گفتگو با دکتر سید داوود داوودى، مدیر مؤسسه «حمایت از خانواده»
«در حاشیه قتل کودکان پاکدشت و قیامدشت»محبوبه پلنگى
منطقه پاکدشت یکى از مصادیق بارز حاشیهنشینى کشور است. وضعیت عمران شهرى در این منطقه بهره چندانى از تأسیسات و نهادهاى اجتماعى که در واقع کانونهاى مناسبى براى اوقات فراغت کودکان و نوجوانان است، ندارد. محیط جغرافیایى منطقه با بیابانهاى وسیع و غیر قابل کنترل، کورهپزخانهها و کارگاههایى که به نظر مىرسند قابل کنترل نیستند و کارگرانش اطفالى هستند که هیچ کس بر امور آنان نظارت ندارد.
بافت فرهنگى نا همگن و گسسته، ویژگى خاص این منطقه است. سطح نازل منزلت اجتماعى و میزان آموزش پایین مردم و عدم تمکن مالى، مکانیزم وقوع معضلات و آسیبها را شکل مىدهد. همچنین حضور مهاجران مناطق مختلف کشور و بعضاً افغانىها براى پیدا کردن شغل، کارگران فصلى و خانوادههاى کم بضاعت و داراى بحرانهاى مختلف خانوادگى مانند طلاق و اعتیاد، این منطقه را و مناطق حاشیهاى مشابه را براى رشد انواع ناهنجارىهاى اجتماعى آماده ساخته است. در اینجا ضمن بررسى مسائل حاشیهنشینى و موضوع خاص منطقه پاکدشت، به نقش خانواده و آموزش آن پرداخته شود. اخبار ناگوار اذیت و آزار و قتل کودکان پاکدشتى توسط دو جوان فاسد و جنایت پیشه بسیارى را تکان داد که در کنار پایتخت چه فجایعى رخ داده است و چه کودکان بیگناهى دچار سرنوشتى دلخراش شدهاند، در فاصلهاى نه چندان طولانى نزدیک 30 نفر کودک مورد تعرض قرار گرفته و حدود 20 نفر آنان نتوانستهاند از چنگال جانیان قاتل رهایى یابند.
آنچه در پى مىآید گفتگویى است با مسئول یکى از مؤسسات «حمایت از خانواده» NGOمستقر در پاکدشت؛ آقاى دکتر سید داوود داوودى در حاشیه همین موضوع.
طبق روال همه گفتگوها معرفى از خودتان داشته باشید.
متولد و ساکن پاکدشت هستم پزشک عمومى که در حیطه پزشکى ورزش هم کار مىکنم و با فدراسیونها در رابطه با تیمهاى ملى همکارى دارم. حدوداً سال 81 با موافقت بهزیستى، مؤسسهاى را افتتاح کردم به نام مؤسسه حمایت از خانواده، با این دید که مىتوان تمام آسیبهاى جامعه را در خانواده حل کرد و یا حتى، تا اندازهاى آن را پیشگیرى کرد.از منطقه پاکدشت بگویید.
پاکدشت شهرستانى است در حاشیه 18 کیلومترى جان خاوران؛ یک شهر حاشیهاى با درصد بالایى از آسیبپذیرى. موج مهاجرت به سوى شهرهاى بزرگ از جمله شهر تهران و اشتغال روستاییان در شهرها و هزینه بالاى مسکن و زندگى، باعث مىشود که این روستاییان مهاجر در حاشیه تهران جاى بگیرند.
اگر سیر تشکیل شهر تهران را بررسى کنیم مىبینیم در سال 1330، سه شهر بیشتر در اطراف تهران نبود، کرج، پیشوا و ورامین ولى الان حدوداً 37 شهر اطراف تهران هست که وابسته به تهران است و روزها ساکنان این شهرها در تهران به کار مشغولند. که متأسفانه روز به روز هم بیشتر مىشود و موج مهاجرت اوج مىگیرد.علت مهاجرتها را چه مىدانید؟
علت مهاجرت در کشور در پنج دهه اخیر عدم برنامه ریزى صحیح و مناسب در توسعه کشاورزى بوده است و با از بین رفتن کشاورزى روستاییان به شهرها مهاجرت کرده و کلانشهرها به وجود آمد. مردم براى ایجاد اشتغال و امرار معاش به حواشى شهرهاى بزرگ مهاجرت کردند. البته حاشیهنشینى بحث مطرح دنیاست و خاص کشور ما نیست. الان، مثلاً در کشورهاى هندوستان، ترکیه، مکزیک و ... این وضعیت وجود دارد که تعدد فرهنگها و مسائل و مشکلات مردم حاشیهنشین آسیب را دامن مىزند.
پاکدشت یکى از شهرکهاى حاشیهاى است که الان از سال 67 شهردارى ایجاد و شهر شده است. اما به جرئت مىتوان گفت که فرهنگ یک منطقه باید فرهنگ شهرى شود. در حالى که مىبینیم حتى براى کلانشهر تهران هم نیاز به زمان است تا فرهنگ شهرى را به معناى اصلى خودش داشته باشد. بنا به گفته برخى از کارشناسان شهرسازى شاید حتى در تهران هم آن معناى واقعى شهر وجود نداشته باشد.از «مؤسسه حمایت از خانواده» و چگونگى تشکیل و تأسیس آن در پاکدشت بگویید.
این انجمن با هدف انجام فعالیتهاى آموزشى و فرهنگى خصوصاً در سطح خانواده از سال 81 آغاز به کار کرد. اعتقاد من این است که همه آسیبهاى اجتماعى در جامعه، با خانواده به نحوى در ارتباط است و به نحوى به زنان در خانوادهها مرتبط مىشود. رخدادهاى آسیبها را که بررسى مىکنیم، به ریشه دوران کودکى در خانواده مىرسیم، که محرومیتهاى عاطفى را دامن زده است و این محرومیتها به ایفاى نقش سرپرست خانواده و مادر و زن در خانواده بر مىگردد و اینجاست که نقش زنان و مسئولیتهاى آنان در ارتباط با آسیبهاى اجتماعى به نحوى رخ مىنماید. که در ارتباط بحث حاشیهنشینى، من سعى کردهام این قضیه رامورد توجه قرار دهم.
شما فکر مىکنید که اراده و حرکت شما به عنوان یک مؤسسه در مقابله با این معضل بزرگ کارساز است؟
من در کنار فعالیتهایم، سعى کردم اراده خاصى را در بخش دولتى ایجاد کنم، که کلاً بحث حاشیهنشینى در کل کشور را حل کند. زیرا همان طور که تهران حاشیه دارد، شیراز، تبریز و همه جا نیز حاشیه دارد. با مسئولین زیادى سعى کردم ملاقات کنم. با خانم زهرا شجاعى ملاقات داشتم و در ارتباط با بحث آسیبپذیرى حاشیهنشین شهرها از جمله بحث حاشیه تهران صحبت کردم و سعى کردم مسئولان بخش دولتى را به ایجاد یک برنامهریزى مدوّن جهت پوشش و مدیریت حاشیه ،حساس کنم.
در بحث آسیبهاى اجتماعى به زنان و نقش آنها اشاره کردید. لطفاً توضیح بیشتر بدهید.
شما وقتى یک آسیب را مطرح مىکنید کودکان و زنان در وهله اول آسیبپذیرند. اعتیاد پدر در یک خانواده، و اختلالات اخلاقى و روانى او بیش از هر چیز بر زن و مادر آن خانواده تأثیر مىگذارد. از یک طرف مشکلات اقتصادى، مشکلات روحى، تربیتى و عاطفى کودکان و ... پس اولین و تنها کسى که باید جور این زندگى را بکشد، همانا زن است.
زن در یک خانواده که سرپرست آن معتاد است، جور مىکشد، مشارکت فعالى در بخش درآمد اقتصادى دارد، محرومیتهاى خاص، تنبیه بدنى، اختلالات عصبى، افسردگى، عدم بهداشت روانى را متحمل مىشود و با تمام مشقات و مشکلات مىسازد و اولین قربانى، اوست و فرزندش که در دامن او باید رشد کند.قضیه پاکدشت را چگونه ارزیابى مىکنید؟
وقوع این حادثه یک رعد و برق یا زلزله بود. قربانى شدن 20 یا 30 کودک.
در حالى که قبل از این اتفاقات، ما اتفاقاتى از این نظیر را پیشبینى کرده بودیم و کلاً در بحث حایشهنشینى این گونه مسائل قابل پیشبینى است.
زمانى که بحث کلانشهر تهران به میان مىآید و بحث کودکان خیابانى و آسیبهاى اجتماعى مطرح مىشود، شهر تهران را باید با حاشیه در نظر بگیرند. مسائل تهران و حاشیه و یا برنامهریزى براى این مهم نمىتواند از هم جدا باشد. ممکن است تهران از نظر جغرافیایى با حاشیه جدا باشد ولى برنامهریزى باید هماهنگ باشد. حاشیهنشینان روزها در شهر تهران زندگى مىکنند و ما نباید این را فراموش کنیم.
طرح خوبى که در کمیسیون فرهنگى کشور وجود دارد این است که کمیسیونهاى فرهنگى شوراى کشور اولویتهاى خود را مشخص کنند و یک برنامه هماهنگ براى کل کشور مطرح شود ولان مسئولان کمیسیون فرهنگى شوراى استان تهران باید از این قضیه درس گرفته و برنامه مشخصى براى تهران و حاشیه آن در نظر بگیرند.
در پاکدشت شهردارى تصمیم مىگیرد 10 کیلومتر از دیوار را رنگ بزند، در حالى که قتل عامها و آدم سوزىها در پشت آن دیوارهاى رنگى اتفاق مىافتد. اولویتهاى شهر درسیستم مدیریت شهرى باید مشخص شود.
تمام مواردى که گفتید در مورد کلانشهر، به نظر مىرسد که در ایران چه درتهران و چه در حاشیه آن و یا در شهرها و حاشیههاى آنها، ممکن است جرایم یک شکل باشد؟ چه براى کسى که در شهر زندگى مىکند و در رفاه هم هست ولى جنایت مىکند و هم کسى که در حاشیه است و ممکن است به شکل دیگرى این جنایت را انجام دهد. در واقع این آسیبهاى اجتماعى که در تهران هست، در حاشیهها هم هست.
در حاشیهها شرایط آن ویژه هست.مىتوان این دو را جدا کرد؟
بله. جدا هست. من یک پزشک هستم. با توجه به حساسیتهاى روحى و با توجه به بحث امور فرهنگى اجتماعى، فعالیتم را در این منطقه متمرکز کردهام.
پاکدشت یک شهرستان کارگرنشین است، یک جمعیت بومى دارد، دانشگاه دارد، مردمى متعهد دارد. آقایى از تربتجام یا قوچان آمده اینجا در کوره آجرپزى کار مىکرده است. قتلى انجام داده است و اکنون روزنامهها نوشتهاند، جانیان پاکدشت؛ در حالى که بسیارى از این قتلها در قیامدشت صورت گرفته است و اصلاً قاتل پاکدشتى نبوده است؛ پس در اینجا بحث شخص و موضوع خاص نیست. یک بحث کلى را باید مطرح کرد. بسیارى از معضلات و آسیبها و جرایم در تهران و شهرها هم که بررسى کنیم ریشه در حاشیه دارد. ما فقط در خارج از تهران حاشیه نداریم، در خود تهران هم حاشیه داریم، مثل خاک سفید. بنابراین ما باید چگونگى مدیریت حاشیهها را بررسى کنیم و یک سرى برنامهریزى جهت ارتقاء سطح آگاهى و آموزشهاى خانواده داشته باشیم تا بتوانیم حوادثى از این قبیل را کمتر تجربه کنیم.پیشنهاد مشخص شما چیست؟
من معتقدم که باید بحث آموزش خانواده و زنان را فعال کرد و به طور مستقیم به توانمندسازى زنان پرداخت و آموزش داد. انجمنهاى اولیا و مربیان در مدارس حاشیه باید فعالانه به آموزش خانواده و کودکان بپردازند. حضور فعال و گسترده بهزیستى و مددکارى خانوادههاى حاشیه که اغلب معتاد هستند نیز مهم است. مردم باید بدانند که با یک فرد معتاد به صورت مجرم برخورد کنند یا بیمار. در واقع همه اینها نیاز به آموزش دارد. چرا که ما برخورد با یک معتاد را بارها به چشم دیدهایم، توهین، تحقیر، بدبینى و ... بنابراین نظر من این است که آموزش همگانى جهت پیشگیرى از آسیبهاى اجتماعى بسیار مؤثر و مثبت است.
به نظر مىرسد فعالیت NGOها الان میتواند با سازمان یافتگى، در این مهم سهم داشته باشد.
NGO باید مؤثر باشد. الان به ارگانهاى دولتى هم که مراجعه مىکنید، مؤثر نیستند. NGOها هم باید به نحوى مورد توجه قرار گیرند، حمایت بشوند.
NGOها مىتواند شکل مدرن و مشارکت در فرهنگ سنتى ما باشد، یک نوع فرم جدیدى از مشارکت با توجه به ارزشهاى غربى در کشورهاى توسعهیافته. NGOها صدایشان بلند است اما کارهایشان آنچنان نیست.مشکل اصلى را شما در چه مىبینید؟ درتمرکز امکانات در شهر تهران یا بىتوجهى مسئولین؟
ما مىخواهیم ثابت کنیم که مدیریت شهرى مشکلاتى دارد و مسئولین در شوراى شهر هنوز نمىدانند که در منطقهاى که جرم اتفاق افتاده، از نظر فضاى آموزشى این منطقه محروم نیاز به یک فرهنگسرا یا ورزشگاه دارد یا رنگ زدن دیوارها مهمتر است! و یا ساختن یک مدرسه دیگر در این مکان مىتواند مؤثر باشد. یعنى فرض کنید اگر محلهاى در پاکدشت، مخصوص مبادله مواد مخدر است، در آن منطقه به جاى تخریب آن محله، فضاى آموزشى و فرهنگى را توسعه بدهیم و زمینه تفریح سالم را فراهم کنیم. چرا که خوب مىدانیم با خراب کردن یک محله، اصل جرم و فضاى جرمخیز را نمىتوانیم نابود کنیم، باید ریشهاى عمل کنیم. یعنى به طور کلى نظرم این است که در مورد آسیب، نگرش را باید عوض کرد و به دنبال راهکارهاى درست و اساسى بود و با تحلیل ریشهاى به حل مشکلات و معضلات پرداخت. مدیران و مسئولان همه باید آموزش ببینند. مدیران مناطق حاشیهاى باید فضا و حیطه کارى خودشان را بشناسند و نسبت به مسائل خاص حاشیه و حاشیهنشینى توجیه شده باشند تا بتوانند با استفاده از پتانسیل موجود در محیط، مشارکت نیروىهاى مردمى که بدون هیچ چشمداشت مالى براى همکارى آمادگى دارند و همچنین بودجهاى که هست به یک برنامهریزى منسجم و حساب شده برسند.
پس شما به روح خلاقیت و نوآورى مدیران براى دستیابى به راهکارهاى اجرایى معتقدید؟
به نظر من تمام مسائل حاد جامعه و اتفاقات ناگوارى که روح مردم این مرز و بوم را جریحهدار مىکند و احساساتشان را لگدمال مىکند ناشى از عدم تغییر نگرش است. باید جور دیگرى ببینیم. باید تغییراتى در فرهنگ مدیریتى حاکم بر کشور صورت بپذیرد.
شما اشاره به مسائل حاشیهنشینى داشتید. با توجه به اینکه محل کار شمار در پاکدشت است قتل کودکان پاکدشتى را چگونه تحلیل مىکنید؟
قبل از اینکه این پرونده در شهریور ماه سال جارى مطرح شود، ما نسبت به این موضوع حساس شده بودیم و با اکثر NGOها و مدیریتهاى دولتى مسائل مطرح شده بود و حساسیت موضوع حاشیهنشینى مطرح شده بود، اما تا زمانى که کار به مطبوعات کشیده نشده بود کسى نسبت به این موضوع اهمیتى نمىداد و فریادها به جایى نمىرسید. حالا هم که با دستور مقامات قرار است پىگیرى شود و نتایج اعلام شود. این قضیه اتفاق افتاد و تمام هم مىشود. به فکر حاشیههاى دیگر و حاشیهنشینان دیگر کشور باشیم. و بعد آموزشى را در بین این خانوادهها بالا ببریم. بیاییم از این حادثه ناگوار درس بگیریم و نگذاریم به شکل و نوعى دیگر ادامه پیدا کند.شما در NGO، خودتان بحثهاى آموزشى دارید؟
ببینید ما براى خانوادهها آموزش داریم و معمولاً خانوادههاى بىسرپرست را در اولویت قرار دادهایم. مؤسسه ما، مؤسسه حمایت از خانواده است و خانوادههاى بىسرپرست، بدسرپرست و غیره را هم در بر مىگیرد. اهداف خوبى را این مؤسسه در نظر دارد که اجرا کند. یک سرى آموزشهایى در مدرسه براى دانشآموزان، یکسرى آموزشها براى زنان خانواده که رکن اصلى هستند و رسیدگى به خانوادههایى که آسیبپذیر شدهاند و یا در معرض آسیب هستند از برنامههاى این مؤسسه است.
آموزش به خانوادهاى که در معرض آسیب است از مهمترین اهداف مؤسسه است. چرا که خانواده با توجه به پیچیدگى روابط اجتماعى حاکم بر فضاى پیرامونش در حاشیهها و با تعاملاتى که با فرهنگهاى مختلف و اقشار متعدد جامعه در آن فضا دارد، حتماً باید آموزش ببیند و باید آگاه باشد.
در اینجا کمک مؤسسات دولتى و مسئولین در حمایت از NGOها بسیار کارساز است و همکارى انجمنهاى خیریه نیز به همچنین. مطلبى که باید ذکر کنم این است که متأسفانه بسیارى از مؤسسات خیریه به روش 40 سال پیش عمل مىکنند و گمان مىکنند که با پول و کمک مالى قضایا و مشکلات این مردم محروم و آسیبپذیر حل مىشود در حالى که این یکى از ابعاد وسیع مشکلات است و موضوع، پیچیدهتر از این حرفهاست. دادن مُسَکن کافى نیست؛ درد را باید ریشهاى درمان کنیم و بُعد آموزش در اینجا حرف اول را مىزند و بعد بحث اشتغالزایى و ...شما با نگاه خودتان، در این شرایط چه کار مىکنید؟
اول اینکه افراد علاقهمند در هر جمعیتى وجود دارد، ما مىتوانیم با همان افراد و خانوادهها شروع کنیم و ورود به جامعه تحت پوشش داشته باشیم. برخى از خانوادهها و افرادى هم که فکر مىکنند پول مشکلاتشان را حل مىکند، با آموزش و آگاهى پول را به سرمایه بدل خواهند کرد بنابراین با پتانسیل جامعه و مددجویان پیرامون باید انگیزههاى درست زندگى کردن و استفاده از نیروىهاى مثبت را ترویج کنیم و همه اینها در سایه آموزش و دادن آگاهى است.
براى رسیدن به این مطلوب، برنامهریزى مسئولان حرف اول را مىزند. مسئولى که جامعه را خوب مىشناسد، برنامهریزى مناسبى را ارائه مىدهد و بعد امور را ارزیابى مىکند و نواقص را رفع مىکند و نمىگذارد به مشکلات و معضلات به این شکل دامن زده شود.شما از ارزیابى مىگویید، ارزیابى کنید که در این سه سال در مؤسسه خودتان به چه نتایجى رسیدهاید؟
شما یک مرده را که از زمین مىخواهید بردارید، باید چهار نفر همکارى و مشارکت کنند.
بحث آسیبها باید با مشارکت بین بخشى انجام بشود. این یک بعد قضیه است و بعد دیگر قضیه، مشارکت مردم است که باید مردم را به این مشارکت دعوت و ترغیب کرد.در مورد این قضیه و این شخص، اگر بخواهید تحلیل کنید؟
این خانواده را باید بررسى کنیم، شرایط محیطى آن را باید کارشناسى کنیم، آزمایشهاى روانى باید انجام شود و بعد از بررسى همه ابعاد، یک نتیجه کارشناسى بگیریم و بعد تحلیل کنیم و بر اساس این تحلیل، برنامهریزى و راهکارها ارائه شود تا این معضلات شیوع پیدا نکنند. مسائل و اولویتها را مدیران با برنامهریزى صحیح اعلام کنند. از نظر تفریحى، آموزشى، ورزشى، فرهنگى استانداردها و محدودیتها مشخص شود، و در واقع بحث مدیریت شهرى انجام و اجرا شود. از دید سختافزارى و نرمافزارى مسائل بررسى شود و همکارى بین بخشى صورت بگیرد. اولویت سنجى در مسائل فرهنگى و اجتماعى، کلانشهر تهران با حاشیههایش دیده شود و بعد در سطح کلان کشور آموزش همگانى، در ارتباط با آسیبها، مردم را نسبت به مسائل آگاه سازد.