نویسنده

 

انتظار سبز

به نام آنکه همه دوستش دارند
سلام. سلامى به وسعت انتظار چندین و چند ساله!
سلام بر تو که هیچ گاه صدایت را نشنیده‏ام و هیچ گاه صورتت را زیارت نکرده‏ام. تنها یادگارى تو که مرا تسکین مى‏دهد، گنبد فیروزه‏اى‏رنگ جمکرانت است که همیشه برایم زیبا بود و غریب. همیشه با دیدن آن گنبد فیروزه‏اى به یادِ تمام لحظات آبى، مى‏افتم که مى‏توانستم در کنار تو باشم. من که تو را نمى‏شناسم؛ فقط مى‏دانم کسى هستى که مى‏توان با تو به راحتى حرف زد و درد دل کرد. نمى‏دانم اکنون که من دلم فقط براى خودم و تنهایى خودم مى‏سوزد آیا شما به فکر من هستید؟ آیا اصلاً مرا مى‏شناسید؟ مى‏دانم. حق هم دارید که از من دلگیر باشید و من با این وجود چگونه مى‏توانم انتظار داشته باشم زمانى که من شما را نمى‏شناسم و شما را یاد نمى‏کنم، شما مرا به یاد داشته باشید. اما مى‏دانم و مطمئن هستم که حتماً مرا مى‏بینید. شما مهربان هستید. شما بزرگ هستید. شما دریا هستید و دل‏تان آسمانى. امروز هم دلم برایتان تنگ شده به همین خاطر است که دست به قلم مى‏برم و براى شما مى‏نویسم و آن را تکه تکه مى‏کنم، شاید یک تکه از آن، فقط یک تکه، به شما برسد و همین هم براى من کافى است.

نرگس منتظر - کرج‏