زنان پناهجوى افغان، تردیدها و واقعیتها
فریبا انیسى
موضوع زن، همواره یکى از مهمترین مؤلفههایى بوده است که آمریکاى متجاوز هنگام تجاوز به کشور دیگر به آن مىپردازد. بوش در سخنرانى سالانهاش در 2002 (1381ش)، گفت: «مادران و دختران افغان در خانههایشان در بند بودند ... اما امروز آنها آزاد هستند.» اما این دروغ است. آنها آزاد نیستند. بسیارى از آنها هنوز زندانى هستند. وضعیت زندگى در کابل از زمان طالبان بهتر شده است، اما در بسیارى مناطق، طبل پیروزى آمریکا توخالى است.
هماکنون هر 20 دقیقه یک بار، یک زن افغان هنگام وضع حمل، جان خود را از دست مىدهد بدون اینکه حتى یک پرستار به او رسیدگى کند. نتایج تحقیقات سازمان ملل متحد در سال 2002 (1381)، نشان داد آمار مرگ و میر مادران در منطقه بدخشان، بالاترین آمار مرگ و میر در دنیا بوده است. زنان در آنجا به احتمال 50 درصد در هنگام یکى از 8 باردارىشان مىمیرند.(1)
شرکت زنان متأهل در کلاسهاى دبیرستان طبق رأى دادگاه عالى افغانستان ممنوع شده است. علاوه بر آنکه ساعات رفت و آمد زنان بدون همراه مرد نیز محدود شده است.(2)
گرچه در یک مقطع زمانى علاقه آمریکا از افغانستان به عراق معطوف شد و به همین دلیل از فراهم کردن امنیت در خارج از کابل سر باز زد و در نتیجه آشوب و راهزنى به دست جنگافروزان افتاد. اما در هر حال باید توجه داشت که آمریکا فقط براى مهار طالبان و القاعده پا به افغانستان گذاشت تا مانع از بهرهبردارى افغانستان توسط کشورهاى دیگر شود. بنابراین آزادى زنان و شعارهاى دیگر تنها در حدى مجاز است که به منافع آمریکا لطمه وارد نکند. گرچه امروزه دختران، به دلیل ناامنى راهها حتى در روز روشن جرئت نمىکنند به مدرسه بروند و مادران نیز به همین دلیل نمىتوانند به مراکز بهداشتى و یا دکتر و بیمارستان بروند ... و به طور کلى زندگى زنان سخت است اما مشخص است که افغانستان یکشبه متحول نمىشود.
قتلهاى ناموسى با تجاوزات آمریکاییان به زنان، رابطه مستقیم دارد و در صورتى که زنى مورد تجاوز قرار بگیرد، به دلیل لکهدار شدن شرافت، توسط اقوام خودش تهدید به قتل مىشود. هنوز هم در بسیارى از مناطق، دختران به عنوان «خونبها» به خانواده مقتول اهدا مىشوند.(3) ازدواجهاى زودرس و اجبارى در تمام مناطق رواج دارد. اینها عمده مشکلات زنان افغان هستند.
«بوتینا بوتینگر»، خبرنگار تلویزیون و «مونیکاهویزر» پایهگذار سازمان امداد از زندان زنان کابل گزارشى تهیه کرده بودند. آنان از ساختمان مخروبهاى یاد مىکردند که نام زندان زنان را بر خود داشت. زنان در سلولهاى سرد و نمور در آنجا نگهدارى مىشدند. همه آنها از سوء تغذیه رنج مىبردند. جوانترین زندانى، 11 سال و پیرترین آنها 70 ساله بود ... آنها در زندان فراموش شده و به خود واگذار مىشوند.
زن 22 سالهاى که از دست خشونت شوهرش به عمویش پناهنده شده بود، به اتهام شکستن پیمان زناشویى به 6 سال زندان محکوم شده بود. دختر سیزده سالهاى که مورد تجاوز قرار گرفته بود، به جاى عاملین به زندان افتاد. زن جوانى که توسط اعضاى خانواده به او تجاوز شده بود، به وزارت زنان پناه برد اما آنها جایى براى نگهدارى زنان نداشتند و براى او دو راه باقى بود؛ زندان یا تیمارستان! و او زندان را انتخاب کرد.(4)
جمیله مجاهد، گوینده رادیو کابل و مدیر مجله ملالى مىگوید: من جرئت آن را ندارم که به تنهایى از خانه خارج شوم و شبها نیز اصلاً از خانه بیرون نمىروم ... .
او عاجزانه از خبرنگاران خارجى مىخواهد که بگویند امروز همان جنایات قبل تکرار مىشود.(5)
به نظر مىرسد مشکل اصلى زنان افغان «عدم آشنایى با حقوق» است و بسیار واضح است در کشورى که 95 درصد زنان بىسواد هستند این امر بسیار طبیعى است.
همه اینها مانع از بازگشت افغانها به کشورشان است. با بررسى در ورود افغانها به ایران مىتوان دریافت بسیارى از تحصیلکردههاى افغان به پاکستان و یا کشورهاى اروپایى مهاجرت کردند. بیشتر کسانى که به ایران وارد شدند، سطح اقتصادى پایینى داشتند و اکثر آنها شیعه بودند و شاید به همین دلیل در کشور خود در سطح پایینترى نگه داشته شده بودند و اکثراً به شغل کارگرى روى آوردند.
در هر حال با ورود شوروى به خاک افغانستان در سال 1979، اولین موج پناهجویان به ایران رسید و از آن زمان تاکنون ایران به عنوان بزرگترین قبولکننده پناهجو در جهان، پذیراى تعداد زیادى از پناهجویان افغانى بوده است. پناهجویان فوق در ایران کار مىکنند، زندگى مىکنند و فعالیتهاى اقتصادى و اجتماعى خود را گسترش مىدهند. با فرهنگ ایرانى - اسلامى، بزرگ مىشوند و زندگى براى آنها در محیط اصلى زندگىشان با توجه به وضعیتى که در آنجا وجود دارد، سخت است. علاوه بر آنکه تصویرى که طالبان پدید آورد، همواره هراس دائمى در دل زنان افغان کاشته است.
آرزو، دانشجوى کارشناسى ارشد مترجمى زبان انگلیسى در ایران است. با شوق از بازگشت مىگوید و قصد دارد در هر شرایطى به کشور خودش برگردد.(6)
اما همه مثل آرزو فکر نمىکنند. عبدالرزاق 21 ساله مىگوید: «من در ایران متولد شدهام و درس خواندم. از افغانستان چیزى نمىدانم. کابل حتى آب آشامیدنى تصفیه شده ندارد ... اگر بخواهیم به کابل برویم، درس خواهران و برادران من چه مىشود؟» او پنج خواهر و برادر دارد که همگى از او کوچکتر هستند.
حوّا هم دانشجو است و مىگوید بعد از فارغالتحصیلى به افغانستان باز مىگردد. او به زبان انگلیسى و کار با کامپیوتر وارد است و مىگوید براى کسى که این مهارتها را داشته باشد، در افغانستان کار وجود دارد. اما براى خاله او که سه بچه دارد و سرپرست خانواده است به دست آوردن کار به این آسانى نیست و مىگوید تا او را از ایران بیرون نکنند از اینجا نمىرود.(7)
اما چه باید کرد؟
محیط گرچه براى زندگى نامطلوب است و مهمتر از همه امنیت وجود ندارد، اما براى عدم بازگشت نیز دستاویزى در دست نیست. - حداقل این گونه رسانهها تصویر کردهاند - دختران و زنانى که در ایران بزرگ شدهاند با این محیط خو کردهاند و بسیارى از آنها حتى زبان افغانى نمىدانند!(8) در بازگشت به افغانستان با چه چیزى روبهرو خواهند شد؟ حوا پس از سفر دو هفتهاى به هرات مىگوید: «در شهر 90 درصد زنان برقع به سر دارند. وقتى با مانتو و شلوار مشکى و روسرى که کاملاً موهایم را پوشانده بود، در هرات قدم مىزدم، احساس مىکردم چراغ چشمکزن شدهام.»
آیا باید به هیاهوى سازمانهاى بینالمللى پناهجویان مبنى بر آزادى حق بازگشت به سرزمین اصلى بها داد؟ در آن صورت وجود دو میلیون و نیم افغانى در این سوى مرزها علاوه بر آنکه خطرى براى امنیت ملى مىشود، باعث هدر رفتن بودجه ملى براى آموزش و ... آنها مىشود(9) و این در شرایط کنونى ایران اصلاً به صلاح نیست. آیا باید آنها را در اردوگاهها نگه داشت تا تعیین تکلیف آنها با امضاى قراردادهاى ویژه و از طریق بینالمللى صورت بگیرد؟ این مسئله هم امکانپذیر نمىباشد زیرا همه آنها اذعان دارند که هماکنون شرایط جنگ در افغانستان پایانیافته تلقى مىشود و دلیلى بر نگهدارى آنها در کشورها وجود ندارد.
بازگشت، داروى تلخى است که افغانیان پناهجو در ایران باید آن را بخورند. همین مسئله که هماکنون در افغانستان، وزارت زنان، وجود دارد، جاى بسى شگفتى است. همچنین این اقدام که در افغانستان با توجه به آمار بالاى زنان سرپرست خانواده، و با عنوان پر طمطراق «ایجاد تساوى جنسیتى» در بسیارى از وزارتخانهها از جمله وزارت آموزش و پرورش، تعداد زیادى از زنان را استخدام مىنمایند جاى امیدوارى است.(10)
بهترین گزینه در این میان، آموزش افغانىها بخصوص زنان در زمینه ایجاد کارهاى مولد و ساده است. به طور مثال مىتوان با آموزش آرایشگرى، ماشیننویسى، شمعسازى، گلسازى، پرورش زعفران، پرورش قارچ و ... آنها را به رفتن به وطن تشویق کرد. وطنى که زیر پاى چکمهپوشان هنوز نفس مىکشد.
در هر حال آینده در دست آنها است و براى ساختن آن باید بهایى سنگینتر از آنچه تاکنون پرداختهاند، بپردازند.1) مصاحبه با نیکلاس دىکریستوف، روزنامه نیویورک تایمز.
2) همان.
3) چندى پیش مردى در افغانستان متهم به قتل شد. خانواده او متعهد شدند به جاى پرداخت دیه، دو دختر 8 و 15 ساله را به عقد مردانى از خانواده مقتول در آورند.
4) روزنامه آلمانى فرانکفورتر روند شاو.
5) مصاحبه روزنامهنگار افغانى، جمیله مجاهد با روزنامه آلمانى تاتس.
6) سایت مجله زنان، گزارشى از وضعیت زنان پناهنده افغانى و عراقى در ایران.
7) همان.
8) همان.
9) طبق آمار فقط از یارانه نانى که پناهندگان افغانى استفاده مىکنند، مىتوان سه هزار مدرسه در سال ساخت. علاوه بر آنکه بودجه ایران خاص اتباع ایرانى است و پناهجویان از بودجه ملى به صورت پنهانى استفاده مىکنند. یعنى از بودجهاى که براى آنها نیست استفاده مىکنند.
10) تیرماه به نقل از مطبوعات.