«آزاده» شجاع، عالم و سخنور
پرورده دامن حلیمه سعدیه‏

شرایط زمانى واقعه‏

دهه هفتاد بعد از هجرت است و بر سرزمین حجاز، سفّاکى خشن، خونریز، مستبدّ و ظالم حاکم مى‏باشد. حجّاج بن‏یوسف ثقفى در سال 72 از طرف عبدالملک بن‏مروان اموى به سرکوبى عبداللَّه بن‏زبیر اعزام شده و با به آتش کشیدن خانه خدا و کشتن ابن‏زبیر، بر حجاز مسلط گشته است. بغض و کینه حجاج نسبت به امام على(ع)، اهل‏بیت، علویان و شیعیان بى‏نظیر و مثال‏زدنى است.
امام على(ع)، اهل‏بیت و شیعیان از مدت‏ها قبل مورد هجوم تیرهاى بغض و کینه قرار گرفته‏اند. مقام فوق‏العاده علمى، تقوایى، ایمانى و عملى امام نادیده انگاشته شده و از آن منزلت متعالى پایین کشیده شده و در ردیف و بعد از کسانى قرار داده شده که فاصله آنها با ایشان بسیار افزون‏تر از فاصله عرش تا فرش است. حضرت امام خودش در بیانى حزن‏انگیز مى‏فرماید:
فرزند ابى‏قحافه (ابوبکر) رداى خلافت به تن کرد در حالى که خوب مى‏دانست من محور سنگ آسیاى خلافتم و علم بسان چشمه و سیل از کوهسار وجودم فوران مى‏کند و هیچ پرنده بلندپروازى به اوج مقام من راه نخواهد یافت ... کدام زمان بود که مرا با نخستین آنان [ابوبکر ]مقایسه کنند که اکنون با اینان [طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن‏عوف، سعد بن‏ابى‏وقاص‏] مقایسه مى‏شوم؟!(1)
این نگاه تنزلى همچنان بر امام تحمیل شد تا اینکه در حکمیت، سخن بر این قرار گرفت که على(ع) براى خلافت شایسته است یا معاویه؟!
با حاکمیت یافتن معاویه، وجه دیگرى از ستم به امام على(ع) و اهل‏بیت شروع شد و آن، مبارزه شدید با نقل فضایل امام و سخنان پیامبر(ص) در شأن ایشان بود. هر کس به دوستى امام یا سخن گفتن به مدح امام متهم مى‏شد، با سخت‏ترین شکنجه مواجه مى‏گشت و در زندان‏هاى تنگ و تاریک مى‏پوسید.
از این به بعد دوست و دشمن بر خوددارى از نقل فضایل امام متفق گشتند. دوستان از ترس، کتمان فضیلت مى‏کردند و دشمنان از بغض و کینه. اگر کسى مى‏خواست حدیثى در فضیلت امام از رسول خدا یا شأن نزول آیه‏اى از قرآن که در شأن حضرت نازل شده بود به دیگرى بگوید، بعد از اطمینان از رازدارى شنونده و ایمان و خداترسى او، وى را به خلوتى مطمئن مى‏برد و از او پیمان‏ها و قسم‏هاى غلیظ و شدید بر کتمان مى‏گرفت و آنگاه سخن را به آرامى در گوش او نجوا مى‏کرد.
مکمل این اقدام، تحریض و تشویق به جعل و نقل حدیث در شأن دیگرانى بود که در جبهه مخالف امام بودند و براى حدیث‏سازان و ناقلان جوایز چشمگیر و ارج و قرب فراوان در نظر گرفته شده بود.
به همه اینها اضافه کنید شرایط خاص حجاز و روگردانى عمومى از اهل‏بیت را. حجاز موطن قبایلى بود که از امام کینه‏هاى بدر، احد و خندق را داشتند و هیچ گاه نتوانستند این کینه‏ها را از قلب خود بزدایند و این چنین است که مظلومیت تاریخى اهل‏بیت در حجاز همچنان ادامه دارد.
همه عوامل فوق دست به دست هم داده و در حجاز و عراق [دایره حکومت حجاج ]خفقان بى‏نظیرى براى شیعیان و علویان پیش آورده به طورى که اعلام علنى محبت به امام على(ع) و سخن گفتن از فضیلت آن حضرت، زهره شیر مى‏خواهد و جز نادرى عاشق جان بر کف، کسى را چنین جرئت و جسارتى نبود.

جهاد و مبارزه آزاده‏

«آزاده» (حرّه)، پرورش‏یافته دامن حلیمه سعدیه - صاحب شیرى که شایستگى دایگى رسول خدا(ص) را داشت - از این نوادر جان بر کف و مبارز بود.(2) او علاوه بر شجاعت و جان بر کفى، از علم و بیان هم حظ و بهره
فراوانى داشت و چنین کسانى هستند که مى‏توانند تاریخ‏ساز باشند و بینى جباران را به خاک بسایند. «آزاده» نه تنها به على(ع) و مرام او عشق مى‏ورزد که این عشق را در آن شرایط خفقانى علنى هم کرده است و خبرچینان حکومت آن را به حجاج اطلاع داده‏اند که آزاده نه تنها على(ع) را دوست دارد بلکه او را از خلفاى قبل از خودش که در نظر عموم جامعه و بخصوص حکومت، افضل و برتر هستند، برتر مى‏شناسد و چه جرمى بالاتر از این؟!
دستور احضار آزاده صادر مى‏گردد و آزاده را در مجلس حجاج حاضر مى‏کنند. امرا و فرماندهان و مشاوران و رجال همه در جایگاههاى خود به خدمت ایستاده و حجاج بر مسند حکومتى تکیه زده است. هیبت و جباریت حکام ستمگر بخصوص در مجلس رسمى که سرداران و نظامیان مسلّح ایستاده‏اند و رجال حکومت گوش به فرمانند، بسیار چشمگیر و خیره‏کننده و خوف‏آور است و زهره شیر را آب مى‏کند.

آزاده را در چنین مجلسى احضار کرده‏اند تا مسحور قدرت و شوکت و جباریت حجاج شود و قدرت دفاع نیابد و محکوم گردد ولى شجاعت، جسارت، علم و سخنورى آزاده، دست به دست هم داده او را به چنان اوجى رسانده است که این هیبت‏ها را لگدکوب مى‏کند و بر بساط این جباریت گام مى‏نهد و جلو مى‏رود و با استناد به قرآن - که همه ادعاى تمسک بدان را دارند - چنان دلیل مى‏آورد که دشمن سنگ به دهان و مبهوت مى‏گردد.

کیفرخواست و دفاع آزاده‏

گمان حجاج این است که وقتى کیفرخواست خوانده شود، آزاده که هیبت مجلس، زهره‏اش را آب کرده، با سکوت به جرم خود اعتراف مى‏کند یا حداکثر به دروغ شمردن آن متوسل مى‏گردد و او نیز شهودى را که آماده کرده احضار مى‏نماید و به ظاهر این محاکمه عادلانه با محکومیت قطعى آزاده تمام مى‏گردد از این‏رو با صداى بلند مى‏گوید:

تو آزاده دختر حلیمه سعدیه‏اى؟ خداى را شکر که تو را اسیر حکم ما کرد و به دام ما انداخت تا تنبیه و کیفر شوى! آیا راست است که تو على(ع) را بر خلفاى سه‏گانه قبل از او برترى مى‏دهى و افضل مى‏شمارى؟
چند لحظه سکوت بر مجلس حاکم مى‏شود و چشم‏ها به سوى آزاده و عکس‏العمل او خیره مى‏گردد و ناگاه همه با ناباورى تکذیب گیج‏کننده آزاده را مى‏شنوند. آزاده ادعاى مطرح شده در کیفرخواست را تکذیب مى‏کند اما نه آن گونه که حجاج و امیران و سرداران او انتظار دارند. آزاده متین، محکم و استوار لب به سخن مى‏گشاید و مى‏گوید:
دروغ گفته است آن کس که تو را خبر داده من على را فقط از این سه برتر مى‏دانم؟
سخن آزاده همچون پتکى آهنین بر مغز حجاج فرود آمده و او را گیج و مبهوت کرده است. ناباورانه و خشمگینانه مى‏پرسد:
یعنى از غیر اینان نیز برتر مى‏دانى؟

و جواب مى‏شنود:
- آرى، من على را از [حضرات ]آدم، لوط، ابراهیم، موسى، داوود، سلیمان و عیسى بن‏مریم نیز برتر مى‏دانم.
حجاج از یک طرف به شدت خشمگین و درمانده است زیرا نه تنها آزاده اتهام را نفى نکرده و عذر نخواسته، بلکه اتهام‏هاى سخت‏ترى را هم خودش اضافه کرده است. در جامعه‏اى که باید على(ع) بعد از نمازها، در خطبه جمعه و عید و در مراسم‏هاى رسمى به عنوان عبادت و تقرب به خدا دشنام داده شود، در جامعه‏اى که مسلمان دانستن امیرالمؤمنین على(ع) جرم است، کسى پیدا شده که در جلسه رسمى حکومت نه تنها از این جرم عظیم عذر نمى‏خواهد بلکه به صراحت و شجاعت و افتخارِ تمام، جرم‏هاى سنگین‏ترى در این زمینه را بر عهده مى‏گیرد. واى بر آزاده که چنین حجاج را به خشم آورده است؛ اما یک جهت خوشحال‏کننده براى حجاج وجود دارد و آن اتهام و جرم جدیدى است که آزاده خود بدان اعتراف کرده است. حجاج تا کنون دوستداران على(ع) را بدون محاکمه به زندان، شکنجه و قتل گرفته است ولى این بار مى‏خواهد اداى حاکمى عادل، آزادى‏طلب، شنونده سخن مخالف و با تحمل را در آورد و نمى‏تواند وسط راه از این ژست دروغین دست بردارد و مجبور است این بازىِ «قضاوت عادلانه» را تا آخر ادامه دهد بدین امید که بهانه‏اى براى زدن گردنش پیدا کند، از این‏رو خطاب به آزاده مى‏گوید:
واى بر تو، علاوه بر اینکه على را بر صحابه پیامبر برترى مى‏دهى، او را از هشت پیامبر بزرگ هم برتر مى‏دانى؟! اگر بر گفته‏ات دلیل نیاورى، گردنت را مى‏زنم.
و آزاده شروع مى‏کند به استدلال بر برترى على(ع) به پیامبران مذکور و چنان دلایل محکمى ارائه مى‏دهد که پى‏درپى حجاج را وادار به تحسین در ملاء عام مى‏نماید و سربلند از این محاکمه خارج مى‏شود. استدلال‏هاى آزاده به شرح زیر است:
این من نیستم که على را بر این پیامبران برترى مى‏دهم بلکه خداوند در قرآن او را بر آنان برترى داده است. خداوند در حق آدم مى‏فرماید: «آدم نافرمانى خدا کرد و گمراه شد»(3) و حال آنکه در حق على مى‏فرماید: «سعى و عمل آنان (على، فاطمه، حسنین و فضّه خادم آنان) مشکور و مقبول است»(4) و در حق نوح و لوط مى‏فرماید: «خدا براى کافران به زن نوح و زن لوط مَثَل مى‏زند که همسر دو بنده صالح ما بودند و به آن دو بنده صالح خیانت کردند و آن دو بنده نتوانستند آنان را از قهر خدا برهانند و حکم شد که آن دو زن را با دوزخیان به آتش در افکنید.»(5) و حال آنکه همسر على بن‏ابى‏طالب دختر محمد مصطفى فاطمه زهرا است که خداوند به رضاى او راضى و به خشم او خشمگین مى‏شود. و اما خداوند در باره ابراهیم خلیل مى‏فرماید: «و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده خواهى کرد؛ خداوند فرمود: مگر باور ندارى؟ گفت: آرى و لکن مى‏خواهم که دلم آرام گیرد.»(6) اما مولایم امیر مؤمنان جمله‏اى فرمود که احدى از مسلمانان در اینکه این کلام گفته اوست، تردید ندارد. فرمود: «اگر پرده و حجاب برداشته شود - و واقعیت امور کشف گردد - بر ایمان من ذره‏اى افزوده نگردد و این جمله‏اى است که نه قبل از او کسى گفته و نه بعد از او کسى خواهد گفت. و اما برترى او بر موسى مستند به این کلام حق‏تعالى خطاب به موسى است که فرمود: «عصایت را بینداز، چون به آن نگاه کرد، دید به جنبش در آمد و چون اژدهایى مهیب گردید. موسى چنان ترسید که پا به فرار نهاد و دیگر به عقب برنگشت»(7) و حال آنکه على بر جنّ وارد شد و در منازل‏شان با آنها جنگید با آنکه به صورت‏هاى گوناگون بودند. پس آیا کسى از عصایش که به اژدها تبدیل شده، مى‏ترسد با کسى که در منازل جنّیان با آنها مى‏جنگد، یکسان است؟ و اما خداوند برترى داده على را بر داوود و سلیمان آنجا که مى‏فرماید: «اى داوود، ما تو را در زمین مقام خلافت دادیم پس میان خلق به حق حکم کن و هواى نفس را پیروى مکن که تو را از خدا گمراه مى‏سازد.»(8) جریان حکم کردن او این بود که دو نفر، یکى از آنها صاحب باغ انگورى بود و دیگرى گوسفندانى داشت. پس گوسفندان به باغ ریختند و چریدند. آن دو دعوا پیش داوود آوردند و داوود فرمود: گوسفندان را بفروشید و قیمت آنها را صرف باغ کنید تا به حالت اول برگردد. فرزندش - سلیمان - گفت: نه، پدرجان، چنین نیست بلکه خرج باغ را از شیر و پشم گوسفندان باید پرداخت و خداوند مى‏فرماید: «حکم مسئله را به سلیمان فهماندیم.»(9) و حال آنکه مولاى ما امیر مؤمنان فرمود: از من بپرسید قبل از آنکه مرا نیابید. از من در باره آنچه زیر عرش و فوق آن است بپرسید؛ و روز فتح خیبر بر پیامبر وارد شد و پیامبر به حاضران فرمود: با فضیلت‏ترین، عالم‏ترین و آگاه‏ترین شما به قضاوت، على است. و اما دلیل برترى‏اش بر سلیمان، تقاضاى سلیمان از خداوند است که: «خدایا، مرا مُلک و سلطنتى ده که پس از من احدى لایق آن نباشد.»(10) و حال آنکه مولاى ما فرمود: اى دنیا، تو را سه‏طلاقه کردم و نیازى به تو ندارم. در این هنگام خدا در حق او این آیت را بر پیامبرش نازل کرد: «و آن منزل آخرت را براى کسانى قرار دادیم که اراده برترى‏جویى و سرکشى و فساد ندارند.»(11) و بالاخره دلیل برترى او بر عیسى بن‏مریم در این آیه بیان شده که خداوند مى‏فرماید: «یاد کن موقعى را که خداوند به عیسى گفت: آیا تو به مردم گفتى: «من و مادرم را به خدایى اختیار کنید؟» عیسى گفت: خدایا، تو منزهى، هرگز مرا نرسد که چیزى که سزاوار من نیست، بگویم و اگر من گفته بودم، همانا تو مى‏دانستى که تو از اسرار آگاهى؛ ولى من از اسرار تو آگاه نیستم، تو داناى غیب‏ها هستى و من چیز دیگرى جز آنچه به من امر کردى، به آنها نگفتم.»(12) حضرت عیسى در مورد این افراد [که او را به خدایى پرستیده بودند ]حکم خدا را به قیامت حواله کرد [که خداوند در قیامت عذاب‏شان کند یا ببخشدشان‏] و حال آنکه على بن‏ابى‏طالب وقتى نصیریه ادعاى الوهیت آن حضرت را کردند، آنان را کُشت و حکم را به قیامت نینداخت. این چنین است که فضایل على با فضایل هیچ کس قابل مقایسه نیست.
حجاج با شنیدن دلایل محکم آزاده، نتوانست سخنى در ردّ آنها بگوید و ناچار شد بر علم و فهم و سخنورى او آفرین گفته و آزادى او را این گونه اعلام کند:
آفرین اى آزاده، از عهده جواب خوب برآمدى و اگر این چنین نبود، تو را مى‏کشتم.(13)

«آزاده»هاى امروز

زنان و دختران جامعه اسلامى بدانند که نیاز امروز به «آزاده»هاى شجاع، عالم و توانمند بسیار بیشتر از گذشته است. امروز در جامعه و جهان، زن مسلمان از دو سو مورد تهاجم است. از یک سو، هنوز هم برخى سعى دارند حضور اجتماعى زن مسلمان و متعهد را غیر شرعى جلوه دهند و در مقابل آن سنگ‏اندازى مى‏کنند و مى‏خواهند او را از حضور برکت‏زا در خدمات متناسب با شؤون وى باز دارند و از سوى دیگر، منحرفان فرنگى‏مآب با استناد به سخن و رفتار گروه اول، حضور عفیفانه و عالمانه زن مسلمان را ناممکن شمرده و نجات او را از کنج خانه و حضور یافتن در اجتماع را در کنار نهادن عفت، اخلاق و مذهب مى‏بینند.
هنوز هم در مقابل احقاق حقوق زنان از سویى، با استدلال‏هاى شبه فقهى مقاومت مى‏شود و از سوى دیگر، دین را پشتیبان تبعیض و تضییع حقوق زنان مى‏شمارند و نجات از تبعیض و تضییع حقوق را در وا نهادن مذهب و اعتقاد و پیوستن به کاروان مدافعان غربى حقوق بشر جلوه مى‏دهند.
در این وانفسا، ضرورت وجود «آزاده»هاى عالم، عفیف، آگاه، شجاع و سخنور بیش از پیش خودنمایى مى‏کند و به زنان جامعه اسلامى هشدار مى‏دهد که جز با مسلح شدن به علم، منطق، استدلال و حضور شجاعانه و عفیفانه در صحنه‏هاى دفاع از حقوق زن، چاره دیگرى نداریم.

پى‏نوشتها: -
1) خطبه سوم نهج‏البلاغه.
2) ممکن است آزاده، نوه حلیمه باشد زیرا فاصله او با حلیمه تقریباً زیاد است. حجاج در سال 72 به حجاز اعزام شد و تا سال 95 ابتدا بر حجاز و سپس حجاز و کوفه و شرق جهان اسلام حکومت داشته است و رسول خدا بیش از یکصد و بیست سال قبل، از حلیمه شیر خورده است. اگر آزاده متولد آن سال‏ها باشد، از عمر او بیش از یکصد سال مى‏گذشته و پیرزنى فرتوت بوده و راویان به پیرى او اشاره مى‏کردند ولى ظاهراً آزاده در سنین جوانى یا میانسالى بوده و به نظر مى‏رسد نوه حلیمه باشد.
3) طه، آیه 121.
4) دهر، آیه 22.
5) تحریم، آیه 10.
6) بقره، آیه 260.
7) نمل، آیه 10.
8) ص، آیه 26.
9) انبیاء، آیه 79.
10) ص، آیه 35.
11) قصص، آیه 83.
12) مائده، آیه 116.
13) عوالم، بحرانى، ج‏18، ص‏190 - 186؛ بحارالانوار، ج‏46، ص‏136 - 134.