سبز آسمونى‏

نقطه‏چین ستاره‏ها

تا که بر لب، نامت اى زیباترین مى‏آورم‏
آسمان‏ها را تو گویى بر زمین مى‏آورم‏
هر طرف خالى‏ست امشب جاى تو بر آسمان‏
چون ستاره جاى اسمت نقطه‏چین مى‏آورم‏
دیدنت مى‏آیم و با یک غزل مانند صبح‏
با خودم خورشید را در آستین مى‏آورم‏
حزن شیرینى تو حتى چشم‏هاى آسمان‏
آب مى‏افتند نامت را همین مى‏آورم‏
دیدن دریا که مى‏آیم به همراه خودم‏
کوزه لب‏تشنه‏اى از لاله‏چین مى‏آورم‏
تو طلوع آفتابى من اذان مغربم‏
بر لبم نام امیرالمؤمنین مى‏آورم‏

رزیتا نعمتى - قزوین‏

گور پدر

احساس عجیبى‏
در صدایم مى‏دمد
هنوز یاد او کنار پنجره است‏
و بوى او
لاى دیوارهاى کاهگلى خانه‏مان‏
به مشام مى‏رسد
مادرم، آن دورتر
زیر آن بلوط پیر
بغض کرده است‏
آه، چه ساده مى‏میرند
گل‏هاى مریم خانه‏مان‏
او به زلالى آب روان مى‏رود
به زیبایى زیباترین آبى‏ها
خواهرم آرزوهایش را
به آب مى‏دهد
و من دلشادم و این موهاى سیاهم را
در گور پدر پنهان مى‏کنم‏

طوبى ابراهیمى - مشهد