دختران فرار
نگاهى به پدیده فرار دختران از خانه و پیامدهاى آن‏
آخرین قسمت‏

مریم بصیرى با همکارى زهره دهخدا و نفیسه محمدى‏

آنچه در پدیده فرار دختران از خانه در همه کشورهاى شرقى و غربى مشاهده مى‏شود، وجود عوامل مشترکى چون خانواده‏هاى ازهم‏گسیخته و پریشانى است که درگیر طلاق، اعتیاد، فساد و ... هستند. اما آنچه در کشورهاى شرقى و عموماً اسلامى و خصوصاً ایران مد نظر است و در غرب توجهى به آن نمى‏شود، آسیب‏پذیرى جنسى یک دختر پس از فرار مى‏باشد. در غرب حفظ عفت یک دختر ارزشى همانند ارزش آن در ایران ندارد. در کشور ما جداى از مسائل شرعى و اخلاقى، این مسئله به شدت بر زندگى آینده یک دختر آسیب‏دیده فرارى تأثیر مى‏گذارد و موجب مى‏شود حتى در صورت پذیرش وى توسط خانواده، پس از مدتى در اثر عدم اعتماد به نفس، پوچى و بیهودگى، گاه به فرار مجدد و یا حتى خودکشى روى آورد.
با این حساب، خیابانى شدن کودکان، دختران و زنان در کشور ما در مقایسه با دیگر کشورها آسیب بزرگى به حساب مى‏آید و راههاى هرزگى و تجارت جنسى و گسترش شبکه‏هاى فساد و قاچاق را به دنبال دارد.
وقتى پدر و مادرى بیکار هستند و به شدت دچار مشکلات اقتصادى مى‏باشند و یا اینکه از بس کار مى‏کنند فرصتى براى توجه به فرزندشان ندارند، یادشان باشد نوجوانان سرخورده آنان حتى در صورت سالم بودن خانواده، به دلیل کمبود محبت و برآورده نشدن امیال و آرزوها، میل به گریزپایى خواهند داشت و در نهایت در دام دلالان عاطفه درگیر خواهند شد.
نوجوانى که دچار مشکلات عاطفى و رفتارى است و پناهگاه حتى کمرنگ خانواده را از دست داده است خیال مى‏کند چاره‏اى جز اینکه به طرف پناهگاههاى ناامنى که از او سوء استفاده مى‏کنند ندارد.
مراکز بازپرورى نیز در مقایسه با گسترش این پدیده جوابگوى نیازها نیست. به طور مثال در تهران فقط چند مرکز دولتى و نیمه دولتى با پذیرش محدود این دختران آنها را از خیابان‏ها مى‏رهانند. در کل کشور، بهزیستى تنها 46 خانه سلامت دارد. اما با توجه به آمار عجیب و غریب و تفکیک نشده سازمان‏هاى مختلف آیا این چند مکان با پذیرش محدود خواهد توانست دختران و پسران بى‏سرپناه را در خود جاى دهد. آمار دفتر شناسایى جذب و بدرقه طرح ساماندهى کودکان خیابانى در سال 80 نشان داد که 11 هزار کودک و دختر خیابانى در ایران شناسایى شده‏اند و آمار بهزیستى نشانگر آن بود که سه هزار دختر فرارى در سال 82 توسط این مرکز ساماندهى شده‏اند. اما به واقع این چند مرکز محدود خواهند توانست در زیباسازى چهره شهر و نوجوانان شهر مؤثر واقع شوند؟

راه‏اندازى مرکز مداخله در بحران‏هاى اجتماعى، خانه سلامت، مرکز مداخله در طلاق، حمایت از کودکان بى‏سرپرست معلول و ایجاد خط تلفن امداد از جمله فعالیت‏هاى سازمان بهزیستى در مورد نوجوانان فرارى بوده است.
شهردارى تهران نیز با طرح‏ریزى «خانه ریحانه» براى دختران و «خانه سبز» براى پسران سعى کرد با همکارى دیگر مراکز تا حدى پناهگاهى امن براى دختران تهیه کند تا دچار آسیب‏هاى جدى‏ترى در جامعه نشوند.
آمارهاى موجود در «خانه ریحانه» نشان مى‏دهد که 70 درصد دختران فرارى در مقطع تحصیلى راهنمایى بوده‏اند. پس نوجوانان‏مان را دریابیم تا آنان از خانه فرار نکنند و پس از فرار سر از مکان‏هایى چون کلانترى، منکرات، دادگاه، پزشکى قانونى، مرکز مداخله در بحران، خانه سلامت، بهزیستى، کانون اصلاح و تربیت و زندان در نیاورند.

محبت‏تان را از بچه‏ها دریغ نکنید

«مرضیه مصلحى»، کارشناس مددکارى اجتماعى و فوق لیسانس مشاوره و راهنمایى مى‏باشد. وى مشاور مرکز معاونت پیشگیرى سازمان بهزیستى است و در مورد عدم پذیرش خانواده‏ها از تحویل دختران فرارى‏شان مى‏گوید:
«براى این قضیه باید در کشور فرهنگ‏سازى انجام شود و به خانواده‏ها آگاهى‏هاى لازم داده شود. آگاهى نسبت به عوامل فرار دختران از خانه و پیامدهاى آنان براى خانواده‏ها ضرورى است. برخى از دختران از اینکه دستگیر مى‏شوند ناراحتند اما برخى دیگر از اینکه سرپناهى یافته‏اند و یا اینکه توانسته‏اند از خانواده‏شان انتقام بگیرند، خوشحالند. اما مشکل اصلى، خانواده‏ها هستند که فرزندان‏شان را دیگر به خانه راه نمى‏دهند و یا اینکه به سختى آنها را مى‏پذیرند.»

چه مواردى نوجوانان را به گریز از خانه تشویق مى‏کند؟

محیط نامناسب خانه و عدم تناسب فرهنگى، اجتماعى و اعتقادى والدین و شیوه‏هاى تربیتى متفاوت آنها با همدیگر و دستورات ضد و نقیضى که به بچه‏هایشان مى‏دهند، نوجوانان را دچار تضاد مى‏کند و دختر بهترین راه را براى خلاصى از این محیط، فرار مى‏داند. این تضاد در شیوه‏هاى تربیتى حتى در بزرگسال نیز موجب فرار فرزندان از محیط خانواده مى‏شود. مثلاً موردى داشتیم که فرد پزشک بود ولى اختلافاتى با والدینش در امر ازدواج داشت و تحمیل عقیده‏ها و سلایق شخصى والدین آنقدر از کودکى به این فرد فشار آورده بود که وى تصمیم به فرار از خانه گرفت. هر چند فرار او با فرار یک دختر نوجوان یکى نیست اما به هر حال فرار از خانه و خانواده است؛ یعنى فرزندان چه کوچک و چه بزرگ از فضاى خانه دلزده مى‏شوند.
موردى هم داشتیم که پدر مشروبخوار بود ولى مادر خانواده مذهبى و اهل نماز، و تضاد بین آنها باعث ایجاد مشکل براى بچه‏هایشان شده بود. بچه‏اى داشتیم که هم پدر و هم مادرش دچار فساد اخلاقى بودند و او با مشاهده وضعیت خانواده‏اش، از خانه فرار کرده بود. وقتى محبت و توجه به فرزندان در خانه حاکم نباشد، محرومیت و فشار روانى موجب مى‏شود تا فرزندان محبت را در بیرون خانه جستجو کنند و چون خوب و بد را درست تشخیص نمى‏دهند راه را به خطا مى‏روند و براى به دست آوردن توجه و محبت دست به هر کارى مى‏زنند. حتى براى مبارزه با سلایق متفاوت والدین، گاه بچه‏ها دست به خودکشى مى‏زنند.
در خارج از کشور، روش تربیتى خاصى موجود است. مثلاً در انگلستان خانه‏هایى هست که وقتى فرزندى مورد اذیت والدینش قرار گرفت، به آن خانه‏ها مى‏رود و مورد حمایت قرار مى‏گیرد. هر چند این روش به نظر من پسندیده نیست ولى فرهنگ آنها این طور است. والدین و بچه‏ها خودشان را براى این قضیه آماده کرده‏اند و مى‏دانند که چنین مقابله‏اى وجود دارد و باید مواظب رفتارشان باشند.
در فرهنگ ما بچه‏ها متوقع بار مى‏آیند و حتى والدینى که به تربیت فرزندان‏شان اهمیت مى‏دهند گاه خواسته‏هاى فرزندشان بر آنها گران مى‏آید و با کتک قضیه را حل مى‏کنند. بچه‏ها با دیدن تضاد مسائل تربیتى موجود با آنچه در تلویزیون مى‏بینند و مى‏شنوند، دچار تضادهاى بسیارى مى‏شوند و بناى ناسازگارى مى‏گذارند. فرزندان باید در کنار آزادى‏هایى که به آنها داده مى‏شود، حریم‏ها را هم بشناسند و باید و نبایدها را رعایت کنند و از آزادى خود سوء استفاده نکنند. ماهواره هم یکى از عواملى است که باعث شده فرهنگ‏هاى متفاوتى وارد کشور شود و نوجوانان جذب آن شوند. همین تضادهاى فرهنگى و جاذبه‏هاى غربى بچه‏ها را دچار اختلالات هویتى و فرهنگى مى‏کند.
شرایط نامساعد اقتصادى خانواده هم مهم‏ترین مشکلى است که باعث نابرابرى طبقاتى و اجتماعى مى‏شود. موردى داشتیم که پدر خانواده زندانى بود و مادر به خاطر احتیاج مالى مجبور شده بود خانه‏اش را به پاتوق معتادان بدل کند تا در آنجا مواد مصرف کنند و کمى به او پول بدهند. این زن بعد از مدتى خودش هم معتاد شد و بچه‏هایش نگران این بودند که مادرشان آنها را به خرید و فروش مواد مخدر وا دارد.
دخترانى که در بهزیستى نگهدارى مى‏شوند، آیا شانس یک زندگى سالم و ازدواج را در آینده دارند؟
این دختران چون در شرایطى جداى از دیگر دختران بزرگ شده‏اند، با توجه به فرهنگ کشورمان ازدواج‏شان با دیگر دختران فرق دارد.
ممکن است عده‏اى از پسران مراکز شبانه‏روزى که وضعیت مشابه این دختران را دارند، بخواهند با آنها ازدواج کنند. این پسران هم از موقعیت مالى خوبى برخوردار نیستند و احتمالاً مورد دلخواه و ایده‏آل دختران نمى‏باشند.
پسران دیگرى هم وجود دارند که چون کار مناسبى ندارند فکر مى‏کنند مى‏توانند راحت با دختران بى‏سرپرست ازدواج کنند.
پسرانى که موقعیت مناسب ازدواج هم دارند باید با فرهنگ‏سازى درست به سراغ ازدواج با این دختران بیایند تا آنها هم زندگى تازه‏اى را در آینده تجربه کنند. در خانواده‏هاى عادى اگر مردى به همسرش سرکوفت بزند و بگوید بى‏اصل و نسب است و ... روحیه آن زن جریحه‏دار مى‏شود؛ بماند که دختران بهزیستى که حساس‏تر و زودرنج‏تر هستند و باید بیشتر به آنان توجه داشته باشیم.

خانه سلامت کجاست؟

«خانه‏هاى سلامت» با استناد به ماده واحده لایحه قانونى راجع به تشکیل سازمان بهزیستى کشور مصوب 24/3/1359 شوراى انقلاب، جهت حمایت از دختران نیازمند حمایت‏هاى اجتماعى، شکل گرفت. طبق قانون این مرکز، دختران در معرض آسیب‏هاى اجتماعى و فاقد حمایت‏هاى خانوادگى و اجتماعى را تحت پوشش قرار مى‏دهد. این مرکز از طریق ارائه خدمات، زمینه‏هاى کسب استقلال اقتصادى و اجتماعى لازم را براى این دختران فراهم مى‏آورد و در تأمین حداقل نیازهاى اقتصادى و جلوگیرى از ابتلا به سایر آسیب‏هاى اجتماعى آنها را یارى مى‏رساند.
«زهرا بوجاران» با 17 سال سابقه مددکارى، مسئول «خانه سلامت» استان قم است. وى در مورد چگونگى پذیرش دختران در این خانه‏ها و نحوه تحت پوشش قرار گرفتن آنها مى‏گوید:
«دخترانى که در خانه سلامت هستند، دخترانى مى‏باشند که به دلیل فقدان حمایت خانوادگى مؤثر یا سوء رفتار در محیط خانوادگى به طور موقت آمادگى و درایت اجتماعى و روانى لازم را از دست داده و به دلیل عدم توان اجتماعى و اقتصادى لازم براى زندگى مستقل، در معرض خطر آسیب‏هاى اجتماعى قرار دارند.»

در مورد نحوه نگهدارى و ترخیص این دختران نیز توضیح بدهید.

کسى در اینجا به طور مستقیم پذیرش نمى‏شود، بلکه دختران ابتدا به صورت خودمعرف و یا از طریق دستگیر شدن توسط نیروى انتظامى به مرکز قرنطینه مرکز مداخله در بحران منتقل مى‏شوند و اقدامات لازم در مورد آنها، آنجا صورت مى‏گیرد و سپس از طریق آن مرکز به اینجا فرستاده مى‏شوند.
طبق آئین‏نامه، ما در اینجا از شش ماه تا یک سال انواع خدمات مددکارى، حقوقى، روانشناسى، پزشکى، بهداشتى و ... را انجام مى‏دهیم. در مورد ترخیص آنها هم باید گفت اگر دختران خانواده داشته باشند و خانواده‏شان از لحاظ روحى و اخلاقى صلاحیت نگهدارى از آنها را داشته باشد، مددجو را به خانه‏اش برمى‏گردانیم اما اگر برگرداندن دختران به خانه مقدور نباشد مقدمات یک زندگى مستقل را براى آنها فراهم مى‏کنیم هر چند خود این کار و تشکیل یک زندگى مستقل مشکلات بسیارى براى خود دختران در پى دارد. راه دیگر ترخیص دختران، فراهم آوردن مقدمات ازدواج آنهاست که تا به حال چند مورد با موفقیت انجام شده است. آخرین روش ترخیص هم ادامه تحصیل آنها در سطوح بالا مى‏باشد.

خانم بوجاران، وضعیت روحى دختران در مدت زمانى که در این خانه به سر مى‏برند چطور است؟

این دختران در ابتداى ورود، حالت طبیعى ندارند و دچار بیمارى روحى هستند. حتى بسیارى از آنها در روزهاى اول خودزنى مى‏کنند ولى به مرور زمان با مشاوره‏هاى متعدد که توسط روانشناسان مرکز صورت مى‏گیرد، بهتر مى‏شوند. ما حتى به خاطر اینکه این دختران احساس امنیت و آرامش بکنند و اینجا را مثل خانه خودشان بدانند، اجازه نمى‏دهیم که نامه‏هاى ادارى روى در و دیوار باشد. مى‏خواهیم دختران احساس بدبینى و ترس نداشته باشند.

میزان تحصیلات این دختران در چه حدى است؟

متأسفانه اکثراً بى‏سواد هستند و یا در حد تحصیلات ابتدایى. کمتر کسى را مى‏توانیم پیدا کنیم که در مقطع راهنمایى تحصیل کرده باشد. این دختران به علت ناسازگارى با خانواده از خانه مى‏گریزند. تفاوت فرهنگى میان نوجوانان و خانواده به گونه‏اى شده است که نوجوان طالب آزادى بسیار است و مایل به پاى‏بندى به آداب و رسوم نیست ولى خانواده محدودیت‏هایى را براى او ایجاد مى‏کند.
به نظر شما با این تحصیلات پایین و تجربه‏هاى اندک و بلندپروازى‏هاى بسیار، دختران پس از فرار از خانه با چه مشکلاتى مواجه مى‏شوند؟
اکثر این دختران به خاطر کمبود محبت و خلأ عاطفى از سوى خانواده دوست پسر دارند و حتى همراه آنان مبادرت به فرار مى‏کنند. آنهایى هم که دوست غیر همجنس ندارند پس از فرار در همان ساعت‏هاى اول با کمترین محبت و توجهى از سوى مردان جذب مى‏شوند و مورد سوء استفاده قرار مى‏گیرند. دختران فرارى به خاطر چهره‏هاى مضطرب و نگران‏شان و بلاتکلیفى که دارند خیلى زود توسط دلالان باندهاى فساد شناسایى مى‏شوند. این سوء استفاده‏گران با بیان اینکه قصد کمک به دختران را دارند به آنها وعده غذا، لباس و محل زندگى مى‏دهند و بعد از آن دختران را جذب باندهاى مختلف خلاف مى‏کنند.

در حال حاضر دختران خانه سلامت چطور روزشان را شب مى‏کنند؟

بیکارى مهم‏ترین عامل پناه بردن این دختران به رؤیاها و تخیلات است و باعث افسردگى آنها مى‏شود. نهایت تلاش ما این است که بین دختران تقسیم کار صورت بگیرد و نظافت مرکز و آشپزى و ... به عهده خودشان باشد. این هم فقط به خاطر آن است که وقت‏شان پر شود و دچار پیامدهاى بیکارى نشوند.
برخى از مددجویان هم به کلاس خیاطى و آرایشگرى مى‏روند. بعضى هم درس مى‏خوانند. تلاش ما این است که نگذاریم مددجویى بیکار باشد.

چه پیشنهادى براى خانواده‏ها دارید تا معضل فرار از خانه کاهش پیدا کند؟

روابط سرد خانوادگى و کشمکش‏هاى والدین باعث مى‏شود که فرزندان موقعیت مناسبى از لحاظ روحى نداشته باشند. در خانواده‏هاى پریشان چون دختران نمى‏توانند به خواسته‏هاى متعارف خود برسند و از طرفى محبت والدین را هم حس نمى‏کنند، استعدادشان در زمینه انحراف بالا مى‏رود و پس از خروج از خانه، به سرعت فریب سودجویان را مى‏خورند. والدین باید مراقب رفتار خود با همدیگر و با فرزندان‏شان باشند و آنها را درک کنند تا هیج دخترى براى جستجوى محبت به بیرون از خانه کشیده نشود.
از طرفى، دختران هم باید بدانند که خانه با همه سختى‏ها و مشکلاتش از هر محیط دیگرى امن‏تر است. فرار از خانه، وضع و موقعیت خانواده را تغییر نمى‏دهد بلکه شرایط و اوضاع را براى آنها نامساعدتر مى‏کند. یک دختر قبل از فرار از خانه باید درست فکر کند و کارى نکند که بعد از آن یک عمر پشیمان باشد.
خانم «بوجاران» یکى از دختران خانه سلامت را که 15 سال سن دارد به ما معرفى مى‏کند تا با وى گفتگویى داشته باشیم. او مى‏گوید:
«پدر و مادرم رابطه خوبى با هم نداشتند. روابط ناخوشایند آنها با هم عرصه را بر ما تنگ کرده بود. عمه‏ام از روابط تیره بین والدینم خوشحال بود و بالاخره هم از این آب گل‏آلود ماهى گرفت و با گرفتن زن دوم براى پدرم باعث طلاق والدینم از همدیگر شد. من و خواهر و برادر بزرگم به خانه پدربزرگم رفتیم و آنجا هم با فامیل‏هاى پدرم مشکل داشتیم. پدرم هم در آن مدت به ما سرى نزد تا اینکه یک روز پدربزرگم به من و خواهرم گفت بروید پیش پدرتان. پدرم به قم آمده بود و ما آدرس او را نداشتیم. از طرفى نامادرى‏ام گفته بود اگر ما به آنجا برویم، او از آن خانه مى‏رود. به همین خاطر على‏رغم میل‏مان به خانه همان عمه‏مان رفتیم و بالاخره آدرس پدرمان را پیدا کردیم اما او ما را قبول نکرد.

عکس‏العمل شما در قبال رفتار پدرتان چه بود؟

من، خواهر و برادرم رفتیم دادگاه و از پدرمان به علت عدم پرداخت نفقه شکایت کردیم. پدرم راضى شد نفقه ما را بدهد اما گفت نباید به خانه او برویم و باید پیش عمه‏مان باشیم. عمه‏ام هم به زور مى‏خواست مرا عروس خودش بکند. شوهر عمه‏ام هم نظر سوء به خواهرم داشت و او از ترس هیچ نمى‏گفت. آخرش تصمیم گرفتیم برویم پیش برادرمان که در جایى براى خودش کار پیدا کرده بود که شوهر عمه‏ام فهمید و آنقدر ما را کتک زد که واقعاً دیگر فرار کردیم.
برادرم هم چاره‏اى نداشت و ما را به خانه همکارش برد و آنجا تصمیم گرفتیم خودمان را به بهزیستى معرفى کنیم تا از این بدبختى نجات پیدا کنیم. آخرش هم پس از گذراندن مراحل اولیه و مدتى در قرنطینه ماندن به خانه سلامت آمدیم.

روزهاى اولى که به خانه سلامت آمدى، چه احساسى داشتى؟

اوایل ورودم، اصلاً راضى نبودم و دوست نداشتم با کسى حرف بزنم ولى بعد از گذشت زمان و با برخورد خوب مسئول مرکز و مشاوران روحیه‏ام تغییر کرد. تابستان امسال به کلاس نقاشى و شنا رفتم و در هر دو موفق بودم.

چه حرفى براى پدر و مادرت دارى؟

بچه‏ها هر جا که باشند حتى در بهترین جاى دنیا، باز هم هیچ جا برایشان بهتر و لذت‏بخش‏تر از بودن پیش پدر و مادر نیست. اما پدر و مادر من، ما را قربانى خودشان کردند. ولى لطفاً شما از طرف من و خواهرم بنویسید که ما برادرمان را به اندازه تمام دنیا دوست داریم.
خانم «بوجاران» در این میان اضافه مى‏کند:
«این دو خواهر شش ماه است که در اینجا زندگى مى‏کنند. در این مدت از وضعیت مادرشان کاملاً بى‏اطلاع هستند و پدرشان على‏رغم خواسته ما براى دیدار فرزندانش، به اینجا نیامده است. ما هم که به خانه وى رفتیم و گفتیم هیچ توقع مالى از او نداریم، فقط ماهى یک بار به دخترهایش سر بزند و از لحاظ روحى و عاطفى آنها را ارضا کند؛ این مرد نه تنها قبول نکرد بلکه گفت این دو، دخترهایش نیستند.
فقط برادر آنها که 18 سال دارد و در یک مغازه ساندویچى کار مى‏کند و شب‏ها هم همان جا مى‏خوابد هر هفته جمعه مى‏آید و خواهرهایش را بیرون مى‏برد و دو باره برمى‏گرداند. او حساسیت و تعصب خاصى نسبت به خواهرهایش دارد و در حق آنها، هم پدرى مى‏کند و هم مادرى. تنها دلخوشى این دو خواهر هم همین برادرشان است.»
هنوز به این مى‏اندیشیم که چرا برخى والدین به جاى هجاى الفباى محبت، ناامیدى و نامهربانى را در خانه هجا مى‏کنند و باعث فرار دختران از خانه مى‏شوند که خانم «بوجاران» دختر دیگرى را که 21 سال سن دارد به ما معرفى مى‏کند:
«مادرم بیمارى عصبى داشت به همین خاطر گاهى مى‏گذاشت و از خانه بیرون مى‏رفت و بعد او را پیدا مى‏کردند و با آمبولانس به خانه برمى‏گرداندند. اما بار آخرى که مادرم از خانه رفت دیگر کسى او را پیدا نکرد و ما هم تا حالا خبرى از او نداریم. برادرم بسیار عصبى و بداخلاق است و مدام ما را کتک مى‏زد و اذیت مى‏کرد تا اینکه از دست کتک‏هاى او فرارى شدم.»

از این دختر مى‏پرسیم که چرا پدرش از او دفاع نکرده است و او مى‏گوید:

«پدرم پیر بود و حریف برادرم نمى‏شد تا اینکه من از خانه فرار کردم و به مسجد جمکران رفتم و آنجا یکى از خادمان به من مشکوک شد و مرا تحویل واحد سیار آنجا داد و آنها مرا به مرکز مداخله در بحران بردند و بعد تحویل مرکز شبانه‏روزى حضرت خدیجه دادند تا اینکه آنها مرا به خانه بردند اما دوباره همان آش و همان کاسه بود و من مجدداً فرار کردم و این بار مرا به خانه سلامت آوردند. اینجا حداقل کسى مرا کتک نمى‏زند و از بودنم در این خانه احساس رضایت مى‏کنم. هر چند دلم مى‏خواست مادرم بود و کسى دنبال او مى‏گشت تا پیدایش بشود.»

خانم «بوجاران» در تکمیل حرف‏هاى این دختر اضافه مى‏کند:
«او به اهواز هم رفته و بعداً به قم منتقل شده است. پس از اینکه از طرف مرکز شبانه‏روزى حضرت خدیجه به خانواده‏اش تحویل داده شد به علت بدتر شدن وضعیت وى در خانه، مجدداً فرار کرده و به خاطر عدم صلاحیت خانواده‏اش در نگهدارى او، به خانه سلامت ارجاع شده است. در حال حاضر هم کلاس خیاطى مى‏رود و هم درس مى‏خواند ...»
و ما به این مى‏اندیشیم که واقعاً چرا باید دختران به جاى بودن در خانه خود، در خانه‏اى به نام خانه سلامت احساس رضایت کنند و از اینکه بالاخره به آنها فرصتى داده شده است تا به خود و آینده‏شان فکر کنند، خوشحال باشند؛ فرصتى که هرگز در خانه به آنها داده نشده بود.

آموزه‏هاى دینى را فراموش نکنیم‏

«رضا مهکام»، در کتاب «خانه‏گریزى دختران، ریشه‏ها و پیامدها» مى‏نویسد:
«ضعف دینى و ناآشنایى فرزندان با احکام از عوامل مهم خانه‏گریزى است. انتقال
ندادن معارف و احکام اسلامى به فرزندان و یا انتقال نادرست آن: پدر و مادر خانواده خود با اسلام و آموزه‏هاى سازنده آن آشنا هستند و در حد توان خود به آن عمل مى‏کنند ولى فرزندان آنان نه از لحاظ ظاهرى به یک فرد مؤمن شبیه‏اند و نه اطلاعات کافى در باره اسلام دارند ... تعداد زیادى از والدین دیندار با وجود عمل به اسلام، براى آموزش مفاهیم آن به فرزندان‏شان هیچ کوششى نمى‏کنند و بر این باورند که وقتى کودک بزرگ شد، خودش یاد مى‏گیرد. غافل از اینکه آنچه در کودکى در باور کودک رسوخ کند، تا پایان عمر در ذهن او خواهد ماند. از این‏رو تربیت دینى را باید از دوران کودکى آغاز کرد ... گروهى دیگر از والدین نیز دوست دارند فرزندان خود را درست تربیت کنند و آموزه‏هاى دینى را هم به آنان درست انتقال دهند ولى به دلیل ناآگاهى به فلسفه آموزه‏هاى دینى، موفق نمى‏شوند. اگر فرزند علت مسئله‏اى را بپرسد، نمى‏توانند پاسخ بدهند چون آگاهى کافى ندارند و فقط به صورت تقلیدى نماز مى‏خوانند و روزه مى‏گیرند و به مسجد مى‏روند و سبب و چگونگى آن را نمى‏دانند ... منطق نادرست و فرهنگ ضعیف بعضى از پدر و مادرها هم باعث مى‏شود وقتى کودک علت امر را مى‏پرسد، مى‏گویند مگر ما از پدرمان پرسیدیم که تو از ما مى‏پرسى؟ تو باید به همین که ما مى‏گوییم عمل کنى. بى‏شک کودک در چنین شرایطى شاید در ظاهر فرمان پدر را اجرا کند ولى در باطن نه تنها به دین اعتقادى پیدا نخواهد کرد بلکه از آن متنفر هم خواهد شد و دور از چشم پدر به راحتى اعمال دینى را ترک خواهد کرد چون اعتقادى به آنها ندارد.
آگاهى درست از دین و درک واقعى آن و عمل کردن به آن مى‏تواند بسیارى از نابهنجارى‏هاى خانواده و اجتماع و در نتیجه فرد را از بین ببرد و جامعه را به سوى مدینه فاضله رهنمون کند ... بنا به اعتقاد کارشناسان، بیشتر دختران فرارى از خانواده‏هایى هستند که یا کاملاً بى‏دین بوده‏اند و یا اینکه سطح اطلاعات دینى آنان نزدیک به صفر بوده است یا اینکه دین را به صورت تعصبى و کورکورانه پذیرفته‏اند و در نتیجه فقط قسمتى از مسائل دینى و ظواهر آن را گرفته و مابقى را رها کرده‏اند ... یکى از عواملى که در افزایش فرار تأثیر مستقیم داشته است و دارد بى‏اطلاعى و ناآگاهى از دین و مسائل دینى در خانواده‏ها و خودِ فرد است. خانواده‏هاى دین‏مدار و آشنا به معارف اسلامى کمتر در معرض خطر فرار دختران قرار دارند و این خطر، خانواده‏هاى بى‏دین و ناآگاه از مسائل دینى را به مراتب بیشتر تهدید مى‏کند ...»
بى‏توجهى به مفاهیم دینى و عدم درک این مسئله که دیندارى مى‏تواند تا میزان قابل توجهى آمار آسیب‏هاى اجتماعى را پایین بیاورد، باعث شده است که هر روزه شاهد معضلات اخلاقى و اجتماعى بیشترى باشیم.
هر چند دین به تنهایى و در مقام حرف نمى‏تواند کارى از پیش ببرد و این عمل به دستورات دینى و آموزش صحیح آن به فرزندان است که موجب داشتن خانواده‏اى سالم خواهد شد.
اغلب دختران فرارى یا در خانواده‏هاى بى‏دین رشد و نمو کرده‏اند و یا اینکه فقط در ظاهر و به لفظ، با اسلام آشنا بوده‏اند و به اعتقاد قلبى و یا درک درستى از آن نرسیده‏اند. تعصبات کورکورانه و بدتر از آن عدم آموزش صحیح آموزه‏هاى دینى به فرزندان موجب مى‏شود که نوجوان در بحرانى‏ترین شرایط سنى خود دچار بحران هویت شود و نتواند پاسخ تمام سؤالات خود را از خانواده بگیرد و از لحاظ عاطفى در خانه اشباع شود، پس تنها راه، تجربه زندگى جدید در بیرون از خانه است؛ تجربه‏اى به نام فرار.

محکوم به مرگ‏

وقتى این دختر را به ما معرفى کردند مى‏دانستیم که درگیر بیمارى خطرناکى است، بیمارى لاعلاجى که آرزوهاى دخترش را به زودى در خود دفن خواهد کرد.
15 سال بیشتر ندارد و در 10 سالگى شاهد طلاق والدینش از همدیگر بوده است. او به خوبى به یاد مى‏آورد که چطور وى و خواهرش که تنها دو سال از او بزرگ‏تر بوده به خاطر اعتیاد پدرش، نزد مادرشان مانده و گرسنگى را با تمام وجود چشیده‏اند.
«پدربزرگ و مادربزرگم فوت کرده بودند و کسى نبود که پشتوانه ما باشد. آخرش هم مادرم نتوانست اجاره مانده سه ماه خانه را بپردازد و صاحب‏خانه بیرون‏مان کرد. یک شب سرد زمستانى هر سه ما کنار خیابان بودیم. سرما و گرسنگى امان‏مان را بریده بود. مادرم به من یاد داد که چطور به یک مغازه بروم و یواشکى مواد خوراکى بردارم. خواهر و مادرم بدون اینکه قصد خرید داشته باشند شروع به صحبت با مغازه‏دار کردند و قیمت اجناس مختلفى را پرسیدند و من به خیال خودم یواشکى مقدارى خوراکى برداشتم که مغازه‏دار متوجه شد و جنجال به پا کرد. همه دورمان جمع شدند و مادرم بسیار التماس کرد تا آن مرد آبرویمان را نبرد ولى او پولش را مى‏خواست و ... در این میان مردى که سر و وضع خوبى داشت از میان مردم جلو آمد و پولى بیشتر از پول خوراکى‏ها به مغازه‏دار داد و ما را از آن مهلکه نجات داد.
از مغازه که بیرون آمدیم، نگاههاى شماتت‏بار و تحقیرکننده اطرافیان همراهى‏مان مى‏کرد که آن مرد به طرف‏مان آمد و به مادرم گفت اگر جایى براى ماندن نداریم مى‏توانیم به خانه او برویم. مادرم که همه درها را به روى خود بسته مى‏دید، تعارف آن مرد را قبول کرد و همه به خانه او رفتیم.
مدتى در آنجا زندگى مى‏کردیم و من مى‏دیدم که مادرم کم کم لباس‏هاى نویى برایمان مى‏خرد هر چند نمى‏دانستم پولش را از کجا مى‏آورد. مردها و زن‏هاى بسیارى به آن خانه رفت و آمد مى‏کردند و من فکر مى‏کردم آن مرد خیّر به همه کسانى که مثل ما بدبخت هستند، جا و مکان مى‏دهد!
...
مادرم تاوان سنگینى براى اعتیاد پدرم و طلاقش پرداخته بود. او نه تنها شکارچى دختران فرارى شده بود بلکه به من و خواهرم هم رحم نکرده و با معتاد کردن ما و دیگر دختران، همه را مطیع خودش و آن مرد کرده بود.
وقتى کم کم همه چیز را فهمیدم از خانه آن مرد فرار کردم اما باز هم قصه تلخ و تکرارى گرسنگى و بى‏پناهى عذابم مى‏داد. اما دیگر مثل یک سال قبل از سایه هیچ مردى نمى‏ترسیدم. همه چیز برایم عادى شده بود و به راحتى وجودم را به حراج مى‏گذاشتم. پیش خودم فکر مى‏کردم به اندازه کافى که پول در بیاورم مى‏روم و در یک شهر دیگر خودم را از دست این زندگى نکبت‏بار نجات مى‏دهم؛ اما چه خیالاتى.
من از خانه‏اى که آن مرد و مادرم درست کرده بودند فرار کردم تا خودم را نجات دهم ولى وضعم بدتر شد و وقتى به خودم آمدم فهمیدم مبتلا به ایدز شده‏ام و ...»

حالا از مادر و خواهرت خبرى دارى؟

مادرم در حال حاضر زندان است. در طول این چهار پنج سال چند بار به جرم قوّادى و ارتباط نامشروع و توزیع مواد مخدر به زندان افتاده است. اما این بار همه افراد باندشان دستگیر شده‏اند. خواهرم هم در زندان است. من هم زندانى بودم ولى به علت بیمارى‏ام، مادرم اصرار کرد و فعلاً با کمک مددکار اجتماعى زندان، کارهایم درست شد تا زمان محاکمه با قرار کفالت آزاد باشم.

هیچ وقت شده از کار خودت پشیمان شوى و از اینکه اخلاقیات را زیر پا گذاشته‏اى احساس گناه بکنى؟

راستش را بخواهید نه. مى‏دانم که با این کارم جوانان بسیارى را به سرنوشت شوم خودم دچار مى‏کنم، اما بدبختى و سیاه‏روزى‏ام موجب شده است که ترحم و شفقت در وجودم بمیرد. بگذار همه به سرنوشت من دچار شوند. بگذار آنهایى که مى‏خواهند با پول، وجود من و امثال مرا به یغما ببرند، از طریق ما گور خودشان را بِکَنند ... دیگر خسته شده‏ام. نمى‏دانم چکار باید بکنم. حالا مى‏فهمم که پول هیچ دردى را دوا نمى‏کند. بعضى وقت‏ها آرزو مى‏کنم همه چیز را توى خواب دیده بودم. اما وقتى مجبورم تنهایى‏ام را در کنار نیمکت‏هاى پارک‏ها و کنار سطل‏هاى زباله تقسیم کنم، وقتى از تب شدید و سردرد و تهوع نفسم بند مى‏آید، وقتى که امتداد نگاهم در نگاههاى غریبانه کسانى که خود را عاشق سینه‏چاک من معرفى مى‏کنند، گم مى‏شود؛ وقتى که زنان دلال در گوش همدیگر نجوا مى‏کنند که تاریخ مصرف من گذشته است، تازه مى‏فهمم که بیدارم و همه سرگذشتم واقعیت دارد. من ناخواسته محکوم به مرگ شده‏ام، آن هم به مرگى که مادرم باعثش شده است. مى‏خواهم فقط این بیت را بنویسید شاید دل مادرم نرم شود و دیگر بعد از آزادى‏اش، دختران معصوم و بى‏پناه دیگر را در دستان عیاش مردانِ هرزه مچاله نکند. برایش بنویسید:
آنکه دایم هوس سوختن ما مى‏کرد
کاش مى‏آمد و از دور تماشا مى‏کرد

فرار جرم نیست، بیمارى است‏

«منصوره خورشید»، روانشناس و مشاور مرکز مداخله در بحران است. به نظر وى چون نوجوانان به دنبال هویت خودشان هستند و راه درست یافتن آن را نمى‏دانند سر در گم مى‏باشند. هر اتفاقى هم که در اطراف‏شان رخ بدهد، فکر مى‏کنند مقصر آنها هستند و چون تحمل مشکلات را هم ندارند آشفته شده و احساس ناامنى مى‏کنند. خانه هم، دیگر براى آنها آرامبخش نیست لذا خانه را ترک مى‏کنند. وى مى‏گوید:
«خانواده بزرگ‏ترین عامل براى پیشگیرى از فرار دختران است. هر چند اراده خودِ فرد در درجه اول مهم است و هر کس مسئول رفتارهاى خودش است ولى تا دخترى به مرز پختگى برسد، بیشترین ضربه را از همین خانواده نابسامان مى‏بیند. درگیرى‏هاى خانوادگى باعث مى‏شود که نوجوان دیگر در خانه احساس راحتى نداشته

باشد و براى فرار از محیط پر تشنج خانه، فرار کند.

باید خانواده‏ها تحت نظارت سازمان، آموزش ببینند تا یاد بگیرند چگونه مشکلات‏شان را حل کنند و در حضور فرزندان با همدیگر درگیر نشوند. براى خود دختران و کلاً نوجوانان نیز باید کلاس‏هایى در مدارس گذاشته شود تا در کنار دیگر درس‏ها دختران، جامعه و شرایط روز را بشناسند. نباید به این امید بود که مادر همه چیز را به دخترش یاد مى‏دهد و یا اینکه مادر امیدوار باشد دختر در مدرسه همه چیز را یاد مى‏گیرد. نوجوانان خیلى زود خیلى مسائل را از دوستان‏شان یاد مى‏گیرند چه درست و چه نادرست.»

خانم خورشید، بعد از فرار، وضعیت روحى روانى دختران چه تغییراتى مى‏کند؟

وقتى دخترى پایش را از خانه بیرون مى‏گذارد، امنیت خودش را از بین مى‏برد و گرفتار افراد شرور مى‏شود و ... باید دید دختر در چه شرایطى و به چه طریقى از خانه فرار کرده است. در شرایط مختلف، وضعیت روانى دختران متفاوت است.
به فرض موردى داشتیم که دخترى چهارده ساله به علت کتک‏هاى پدرش از خانه فرار کرده بود. مادربزرگ، نامادرى و خواهر و برادر تنى و ناتنى این دختر هم در یک خانه بودند و پدرش بسیار عصبى بود و مى‏گفت من پدر این دختر هستم و حق دارم هر کارى که دلم خواست با او بکنم. پدر به زور و تهدید فراوان دخترش را مى‏خواست و عاقبت دختر با پى‏گیرى‏هاى ما توانست علیه پدرش در دادگاه شکایت کند و نزد مادر مطلّقه‏اش برود هر چند که او هم جایى براى زندگى خودش نداشت. در نهایت ما توانستیم براى این زن ایجاد اشتغال کنیم و چون دیدیم وى مادرى دلسوز و متعهد است، سرپرستى این دختر به مادرش سپرده شد و کمک کردیم تا مکانى براى زندگى پیدا کنند.
حال این دختر وضعش با دخترى که اصلاً خانواده، او را نمى‏پذیرد فرق مى‏کند. ما باید از فرار دختران پیشگیرى کنیم. وقتى دخترى از خانه فرار کرد، برخوردهاى والدین و اطرافیان احتمال فرار مجدد را ایجاد مى‏کند. چون تحمل نوجوانان کم است و زود عزت نفس خودشان را از دست مى‏دهند. وقتى خانواده‏اى دخترشان را سرکوب مى‏کنند و اشتباه او را بارها به رویش مى‏آورند، دختر هم پیش خودش فکر مى‏کند حالا که آب از سرم گذشته است پس بگذار باز هم فرار کنم و از دست این سرزنش‏ها راحت شوم.
هر کسى در زندگى ممکن است اشتباه کند؛ والدین باید از دختر فرارى خود حمایت کنند تا راه فرار مجدد او را ببندند. اگر خانواده‏اى دخترش را بعد از فرار نپذیرد، باعث مى‏شود که وضع دختر از بد، بدتر شود.
اگر جامعه بپذیرد که دختر فرارى مجرم نیست و یک بیمار روحى است، دیگر به چشم خطاکار و مجرمِ طرد شده از جامعه به او نگاه نمى‏کند تا اینکه دختر دیگر تمام راههاى نجات را به روى خودش بسته ببیند و فکر کند با فرار مجدد مشکلش حل مى‏شود. گاه یک دختر فرارى ممکن است در صورت حمایت خانواده بهتر از دختران عادى به فعالیت‏هاى سالم روى بیاورد. نباید به جرم فرارى بودن، این دختران را منزوى کرد؛ باید به آنها مسئولیت داد و فرصت بروز شایستگى‏هایشان را فراهم آورد.

روش شما به عنوان یک روانشناس در ترمیم روحى یک دختر آسیب‏دیده چیست؟

بعد از پذیرش هر دختر فرارى در مرکز مداخله در بحران، با گذاشتن یک جلسه مددکارى، از وضعیت روحى، طرز صحبت و حرکات دختر پى مى‏بریم که آیا او افسرده و مضطرب است یا نه؟ خلقیات دختر از طریق آیتم‏هاى روحى روانى خودمان سنجیده مى‏شود و با ادامه جلسات مشاوره و رفتاردرمانى سعى مى‏کنیم مشکلات دختران را حل کنیم و او را به زندگى عادى برگردانیم.

چه باید کرد

هر جامعه‏اى با توجه به شرایط متغیر خود هر روز با پدیده‏هاى نوظهور مثبت و منفى بسیارى درگیر است. فرار نوجوانان از خانه نیز یکى از همان پدیده‏هایى است که در حوزه آسیب‏هاى اجتماعى، خانواده‏هاى ایرانى را روز به روز بیشتر تهدید مى‏کند. وقتى والدین با درک متقابل از فرزندان‏شان، راه درست زندگى کردن و مقید بودن به تعالیم اسلامى را آموزش دهند، به طور حتم آن نوجوان با وجود تمایلات سرکش و غرایز خاص مقتضاى سنش باز هم خواهد توانست خودش را قانع کند که مبارزه با مشکلات بهتر از فرار از آنان است.
اما والدینى که نه خودشان به اخلاقیات پاى‏بند هستند و نه این پاى‏بندى را در فرزندشان ایجاد کرده‏اند، مایه شگفتى نیست که امروز یا فردا منتظر خبر هولناک فرار فرزندشان از خانه باشند.
وقتى نوجوانى خودش را در خانه، اضافى مى‏داند و حس مى‏کند کسى او را دوست ندارد و یا به خواست‏هاى وى توجهى نمى‏کنند، به خیال خود با فرار از خانه مى‏اندیشد دیگرانى در بیرون دیوارهاى خانه هستند که او را درک مى‏کنند و خیلى زود پذیرایش مى‏شوند و شرایط کار و زندگى سالم را براى وى مهیا مى‏کنند! اما اینها همه خیالى بیش نیست و این وظیفه والدین است که با تلاش مضاعف خود و کنترل جمعیت روى فرزندان‏شان تسلط کافى داشته باشند تا بتوانند آنها را درست تربیت کنند؛ طورى که حتى اگر دوست فرزندشان خواست از خانه فرار کند، دختر و پسر آنها راه فرار آنان را ببندند، راهى که با درایت خانواده و آگاهى دادن به نوجوان با وجود شرایط سخت اجتماعى و اقتصادى، به راحتى براى همیشه بسته مى‏شود.