گفتگو با پروین ارسطو، بازیگر، نویسنده و کارگردان

نویسنده


 

هنرمندى خوش‏ذوق با عشق به خدا
گفتگو با پروین ارسطو، بازیگر، نویسنده و کارگردان‏

محجوبه فامورى‏

او هنوز 8 سالگى را تجربه مى‏کند که نوشتن را نیز؛ و یا به گفته خودش، نوشتن مثل خوره به جانش مى‏افتد. آرام و قرار ندارد، نوشته‏هایش تلفیقى است از نظم و نثر. حالت شعرگونه این نوشته‏ها او را مشعوف مى‏کند. خواهر بزرگ‏تر، گاهى این دست‏نوشته‏ها را از دست کوچک دختر مى‏گیرد و براى نشریات مى‏فرستد و بعضاً چاپ هم مى‏شود و این خود، تشویقى است براى او که بنویسد و ادامه بدهد. هم شعر، هم داستان و نمایشنامه و هم رمان. و بعد خود، کارگردان و بازیگر رمان‏ها و نمایشنامه‏هایش مى‏شود.
وصف حال این زن هنرمند را که در قزوین زندگى مى‏کند، شنیده بودیم. خانم «پروین ارسطو» زنى مؤمن و فعال است که با مهربانى موافقت خود را براى مصاحبه اعلام مى‏کند و مى‏پذیرد تا سؤالاتى را در خصوص فعالیتش از او داشته باشیم.
سال 1326، در شهر شاهرود (قائمشهر) متولد شدم و تحصیلاتم را در رشته ادبیات که رشته مورد علاقه‏ام بود، آغاز کردم؛ اما این رشته ناتمام ماند و من در رشته مامایى، دانشگاه علوم پزشکى ادامه تحصیل دادم. از سن 8 سالگى مى‏نوشتم اما از سال 63 به شکل حرفه‏اى این کار را آغاز کردم.

از چه زمانى شروع به نوشتن کردید؟

به طور جدى، نوشتن را از سال 63 شروع کردم. در آن سال طبق فرمایش استاد دکتر الهى قمشه‏اى، تحقیق بر روى سعدى را شروع کردم و خیلى از آن لذت بردم. با سعدى از بچگى آشنایى داشتم. پدرم خیلى اهل شعر و ادب بود. یادم مى‏آید شب‏ها ما را دور خود جمع مى‏کرد. شاهنامه‏خوانى داشتیم. به ما مى‏گفت شعرها را حفظ کنید و در ازاى آن به ما جایزه مى‏داد؛ و او بود که مشوق اصلى من براى نوشتن بود.

اولین کتابى که نوشتید چه سالى بود؟

در اولین کتاب که به طور جدى به آن پرداختم، 25 سال داشتم، که البته آن کتاب چاپ نشد. اما بعد از آن نُه کتاب نوشتم که چهار تاى آنها فعلاً مجوز چاپ نگرفته‏اند. اما پنج کتاب دیگر مجوز گرفته و به چاپ رسیده است.

دستمایه کتاب‏هایتان چه موضوعاتى است؟

بعضى از آثارم را بر اساس گناهان کبیره نوشته‏ام. در کتاب «گلبرگ»، جهاد با نفس را مطرح کرده‏ام. در کتاب «راز شقایق»، موضوع حسد را و در کتاب مستند «خفاش شب»، قتل نفس را مطرح کردم. «زخم‏ها»، مسائل روانشناسى و ... را مطرح مى‏کند. 28 داستان کوتاه را به نگارش در آوردم که بعضى از آنها قابلیت فیلمنامه و نمایشنامه شدن را داشتند و تبدیل شدند. کتاب دیگرى را نیز نوشتم در مورد یک جانباز به نام «بگذار دست‏هایت باشم»، که تقدیم به مقام رهبرى شد و از ایشان نیز چند جلد کتاب جایزه گرفتم.

از عالم نویسندگى بگویید.

نویسندگى، عالم عجیبى دارد. اگر آنجا که باید بنویسى، ننویسى، بیمار مى‏شوى. بى‏قرارى و حالت درمانده‏اى دارى، اما لحظاتى که مى‏نویسى، احساس نشاط و زندگى مى‏کنى. من در همین حد عالم نویسندگى‏ام خلاصه مى‏شوم؛ با نوشتن زنده‏ام.

از چه چیزهایى براى نوشتن الهام مى‏گیرید؟

از مردم، از مردمى که میان آنها زندگى مى‏کنم. مسائل اجتماعى اطراف و پیرامونم و از آدم‏هایى که گاه به اتفاق با آنها آشنا مى‏شوم و آنها با خود سوژه‏اى را به امانت به من مى‏سپرند. در واقع اینها همه الهام‏دهنده هستند.

زمانى که الهام گرفتید مى‏نویسید؟

من بیشتر دوست دارم یک مطلب هدفدار را بنویسم چرا که هدف اصلى من پیام به خواننده است. الهامى که از پیرامون خود مى‏گیرم، دستمایه داستان‏هایم است و هدفى را دنبال مى‏کند که حتى با شاخ و برگ دادن و خارج کردن فضاى رئال باز هم به دنبال دادن پیام است.

برخى سبک نوشتارى شما را برگرفته از شیوه نوشتار بالزاک مى‏شناسند. دلیلش چیست؟

بله، اغلب دوستانى که داستان‏هاى من را خوانده‏اند، همین نظر را دارند؛ و این شاید به دلیل این است که سبک «بالزاک»، رئال است و من هم به شیوه رئال مى‏نویسم.

با توجه به اینکه شما مادر و همسر هم هستید چه مواقعى فرصت مى‏کنید که دست به قلم ببرید؟

من غالباً غروب‏ها در خیابان‏هاى قزوین راه مى‏روم و فکر مى‏کنم. داستان را در ذهنم شکل مى‏دهم و بعد نیمه‏هاى شب که آرامش برقرار است، مى‏نویسم.

در نوشته‏هایتان براى خودتان حدود هم قائلید؟

به نظر من نویسنده باید خود سانسور باشد. باید حرمت قلم را داشته باشد، و من از این نظر براى خودم حدود قائلم؛ چرا که نویسنده شأن و جایگاهى در میان مردمش دارد.

به نظر شما نویسنده‏ها چه کمکى به مردم مى‏توانند بکنند؟

پیام، بالاترین و والاترین نکته‏اى است که هر فردى که قلم به دست دارد نسبت به آن مسئول است و باید رسول باشد و رسالت خود را با پیام و اطلاع‏رسانى انجام دهد.

فکر مى‏کنید مخاطبان کتاب‏هاى شما چه گروه سنى هستند؟

جوانان را بیشتر مد نظر قرار داده‏ام. در کتاب «گلبرگ»، دو دختر جوان که همکارند، با دو طرز فکر و دو رویه خاص در کنار هم و در حالت مقایسه‏اى به پیش مى‏روند. از ابتداى تحصیل تا دبیرستان و نقش تربیتى و اصالت فرد و جامعه، زندگى این دو دختر جوان را رقم زد.
بعد از جوانان، همه گروههاى سنى و همه مردم مى‏توانند مخاطبان داستان من باشند. خانواده‏ها در ساختار شخصیتى افراد بسیار مؤثرند.

به عنوان یک نویسنده، نیاز جامعه و جوانان امروز را چه مى‏بینید؟

به نظر من مهم‏ترین نیاز امروز جامعه، عملکرد درست است. جوان حرف و شعار را دوست ندارد. عمل درست و راستى و حقیقت، بهترین آموزه براى جوانان امروز است.

از نظر شما بهترین اثرتان کدام است؟

من کتاب بینوایان را کار کامل‏تر و بهترى نسبت به بقیه کارهایم مى‏دانم و شاید دلیلش این است که بیشتر روى پردازش و پرداخت آن کار کردم و یکى دیگر آنکه، از کارهاى آخرم است و هر چقدر انسان بیشتر کار کند از کار جدیدش بیشتر از کارهاى قبلى رضایت پیدا مى‏کند.

موضوع بینوایان چیست؟

داستان انسان‏هایى است که به خاطر فقر به زندان افتاده‏اند. داستان زندگى 25 زن ایرانى است، و تأکید من بیشتر روى زنان است چرا که ظلم مضاعف و زحمت، همیشه مال این قشر از جامعه است.
در مورد رمان «خفاش شب» توضیح دهید.
در نشریات خواندم مردى مرتکب قتل‏هاى سریالى شده است. کنجکاو شدم و طى پیگیرى‏هایم، متوجه شدم که او دستگیر شده است. در دادگاههایى که با حضور خانواده و مقتولین برگزار مى‏گردید شرکت مى‏کردم و از نزدیک با آنها در ارتباط بودم و مصاحبه‏هایى هم انجام دادم و این آغازى بود براى نوشتن این کتاب.

تاکنون براى انتشار یا پخش آثارتان مشکلى نداشته‏اید؟

مشکل عمده همه نویسندگان، پخش کتاب است، که من در یک مرحله از زندگى‏ام با این مورد روبه‏رو شدم و ورشکستگى سنگینى را برایم به وجود آورد. در اینجا لازم مى‏دانم بگویم، مسئولین پخش کتاب، احساس مسئولیت در مقابل وظیفه‏شان ندارند و به کار و مقوله کتاب، بازارى نگاه مى‏کنند.

در مورد کارهاى تئاترتان برایمان بگویید.

من دوره‏هاى تئاتر را در سال 46 دیده بودم، اما به علت گرفتارى‏هاى زندگى و بچه‏دارى، کمتر روى صحنه مى‏رفتم. از سن 22 سالگى، صحنه تئاتر را رها کرده بودم و بیشتر روى شاهنامه کار مى‏کردم.

در قزوین؟

نه در استان سمنان و اصفهان.

با کار تئاتر چگونه آشنا شدید؟

فرزانه ارسطو، خواهر من است که اکنون در سریال «خانه‏اى در تاریکى» بازى مى‏کند و خواهرزاده‏ام، هومن شهرستانى است که از بازیگران خوب تئاتر استان سمنان است. بنابراین من با مقوله تئاتر از قبل آشنایى داشتم.

اولین کار تئاتر شما چه بود؟

زمانى که 22 ساله بودم «اشباح» اثر «هنریک ایبسن» را با گریم زنى 60 ساله و در نقش خانم «آلونیک» بازى کردم و امسال پس از سال‏ها در سن 60 سالگى، همین نقش را بدون گریم بازى خواهم کرد. البته کارگردان آن نیز خودم خواهم بود.

فعالیت‏هاى دیگر شما؟

فیلمنامه‏اى کوتاه از روى یکى از کتاب‏هاى خودم نوشتم به نام «زخم‏هاى من همه از عشق است» که قرار است براى حدوداً 30 دقیقه آماده پخش باشد. و «ساغر شکسته» یک داستان کوتاه دیگر است که قرار است فیلم شود. با انجمن تئاتر و نمایش قزوین نیز همکارى دارم و در بهمن‏ماه براى دهه مبارکه فجر «عصرى با نمایش» با نمایشنامه «شب‏بخیر مادر» اثر «مارسا نورمن» بازى مى‏کنم.

از جوایز ادبى یا تئاترى چه نصیبى داشته‏اید؟

من مقام اول بازیگرى زن را در جشنواره تئاتر استانى دریافت کردم.

دوستى، رمانى را از شما خوانده بود به نام «پرنده به آشیانه‏ات برگرد» و بسیار متأثر شده بود. موضوع این رمان چه بود؟

من در زمانى این رمان را نوشتم که تب مهاجرت و رفتن به خارج به جان جوانان کشورمان افتاده بود و جوانانى که شوق پرواز به آن سوى آب‏ها را داشتند. چشمان نمناک از غم غربت، پرواز دل به سوى وطن و خاک پر گوهر ایران را هم نمى‏توان کتمان کرد. بنابراین من به دنبال چالش‏ها و نوشتن نامتعارف‏ها بودم و بدون آنکه احساسات‏گرایى افراطى را اعمال کنم، اضطراب و آرامش را به تحریر در آوردم.

براى نوشتن چقدر زمان مى‏گذارید؟

من همیشه به خودم مى‏گویم نیازى به شتاب نیست. اگر به سختى کار کنم و به جایى هم نرسم در عوض عمر خود را به خوبى سپرى کرده‏ام. در واقع هر قدر که یک رمان وقت بطلبد، من وقت مى‏گذارم. مثلاً براى رمان «شکوه عشق»، سه سال به طور مداوم کار کردم، تا آماده شد و مجوز گرفتم. ویرایش این کتاب هم بسیار وقت گرفت.

با توجه به علاقه شما و دغدغه شما در تئاتر و نمایشنامه‏نویسى کدام یک از آثارتان به صورت فیلمنامه و یا نمایشنامه در آمده است؟

«راز شقایق» فیلمنامه شده است. «زخم‏هاى من همه از عشق است» که فیلمنامه شده است که ممکن است در اکران، «غزل» نامیده شود و «آشناى غریب» که زندگى جانبازى است که از جبهه برگشته است. و ان شاءاللَّه «بگذار دست‏هایت باشم» براى دهه فجر سال جارى آماده اکران خواهد شد.

در زمینه مقاله نیز کار کرده‏اید. ممکن است موضوع مقاله‏هایتان را بفرمایید.

من حدوداً 30 مقاله نوشته‏ام. مقالات من در زمینه‏هاى اجتماعى و هنرى است.
در زمینه‏هایى که تاکنون کار کرده‏اید، روح تعهد را مى‏توان دید که آن ناشى از اعتقادات مذهبى شماست. روح جانبدارى از ارزش‏ها در آثارتان موج مى‏زند، توضیح بفرمایید.
من با اعتقادات مذهبى بزرگ شده‏ام. 25 سال مستمر از محضر آیت‏اللَّه شیخ‏الاسلام بهره برده‏ام. هر هفته در مکتب حضرت زهرا(س) که منزل یک شهید بزرگوار است، تدریس مى‏کنم و سعى کرده‏ام آنچه را که معتقدم، از آن جانبدارى کنم. وقتى رزمنده‏اى قبل از رفتن به جبهه در زمان جنگ وصیت مى‏کند که اعضاى بدن من را به نیازمندان ببخشید، یا پسر جوانى که قلب یک رزمنده عزیز را به رسم اهدا گرفت، که مى‏تواند خلق یک داستان را کلید بزند، در مقاله‏هایم به همین شکل، جانبدارى از ارزش‏ها را داشته‏ام مثل مقاله‏اى با عنوان «بیایید خوبى‏ها را فریاد کنیم.».

مشوق اصلى را در پیشرفت زندگى‏تان چه کسى مى‏دانید؟

پدرم، خواهر بزرگ‏تر و بعد همسر و فرزندانم. پدرم با اهداى کلیات سعدى به خاطر حفظ اشعار حافظ مرا به خواندن و نوشتن علاقه‏مند کرد. کتاب «بینوایان» ویکتورهوگو مرا در جوانى بسیار تکان داد. در واقع اینجا نقش و سهم نویسندگان در زندگى جوانان مشخص مى‏شود چرا که آثار آنان تحول ایجاد مى‏کند و در واقع در راه همراه مى‏شود و تشویقى غیر مستقیم است. کتاب‏هاى ارنست همینگوى و بالزاک در نوشتن و قدم گذاشتن، در این راه کمکم کردند. همچنین «خشم و هیاهو»ى فاکنر نیز راهگشا بود.

آخرین کتابى که خوانده‏اید چه بود؟

«من چراغ‏ها را خاموش مى‏کنم» از «زویا پیرزاد».

بهترین کتاب از نظر شما چه کتابى است؟

از بچگى که تاکنون کتاب خوانده‏ام هیچ کتابى را به اندازه قرآن جالب و دوست‏داشتنى و آموزنده نمى‏دانم. اقیانوس بیکران مطلب است. همان طور که در وصف قرآن گفته‏اند و آن را هفت «سَبع» نامیده‏اند و دو وجه تسمیه براى آن یاد کرده‏اند. قرآن مشتمل بر 7 موضوع است. وعد، وعید، وعظ، قصص، امر، نهى، ادعیه. و به قول نظامى گنجوى:
این سِحْرِ سحرگهى که دانم‏
مجموعه هفت سَبع خوانم‏
و همچنین کتاب نهج‏البلاغه على مرتضى(ع) است که اگر جوانان ما هر شب یک فراز از آن را مطالعه کنند، اعتماد به نفس پیدا مى‏کنند و وصل مى‏شوند و امنیت روحى مى‏گیرند.

سخن آخر:

نماز و تفکر، انسان را قادر و توانا مى‏کند. نماز سرِ وقت و اهمیت دادن به این مهم و تفکر انسان را متعالى مى‏کند.

با تشکر از اینکه وقت‏تان را به ما دادید.