نویسنده

 

شمیم یار

امام کاظم(ع) مى‏فرماید:
«ما مِنْ شى‏ءِ تَراهُ عَیْناکَ الّا و فیهِ مَوعِظة؛
در هر چیزى که چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.» (بحارالانوار، ج‏78، ص‏319)
از آن زمان که نور چراغ دیدگان دل‏مان به خاموشى گرایید و ما عادت کردیم که با چشم‏هاى سرمان، به همه چیز بنگریم و کورمال کورمال، راهى جلوى پایمان بیابیم، یادمان رفت که هر چیزى که در تاریکخانه چشمان‏مان به ظهور مى‏رسد، باطنى دارد با هفتاد هزار وجه پنهانى که مخزن کنز مخفى الهى است.
گویى تمام عالم هستى از کوه تا کاه آن، به مثابه کتاب معرفتى است که بر آن، آیات حکمت متعالیه نقش بسته است که تو را به بازخوانى صحیفه وجودت فرا مى‏خواند تا شاید دریابى که چه «کَون جامع» و «عالم اکبرى» را در تو اندوخته‏اند.
اعتماد کردن به آنچه چشمان سر مى‏بیند، نتیجه‏اى جز گمراهى در اثر خطاى باصره آن ندارد که چنین نگرشى تو را وا مى‏دارد که تمام عمر تاوان نزدیک‏بینى یا دوربینى‏ات را بدهى. حتى اگر با چشم سالم هم به دنیا بنگرى، باز هم فقط مى‏توانى جلوى رویت را ببینى و به آنچه که در پشت سرت مى‏گذرد، هیچ احاطه‏اى ندارى.
آن صفت «اعمى‏» که قرآن کریم از آن سخن مى‏گوید، خطاب به آنانى است که چشم دل‏شان را کور کرده‏اند و در سیاهچال‏هاى قلب‏شان، نور حق مرده است و اگر تمام عالم امکان را - از ازل تا ابد - در چشم برهم‏زدنى نشان‏شان دهى، پند و اندرزى نمى‏گیرند و همچنان به همان راهى مى‏روند که به ظلمتکده جهالت و غفلت‏شان ختم مى‏شود؛ همچون بوف کورى که چشم نمى‏گشاید مگر در سیاهى شب!
آدمى باید دنیا را با چشم راست و صادق ببیند تا در صراط مستقیم بتواند طى طریق کند و به سرمنزل مقصود برسد و گرنه مانند خفاش‏هاى وارونه از سقف غارهاى تاریک، همه چیز را کج و معکوس مى‏بیند.
خوب است گاهى آن عینک‏هاى دودى مسخره را از چشمان دل‏مان برداریم تا آن هاله مه‏آلودى که همه اشیا را احاطه کرده است، از مقابل دیدگان‏مان ناپدید شود و همه چیز وضوح حقیقى خود را بیابد. آنگاه شاید بتوانیم ببینیم آن آواگرى موجودات را که هر یک به زبان و لحن خویش ما را مخاطب موعظه خویش کرده‏اند تا برایمان از راز هستى پرده‏بردارى کنند و آن غیب‏الغیوبِ پرده‏نشین را بر ما عیان سازند.
اما افسوس که ما آنچنان در استیلاى کثرات و ظواهر، باقى ماندیم که این سخنان را بسان خواب و خیالى مى‏پنداریم که در اوهام شبانه به سراغ‏مان آمده است؛ ولى آنچه را که باید وهم و خیال بدانیم، تعریفى است که ما از دیده‏ها و شنیده‏هایمان به عنوان واقعیات زندگى به دست آورده‏ایم. اگر به خود مجالى مى‏دادیم که از صاحبان نظر به صاحبان بصر تغییر کنیم، آنگاه صاحب خیر مى‏شدیم و در مى‏یافتیم که براى اهل ذوق و اصحاب معرفت، در هر چیز که به چشم آید، نکته‏هاى نغز و درس‏هاى وعظى هست که در پاى هیچ منبر و میز و تخته‏اى نتوان آموخت.
براى دیدن نادیدنى‏هاى بکر و نایاب در باطن همین دیدارهاى مکرر و خسته‏کننده که هر روز رخ مى‏دهد، مى‏توان از باران اشکى مدد گرفت که از سرِ صدق و صفا باشد، به شرط آنکه تمام گل و لاى را از لجنزار دیدگان‏مان بزداید و پنجره چشمان‏مان را به سوى صبح روشن و دل‏انگیز حقیقت باز کند.
باور کنیم که همه چیز را با چشم خدا دیدن سخت نیست، فقط دلِ عاشقى مى‏طلبد که به دریاى توکّل زده شود!

نزهت بادى‏