سال تحصیلى آغاز مى‏شود

در مراحل رشدى بچه‏ها، والدین بحران‏هاى زیادى را از سر مى‏گذرانند. شروع یکى از این مراحل بحرانى براى والدین، سن 7 سالگى بچه‏ها مى‏باشد. آغاز این دوره به معناى ترک مهد کودک و ورود به مدرسه مى‏باشد. در این سن، بچه‏ها سال‏هاى طلایى ارضاى خواسته‏هاى والدین خود را پشت سر گذاشته و براى نخستین بار، در معرض تجربه‏اى نو قرار مى‏گیرند. تجربه‏اى که منشأ آن بیرون از خانه مى‏باشد. در این موقع، بچه‏ها که تا دیروز متعادل، مطیع، دل‏چسب و از نظر والدین بى‏نظیر بودند ناگهان در مقابل‏شان مقاومت کرده و تمایلى ندارند تا در محدوده معیارهایى که برایشان ترسیم نموده‏اند، قرار گیرند. در این دوره، والدین با واقعیت‏هایى روبه‏رو مى‏شوند که گاه بسیار تلخ و ناامیدکننده است و چه بسا در این دوره است که متوجه مى‏شوند تربیت فرزندان آنچنان هم که قبلاً فکر مى‏کردند، کار ساده‏اى نیست.
براى بسیارى از والدین، بچه‏اى که نتواند در مدرسه شاگرد موفقى باشد - بخصوص اگر این کودک فرزند اول‏شان باشد - شکستى ناگوار و ناباورانه به شمار مى‏آید. مسئله‏اى که برایشان سخت غیر قابل تحمل مى‏نماید؛ چرا که آنان بچه‏هایشان را وسیله محقق شدن تمامى آرزوها و بلندپروازى‏هایى مى‏دانند که خود شانس رسیدن به آنها را نداشته‏اند. البته آنان زمانى که متوجه مى‏شوند امیدهایشان به یأس تبدیل شده به فکر چاره مى‏افتند. بسیارى از والدین معتقدند که: «باید بچه را هل داد» تا یک سال تحصیلى از دست نرود. باید به هر ترتیب و نحوى که شده و از طریق کلاس‏هاى جبرانى و حذف هر نوع گردش و تفریحى از برنامه‏هاى بچه‏ها و انجام کارهاى درسى اضافى، از عقب افتادن آنان جلوگیرى نمود. در این زمان، همه اهالى خانه بسیج مى‏شوند تا در انجام تکالیف بچه‏ها دخالت کنند. در این زمان، در واقع براى اولین بار والدین با شخصیت واقعى بچه‏ها - و نه شخصیتى که برایش در نظر گرفته‏اند یا آرزویش را دارند - روبه‏رو مى‏شوند. آنان کم کم متوجه توانایى‏ها و محدودیت‏هاى فرزند خود مى‏شوند!
از طرف دیگر، تنها مشکل این مرحله از سن در بچه‏ها، مشکلات درسى و تحصیلى نیست بلکه مشکلات افکارى همچون دروغگویى، حسادت، لجبازى و ... نیز به منصه ظهور مى‏رسد که والدین را در وضعیت نگران‏کننده‏اى قرار مى‏دهد. وضعیتى که نتیجه عدم شناخت طبیعت و رفتارهاى بچه‏ها مى‏باشد. در این زمان، موعد اندیشیدن به روش‏هاى تربیتى است که تا این سن والدین اعمال نموده‏اند. اما ضرورى است والدین قبل از هر گونه پیش‏داورى و تصمیمى توجه داشته باشند که اغلب رفتارهاى ناهنجار کودک، کمتر از آنچه تصور مى‏نمایند اهمیت دارد. این قبیل رفتارها همیشه باعث شکست نخواهد شد بلکه گاه حتى مفید بوده و به والدین اجازه مى‏دهند به خودشان آمده و به نسبى بودن روش‏هاى تربیتى توجه بیشترى مبذول دارند و چنانچه در روش‏هاى تربیتى‏شان دچار اشتباه شده‏اند به سرعت براى جبران و تصحیح آنها اقدام نمایند و یا اینکه اطلاعات و دانش بیشترى در ارتباط با شخصیت واقعى بچه خود به دست آورند.
کسب توانایى‏ها و استعدادها در کودک با توجه به توقعات و بلندپروازى‏هاى شخصى والدین مى‏تواند معنا پیدا کند. به طور کلى، زمانى توانایى و استعدادهاى یک بچه و اصولاً بچه‏ها شکوفا مى‏شود که والدین قادر باشند بچه را به خاطر خودش دوست داشته باشند و نه به خاطر خودشان و بر عکس، چنانچه بچه‏ها در فشار سنگین بغضى مداوم باشند، تأثیر مضاعفى بر احساس حقارت‏شان خواهد گذاشت. احساس حقارتى که مى‏تواند تا پایان عمر با آنان باشد.