انتظار سبز
رایحه دلدادگى
آدینهاى دیگر از راه مىرسد و باز ستارهاى در دریاى رؤیاهایم شناور مىشود؛ و قطره اشکى که از پرده چشمانم مىگریزد و راز دلتنگىام را هویدا مىسازد. خورشید محبت جایش را در آسمان مبهم زندگى گم مىکند و من زیر هواى شرجى عشق، نردبان نگاهم را به سویت روانه مىسازم. اى زاینده عشق و عدالت، اى مظهر سخاوت و رحمت، خش خش برگهایى که فداى راهت شدهاند، در گوش من نهیب مىزنند که تو از راه مىرسى؛ و در انتهاى نخوت شب، آسمان، بىقرار دستهاى نورانىات مىشود، تا گلهاى ستاره را در وسعت خاک سرد و تیره وجودش بنشانى. گامهاى آرام تو، شعلههاى عشق را در من، سرکشتر مىسازد و رایحه عاشقى عبور سرخ زندگى را در مویرگهایم، ممنوع مىگرداند. از راه مىرسى و درِ سرزمین بىکسىام، به سوى بوتهزار عشق و امید باز مىگردد. گویى که رنگ عشق، در صفحه نوازش نگاه تو، تعبیر مىشود. احساس مىکنم که با حلول تو، غم بر گونههاى مرگ بوسه مىزند و زندگى، عطش بودن به خود مىگیرد. به یُمن رسیدنت، موهاى بهار، شانههاى عریان زمین را مىپوشاند و بقچه پر شده از تکههاى ابر، روى جادههاى وصال، پولکهاى بارانى اشتیاق مىپاشد. از راه مىرسى و من، تازه مىفهمم که هواى با تو بودنم، چقدر عاشق شده است ... .
منیره مقدمزاده - چابکسر