر و پرمحتواتر باشد در شکلگیرى ابعاد گوناگون شخصیت طفل تأثیرگذارتر است. بدین خاطر در فرهنگ اسلامى انتخاب نام جهت فرزندان اهمیت وافرى دارد و براى مراسم نامگذارى، آداب ویژهاى در نظر گرفته شده است. بر اساس سنتهاى خانوادگى در نجف رسم بر این بود که هر مولودى را نزد علما مىبردند تا نامى برایش مشخص کنند. این طفل را پس از ولادت، تطهیر و تنظیف، به آستان مقدس علوى دخیل نمودند. در واقع نخستین روزهاى زندگى وى با رایحه عطرآگین و باقداست ضریح امیر مؤمنان(ع) عبیرآگین گشت. سپس کودک را نزد محدث نورى بردند که وى پس از گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام خودشان یعنى «محمدحسین» را برایش تعیین نمودند. اگرچه امروزه ایشان به چنین نامى معروف نمىباشند، بعد او را خدمت زاهد زمان و شیخ فقها و مجتهدین میرزا حسین بنمیرزا خلیل بردند و آن فقیه عارف اسم «آقانجفى» را مرحمت نمود. سپس نوزاد را خدمت عارف معروف سیدمرتضى کشمیرى بردند و آن جمال سالکان و زینت عارفان، کُنیه «ابوالمعالى» را براى آن کودک تعیین نمود. همچنین وى را خدمت آیتاللَّه سیداسماعیل صدر بردند که آن سید فقها، لقب «شهابالدین» را برایش مشخص کرد. در خاتمه نوزاد را به محضر شیخ محمد طه نجف بردند و آن عالم عامل ادعیه و اذکار وارده را در باره طفل قرائت نمود.ایام کودکى
از الطاف خداوند متعال در باره این کودک نورسته آن بود که در مدت شیرخوارگى، مادرش در طهارت کامل بود و مواظبتش به حدى رسید که حتى در ایام عادت، زنى سیّد و پاکدامن را مشخص نمود تا فرزند وى را شیر دهد. مادر هیچ گاه بدون وضو به وى شیر نداد و مراقبت نمود که لقمهاى از غذاهاى حرام و حتى شبههناک به او ندهند. نخستین کانون تربیتى براى این کودک، خانه و اولین مربیان و معلمانش پدر و مادرش بودند. شهابالدین در دامان مادرى رئوف و پاکدامن و تحت نظارت پدرى عالم و فرزانه پرورش یافت. روز به روز همراه با رشد بدنى، به شکوفایى فکرى و عاطفى و تربیتى مىرسید و با شادىها، بازىها و گریههاى کودکانه والدین را شادمان مىساخت و محل زندگى خویش را پرفروغتر مىنمود. پدر آرزو مىکرد که فرزندش در راه کمال و معرفت گام بردارد و چنان پرورش یابد که به سوى خوبىها سوق داده شود. آموزشهایى که والدین بر اساس آداب شرعى و ارزشهاى قرآنى و روایى به وى دادند همچون شیرى که مىخورد با جانش عجین گشت. نخستین کلماتى که در خارج از محیط خانه به شهابالدین آموزش دادند جمله «هو الفتاح العلیم» بود که آقا شیخ على رُفَیش نجفى با تیمّن و تبرک به وى آموخت. سپس پدر بزرگوارش او را بار دیگر به روضه مُنوّر و مطهر پیشواى پرهیزگاران حضرت على(ع) برد و در مقابل ضریح مقدس مولاى مؤمنان(ع) خمیرمایه تمامى علوم و معارف بشرى، یعنى الفبا را به او آموخت و در همان حرم او را مفتخر به عمامه و کسوت روحانیت ساخت. از آن پس بانوى پرواپیشه و اهل فضل که جدّه پدرىاش بود و بىبىشمس اشرف بیگم نام داشت تعلیم و تربیت این طفل را عهدهدار گردید. وى نخست نواده خویش را با قرآن مجید آشنا کرد و تمامى این کتاب مقدس را به او تعلیم داد و سپس کتب فارسى، ادبى، فقهى و اخلاقى را به آن کودک آموخت و ادبیات عرب را تا کتاب مغتىاللبیب به وى درس داد. ناگفته نماند این بانوى عالم، فاضل و عابد، صاحب کرامات بود که در تفسیر قرآن مهارت داشت. وى دختر علامه حجتالاسلام حاج سیدمحمد معروف به حاجآقا، مؤلف کتاب مصباح در دعاست که پسرعموى سیدمحمدطباطبایى (پدر علامه طباطبایى، صاحب المیزان) مىباشد.(6)
دکتر سیدمحمود مرعشى در باره نقش این بانو در تربیت پدرش مىگوید: بانو شمس اشرف بیگم طباطبایى جدّه ایشان اول بار قرآن را به ابوى مىآموزند و در شکلگیرى شخصیت ایشان در کودکى خیلى مؤثر بودند.(7)
به موازات این آموزشها، اهل خانه در خصوص برخوردهاى اخلاقى و اجتماعى فرزندشان دقتهایى خاص داشتند. آیتاللَّه مرعشى نقل کرده است موقعى که چهار سال داشتم یک روز وارد منزل شدم و به مادرم گفتم کسى را در کوچه مشاهده نمودم که پایش مىلنگید و این گونه راه مىرفت و سپس نحوه قدم برداشتن او را تقلید کردم. مادرم گفت: غیبت کردى و دهانت آلوده شد، بیا آن را آب بکش و بعد مرا لبِ حوض خانه برد و دهانم را شست و تأکید کرد که دیگر این حرفها را نزن و اداى کسى را در نیاور. مرحوم مرعشى نیز در همین سنین، احترام والدین را مراعات مىکرد و بارها طى نصایحى به فرزند ارشد خویش یادآور مىگردید: من هیچ گاه والدین خود را آزار ندادم. در کودکى وقتى به من گفتند پدرت را از خواب بیدار کن، دلم نمىآمد او را صدا کنم. آهسته صورتم را به کف پاى ایشان مىساییدم تا آرام آرام از بستر برخیزد. ایشان همیشه مرا دعا مىکرد و مىگفت: فرزندم، خداوند تو را عاقبت به خیر کند.(8)در مسیر تعلیم و تربیت
سیدشهابالدین نزد پدر خویش آیتاللَّه سیدشمسالدین محمود حسینى (متوفى 1338ه.ق) مقدمات غالب علوم متداول را فرا گرفت. پس از دانشاندوزى اولیه، پدرش او را به مدارس جدید فرستاد تا علوم ریاضى، هندسه، جغرافیا و دیگر معارف رایج را یاد بگیرد. وى دروس یادشده را در مدت پنج سال و به صورت شایسته و با نمرات بالایى پشت سر نهاد و با احراز مقام اول، موفق به اخذ گواهىنامه عالى آن زمان گردید. برخى از علوم جدید را پس از اتمام دوره مزبور نزد اساتید خصوصى ادامه داد. او که بنا بر موقعیت خانوادگى از سنین کودکى به آموختن علوم و فنون گوناگون پرداخته بود به تناسب رشد سنى دایره آموزش خویش را گسترش مىداد و روز به روز اشتیاقش به فراگیرى علوم مختلف افزون مىگردید و با بهرهورى از آموزشهاى سابق خویش، تشنهتر از گذشته همچون عاشقى شیفته، سر در پى استاد، پیر و مرشد نهاد و هنگامى که مراد خویش را یافت خاضعانه و متواضعانه سر بر آستان وى سایید و بر خاک قدمش بوسه زد. به این ترتیب از هر شاخسارى گلى و از هر بوستانى میوهاى برگرفت و از هر چشمهاى جرعهها نوشید و نهال جان و فکر خود را بارور و شکوفا ساخت و قد برافراشت و از اقران خویش بر گذشت و مدارج کمال را یکى پس از دیگرى پیمود.(9)
همزمان با این آموزشها، پدر، وى را براى حضور فعال در عرصههاى اجتماعى و فرهنگى مهیا مىکرد. سیدشهابالدین پس از خروج از مدرسه جدید به طبابت روى آورد و برخى از آثار طبّى حکماى سلف را نزد پدر بزرگوارش تحصیل نمود و کتبى را از محضر میرزا محمدعلى معروف به مؤیّدالاطبا آموخت. سپس وارد علوم معنوى گردید تا آنکه در سن شانزده سالگى به تفسیر، تمایل پیدا نمود. در سنین بالاتر به فراگیرى مقدمات، سطح، دوره خارج فقه و اصول و نیز علوم حدیث و مانند آن اهتمام ورزید تا آنکه به دریافت اجازه روایت از برخى مشاهیر برجسته حوزه نجف و دیگر شخصیتهاى جهان اسلام نائل گردید و خود به تدریس، تألیف، خدمات علمى و فرهنگى و مانند آن روى آورد و با رسیدن به قله فقاهت و اجتهاد، پرتوافشانى ایشان جلوهاى فراگیر و بابرکت یافت.(10)
در واقع مجاهدتهاى خستگىناپذیر و مستمر آیتاللَّه مرعشى در سن بیست و هفت سالگى به ثمر نشست و او را که در راه تحصیل علوم گوناگون یک لحظه دریغ نکرده بود در این مدت کوتاه در زمره علما و فقها در آورد و از وى مجتهدى پرتلاش ساخت و از نظر دانش و فضل در مرتبهاى قرار داد که اَقران بر او غبطه مىخوردند. او خود چنین گفته است: هیچ گاه در سنین جوانى به دنبال تمایلات نفسانى نرفتم. همیشه در پى تحصیل علم بودم، به صورتى که شبانهروز بیش از چند ساعت نمىخوابیدم و هر کجا نشانى از استادى یا عالمى و یا جلسه درسى که مفید تشخیص مىدادم، مىیافتم لحظهاى در رفتن به نزد آن استاد، عالم و جلسه درس درنگ نمىکردم.
گرچه از شخصیتى چون او، این ویژگى دور از انتظار نبود زیرا در خاندانى نشو و نما یافت که همه اهل علم و فضیلت بودند و از سوى دیگر زادگاهش شهرى چون نجف است که باب علم و معرفت، رسول اکرم(ص) در آن آرمیده است و نیز در حوزهاى قدم نهاد که یکى از پربارترین ادوار خود را آغاز کرده بود اما کسانى هم بودند که در همین نجف و حوزه آن و نیز در میان خاندانهاى برجسته سر برآوردند و با تمام کوششهایى که در جهت تربیت آنان صورت گرفت به جایى نرسیدند. بنابراین صِرف محیط و اجتماع و وابستگى به بیت دانش و اندیشه، ضامن پیشرفت و ترقى و پیروزى نمىباشد بلکه استعداد و ظرفیت فردى نیز لازم است و آیتاللَّه مرعشى این خصوصیت را داشت. استعداد سرشار، حافظهاى کمنظیر، شوق یادگیرى، اشتیاق به بحث، مطالعه و کتاب، لذت جمعآورى محصول تلاشهاى فکرى و علمى فرزانگان، اُنس وافر با اهل فضل، از امتیازات این مجتهد ژرفاندیش بود که به همراه پژوهش مستمر و تحقیق مداوم و کوشش خستگىناپذیر در راه رسیدن به مقاصد عالى، او را در موقعیت برجستهاى از نظر علمى قرار داد و جامع معقول و منقول گردید.(11)
آیتاللَّه مرعشى نجفى در 21 محرمالحرام سال 1342، از نجف اشرف به ایران مهاجرت نمود و در ششم صفر همین سال وارد کرمانشاه گردید و از آنجا به همدان، زنجان و تبریز رفت و با ارحام خویش ملاقات نمود و در این سفر از محضر دانشوران این خطّه بهرههاى فراوان برد. ارادت خالصانه و محبت شدید به خاندان عترت و شوق زیارت امام هشتم موجب گردید که به مشهد مقدس برود و سر بر آستان مقدس امام رضا(ع) بساید و آتش اشتیاقى که سالها در اعماق وجودش شعله کشیده و سر برداشته بود با بوسیدن ضریح آن فروغ هشتم امامت بیشتر در جانش شرر افکند. در 21 جمادىالثانى سال 1342ه.ق، به تهران رفت و پس از توقفى چند ماهه در این شهر و استفاده از حوزه درسى عدهاى از مشاهیر این دیار و زیارت حضرت عبدالعظیم حسنى در هفتم شعبان سال 1343ه.ق وارد شهر مقدس قم گشت و به درخواست آیتاللَّه حائرى در این آشیانه اهلبیت رحل اقامت اختیار کرد و به تدریس و تربیت کثیرى از شاگردان اهتمام ورزید و در شمار علماى برجسته قم مطرح گردید و با رحلت آیات سهگانه، مرحوم حجت، صدر و خوانسارى، به عنوان یکى از مراجع شناخته شد و نخستین رسالههاى عملیه ایشان در سالهاى 1366ه.ق تا 1373ه.ق، انتشار یافت و از همان زمان عدهاى در ایران از آن فقیه والامقام تقلید مىکردند. با رحلت آیتاللَّه بروجردى معظمله به عنوان یکى از مراجع طراز اول مطرح گردید و بسیارى از شیعیان در ایران، هند، پاکستان، افغانستان و برخى کشورهاى عربى ایشان را مرجع تقلید خود تلقى مىکردند.(12)تشکیل خانواده
آیتاللَّه مرعشى نخست با یکى از دخترعموهاى خود به نام گوهرتاج ملقّب به فخرالسادات فرزند سیدابراهیم مرعشى در هشتم جمادىالاول سال 1345ه.ق ازدواج کرد و حاصل این پیمان، دخترى بیش نبود که بعدها به همسرى حاج سیدخلیل میرى تهرانى (از تجّار) در آمد اما به دلایلى این زندگى مشترک دوام نداشت و میان آن دو، جدایى افتاد. همسر دوم ایشان دختر مرحوم آیتاللَّه حاج سیدعباس فقیه مبرقعى رضوى قمى (متوفى 1335ه.ق) از علماى بزرگ مىباشد. آیتاللَّه مرعشى در زندگى خود با مشکل تأمین معاش روبهرو بوده است. در یک مورد خود ایشان تصریح نموده است: هنگامى که در مدرسه قوام زندگى مىکردم چند شبانهروز به دلیل به دست نیاوردن غذا رنگ چهرهام به زردى گراییده و گرسنگى ناتوانم ساخت اما شیوهاى پیش گرفتم که حتى افراد همحجره نتوانند به فقر و کمبضاعتى من پى ببرند.
بعدها که به مرجعیت هم رسید در زندگى فردى براى فراهم ساختن وسایل زندگى و مخارج خانواده با دشوارىهایى مواجه بود و اگر هم مبلغى به دست مىآورد براى خرید کتاب مصرف مىکرد. مهمانان اگر چه از معاریف هم بودند در خانه ایشان با آبگوشت پذیرایى مىشدند. ایشان در یکى از وصایاى خویش نوشتهاند: من بعد از خودم چیزى از زر و زیور دنیا بر جاى ننهادهام و هر چه به دستم رسید حق نذورات مخصوص خودم را براى رفع نیاز مردم و به ویژه اهل علم صرف مىکردم و چیزى از مال دنیا حتى به مقدار پوست خرمایى براى ورثه نگذاشتم. با اینکه اگر در صدد ارث گذاشتن مال و منال بودم با موقعیتى که در جامعه داشتم مىتوانستم.
ایشان از نظر روابط خانوادگى و رفتار با همسر و فرزندان بسیار ممتاز بود. همسرش نقل کرده است: مدت شصت سال با آیتاللَّه مرعشى زندگى کردم و در این مدت هیچ گاه نسبت به من با تحکّم سخن نگفت و رفتارى تند و خشونتآمیز با من نداشت و با عصبانیت صحبت و رفتار نکرد. تا آن زمان که خود قادر به حرکت نمودن و انجام کارى بود، اجازه نمىداد دیگر اعضاى خانواده برایش کارى انجام دهند حتى هنگامى که تشنه مىگردید خود بلند مىشد و به آشپزخانه مىرفت و آب مىآشامید و این تقاضا را با من در میان نمىگذاشت. غیر از اینکه همسرى خوب، مهربان و دوستداشتنى بود همچون مونسى صمیمى با من همکارى دلسوزانه داشت و در کارهاى منزل یارىام مىنمود. بسیارى از اوقات در امور آشپزخانه از قبیل طبخ غذا، پاک کردن سبزى، تمیز کردن ظروف و وسایل و نیز شستن میوهها به من کمک مىکرد.
فرزند ارشدشان نقل نمودهاند، شبى با همسرم به منزل آقا رفتیم. موقع صرف شام بر سر سفره از همسرم خواستم کمى آب به من بدهد، ناگهان ابوى به شدت متغیر گردید و خطاب به من گفت: اگر تشنه هستى خودت برخیز و آب بیاور و بنوش زیرا زن در خانه کنیز تو نیست که بخواهى این گونه به او امر و نهى کنى، او همچون تو، حق و حقوقى دارد که باید مراعات نمایى.(13)رفتار با فرزندان
آیتاللَّه مرعشى نسبت به فرزندان مهربان و خوشرفتار بود و از شیوههاى تربیتى آن مرجع پارسا این بود که هر شب با نقل داستانى، ذکر خاطرات خودشان و یا شرح گوشههایى از زندگى بزرگان و در نهایت هم، گفتن یک روایتى، هم فرزندان را براى خوابیدن مهیا مىنمودند و هم نکاتى آموزنده و رشددهنده را به آنان منتقل مىنمودند. بعد خود برمىخاستند و به مطالعه، نگارش و مانند آن مشغول مىگردیدند. این شیوه آموزنده و شایسته در مورد نوادگان نیز صورت مىگرفت. دکتر سیدمحمود مرعشى مىگوید: همین تربیتهاى سازنده ابوى موجب گردیده که دخترانم ارزشهاى دینى را کاملاً پاس دارند و حتى در جوامع غربى سالم زندگى کنند.
یادآور مىشود دکتر مرعشى متولد 1320ه.ش است و در سن 20 سالگى ازدواج نموده است و سه دختر دارد که تمامى آنها تحصیلات عالى دارند. یکى از دختران ایشان در دانشگاه لندن، جامعهشناسى خوانده و مدتهاست مقامات عربستان سعودى از وى مىخواهند براى تدریس به آن کشور برود. چون استادى در این سطح علمى در بین خانمها ندارند. پروفسور «العطاس» از کشور مالزى هم از ایشان خواسته بود که براى تدریس به آنجا برود، وى به آنجا رفت و مقالههاى عطاس را براى سخنرانى به زبان انگلیسى تهیه مىنمود. یکى دیگر از دختران دکتر سیدمحمود مرعشى مهندس سختافزار کامپیوتر است و جوانترین استاد در کالج سواز (Soaz) مدرسه مطالعاتى آفریقایى و خاورمیانه در لندن است، همان جایى که بسیارى از مشاهیر جهان از آن برخاستهاند.(14)
آیتاللَّه مرعشى اگر چه براى تربیت فرزندان، سرمایههاى معنوى و معرفتى فراوانى در اختیار داشت اما براى تأمین معاش و تدارک امکانات رفاهى با مشکلاتى مواجه بود به نحوى که ناگزیر مىگردید به خاندان عترت متوسل گردد. خودش خاطرنشان نموده است: در روزگارى که جوانتر بودم، مىخواستم دخترم را شوهر دهم ولى تمکّنى نداشتم تا برایش جهیزیه تهیه کنم. با ناراحتى به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) رفتم و در حالى که سرشک از چشمانم بر گونههایم جارى بود، خطاب به آن بانو عرض کردم: چرا به امور زندگى من بىاعتنا هستید و اهمیتى به این موضوع نمىدهید؟ چگونه با این تنگناهاى اقتصادى دخترم را به خانه شوهر بفرستم؟ سپس با دلى شکسته به خانه بازگشتم. در آن هنگام مکاشفهاى به من دست داد. در همان مکاشفه صداى درب منزل را شنیدم، رفتم در را گشودم. دیدم شخصى ایستاده است، وقتى مرا دید، گفت بانو شما را احضار نموده است. با شتاب به حرم رفتم و چون وارد صحن مطهر شدم، مشاهده نمودم چند زن مشغول نظافت ایوان طلا هستند. دلیلش را پرسیدم گفتند هماکنون دختر موسى بنجعفر(ع) مىآید. پس از اندکى حضرت فاطمه معصومه(س) آمدند در حالى که بسیار لاغر و رنگپریده بودند مانند مادرم حضرت فاطمه زهرا(س)، زیرا سه بار او را در خواب دیده بودم. به نزد عمهام رفتم، آنگاه ایشان به من فرمودند: اى شهاب، کى ما به فکر تو نبودهایم. تو از زمانى که به قم آمدى مورد عنایت ما بودى. در این حال به خود آمدم و چون دانستم به ساحت آن بانو اسائه ادب کردهام، براى عذرخواهى به حرم شریف رفتم. پس از آن در کارم گشایش صورت گرفت و حاجتم برآورده شد.(15)
اضافه مىشود علاوه بر دکتر سیدمحمود مرعشى، آیتاللَّه سیدشهابالدین مرعشى سه فرزند پسر و چهار فرزند دختر به شرح ذیل دارد: سیدمحمدکاظم مرعشى (متولد سال 1322ه.ش)، شاغل در وزارت نفت. حجتالاسلام و المسلمین حاج سیدمحمدجواد مرعشى ملقب به نجمالدین (متولد 1326ه.ش)، عالم و فاضل و صاحب آثار و تألیفات که هماکنون در قم به تدریس و تألیف مشغول است. حجتالاسلام و المسلمین حاج سیدامیرحسین مرعشى نجفى که سالها از محضر پدر خویش و دیگر استادان حوزه استفاده نموده است و هماکنون در قم سکونت دارد. همسر آیتاللَّه عباسعلى عمید زنجانى، رئیس دانشکده حقوق دانشگاه تهران و از مشاهیر تهران؛ همسر حاج علىآقا فاضل لنکرانى (برادر بزرگ آیتاللَّه لنکرانى)؛ همسر مرحوم حاج سیدعباس موسوى حرمى از خاندانهاى مشهور قم و همسر مرحوم حاج سیدخلیل میرى تهرانى.(16)فرازهایى از فروتنى و قناعت
آیتاللَّه مرعشى در برخوردهاى اجتماعى و رفتار با مردم بسیار فروتن بود. خودش مىگوید در بسیارى از خانههاى قم رفت و آمد داشتم چنان که در مجالس گوناگون شادى و سوگ آنان شرکت مىنمودم. وقتى فرزند آنان به دنیا مىآمد در مجلس جشن ختنهسوران، عقد و عروسى و یا موقع مراجعت از زیارت مشاهد مشرفه و یا سفر حج به دیدنشان مىرفتم. همچنین ایشان موقع بیمارى به عیادت افراد مىرفت و در روابط خود با مردم چنان به آنان نزدیک مىگردید که احساس بیگانگى و غریبى نکنند. این یکرنگى و صمیمیت در حدى بود که مردم اسرارى را که با همسران و والدین خویش در میان نمىنهادند براى آیتاللَّه مرعشى بازمىگفتند؛ به همین دلیل بارها مىگفت: من صندوقچه اسرار مردم هستم.
خوشرفتارى ایشان نسبت به مردم و رفع مشکلات و نیازمندىهاى آنان که مخفیانه صورت مىگرفت موجب محبوبیت ایشان نزد امت متدین گردید و با اینکه بسیارى از خانوادهها و مستمندان که از کمک این فقیه پارسا برخوردار بودند، او را نمىشناختند. دکتر مرعشى مىگوید: زمانى که من نوجوان بودم یک روز پدرم فرمودند محمودآقا، امروز مىخواهم تو را به جایى ببرم. بعد مرا به منزل آقاى کَنى بردند. ایشان انسان باتمکّنى بود و این اواخر در قم اقامت گزید. وقتى به آنجا رفتیم دیدم سفرهاى گشودهاند و عدهاى نابیناى فقیر و افرادى بىبضاعت را مىخواهند اطعام کنند. بعد از بیرون، غذا آوردند و پدرم لباسش را سبک کرد و به پذیرایى از حاضران مشغول گردید. آنها هم نمىدانستند که میزبان و خدمتکار چه کسانى هستند و این رازى بود بین من، پدرم و آقاى کَنى. این موضوع بیانگر آن است که بزرگان ما تا چه حد کوشش داشتند که کارهاى نوعدوستانه و یارى به فقیران مخفى باشد تا کرامت انسانى بندگان خداوند محفوظ بماند.
هنگامى که افراد به دیدن ایشان مىآمدند اصرار داشتند دستشان را ببوسند و چون وى از این کار ناراحت مىشد و اجازه چنین کارى را نمىداد برخى افراد چنان دست او را براى بوسیدن مىکشیدند که چندین بار مچ دستشان از جا در رفته و به شدت درد مىکرد. هر چه دوستان مىکوشیدند برایشان محافظ بگذارند به هیچ عنوان نپذیرفت. درِ اندرونى را بعد از نماز صبح باز مىکرد تا هر کس مىخواهد داخل بیاید. حتى اجازه نمىداد وسیلهاى ویژه براى ایاب و ذهاب در اختیارش قرار دهند. هر روز یک راننده تاکسى درِ خانهاش مىآمد، آقا را با خودش مىبرد و برمىگردانید. کرایه را هم خودش پرداخت مىکرد. فرمانده سپاه قم، دو محافظ پنهانى براى ایشان در نظر گرفته بود که سوار بر موتور همراه آن تاکسى حرکت کنند، شخصى این موضوع را به گوش آیتاللَّه مرعشى رسانیده بود. فرمانده سپاه را احضار کرد و خطاب به وى گفت: تو با این کار روح توکل را از من مىگیرى. مگر در ساختمان نخستوزیرى محافظ نبود و آن انفجار شدید روى داد وقتى مشیت الهى در کار باشد هیچ کس نمىتواند مانع آن گردد. اینها را بردار و الّا نفرینت مىکنم!
در آن روزهایى که رژیم بعثى عراق قم را بمباران مىکرد حتى سوار تاکسى هم نمىشد و پیاده به حرم مىرفت و این در حالى بود که در آن شرایط جنگى عدهاى به روستاهاى اطراف مىرفتند و چون از آیتاللَّه مرعشى پرسیدند شما چرا از این وضع نمىگریزید، جواب مىداد مردمانى کمبضاعت وقتى مشاهده کنند من در این شهر ماندهام، احساس آرامش مىکنند و واقعاً هم این شیوه به اهالى قم که قادر نبودند به جاهاى دیگر بروند یک نوع قوت قلب مىداد.
روزى پیرمردى به نزد ایشان آمد و پس از احوالپرسى گفت من کارگر حمام هستم، ماجرایى به خاطر دارم که مىخواهم بازگو کنم و آن این است که در آن ایام شما جوان بودید و روزى با کودکان خود به حمام آمدید و چند کودک را دیدید که چون اوضاع آنان را جویا شدید، عرض کردم این کودکان یتیم هستند. شما بلافاصله به فرزندان خود فرمودید دقت کنید در حضور آنان به من «بابا» نگویید و بعد مبلغى پول دادید تا براى آنان وسایل مدرسه از قبیل دفتر و قلم و ... تهیه کنم.
در جلسات درس و یا محافل دوست و نیز در نشستهاى عمومى شوخطبع بود و عقیده داشت باید در زندگى با مردم خوشدل و بشّاش بود. از همان ایام جوانى به تجربه و دانش افراد کهنسال ارج مىنهاد و هر گاه پیرمرد غریبى را مىدید به حجره خود یا منزل مىبرد و ضمن پذیرایى از وى، از تجربهها و خاطراتش استفاده مىکرد. با پى بردن به گرفتارىها و آلام مردم محزون مىگشت و از خوشىهاى آنان شادمان مىشد.
در استفاده از امکانات زندگى به کمترین و سادهترین آنها اکتفا مىکرد. لباسش سر تا پا ایرانى بود. دکمه لباس ایشان از جنس قیطان بود و کفشهایشان را استاد حسین کدخدا تهیه مىنمود.
در دفاع از ارزشهاى دینى غیرت شگفتى داشت و در این راه از هیچ عاملى واهمه نداشت. یک روز جلو آب انبار عرب، که هنوز هم هست یکى از افسران شهربانى رضاخانى آمده بود تا چادر زنى را از سرش بکشد، آن زن از شدت هراس گریخته و روى پلههاى آب انبار افتاده بود. آیتاللَّه مرعشى که شاهد این قضیه بود بسیار ناراحت گردید و جلو آمد و سیلى محکمى به گوش آن افسر زد. وقتى به مدرسه آمد و به طلبهها گفت: چنین کردهام، آنها گفتند حسابت پاک است. به مأمور رضاخان جسارت کردهاى! و امکان دارد رضاخان به قم بیاید و تو را مثل آیتاللَّه بافقى مورد ضرب و شتم قرار دهد. آیتاللَّه مرعشى در جوابشان گفت: از این بابت نگرانى ندارم چون کارم دفاع از دیانت و حرمت بانوان بود. آن افسر شبِ بعد موقع نظارت بر بازار قم از سوراخ سقف بازار سقوط نمود و به هلاکت رسید.(17)پرواز به سوى ملکوت
سرانجام این فرزانه عالىقدر جهان اسلام پس از عمرى تدریس و تربیت هزاران شاگرد و تلاش در راه احیاى میراث فرهنگ اسلامى، تألیف آثارى سودمند و تأسیس آثار خیریه فراوان و ماندگار و اقامه جماعت در حرم و صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه در تاریخ هشتم شهریور 1369 مطابق هفتم صفر 1411ه.ق، دار فانى را وداع گفت و به سراى جاوید شتافت. پیکر پاکش پس از انجام مراسم شرعى و با حضور صدها هزار تن از اقشار گوناگون مردم و با تشییعى باشکوه، بر حسب وصیت ایشان در محل کتابخانه خودش به خاک سپرده شد. این نوشتار را با ذکر فرازى از وصیت او، خاتمه مىدهیم:
«... الهى به مادرِ دلشکستهام، به مادرِ پهلو شکستهام و به عمه بازو شکستهام، نظر لطفى بفرما تا ما را از جمله محبّان خاندان عصمت و طهارت قرار دهى و دست ما را از ذیل عنایات آن بزرگواران کوتاه نفرمایى.»(18)1) شیفته خدمت، مقاله حسین رفیعى مندرج در گنجینه شهاب، دفتر اول؛ مرورى بر تلاش علماى عالىقدر در گردآورى و حفاظت آثار ارزشمند فرهنگى، جام جم، 28/1/1382، شماره 841؛ مجله نور علم، دوره چهارم، شماره اول، ص10.
2) گفتگو با حجتالاسلام و المسلمین دکتر سیدمحمود مرعشى، مجله کیهان فرهنگى، شماره 204، ص7 - 6.
3) نجوم امت، مقاله ناصر باقرى بیدهندى، مجله نور علم، شماره 37، ص49، گنجینه دانشمندان، ج2، ص38 - 37.
4) شهاب شریعت، على رفیعى، ص96 - 95.
5) همان، ص116 - 115.
6) شهاب شریعت، ص114 و 113؛ گنجینه شهاب، ج1، ص199.
7) مجله کیهان فرهنگى، شماره 204، مهر 1382، ص8.
8) همان، ص8 و 20.
9) شهاب شریعت، ص133 و 143.
10) گنجینه شهاب، دفتر نخست، ص200 - 199.
11) شهاب شریعت، ص177 - 175.
12) همان، ص191 و 207 و نیز کیهان فرهنگى، شماره 204، ص8.
13) گنجینه شهاب، ج1، ص189 و نیز بر ستیغ نور، ص97.
14) کیهان فرهنگى، همان، ص13 - 12.
15) مقاله دست به دامان اقیانوس، میرمحمود موسوى، مندرج در گنجینه شهاب، ج1، ص246.
16) همان، ص177؛ بر ستیغ نور، ص108 - 107.
17) مصاحبه با دکتر سیدمحمود مرعشى، کیهان فرهنگى، مهر 1382، شهاب شریعت، ص307 - 305.
18) وصیتنامه الهى اخلاقى آیتاللَّه مرعشى.