مشاور شما

نویسنده


 

مشاور شما

آمنه ملاباشى‏

خواهر ج.ج - اسلام‏شهر
خواهر ا.ع - گیلان‏
خواهر م.م. - شیراز

خواهر ج.ج - اسلام‏شهر

دخترى 21 ساله هستم. در خانواده‏اى شش نفرى زندگى مى‏کنم. از زمانى که خوب و بد را تشخیص داده‏ام، از مردها متنفر بودم و هنوز از 90% آنها بیزارم، ولى با کمال تعجب در سیزده سالگى به پیشنهاد پسر همسایه مبنى بر دوستى، جواب مثبت دادم. این دوستى به تدریج به علاقه‏اى واقعى و ریشه‏دار مبدل شد. خانواده‏ها نیز به مرور در جریان این علاقه قرار گرفتند اما خانواده فقیر من مخالف این ارتباط بودند. در این مسیر، مشقت‏هاى زیادى را متحمل شدم و همسایه‏ها نیز در جریان این علاقه قرار گرفتند. به هر حال این موضوع، شش ساله شد. حالا او دانشجو بود و من پیش‏دانشگاهى را مى‏گذراندم. اخیراً متوجه تغییر رفتار او شده‏ام، که سرد شده است. در یک صبح زمستانى، طى یک نامه، محترمانه خداحافظى کرد و گفت: به خاطر علاقه‏اى که به من دارد، این کار را کرده است. نمى‏دانید در این چند ماه چه بر من گذشت؛ چون این چند سال با وجود او نفس کشیده بودم و قصدمان ازدواج بود. اما بعد از چهار ماه جدایى، برگشت و گفت که در آن دوران، در بحران روحى بوده و در آن چهار ماه فهمیده کى را از دست داده است. اکنون او ترم آخر مى‏باشد و من ترم سوم روانشناسى. هرگز تابع احساسات صرف نبودم. اما احساس تنهایى و دلتنگى مى‏کنم. خانواده‏اش کاملاً با من صمیمى هستند اما باز احساس مى‏کنم عوض شده و تلفن‏هایش کم شده است. از طرفى ما شرایط مالى براى ازدواج را نداریم. این ارتباط مرا خسته کرده، اما هنوز شدیداً دوستش دارم. اگر ازدواج سر نگیرد، با آبروى از دست رفته‏ام چه کنم؟ به او عادت کرده‏ام. منتظر جواب شما هستم.
خواهر گرامى!
محبت و علاقه بین دو جنس که لازمه ازدواج و تشکیل خانواده مى‏باشد، از قدیم یکى از مقولات مهم زندگى بشر بوده است. در این وادى، گاه انسان‏ها راه به خطا برده، علاقه‏هاى کاذب و از روى هوا و هوس را عشق واقعى پنداشته‏اند. چه بسا اختلافات و سوء تفاهمات بین خانواده‏ها یا زوجین، بعدها از همین لغزش ناشى شده است. محبت و مودّت بین دو جنس مخالف و لزوم همرایى دو نفر و تنها نماندن، از مختصات سنین جوانى است. در ابتداى نامه‏تان، ذکر کرده‏اید که از مردها، متنفر هستید. اما آیا اگر در برخى افراد، صفات بدى را مشاهده کردیم، باید آن را به دیگر همنوعانش تعمیم دهیم؟ آیا تعمیم دادن دور از اصول منطقى نیست؟ شما در سنین نوجوانى، دلباخته پسرى در همان حدود سنى شدید. علاقه‏ها در این سنین، سطحى و از روى هیجان و احساسات است؛ بنابراین چون عمق ندارد، زود از هم گسسته
مى‏شود. اگر هم سال‏ها طول کشد، بیشتر از روى عادت و وابسته بودن و نداشتن جایگزین است. اگر او علاقه‏اى عمیق به شما داشت، تا به حال پیشقدم شده و تکلیف خودش و شما را روشن کرده بود. همان طور که خود گفته‏اید، ارتباط شما، بر سرِ زبان‏ها افتاده، هر چند انسان، از خودش مطمئن باشد، از حرف مردم نمى‏تواند برحذر باشد. این دوستى و رابطه، جز وابستگى آسیب‏زا چیزى براى شما به بار نیاورده، هر چقدر طول کشیده، شرایط را بدتر کرده است. مى‏گویید او پس از چند وقت دورى، دوباره به طرف شما باز گشته، اما چرا این بار با قطعیت با او حرف نزدید تا تکلیف خود را روشن کنید؟! اینکه مى‏گویید خانواده با هم آشنایند، چرا خانواده شما از او نخواسته‏اند زودتر تکلیف شما را روشن کند؟! او ممکن است دچار تردیدهایى باشد و در شخصیت او نواقصى یافت شود، مثلاً از کمبود اعتماد به نفس، تردید و دو دلى برخوردار باشد. از دیگر عواقب این رابطه که وابستگى زیادى را به دنبال داشته، این است که نمى‏توانید افراد دیگرى را که جهت ازدواج با شما پیشقدم مى‏شوند، در نظر گیرید، زیرا آنها را با او مقایسه مى‏کنید و به جنبه‏هاى مثبت آنها نمى‏توانید توجه کنید.
پیشنهاد مى‏کنیم براى ایشان، زمان مشخصى را مهلت تعیین کنید و قاطعانه بخواهید در مورد ازدواج تصمیم بگیرد. در غیر این صورت به رابطه پایان دهید. اگر چه شاید دچار بى‏حوصلگى و افسردگى بشوید، ولى سرانجام از دو دلى در مى‏آیید و بعدها خواهید توانست با کوله‏بارى از تجربه و شناختى بهتر، براى زندگى خود تصمیم بگیرید. دست حق همراهتان.

خواهر ا.ع - گیلان‏

خواهر گرامى!
خوشحالیم از اینکه ارتباطتان را با ما قطع نکرده‏اید. امیدواریم توانسته باشیم کمک و راهنماى شما باشیم.
بیشترین دغدغه فکرى شما پیرامون ارتباطات خانوادگى است. به نظر مى‏رسد مسائلى در روابط شما وجود دارد که احتیاج به مشاوره خانواده دارید. طى نامه‏هاى قبلى و نامه اخیرتان، مشاهده کردیم که به نقاط ضعف بسیارى در آنها اشاره مى‏کنید. البته به نظر مى‏رسد سعى مى‏کنید تا حد امکان از ایجاد تنش بپرهیزید و به طور صحیح عمل کنید. اما تا حد زیادى به طور افراطى خود را درگیر این افکار کرده‏اید و از بیشتر سخنان و رفتار آنها ایراد مى‏گیرید. آیا سعى نکرده‏اید احساس‏تان را با آنها در میان بگذارید؟ البته نه به صورتى که انگار بیشتر از آنها مى‏فهمید و قصد تحقیر دارید، بلکه به نوعى که مشخص شود سعى شما جهت بهبود فضاى خانوادگى است. بهتر است وقتى انسان قادر به تغییر اوضاع یا افراد نیست، سعى در پذیرش آنها و تطبیق یافتن کند؛ یعنى در نزدیک کردن شباهت‏ها و نقاط مثبت به هم سعى شود و تفاوت‏هاى نقاط منفى را کاهش دهد. البته نه اینکه کارهاى آنها را کاملاً تأیید کنید، بلکه تا جایى که مى‏شود از ایجاد تنش بپرهیزید. اگر در سخن گفتن و رفتار، صحیح و سالم عمل کنید، احتمالاً در رفتارشان تجدید نظر مى‏کنند. به وضعى که آنها در آن رشد یافته‏اند، دقت کنید. ممکن است مثلاً مادرتان در محیطى بزرگ شده که جوّ حاکم بر آن، متشنج بوده است و اکنون در ایجاد روابط صحیح با فرزندانش، مشکل داشته باشد. به احتمال زیاد خواهر شما نیاز دارد که به روانشناس یا مشاور مراجعه کند. اگر چه گاهى افراد تصور مى‏کنند که رفتارشان درست است و نیازى به مراجعه نزد روانشناس ندارند.

شما از کمبود اعتماد به نفس، رنج مى‏برید. فکر نکنید همه آن ناشى از برخورد اطرافیان بوده، گرچه ممکن است تا حدى مربوط به آن باشد؛ اما در اصلاح آن مى‏توانید مؤثر باشید.
با انجام امور مفید، پرورش استعدادها، نشان دادن خلاقیت خود و پر کردن اوقات‏تان با کارهاى سازنده، ارزش‏هاى خود را بیشتر نمایان سازید. زمانى که شخصى، خود را بیابد و به ارزش‏هاى درونى خویش پى ببرد، دیگران نیز مى‏توانند متوجه نکات ارزشمند وجود او شوند.
پیروز و موفق باشید.

خواهر م.م. - شیراز

خواهر گرامى!
به خاطر لطف و مرحمتى که نسبت به مجله دارید، متشکریم. امیدواریم بتوانیم راهنماى خوبى براى شما باشیم. هر چند نامه شما را با تأخیر دریافت کردیم و با تأخیر نیز پاسخ دادیم و چون نشانى نداشت، چاره‏اى جز تأخیر مجدد به خاطر درج در مجله نبود! متأسفانه موضوعى که مطرح کردید، معضلى است که گاه گریبانگیر برخى خانواده‏ها مى‏شود. برخى آقایان (یا حتى خانم‏ها) دچار چنین لغزش‏هایى مى‏شوند که چه به سبب هواى نفسانى، یا کنجکاوى باشد و چه ارضاى برخى خواسته‏ها یا با هر انگیزه دیگرى، مخرّب بنیان خانواده است و اخلاقیات را زیر سؤال مى‏برد. بهتر است در این مواقع، انسان به حدس و گمان بسنده نکند و اگر خواست مسئله‏اى را مطرح کند، مطمئن باشد با شواهد و قراینى که ارائه مى‏کند، به احتمال زیاد چنین مسئله‏اى صحّت دارد. مسلّم است فهمیدن چنین مطلبى چقدر روى اعصاب و روان شما فشار آورده و شما را دچار اضطراب و افسردگى کرده است. مهم‏ترین چیزى که پیوند همسران را گرم نگه مى‏دارد، حس اعتماد و اطمینان است که فعلاً خدشه‏دار شده است. ولى بسیار تأکید داریم که تا یقین ندارید رفتار همسرتان را حمل بر صحت کنید و تا امکان توجیه دارد آن را توجیه کنید. ما از روحیات همسر شما آگاه نیستیم، بهتر است در حالت آرامش (نه با خشم) مسئله را این گونه با شوهرتان در میان بگذارید که این موارد مشکوک، اطمینان‏تان را از میان برده است و لازم است ایشان در رفتارش تجدید نظر کند تا اطمینان گذشته دوباره به دست آید. طرف مقابل را نیز توسط دوست‏تان تهدید کنید که موضوع را به همسرش خواهید گفت. اگر مؤثر نبود، آنگاه مى‏توانید صریحاً از همسرتان بخواهید اگر به ادامه زندگى با شما، علاقه‏مند است، دست از این کار بردارد و اطمینان از دست رفته را به شما برگرداند. احساسات‏تان را از کار او بیان کنید و به او فرصت دهید خود را اصلاح کند. بگویید در صورتى که باز چنین خطایى از او دیدید، تهدید به اقدام قانونى کنید ولى تأکید مى‏کنیم زندگى خودتان را دستخوش خطاى دیگران نکنید و شما حتى‏الامکان پیش‏قدم تضعیف بیشتر آن نشوید. به هر حال اگر احتمال تأثیر نمى‏دهید و یا اگر احتمال مى‏دهید دخالت و برخورد شما باعث از هم پاشیدن زندگى خودتان شود، وظیفه‏اى شرعى ندارید. البته اینکه شخصاً چقدر تحمل چنین وضعیتى را داشته باشید، خودتان بهتر مى‏دانید.
دست حق همراهتان.