نویسنده

 

خانواده، عشق، استوارى (5)
همسان‏گزینى‏

احمد حیدرى‏

تقدیم به آنانى که زندگى سرشار از صمیمیتى را آرزو دارند و از منفورترین حلال خداوند گریزانند.

آنچه گفتیم:

خواهر و برادر عزیزى که در سنین ازدواج هستید و هنوز موفق به تشکیل خانواده نشده و شریک زندگى آینده خود را برنگزیده‏اید، در شماره‏هاى گذشته سخن صمیمى ما و شما بدین جا رسید که پیش از ازدواج و انتخاب همسر باید مرورى بر انگیزه‏ها و ملاک‏ها داشت و انگیزه‏ها را تصحیح و ملاک‏ها را با ملاک‏هاى عقلى و ایمانى همسو کرد تا ضمن اینکه احتمال موفقیت در سرنوشت‏سازترین اتفاق زندگى را بالا مى‏بریم، آن را رنگ و بوى عمل صالح ببخشیم و ذخیره آخرت سازیم.
در این راستا پى بردیم که مهم‏ترین ملاک در گزینش شریک زندگى، ایمان و خداباورى است. اگر اعتقاد و باور به مبدأ و معاد شالوده شخصیت شریک زندگى باشد، از ظلم، خودمحورى، خودخواهى و دون‏همتى دور بوده و به عشق، فداکارى، گذشت و سازگارى نزدیک مى‏باشد. زندگى با فرد باورمند به کمال مطلق و رهرو بندگى و جویاى آخرت، هم شیرین‏تر است و کم‏تنش‏تر و هم انسان را کمال‏گرا و تعالى‏طلب مى‏گرداند. بالاخره کمال همنشین اثر مى‏کند و هیچ کمالى بالاتر از باور خدا و جویاى آخرت بودن نیست و هیچ هم‏نشینى اثرگذارتر از همسر.
اثرگذارى دوست، همسر، همنشین و همراه، نه قابل تردید است و نه کم‏اهمیت. قرآن به اثرگذارى محسوس و مشهود همنشین تذکر داده و عواقب تأثیر همنشین بد را یادآور شده است:
«به یادآور روزى را که ستمگر پشت دست از ندامت بگزد و به حسرت بگوید: کاش به همراه پیامبر روانه راه بندگى شده بودم و کاش فلانى را به رفیقى و همنشینى اختیار نمى‏کردم که مرا بعد از هدایتى که نصیبم شده بود، گمراه کرد.»(1)
و سعدى شیرین‏سخن نیز در آن شعر معروف به زیبایى اثرگذارى همنشین خوب را به نظم کشیده است:
گِلى خوشبوى در حمام روزى‏
رسید از دست محبوبى به دستم‏
...
کمال همنشین در من اثر کرد
و گرنه من همان خاکم که هستم‏

در ادامه یادآور شدیم که مناسب است مبناى زندگى، عشق و علاقه طرفین باشد و از ازدواج‏هاى تحمیلى حذر دادیم و با توجه به حال و هواى جوانى به بیان عشق پاک پرداختیم و نشانه‏هاى آن را از هوس شعله‏ور بازشناساندیم تا عزیزان خواننده و همراهان پى‏گیر، آن دو را بهتر از هم تمیز دهند و اینک سومین معیار مهم را یادآور مى‏کنیم.

اخلاق نیکو

خُلق نیکو از کمال انسانى است. «خُلق» حالت ریشه‏دار و بادوام روحى است که عمل به مقتضاى آن حالت را براى صاحبش راحت، آسان و گوارا مى‏سازد. خُلق هم ارثى است و هم به دست آوردنى و اکتسابى.
در قبال خُلق که حالت ریشه‏دار و بادوام روحى است، «حال» قرار دارد. «حال»، وضعیت روحى گذرا و کم‏دوامى است که در زمان وجودش، عمل بر مقتضاى آن براى فرد آسان و گوارا است. مثلاً گاهى حالِ صبر به انسان دست مى‏دهد و معایب و ناگوارى‏ها برایش آسان، تحمل‏شدنى و کم‏اهمیت جلوه مى‏کند و یا گاهى حالِ سخا و بخشش براى فرد حاصل مى‏شود و دوست دارد کاش اموالى داشت تا به دیگران ببخشد و از آنچه هم دارد به آسانى بلکه با میل و رغبت به دیگران کمک مى‏کند. گاهى نیز حالِ منفى مثل جزع به انسان دست مى‏دهد و مصایب برایش تحمل‏ناپذیر و فوق‏العاده سنگین جلوه مى‏کند یا حال بُخل به او دست مى‏دهد و بخشیدن برایش مشکل مى‏شود و نمى‏تواند از دارایى خود دل بکَند و آن را به نیازمند ببخشد. این حال‏ها گذرا و کم‏دوامند اما کسى که خُلق مثبت صبر یا سخاوت یا خُلق منفى جزع یا بخل دارد، این حالاتش ریشه‏دار و بادوام مى‏باشد و همیشه تحمل مصیبت یا بخشش براى او گوارا و آسان یا سنگین و غیر قابل تحمل و انجام‏نشدنى مى‏باشد.
تربیت دینى در صدد توجه دادن انسان‏ها به «حال»هاى روحى مثبت و منفى و وا داشتن افراد به سعى و کوشش براى تبدیل «حال»هاى مثبت به «خُلق» و مبارزه با حال‏ها و خُلق‏هاى منفى و ضعیف کردن و بالاخره از ریشه در آوردن آنهاست. براى اینکه «حال»هاى مثبت را به خُلق تبدیل کنیم و مانع از تبدیل «حال»هاى منفى به خُلق گردیم، باید ضمن تأمل در آثار و نتایج مثبت دنیایى و آخرتى اخلاق نیکو و بد، راه «تکلّف» پیش گیریم یعنى مدتى با سختى و فشار، خود را وادار به عمل بر طبق اقتضاى اخلاق نیک گردانیم و با مجاهده بر آن استمرار ورزیم و از عمل به اقتضاى «خُلق» و «حال»هاى منفى خوددارى ورزیم تا با گذشت زمان و تکرار فراوان، این تکلّف «حال»هاى مثبت را به «خُلق» تبدیل کند مانع رشد «حال»هاى منفى گردد و خُلق منفى را ضعیف کند و عمل متکلّفانه کم کم عادت ثانوى گردد. کسى که خلق سخاوت ندارد و بخیل و دست‏بسته است، باید مدتى با سختى و مجاهده خود را وادار به بخشش کند و بر این روش متکلّفانه و سخت اصرار ورزد تا کم کم بخشش، عادتش شود و به آسانى بلکه با لذت و گوارایى ببخشد.
براى تضعیف خُلق منفى هم باید با رنج و سختى خود را از عمل به مقتضاى آن باز داریم و در مقابل دستورهاى آن خُلق، ایستادگى و مقاومت کنیم تا کم کم اقتدارش از بین برود و ضعیف گردد و بالاخره از بین برود.
ما در این مقاله در صدد گفتن درس اخلاق نیستیم و آنچه گفته شد براى این بود که خواننده محترم به مفهوم خلق و اخلاق، آگاهى دامنه‏دارتر پیدا کند تا به اهمیت این معیارى که مطرح مى‏شود، پى ببرد. افراد به طور طبیعى داراى خلقیات مثبت و منفى هستند و بعضى از خلقیات مثبت، بودن‏شان در زندگى اهمیت فراوانى دارد و نبودن‏شان بسیار مشکل‏زاست. منظور از معیار «اخلاق نیک» که نام بردیم، «خوش‏زبانى، عفو و گذشت، تحمّل، گشاده‏دستى، قناعت، کرامت و بزرگوارى، خوشرویى، خوش‏رفتارى، حق‏پذیرى و عدم لجاجت» است. شریک زندگى شما اگر از اخلاقیات مذکور بهره وافرى داشته باشد، زندگى شما را شیرین و دوست‏داشتنى خواهد کرد؛ حتى اگر در فقر و تنگدستى باشید و از جانب پدر و مادر و دیگران پشتیبانى نشوید و مقدّرات، مصایب فراوانى بر شما ببارد، او با صبر، تحمل، خوشرویى، قناعت و خوش‏زبانى‏اش همه کاستى‏هاى فوق را بر شما هموار خواهد کرد و علاوه بر آن بودن با او و در کنار او، به شما امید، شور و نشاط خواهد بخشید.
عزیزان همراه، قبل از انتخاب همسر و شریک زندگى، بنا را بر این بگذارید که هم خود از اخلاق نیکو سهم وافرى تحصیل کنید و هم با کسى ازدواج کنید که اخلاقش نیکو باشد. در تحقیقات قبل از ازدواج و در پرس و جوهاى حضورى و غیر حضورى که راجع به شخصیت خواستگار و فرد مورد نظر خود دارید، از اخلاق او جویا شوید و سعى کنید شِماى نسبتاً دقیقى از خصوصیات اخلاقى او به دست آورید و اگر سهم او را در خصوصیات اخلاقى پیش گفته متوسط یا بالاتر از آن یافتید، به او جواب مثبت دهید و یا از او خواستگارى کنید و اگر خلاف این بود، نگذارید با انتخاب‏هاى مقطعى و احساسى در عسرت واقع شوید و مجبور باشید عمرى اخلاق بد او را تحمل کنید یا در نیمه راه به دنبال حلال منفور و طلاق بروید.

همسان‏گزینى‏

واژه «کفو» را حتماً بسیار شنیده‏اید. «کفو» یعنى نظیر و همسان. در باب ازدواج در دستورهاى دینى تأکید شده که زن و مرد با کفو و همسان خود ازدواج کنند. البته بعضى روایات در صدد تعیین مجاز یا غیر مجاز بودن ازدواج است و «کفو» در آنجا کسى است که ازدواج با او مجاز شمرده شده است و غیر مجاز، کفو نیست مثلاً حدیث مشهور «المؤمنون بعضهم أکفاء بعضٍ؛(2) مؤمنان، بعضى با بعض دیگر همسان و همانند مى‏باشند» و حدیث «المؤمن کفو للمؤمنة و المسلم کفو للمسلمة»(3) در مقام بیان این است که مؤمنان مى‏توانند با هم ازدواج کنند و کفویت شرعى دارند و منع شرعى در بین نیست همچنان که کافر، کفو مؤمن نیست و نباید زنِ مؤمن و مسلمان با مردِ غیر مسلمان ازدواج کند و عکس آن.
آیه‏هاى زیر کفویت را در بین بعضى افراد نفى مى‏کنند:
«الزَّانى لا یَنْکِحُ إِلّا زانیةً أَوْ مُشْرِکَةٍ و الزَّانیَةُ لا یَنْکِحُها إلّا زانٍ أَو مشرکٌ و حُرِّمَ ذلک عَلَى المُؤمنین؛(4)
مرد زناکار جز زن بدکار را به نکاح در نمى‏آورد و زن بدکار نیز جز مرد فاسد و یا مشرک را به همسرى نمى‏گیرد و ازدواج با مرد و زن بدکار [و مشرک‏] بر مؤمنان حرام است.»
«الخبیثاتُ للخَبیثینَ و الخَبیثونَ للخبیثاتِ و الطَّیباتُ لِلطَّیبینَ وَ الطَّیبونَ لِلطَّیبات؛(5)
مردان خبیث و ناپاک سزاوار زنان ناپاکند و زنان ناپاک، سزاوار مردان ناپاک و مردان پاک زنان پاک را سزاوارند و زنان پاک مردان پاک را.»
این آیات و احادیث در صدد بیان ملاک کلى هستند و حد و مرز را مشخص مى‏کنند و معیارهاى غلط را دور مى‏ریزند. رسول خدا(ص) یکى از اصحاب فقیر، سیاه و آزادشده خود را در مسجد دید که به همراه مؤمنان مهاجر فقیر در آنجا زندگى مى‏کرد (اصحاب صُفّه). او «جُوَیْبِر» نام داشت و در درجات والاى ایمان و تقوا بود ولى از جمال و نسب و ثروت بهره‏اى نداشت. پیامبر(ص) ایشان را به نزد یکى از بزرگان انصار فرستاد و پیام داد دخترش «دَلفاء» را به عقد او در آورد. از نظر رسول خدا(ص) جویبر با اینکه برده آزادشده‏اى بود و مال و عنوان و جایگاه اجتماعى چشمگیرى نداشت و سیاه بود، ولى از لحاظ ایمان، تقوا، شجاعت، مردانگى و دیگر خصوصیات، شایستگىِ همسرى دخترى ارزشمند را داشت ولى پدرِ دَلفاء وقتى پیام رسول خدا(ص) را شنید، به او گفت: سلام مرا به رسول خدا(ص) برسان و به او بگو:
«ما دختران‏مان را جز به همسانان خود از انصار نمى‏دهیم.»
از نظر این مؤمنِ انصارى، کفو کسى است که اهل قبیله‏اش باشد و در شرافت خانوادگى و قبیلگى با او در یک درجه باشد و این معیار غلطى است. رسول خدا(ص) براى اینکه معیار صحیح را یاد دهد در جواب او فرمود:
«المؤمن کفو للمؤمنة و المسلم کفو للمسلمة.»(6)
یعنى جویبر مؤمن است و همسان دختر تو مى‏باشد. او ملاک ازدواج را دارد و ملاک‏هاى غلط دیگر را باید کنار نهاد و یا تعدیل کرد.
در روایتى هم که از امام صادق(ع) وارد شده که مى‏فرماید:
«اگر خداوند امیر مؤمنان را نیافریده بود، براى فاطمه(س) در روى زمین همسانى نبود.»
منظور از «کفو» در این حدیث، هم‏درجه و هم‏رتبه در کمال است. حضرت زهراى مرضیه(س) به درجه‏اى از ایمان و کمال رسیده بود که جز امیر مؤمنان(ع)، کس دیگرى به آن درجه نرسیده بود و لذا در درجات ایمانى، کفو و همسان و هم‏شأن نداشت.
و اما غیر از لحاظ کفویت کلى در ایمان، مناسب است در ازدواج، تناسب‏هاى دیگر لحاظ شود و هر کس با هم‏شأن و هم‏رتبه خود در جوانب مختلف ازدواج کند و اختلاف زن و مرد در جهات مختلف زیاد نباشد که مسئله‏ساز خواهد شد. جهاتى که همسانى در آنها قبل از ازدواج باید (به عنوان یک توصیه) ملاحظه شود، فراوان هستند از جمله:

1- مذهبى و اعتقادى؛ قبل از این گذشت که مرد و زن مسلمان کفو و همسان مرد و زن کافر و مشرک نیستند و مجاز به ازدواج با یکدیگر نمى‏باشند. طبیعى است که ایمان و اعتقاد ارزشمندترین عنصر وجودى هر شخصى براى خودش مى‏باشد و دوست دارد فرزند و نسل او هم با همین ایمان و اعتقاد رشد و پرورش یابد. وقتى آنها از لحاظ اعتقاد و دیانت با هم مختلف باشند، زمینه‏هاى فراوانى براى اختلاف بین آنان وجود دارد و بعید است بتوانند تا آخر خط با هم کنار بیایند و طلاق، فرجام اکثر قریب به اتفاق این ازدواج‏ها مى‏باشد.
به این خبر مهم توجه کنید:
یکى از مسائل حقوقى مهم فرانسه که مشکل‏آفرین شده، ازدواج مسلمانان با شهروندان اروپایى است.
اکثر این ازدواج‏ها به دلیل اختلافات فاحش فرهنگى و مذهبى به طلاق منجر مى‏گردد.(7)
بنابراین ازدواج مسلمان با غیر مسلمان با توجه به عواقب آن نیز موفقیت‏بار نبوده و مقتضى است از آن پرهیز شود. حتى تفاوت مذهبى نیز احتمال مسئله‏سازى فراوان دارد. حدیث زیر توصیه‏اى در این زمینه است. امام صادق(ع) فرمود:
زنى را که به امامت معرفت دارد [و شیعه است‏] جز به همسرى مردى که به امامت معرفت دارد ندهید.(8) حتى اگر ما به جواز چنین ازدواجى قائل باشیم، در اینکه چنین ازدواجى به احتمال قوى مسئله‏ساز خواهد بود، شک نیست. در اینجا جواب به یک سؤال بد نیست. ممکن است پرسیده شود:
آیا صحیح نیست انسانى متدین و مؤمن با فردى غیر متدین ازدواج کند و او را هدایت نماید؟
در جواب مى‏گوییم، هدایت کردن یک فرد، بسیار ارزشمند است و مناسب است براى هدایت افراد اقدام کرد و از راههاى صحیح و مطمئن براى هدایت وى بهره جست؛ اما ازدواج و تشکیل خانواده یک اقدام اساسى و مهم است و منجر شدن آن به طلاق بسیار ضربه‏زننده به زن و شوهر و فرزندان و حتى خانواده‏هاى وابسته به آنان مى‏باشد؛ بنابراین باید از اقدام به ازدواج قبل از حصول اطمینان از استحکام و دوام آن خوددارى ورزید. اقدام کردن به ازدواج با مرد یا زنى که هنوز از لحاظ اعتقادى با شما فرق زیاد دارد و در نظر شما منحرف، گمراه و کافر است حتى اگر به امید هدایت کردن او باشد، در واقع رفتن سراغ خطرى است که احتمال آن را نباید بعید شمرد زیرا چه بسا شما در اقدام هدایتگرانه خود ناموفق باشید و مجبور به طلاق گردید و عقل حکم مى‏کند که از احتمال خطر بخصوص زمانى که قوى باشد، پرهیز شود.
مطلب دیگرى که در این زمینه شایسته توجه است اینکه شما نیز چه بسا هم از نظر فرد مقابل، منحرف، گمراه و کافر هستید و او هم چه بسا مانند شما به امید هدایت شما به راه و روش اعتقادى خودش با شما ازدواج کند و از کجا معلوم که شما موفق به همراه کردن او در اعتقادتان شوید، شاید مغلوب گشتید و در اثر عوامل مختلف روحى و عاطفى و ...، شما به کیش او در آمدید. آیا این اقدام خطرناکى نیست که انسان خود را در معرض هلاکت قرار دهد؟!
بنابراین رعایت همسانى اعتقادى بسیار مناسب است. کسى که اهل عبادت زیاد و تلاوت کتاب خدا و روزه، مسجد و جمعه و جماعت است مناسب است با فردى با همین روحیه مذهبى ازدواج کند و ازدواج او با فردى که در واجبات هم کاهل است و مقید به مسجد و جمعه و جماعت نیست و ... چندان مناسب و موفقیت‏آمیز نمى‏باشد.

2- سنّى؛ همسانى و تناسب سنّى نیز اهمیت فوق‏العاده‏اى دارد. ازدواج مرد پیر با زن جوان یا زن جوان با مرد پیر و ... به احتمال قوى بعدها مشکل‏ساز خواهد شد. یکى از متخصصان امر خانواده مى‏گوید:
«از آنجا که ارضاى نیاز جنسى، یکى از عوامل مهم استحکام ازدواج و پاى‏بندى به قواعد خانواده است، با توجه به اینکه خانم‏ها در سنین پایین‏ترى نیاز جنسى خود را از دست مى‏دهند، اگر مثلاً یک دختر 28 ساله با یک پسر 24 ساله ازدواج کند، دختر در سن 40 سالگى به بعد به یائسگى و افت شدید نیاز جنسى مى‏رسد در حالى که شوهر در آن زمان در سن 36 سالگى و اوج فعالیت جنسى است و این امر ممکن است به ازدواج مجدد مرد و تنیدگى‏هاى ناشى از آن منجر شود. اگر سن مرد هم خیلى بیشتر از زن باشد، سبب مى‏شود که نتواند نیازهاى روان‏شناختى زن را برآورده کند زیرا دختران جوان انرژى زیادى دارند و به مصاحبت و گردش و مانند آن علاقه‏مند هستند اما مرد به اقتضاى سن خود، این حالات را «کودک‏مانندگى» تلقى خواهد کرد.»(9)

3- تحصیلى؛ چنانچه تحصیل‏کرده هستید، سعى کنید با فردى تحصیل‏کرده ازدواج کنید. امام خمینى«قدس سره» اهل خمین بود که به درس‏هاى دینى مشغول شده و براى تحصیل فقه و اصول به اراک و سپس به قم آمده بود. ایشان در سن ازدواج بودند و در بین آشنایان و اقوام دخترانى بودند که مشتاق ازدواج با ایشان بودند اما به اقتضاى شرایط آن زمان در شهرها و روستاها، از تحصیل بازمانده و اغلب خانه‏دار و بى‏سواد بودند لذا ایشان به ازدواج با آنان رغبت نشان ندادند و اعلام کردند که چون خودشان اهل علم مى‏باشند دوست دارند با دخترى از خانواده اهل علم و تحصیل‏کرده ازدواج کنند و وقتى فرد مورد نظر خود را پیدا کردند به جهت رعایت تناسب، ازدواج موفقى ارائه دادند.

4- فرهنگى (آداب و رسوم)؛ گرچه بعضى آداب و رسوم، غلط و غیر عقلانى هستند و پاى‏بندى به آنها صحیح نیست اما بسیارى از آداب و رسوم نیز ریشه‏دار و صحیح هستند یا نمى‏توان به صراحت آنها را غلط شمرد و با آنها مبارزه کرد. تفاوت آداب و رسوم اگر به تنافى بینجامد، مسئله‏ساز مى‏شود. رعایت همسانى در آداب و رسوم نیز مهم و قابل تأمل است. آداب و رسوم خانوادگى و فامیلى نیز بسیار مهم است. دکتر محمدحسین فرجاد در بیان آسیب‏شناسى اجتماعى ستیزه‏هاى خانوادگى مى‏گوید:
رعایت تناسب‏هاى روحى و اخلاقى و اجتماعى حتى‏الامکان لازم است. زنى که در خانواده‏اى فقیر، مستقل، قانع، بى‏اهمیت به زر و زیور و آرایش‏هاى آنچنانى بزرگ شده با مرد خانواده‏اى مرفّه، اهل تجمل و آرایش و خودنمایى و تفاخر نمى‏تواند زندگى کند.(10)
ممکن است دختر و پسرى جوان با همدیگر تناسب زیادى حتى در فکر داشته باشند و خود را مقید به آداب و رسوم ندانند، ولى این دو جوان باید بدانند که بعد از ازدواج چاره‏اى جز رابطه و رفت و آمد با خانواده‏هایشان ندارند و وقتى خانواده‏هاى آنها دو سنخ آداب و رسوم متفاوت و متنافى داشته باشند، به طور طبیعى با دخالت خانواده‏ها و ایرادهاى پى در پى آنان مواجه و کم کم شقاق و اختلاف حاصل خواهد شد. اگر این دو جوان از اراده قوى و تحمل فوق‏العاده در برابر سوزش‏هاى خانوادگى برخوردار نیستند، مناسب است که از ازدواج چشم بپوشند.

5- روحى؛ روحیات افراد در زندگى بسیار مؤثر است و در سازکارى و ناسازکارى نقش مهمى دارد. در روانشناسى، افراد را از نظر ویژگى‏هاى روحى و روانى به دو طیف «درون‏گرا» و «برون‏گرا» طبقه‏بندى مى‏کنند. هر کدام از این دو طیف داراى درجه‏هاى متعددى است. شماره 1، درون‏گراى محض و شماره 100، برون‏گراى محض است و شماره 50، متعادل بین این دو حالت. بالاتر از 50، به برون‏گرایى گرایش دارد و کمتر از 50، به درون‏گرایى. متخصصان روانشناسى مى‏گویند افرادى که با هم ازدواج مى‏کنند نباید فاصله آنها بیش از 20 الى 30 درجه باشد. یعنى اگر مردى درون‏گرا و درجه درون‏گرایى او 30 است، مناسب است با زنى متعادل (در درجه 50) یا حداکثر داراى ده درجه برون‏گرایى ازدواج کند و اگر داراى درجه 10 درون‏گرایى است، حداکثر با درون‏گرایى درجه 40 ازدواج کند و چنانچه مردى که در درجه 10 درون‏گرایى است با زنى که در درجه 30 برون‏گرایى [یعنى درجه 80] است ازدواج کند، به احتمال قوى نخواهند توانست با هم سر کنند و نهایت امرشان به جدایى خواهد انجامید.

6- کارى و شغلى؛ هر شغلى الزاماتى دارد که چاره‏اى جز پذیرش آنها نیست. توجه به شغل همسر در انتخاب از اهمیت فوق‏العاده برخوردار است. شغل‏هایى است که ملازم با غیبت شبانه از منزل است و یا ساعات طولانى فرد باید خارج از منزل باشد. بعضى شغل‏ها با کثیف شدن لباس و جسم همراهند. بعضى شغل‏ها با سر و صداى زیاد همراهند و فرد بعد از ساعت اشتغال، نیاز فراوان به آرامش و سکوت دارد و ... .
توجه به لوازم شغل شوهر و همسر و بررسى توان تحمل آنها از اهمیت فوق‏العاده برخوردار مى‏باشد و عدم توجه به این مطلب بعدها مشکل‏ساز خواهد بود. به نمونه زیر توجه کنید.
آقایى دانشمند و اهل تحقیق و پژوهش و داراى روحیه‏اى تلاشگر و پر همت، پس از چند سال زندگى مشترک با همسرش و با داشتن چند فرزند، کارش به طلاق کشید. او علت جدایى‏اش را چنین بیان کرد:
کار من یک کار علمى و تحقیقى است و برنامه شبانه‏روزى‏ام این است که مانند یک کارگر در شبانه‏روز ده ساعت باید به کارهاى علمى و تحقیقاتى مشغول باشم و همسرم علاقه‏اى به این امور نداشت و همیشه برنامه‏هاى تفریحى ترتیب مى‏داد و از من مى‏خواست که در برنامه شرکت کنم. هر چه مى‏خواستم او را قانع کنم که برنامه تفریحى به اندازه معمول باشد به طورى که مرا از انجام وظیفه‏ام باز ندارد، همسرم توجهى به استدلالم نمى‏کرد و مصرانه از من مى‏خواست در همه برنامه‏هایى که ترتیب مى‏دهد، شرکت کنم و بالاخره من سر باز زدم و به همین جهت کارمان به طلاق کشید.(11)

7- جسمى؛ تناسب جسمى از اهمیت فراوانى برخوردار است و شاید مورد توجه دقیق نباشد. مردى که از جمال و تناسب اندام بهره چندانى ندارد، نباید به دنبال همسرى زیبا با اندام متناسب باشد زیرا چنین ازدواجى از احتمال موفقیت چندانى برخوردار نیست. عکس آن هم صادق است. یعنى زن رعنا و با تناسب اندام چنین ازدواج‏هایى در معرض مشکلات و حتى فساد مى‏باشد. اگر اینان با فردى همسان و هم‏ردیف خود ازدواج کنند، بعدها در مقایسه، خود را ضرردیده نمى‏یابند. همچنین افرادى که از جمال و زیبایى بهره کمى دارند اگر با افرادى در سطح خود ازدواج کنند احتمال مواجه شدن با مشکلات و عقده‏ها و گاه فساد همسر برایشان بسیار کم است.
این موارد که برشمردیم، اهم موارد بود و موارد دیگرى هم مى‏توان برشمرد و خلاصه اینکه هر چه تناسب و همسانى بیشتر باشد، احتمال موفقیت در ازدواج بیشتر است و هر چه تناسب و همسانى از جهات مختلف کمتر باشد، احتمال تنش و تلاش فراوان‏تر.

چند نمونه مثبت‏

رعایت همسانى و توجه به این موارد قبل از ازدواج بسیار مفید و برکت‏زا است. افراد فراوانى هستند که همسانى را در ازدواج رعایت کرده‏اند و شیرینى آن را در طول عمر چشیده‏اند. در اینجا چند نمونه را یادآورى مى‏کنیم:
الف - خانم اقدس نوروزى، نابیناى قالیباف اهل اصفهان در جواب این سؤال که آیا زندگى قابل تحمل است یا غیر قابل تحمل؟ شیرین است یا تلخ؟ جواب مى‏دهد:
براى هر کسى ممکن است شیرین یا تلخ باشد ولى براى من تا حدى شیرین است چون با همتاى خودم که مرا درک مى‏کند، ازدواج کرده‏ام.(12)
ب - خانم فیروزه گل‏محمدى، هنرمند و تصویرگر کتاب کودکان در رابطه با این سؤال که آیا در رابطه با شغل و کار خود، مشکل خانوادگى ندارى؟ مى‏گوید:
نه، اصلاً نه، در این مورد اصل قدم اول است. همین که اسلام مى‏گوید دو نفر که مى‏خواهند ازدواج کنند باید کفو هم باشند، خیلى مهم است. همسر من خودش اهل هنر است و نه تنها موافق کارهاى من است بلکه گاهى هم نسبت به همدیگر کمک فکرى مى‏کنیم. حالا اگر شریک زندگى من دیدگاه هنرى نداشت، مسلّماً نمى‏توانست این زندگى را تحمل کند و طبعاً من هم.(13)
ج - خانم فریبا محمدى، مجرى سیماى صبحگاهى که ساعت کار او از 5/4 تا 8 صبح است و با توجه به حرکت از منزل و تهیه مقدمات کار و دقت لازم براى خلاصه و جرح و تعدیل متن و ...، حداقل باید دو ساعت قبل از 5/4 از خواب بیدار شده و حرکت کند یعنى ساعت 5/2 شب. از او سؤال مى‏شود: نظر همسرتان در زمینه کار شما چیست؟ او جواب مى‏دهد:
ایشان چون خودشان در رشته تئاتر تحصیل کرده‏اند و هم‏اکنون هم در سیماى جمهورى اسلامى مشغول به کار هستند، کارم را یک کار ارزشمند مى‏بیند و من را به عنوان یک زن مسلمان که فرصت یافته در یک صحنه مهمى از اجتماع حضور یابد، تشویق به اندوختن تجربه‏هاى کارى و صبر در برابر مشکلات که برخى ایجاد مى‏کنند، مى‏نماید چون حضورم را تکلیف مى‏داند.(14)

اقتدا به استثناها حتى‏الامکان ممنوع!

در اجتماع موارد متعددى مى‏یابیم که زن و مرد از جهت یا جهاتى همسان نیستند و تفاوت فاحش دارند ولى به خوبى با هم زندگى مى‏کنند و مشکلى ندارند. چرا با وجود این نمونه‏ها اینقدر بر همسانى و تناسب تکیه مى‏کنید؟
ما به هیچ وجه منکر این موارد نیستیم و خود هم مواردى فراوان دیده یا شنیده‏ایم ولى نکته‏اى که توجه مى‏دهیم اینکه، این موارد را باید استثناها نامید و روال عمومى این است که به استثنا اقتدا نشود. براى اینکه در استثناها معمولاً ما با فهم، ایمان، صبر، تحمل و فداکارى استثنایى مواجه هستیم و اگر این صبر و ایمان و ... نبود، قطعاً مشکل پیدا مى‏شد. مثلاً وقتى رسول خدا(ص) جویبر را نزد پدر دلفاء مى‏فرستد و جویبر - غلام سیاه آزادشده بدون مال و عنوان و ... - پیام رسول خدا را مى‏رساند، با جواب ردّ قاطع پدر دلفاء مواجه مى‏شود و برمى‏گردد ولى دلفاء به مراحل فوق‏العاده بالایى از ایمان رسیده و انتخاب رسول خدا(ص) را بهترین انتخاب مى‏داند و خود را به افتخار تسلیم مى‏کند و پدر را سرزنش مى‏کند که چرا فرستاده رسول خدا(ص) را بازگرداندى و بعد از ازدواج با جویبر به او وفادار مى‏ماند. چنین ایمانى را کم مى‏توان یافت و افرادى که به این سطح از ایمان نرسیده‏اند، نباید و نمى‏توانند به او اقتدا کنند.
زن جوانى که به سطحى از ایمان رسیده که با عشق و علاقه به همسرىِ جانبازِ 70 درصد نابیناى بدون دست و پا در مى‏آید و با عشق و علاقه به او خدمت مى‏کند، نمى‏تواند مقتداى افراد عادى باشد. افراد عادى اگر به او اقتدا کنند، قطعاً بعد از چندى مى‏بُرند و توان ادامه راه را از دست مى‏دهند و فرجام ناخوشایند طلاق را باید بپذیرند.
زن رعنایى که براى رضاى خدا بر بدخُلقى و نازیبایى‏هاى جسمى و روحى مردى کج و معوج صبر مى‏کند، در درجه فوق‏العاده‏اى است که دیگران نمى‏توانند به او اقتدا کنند. البته مناسب است که انسان سعى کند به آن مراحل و مراتب ایمانى برسد اما تا نرسیده، نباید به آنان اقتدا نماید. بار برداشتن بیش از حد توان نه مورد امر خداست و نه امرى عاقلانه.
نقل است که روزى بزرگى را گذر به بیابان افتاد و بر بادیه‏نشینى وارد شد. زن صاحب خانه را داراى جمالى بى‏نظیر و اخلاقى متعالى و ایمانى عالى یافت. زن او را به گرمى، میزبان گشت و از وى به حرمت، پذیرایى نمود. بعد از ساعتى مردى زشت‏روى، بدقواره و بداخلاق وارد شد و معلوم گشت که او شوى زن است. مرد میهمان را تعجب فراوان گشت و در مجالى مناسب از زن پرسید چگونه به این رعنایى و جمال به همسرى با این زشت بداخلاق رضایت داده و صبر مى‏کنى و جواب شنید که به امید پاداش آخرت بر زشتى و بداخلاقى همسرم صبر مى‏کنم.
براى اقتدا به چنین زنى باید از چنان ایمان و باور و صبر و تحملى برخوردار بود و الّا باید آمادگى پذیرش مشکلات روحى و جسمى آن را داشت.
پایان‏بخش این مطلب را شاهدى از خاطره‏گویى حضرت امام خمینى قرار مى‏دهیم تا هم بر اهمیت موضوع تأکید کرده باشیم و هم ارزش فداکارى زنان و مردانى که براى رضاى خدا دشوارى‏ها را مى‏پذیرند و به امید پاداش الهى بسیارى از خواسته‏هاى کنونى خود را نادیده مى‏گیرند. حضرت امام با اشاره به صحنه‏هاى فداکارى‏هاى مادران و خواهران و همسران شهدا مى‏نویسند:
«و آنچه براى من یک خاطره فراموش‏نشدنى است، با اینکه تمام صحنه‏ها چنین است، ازدواج یک دختر جوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود. آن دختر شجاع با روحى بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت حال که نتوانستم به جبهه بروم، بگذار با این ازدواج دَیْن خود را به انقلاب و به دینم ادا کرده باشم. عظمت روحانى این صحنه و ارزش انسانى و نغمه‏هاى الهى آن را نویسندگان، شاعران، گویندگان، نقاشان، هنرپیشگان، عارفان، فیلسوفان، فقیهان و هر کس را که شماها فرض کنید، نمى‏توانند بیان و یا ترسیم کنند و فداکارى و خداجویى و معنویت این دختر بزرگ را هیچ کس نمى‏تواند با معیارهاى رایج ارزیابى کند.»(15)

1) سوره فرقان، آیه 29 - 27.
2) بحارالانوار، ج‏16، ص‏223.
3) همان، ج‏22، ص‏119.
4) سوره نور، آیه 3.
5) همان، آیه 26.
6) بحارالانوار، ج‏22، ص‏119.
7) پیام زن، شماره 147، ص‏29.
8) -
9) مجله پیوند، شماره 219، ص‏38، بهداشت روانى ازدواج، علیرضا یوسفى.
10) آسیب‏شناسى اجتماعى ستیزه‏هاى خانواده و طلاق، دکتر محمدحسین فرجاد، ص‏1، تهران، انتشارات منصورى، 1372.
11) جوانان و انتخاب همسر، على‏اکبر مظاهرى، ص‏7، انتشارات پارسائیان، چاپ نهم، 1377.
12) مجله پیام زن، شماره 33، ص‏28.
13) همان، ص‏22.
14) همان، شماره 57، ص‏59.
15) صحیفه نور، ج‏16، ص‏126.