مدیریت هنر است‏

اعظم‏السادات طلایى زواره - مدیر نمونه کشور

خانم «اعظم‏السادات طلایى زواره» در حال حاضر مدیر دبیرستان و مرکز پیش‏دانشگاهى اسلامى‏شهر زواره از توابع استان اصفهان است. وى با توجه به دستورالعمل‏هاى اداره آموزش و پرورش به خاطر تحقیقات و تألیفاتش، صد مورد تشویق‏نامه از مسئولین مختلف چون وزیر، مدیر کل و رئیس آموزش و پرورش، گذراندن سه هزار ساعت کارآموزى در زمینه‏هاى مختلف آموزشى، تربیتى، مدیریت، بهداشت و ... در طول خدماتش، دو بار به عنوان مدیر نمونه کشور انتخاب شده است.
خانم زواره، خوب است ابتدا از شروع به تحصیلات‏تان بگویید تا اینکه چطور مدیر شدید، آن هم مدیر نمونه.
سال 1339 در زواره به دنیا آمدم. دوران ابتدایى و راهنمایى را در همان جا گذراندم. بعد در دانشسراى مقدماتى نجف‏آباد پذیرفته شدم و پس از اتمام تحصیل و گرفتن مدرک دیپلم، به علت کسب رتبه اول در دانشسرا، بدون کنکور وارد دانشسراى اصفهان شدم و در رشته ریاضى، مدرک فوق دیپلم خودم را گرفتم.
در سال 1359، هنگام درگیرى‏هاى ضد انقلاب در کردستان، راهى منطقه شدم و دو سال و اندى با سپاه، جهاد سازندگى و آموزش و پرورش آن منطقه همکارى کردم. بعد از مراجعت از منطقه جنگى کردستان، در آموزش و پرورش شهر اردستان مشغول به تدریس شدم و همزمان در رشته‏هاى علوم تربیتى، ادبیات فارسى و ریاضى نیز در مقطع کارشناسى پذیرفته شدم. در میان این سه رشته، ادبیات فارسى را انتخاب کردم و بعد از گرفتن مدرک کارشناسى ادبیات فارسى، به سراغ رشته مدیریت آموزشى در مقطع کارشناسى ارشد رفتم و باز به تحصیلاتم ادامه دادم.

تا به حال چه درس‏هایى را تدریس کرده‏اید تا رسیده‏اید به پُست مدیریت؟

خدمتم را از معلمى در کلاس اول ابتدایى شروع کردم و سپس در سمت‏هاى مختلفى چون دبیرى، معاونت و مدیریت مدرسه راهنمایى و دبیرستان پیش رفتم تا اینکه در حال حاضر مدیر این پیش‏دانشگاهى هستم.
تقریباً همه دروس دوران راهنمایى و متوسطه را هم تدریس کرده‏ام از جمله: ریاضى، عربى، ادبیات فارسى، اقتصاد، بازرگانى، آمار، معارف اسلامى، قرآن، تربیت‏بدنى، کمک‏هاى اولیه، تغذیه، کودکیارى، فلسفه، منطق، تاریخ، جغرافیا، اجتماعى، آمادگى دفاعى و ... .
با این حساب در آغاز جوانى حسابى مشغول تحصیل و تدریس بوده‏اید؛ آیا با این وجود، وقتى هم براى دیگر فعالیت‏هاى اجتماعى داشتید؟
در سال 1352 با وجود اختناق حاکم بر جامعه، کم کم به ظلم‏هاى رژیم شاهنشاهى پى مى‏بردم و همپاى شرکت در جلسات مذهبى که تحت نام آموزش قرآن برپا مى‏شد، مقالاتى در زمینه اهداف قیام امام حسین(ع) و جور یزید و یزیدیان و ارتباط آن به مسائل روز آن زمان مى‏نوشتم و براى مردم مى‏خواندم. به مرور زمان شور و حساسیتم هم نسبت به افشاگرى رژیم پهلوى بیشتر مى‏شد و نسبت به گذشته به مسائل مذهبى هم مقیّدتر مى‏شدم؛ طورى که اولین کسى بودم که در نخستین سال تدریسم در محل کارم مقنعه سر کردم و به دنبال آن درگیرى سختى با رئیس آموزش و پرورش وقت که بهایى بود، پیدا کردم.
او هنگام بازرسى از کلاس، وقتى مرا با چادر و مقنعه مشکى دید، فریاد زد و با الفاظ توهین‏آمیزى گفت مگر اینجا طویله است! من هم در جوابش گفتم تا الان که نبود مگر اینکه شما وارد شده باشید ... .
آن وقت پانزده سال نداشتم و آن رئیس مرا به دورترین نقطه منطقه تبعید کرد.
با این حساب در هر شرایطى مى‏توان فعالیت‏هاى اجتماعى نیز داشت. بعد از انقلاب هم به غیر از فعالیت‏هاى آموزشى و اجرایى در آموزش و پرورش به عنوان «هادى سیاسى بسیج»، «رابط فرهنگى و مشاور خانواده کمیته امداد امام»، «مدرس آموزش خانواده در مدارس» و ... فعالیت داشتم.

لابد در همان سال‏هاى تحصیل هم ازدواج کرده و در حین کار و درس خواندن، به خانواده هم مى‏پرداختید؟

بله. در سال 1361 ازدواج کردم که ثمره آن تنها دخترم «فاطمه» است که دانشجوى سال چهارم رشته پزشکى است. همسرم هم از نویسندگان و پژوهشگران دینى و فرهنگى است که کتاب‏هاى متعددى در این موارد نگاشته است.
خوب است در همین جا به تألیفات خودتان هم اشاره کنید.
بیش از 50 مقاله در زمینه‏هاى مختلف سیاسى، اجتماعى، تربیتى، مذهبى، فرهنگى و آموزشى به سمینارهاى مختلف ارائه داده‏ام؛ از جمله مقالات: «جایگاه عرفان ناب اسلامى»، «جلوه‏هاى کمال انسان»، «نماز، زیباترین سرود هستى»، «ارتباطات در سیستم تربیتى اسلام»، «راههاى توسعه فرهنگ پژوهش»، «تربیت هنرى کودکان»، «راههاى مبارزه با ظالم از دیدگاه قرآن»، «زواره، نورى در کویر»، «گذرى بر غزل‏هاى صائب»، «راههاى حفظ فرهنگ و تمدن ایران» و ... .
الهى‏نامه‏اى هم دارم با عنوان «نواى دل» که این کتاب سال گذشته به چاپ رسید. سفرنامه حجى هم با نام «کعبه، مبدأ دل» نوشته‏ام که آماده چاپ است.
گاهى هم براى دل خودم تک‏بیتى، غزل و قطعه‏اى مى‏سرایم هر چند که خود را شاعر حرفه‏اى نمى‏دانم.

حالا مى‏رسیم به این سؤال که چه چیزى شما را برانگیخت تا شغل معلمى را براى خود انتخاب کنید؟

پیش از انقلاب در رشته علوم آزمایشگاهى دانشگاه کرمان پذیرفته شدم؛ اما به خاطر جوّ حاکم بر دانشگاهها و منع حجاب در مورد رشته‏هاى بیمارستانى، شرایط را با توجه به اعتقاداتم مناسب ادامه تحصیل ندانستم. از طرفى دیگر احساس مى‏کردم انتخاب مسیر معلمى به آرمان‏ها و اهدافم نزدیک‏تر است و مى‏توانم با این روش به روشنگرى جامعه مشغول شوم. خانواده هم تشویقم مى‏کردند که با توجه به شرایط موجود، معلمى بهترین شغل براى یک زن است و بهتر است معلم شوم.

از موفقیت‏هایتان در زمینه معلمى و مدیرى برایمان بگویید.

سه بار معلم نمونه منطقه شدم و یک بار معلم نمونه استان و دو بار مدیر نمونه کشور. دو بار عنوان معلم پژوهنده در استان را دریافت کردم. در جشنواره پرسش مهر 3 و 4 در رشته قطعه ادبى و شعر رتبه ممتاز استانى را کسب کردم.
همچنین در ارائه پیشنهاد به سازمان آموزش و پرورش در زمینه صرفه‏جویى، رتبه اول را در استان اصفهان به دست آوردم.
در مسابقات تفسیر و ترتیل قرآن، مداحى، صحیفه سجادیه و مسابقات ورزشى هم رتبه‏هاى ممتازى کسب کرده‏ام.

حالا دوست داریم از تجربیات‏تان در مورد شغل معلمى بیشتر بدانیم.

در طول خدمتم یک اصل را پذیرفته‏ام که باید دانش‏آموزان را دوست بدارم تا در کارم موفق باشم. اگر ما بچه‏ها را با تمام خصوصیات خوب و بدى که دارند بپذیریم و به آنها عشق بورزیم، هیچ وقت از کارمان خسته، دلزده و اندوهگین نمى‏شویم. سختى کار تربیت با این عشق بر ما آسان مى‏شود و به یأس و پوچى نمى‏رسیم.
میدان جاذبه محبت، دانش‏آموز را به سوى معلم مى‏کشاند و وقتى دانش‏آموز به سوى معلم بیاید با توجه به الگوپذیرى سریع آنها، خواسته‏هاى معلم در راستاى امر آموزش به سرعت عملى مى‏شود.
شاید یکى از مشکلات ما معلمان این است که نتوانسته‏ایم و یا نخواسته‏ایم دانش‏آموزان را در کمند مهر خودمان اسیر کنیم. اکسیر محبت حلّال همه مشکلات است که اگر ما در این زمینه غفلت کنیم، کلاغ‏ها به جاى ما در مزرعه باغبانى مى‏کنند.
مطلب مهم دیگر آن است که شأن معلمى ما حکم مى‏کند که الگو باشیم و بیشتر از بقیه خودمان را در محضر خدا ببینیم و معصیت نکنیم که اگر چنین بکنیم بدون آموزش و کلاس اخلاق، حق‏شناسى را به دانش‏آموزان تعلیم داده‏ایم.
من همیشه و همه جا به دوستان و همکارانم متذکر مى‏شوم که معلمى یک فضیلت است و نه شغل و هر قدمى که آنان در راه آموزش و تربیت بچه‏ها برمى‏دارند، به طور یقین خیر دنیا و ذخیره آخرت آنهاست و اگر اعتقاد و بصیرت داشته باشیم در همین دنیا خداوند برکتى بى‏حساب در زندگى به ما مى‏دهد و وصل مى‏شویم به خزانه الهى.
اگر کسى به عنوان شغل به معلمى نگاه کند سخت در اشتباه است و اگر کارش را رها کند بیشتر به نفعش است. اما اگر معلمى، معلمى عشق و آرمان او باشد، باید به وى تبریک بگوییم. معلم باید حریم خود را نگه دارد و این گوهر گرانقدر را به بهایى اندک نفروشد.
اما جالب‏ترین قسمت این گفتگو این است که بدانیم شیوه‏هاى مدیریتى شما چیست که به خاطر آن موفقیت‏هاى پى در پى کسب مى‏کنید؟
به اعتقاد من مدیر باید کسى باشد که به قول معروف نسبت به مجموعه کارى‏اش یک سر و گردن بالاتر باشد، برترى از همه جهات، اخلاق، ویژگى‏هاى مثبت شخصیتى، مدرک، تقیّد، تعهد به کار، تخصص و ... که اگر چنین بود اولین رمز موفقیت کارى آن مجموعه که پذیرش مدیر به عنوان یک مسئول بالاتر است، حاصل شده است.
مدیریت یک هنر است، هنر کار کردن با افراد مختلف. اگر مدیر بتواند با همکاران مجموعه‏اش تعامل داشته باشد و با ایجاد جوّ دوستانه با آنها ارتباط برقرار کند، توانسته است درک صحیحى از اعضاى مجموعه‏اش داشته باشد. مدیر باید همیشه در دسترس افراد مجموعه باشد و پاى‏بند به روابط انسانى و اسلامى.
امروز دنیا، دنیاى مدیریت است و جامعه‏اى موفق‏تر است که مدیرانش کیفى‏تر باشند. از ابزارهاى مدیریت کیفیت هم، مشارکت است و تکریم و رضایت ارباب رجوع.
خود من سعى کرده‏ام در محیط کارى‏ام نهایت صمیمیت و یکرنگى را داشته باشم و از نظرات همکاران استفاده کنم. داشتن جلسات غیر رسمى با همکاران و مشورت با آنان را هم بسیار مهم مى‏دانم. داشتن چشم‏انداز و برنامه در اداره امور مدرسه هم که از بدیهى‏ترین ابزارهاى مدیریت است.
نظم و کار درست را هم پارامترهاى ارزشیابى همکارانم قرار داده و سعى کرده‏ام بیش از همه، عامل به نظم و کار باشم چرا که مدیر منظم، مجموعه را منظم مى‏کند.
انسانِ با خدا در کارش معنى و جهت دارد و انسانِ منهاى خدا مثل صفر بدون عدد است. پس خداخواهى و خداجویى هم همیشه برایم اصل بوده و اعتراف مى‏کنم هر کارى که در مدرسه انجام داده‏ام و خدا در آن کمرنگ بوده، آن کار بى‏نتیجه مانده است.
محیط مدرسه را مقدس مى‏دانم و همیشه با وضو وارد آن مى‏شوم که امیدوارم تا پایان خدمتم که دیگر چیزى به پایان آن نمانده خداوند توفیقاتش را شامل حالم کند.

با توجه به سابقه کارى زیادى که در ارتباط با نوجوانان و جوانان داشته‏اید، به نظرتان معلمان چگونه باید با این نسل برخورد کنند؟

مشکلى که ما معلمان در خصوص جوانان با آن روبه‏رو هستیم، از خود بیگانگى آنهاست و یا به عبارتى دیگر بى‏هویتى. جوان باید هویت ایرانى و واقعى خود را که همان هویت اسلامى است دریابد و خودش را باور کند.
معلم باید جوانان را با دیرینه خودشان آشتى دهد و اعتماد به نفس و امید را در آنها زنده کند. یک نوجوان ایرانى باید بداند «ابن‏سینا» و «رازى» از ماست. «ابن‏هیثم» و «جابر بن‏حیان» فیزیکدان و شیمى‏دانى هستند که علم آنها از ایران به اروپا منتشر شده است. باید به جوان ایرانى یادآورى کرد که روزى ما صاحب بزرگ‏ترین تمدن‏ها بودیم و حالا در میان غوغاها و رنگ‏هاى غربى دچار بحران هویت شده‏ایم. باید به جوانان «من مى‏توانم» را آموخت تا یاد بگیرند که اگر بخواهند و اراده کنند، به خواسته‏هایشان مى‏رسند و اگر خواستن عین توانستن نباشد، لااقل راهى است به سوى توانستن.
آرزو مى‏کنم روزى قوه محرکه جامعه‏مان که همان جوان‏ها هستند، به قواى درونى خودشان پى ببرند و جامعه را به سوى تعالى سوق دهند.
ما هم با تشکر از شما و استفاده از تجربیات ارزشمندتان در زمینه ارتباط با نسل جوان، برایتان آرزوى موفقیت بیشتر داریم و امیدواریم روزى جوانان ایران باز هم نام ایران را تک‏تاز تاریخ جهان کنند.