جوان و نیازهاى اجتماعى
محمدمهدى بهداروند
عشق و شور، طراوت و پاکى، شجاعت و سرسختى، استقلالطلبى و عدالتخواهى، ایثار و از خود گذشتگى، استعداد و توانایى و ... از جمله ویژگىهایى هستند که سراسر وجود هر جوانى، مالامال از آنهاست.
در دوران جوانى روح عرفان، اخلاق و معنویت متجلى شده و جوانان، آماده پذیرش فضیلتها و ارزشهاى الهى مىشوند و زمینههاى کمالطلبى در آنان بروز مىکند. از اینرو بخش معتنابهى از سرمایهگذارىها و برنامهریزىهاى دستاندرکاران امر تعلیم و تربیت و تلاشگران عرصههاى فکرى و فرهنگى متوجه این قشر مىباشد و محور اساسى سیاستگذارىهاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و مخاطب اصلى رسانههاى جمعى همواره جوانان بوده و خواهند بود.
ویژگىها و استعدادهاى نهفته در وجود جوانان مناسبتترین زمینه براى طراحى و ایجاد هر گونه تغییر و تحول فردى و اجتماعى است، به طورى که چرخهاى کثیرى از انقلابات و تحولات توسط این گروه به حرکت در آمده و سرعت مىگیرد.(1)
کنکاش در تاریخ ملل مختلف و از جمله جریانات حاکم بر ایران در یکصد سال گذشته، مؤید این ادعاست.
بخش انبوهى از بازیگران و نقشآفرینان حوادث مختلف، جوانان بوده و امکانات و انرژىهاى بسیارى مصروف جذب و هدایت آنها به سمت اهداف معین (اعم از مثبت یا منفى، ارزشى، ضد ارزشى) شده است.
از آغاز انقلاب اسلامى تاکنون آنچه ظهور جدى داشته ولى محل اعتنا قرار نگرفته است، اینکه درک و شناخت درست از مراتب و کمالات انسان و نیازهاى واقعى جوانان عامل توجه و تذکر نکات مورد لزوم به نوجوانان و جوانان جامعه خواهد شد. به عنوان مثال در دهه 50 که اقدامات ضد اخلاقى و معارض با ارزشهاى اسلامى از سوى نظام طاغوتى به اوج خود رسیده بود،(2) امام خمینى همراه با معرفى ماهیت پلید رژیم، جوانان را نسبت به فعالیتهاى تخریبى و انحرافى آنان آگاه و هوشیار مىساخت.
همچنین حساسیت بسیار نسبت به رشد جنبههاى روحى و معنوى در میان جوانان سبب شد که در سالهاى نخست پیروزى انقلاب اسلامى تحول چشمگیرى در قشر جوان به وجود آمد و خیل عظیمى از خداجویان رهیده از ارزشهاى مادّى راه سعادت خود را در تزکیه نفس و سلوک الى اللَّه جستجو کردند. از سوى دیگر، نسل جوان جامعه نیز گمشده و الگوى برین خویش را در وجود نازنین امام یافتند زیرا که شخصیت جامع، خصوصیات علمى و عملى و دیدگاههاى منحصر به فرد ایشان در زمینههاى اعتقادى، عرفانى، سیاسى، حمایت از مردمان و مستضعفان، آزادخواهى، عدالتخواهى، عدالتجویى و ... پاسخگوى تمامى نیازها و خلاء وجودى جوانان شهرى و روستایى این سرزمین اسلامى بوده است. از آغاز انقلاب مشروطیت تا به امروز، کشور ما آبستن تحولات و وقایع مختلفى بوده است. در این میان سالهاى سیاه ستمشاهى پس از 15 خرداد سال 42 و روند سریع شکلگیرى انقلاب اسلامى از ویژگىهاى خاص به خود برخوردار است.(3) نگاه ژرف و بصیرت الهى سکاندار اصلى انقلاب، حضرت امام(ره)، دستمایهاى بود براى آنکه در راستاى توجه به تمامى اقشار درگیر در امر مبارزه، عنایت ویژه نسبت به جوانان مورد غفلت قرار نگیرد. توجه به پیامهاى ایشان نشان از این نکته مهم دارد که چگونه ایشان از سرِ آگاهى، جان و روان نسل جوان جامعه را مورد خطاب قرار داده و آنان را مرحله به مرحله به سوى قلههاى شرف و انسانیت رهنمون ساخت و از این رهگذر پیروزى و تداوم انقلاب را در میان امواج سهمگین ابتلائات تضمین نمود.
دهه 80 را بسیارى از جامعهشناسان(4) و حتى بخشى از دهه 90 را دهه جوانى نامیدهاند. زیرا در این دو دهه با انبوهى از جمعیت جوانان زیر 30 ساله مواجه هستیم که با مشکلات زیادى از قبیل بیکارى، ازدواج، نبود امکانات و شرایط لازم براى یک زندگى با سطح رفاهى متوسط و نبود امکانات فرهنگى در جامعه دست و پنجه نرم مىکنند و جامعه نیز توانایى لازم براى برآورده ساختن نیازهاى اقتصادى، اجتماعى، روحى و روانى آنها را ندارد.
در همین حال شناخت ویژگىها و مختصات این جامعه، به حل بسیارى از مشکلات کمک خواهد کرد. به عقیده روانشناسان(5) زمانى که یک انسان به سن جوانى مىرسد، توانایىهاى ناشناخته ذهنش آشکار مىشود. در این دوره افکار نو، دیدگاههاى تازه، افقهاى جدید و مشغولیت ذهنى جوان تغییر شکل یافته و پیچیده مىشود. افکار او به دنیاى خیال راه مىیابد و به او اجازه مىدهد که مهارتهاى شناختى خود را در خیالپردازىهاى خود نیز، مانند دنیاى واقعى به کار ببرد.
در این دوره جوان نه تنها به شناخت خود دست مىیابد بلکه از دنیاى بزرگسالان نیز شناخت پیدا مىکند و به طور معمول دنیاى بزرگسالان را ریاکارانه، فاسد و رو به زوال مىبیند.
از این دوره، ایدئالیسم یا آرمانگرایى با خودمدارى ترکیب مىشود و این اعتقاد را در شخص به وجود مىآورد که وظیفه دارد دنیایى را که در آن زندگى مىکند بر اساس معیارهاى خود تغییر دهد.
با توجه به این خصوصیات و توضیحات مىتوان جوان را چنین تعریف کرد: انسانى پر انرژى، قوى و سرشار از هیجان که به هیجانهایى نیاز دارد که خود را تخلیه کند. در حال حاضر چون جوامع در دوره گذار از جامعه سنتى به جامعه مدرن و فرا مدرن است، طبیعى است که مسائل و معضلات حل نشده در جامعه زیاد باشد. در مورد جوان نیز اگر بپذیریم که دو نسل با یکدیگر تفاوت دارند، مسئله حل مىشود، ما باید تفاوتهاى یکدیگر را به رسمیت بشناسیم.(6)نیازهاى جوانان امروزى
در یک برآورد کلى اگر بخواهیم نیازهاى جوانان امروزى را با ملاحظه زمان و مکان و شرایط موجود مورد ارزیابى صحیح و کارآمد قرار دهیم، عبارتند از:
الف) رفع مشکلات عقیدتى و دینى
عامل کلى و اصلى بروز این مشکلات، تضاد افکار و عقاید دینى و مذهبى است که در یک جامعه وجود دارد و جوانان با این اختلافات و تضادها آشنا مىشوند و طبعاً در ذهنشان سؤالاتى پدید مىآید که در بین این افکار و عقاید متضاد، کدام یک را باید برگزید؟
قطعاً جوان اگر بتواند جوابى به این سؤالات بدهد، یکى را انتخاب کرده و در غیر این صورت دچار حیرت و سرگردانى مىشود و ادامه این حالت اگر شدت پیدا نماید او را دچار یک بحران هویت فکرى و عقیدتى خواهد نمود.
در زمانهاى قدیم که جوامع حالت بستهاى داشتند، کمتر داراى بحرانهاى فکرى بودند زیرا چندان ارتباطى با فرهنگها و تمدنهاى دیگر نداشتند و تنها یک سلسله افکار و عقاید سنتى در میان آنها وجود داشت و طبعاً نسل جوان آن جوامع هم بر اساس همان افکار و عقاید پرورش پیدا مىکردند. امروزه ارتباطات فرهنگى جوامع در تعامل جدى با هم قرار داشته و به راحتى مىتوانند از افکار دیگران مطلع گردند و همین عامل ابتدائاً تردید و سپس بحران هویت و در نهایت به پوچگرایى خواهد گرایید.(7)
اگر بخواهیم این قسمت را جزیىتر بررسى کنیم، باید گفت که این عامل، خود، داراى سه عامل جزیىتر مىباشد:
1- تضادهایى که بین عقاید و افکار خانوادگى با عقاید دینى دیگران در اجتماع پدید مىآید.
2- تضادهایى که حاصل برخورد دینى با دستاوردهاى علمى است.
3- تضاد بین عقاید دینى با ارزشها و تمایلاتى که در جامعه وجود دارد.(8)
در یک برآورد آمارى مىتوان گفت که این عوامل عمدتاً عواملى هستند که براى مشکلات عقیدتى و دینى جوانان در جوامع امروزى وجود دارد و کم و بیش در جوامع قبلى هم بوده است. بیشترین جوامع که دچار مشکلات عقیدتى و دینى مىباشند، جوامع غربى هستند.(9) زیرا قبل از رنسانس، در قرون وسطى، عقایدى که در کشورهاى غربى حاکم بود، عقاید مسیحیتى بود که کلیسا و عمدتاً کلیساى کاتولیک ترویج مىکرد ولى بعد از رنسانس، اکتشافات علمى جدیدى پیش آمد که زایش آنها نوعى تعارض و تضاد بین عقاید مذهبى و کلیسا با نظریات علمى دانشمندان بود.ب) شناخت صحیح انتخاب
بسیارى از کسانى که مىخواهند به عنوان مثال عقاید اسلامى را براى جوانان مطرح کنند مىخواهند به جاى آنها انتخاب کنند. در حالى که بایستى تنها مسائل را منطقى و مستدل جهت جوان طرح و تبیین کرد و سپس خودِ جوان انتخابگرى نماید. قرآن کریم تعبیر لطیفى در مورد انتخاب ارائه مىفرماید «لا اکراه فى الدّین قد تبیَّن الرُشد مِن الغَىّ.»(10) مىتوان گفت وظیفه پیغمبر(ص) تبیین است و نه انتخاب و اکراه.
نسل امروز ما خصوصاً قشر جوان، بیشترین دردهایش ریشه در نابسامانىهاى فکرى و روانى دارد و حتى برخى از دردهاى جسمانى او هم برخاسته از مشکلات روحى و روانى اوست.
از اینرو بحث و بررسى و ارائه طرحهایى براى درمان این دردها، بر عهده طبیبانى حاذق است که سوزمندانه به بهداشت روانى و فکرى جامعه مىاندیشند.ج) تحلیل صحیح از رویکردهاى اجتماعى
براى جوان امروزى ضرورى است که مسائل حساس و اساسى مورد نیاز فکرى و روحىاش را به بحث گذارده و با استفاده از راهرفتگان این مسیر و طریق بایستى گامهاى مؤثرى را بردارد.
بىجهت نیست که پیغمبران(ع) و پیشوایان مذهبى و علماى مکاتب و رهبران فکرى انسانها، برنامههاى خود را نوعاً به جوانها عرضه مىدارند و براى پیشبرد اهداف خود از آنها یارى مىطلبند زیرا آنان به این نکته کاملاً آگاهند که محتواى فکرى بزرگان را زدودن بس مشکل و سخت مىنماید؛ چه آنکه اندیشه شکلگرفته او رسوب یافته و نفوذ بر آن را محنتبار ساخته است. البته این بدان معنا نیست که هرگز نمىتوان افکار بزرگسالها را از زنگارها تصفیه کرد و اندیشه زلالى را جایگزین نمود. اما این کار مشکل و نیازمند رنج فراوان و فعالیتهاى متوالى و پیگیر است.
پس از طرح برخى از نیازها و مشکلات جوانان، بایستى به راه حل و طرق حل نیازها پرداخته شود.
در جوامع غربى براى حل مشکلات و نیازها، قلمرو دین و علم را از هم جدا کردند؛(11) بدین معنا که برخى مسائل را تنها دین حل خواهد کرد و ربطى به علم ندارد و بالعکس، به عبارت دیگر، قلمرو دین لاهوت و مسائل الهیات، خدا، فرشتگان، قیامت و چیزهایى از این قبیل است و اما مسائلى که مربوط به زندگى این جهان است، باید با سرانگشت علم حل شود و جاى دخالت دین در این مسائل نیست. بنابراین بین دین و علم تضادى به وجود نخواهد آمد. در مورد اختلاف دین و ارزشهاى اجتماعى هم راه حلى که ارائه شده شبیه همین راه حل اول است که این به مسائل زندگى دنیا مطلقاً کارى ندارد زیرا این مسائل مربوط به قانون است. دین در امور قانونى و حقوقى نباید دخالت کند، هر جامعهاى باید قانون را به دلخواه خود وضع کند. هر چه خودِ مردم پسندیدند (اکثریت) ارزش مثبت و هر چه را رد کردند، ارزش منفى هستند و بایستى با آن مبارزه کرد و از آن اجتناب نمود.
این راه حل با ساز و کارهاى دینى ما تجانس نداشته و کارساز نمىباشد. اعتقادات دینى ما هرگز اجازه نمىدهد که قائل شویم ارزشها امورى شخصى و واقعى و عینى (Obgective)، تحصلى و اثباتى نیستند(12) بلکه امورى شخصى و سلیقهاى و گرایشهاى قلبى و درونى است، زیرا ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى که منشأ قوانین حقوقى و قضایى و جزایى هستند، امورى شخصى نیستند بلکه مبتنى بر حقایق نفسالامرى بوده و تابع مصالح و مفاسد واقعى هستند.1) جوان و مشکلات فکرى، مجموعه سخنرانىها در سمینار وحدت حوزه و دانشگاه، ص16.
2) جوان و چالشهاى مقابل، احمد معینى، ص161، نشر نور.
3) سیر تفکر معاصر، دکتر محمد مددپور، ص91.
4) جامعهشناسى جوان، مرتضى یعقوبى، نشر بیان، ص26.
5) جوان و نیازهاى روحى، دکتر على احمدىمنش، ص35.
6) جوان در بستر زمان، حسین مهدوىزاده، ص24 و نیز به منابع ذیل رجوع کنید:
- آرمانگرایى جوان، گیتى حسننیا، نشر احمد.
- جوان، على قائمى.
- جوان، محمدتقى فلسفى.
7) ریشههاى بحران هویت، محمد یارعلىنژاد، ص217.
8) پیامدها و چالشهاى انقلاب صنعتى، مصطفى جمالى.
9) ریشههاى بحران، ص250.
10) سوره بقره، آیه 255.
11) رابطه دین، علم و فلسفه، سیدمهدى میرباقرى، ص13، مؤسسه فجر ولایت، سال 1379.
12) دیدگاههاى پوزییتویستى، رضا شاکر، نشر آگاه، ص173، سال 1368.