شمیم یار


 

شمیم یار

امام على(ع): «لا تَعْجَلَنَّ اِلىَ تَصْدیقِ ساعٍ، فَاِنَّ السَّاعِىَ غَاشٌّ و اِنْ تَشَبَّه بالنّاصِحین؛
در باور کردن کلام سخن‏چین شتاب مکن که او خیانتکار است، هر چند خود را از خیرخواهان بنمایاند.» (نهج‏البلاغه / نامه 53)

آدمى را نشاید که بسان بادهاى دوره‏گرد، تخم نفاق و کینه را بر مزارع دل‏هاى مردمان پیدا کند که از آن جز محصول آفت‏زده تفرقه چیز دیگرى برداشت نمى‏شود.
بلکه باید همچون نسیم سحرگاهى باشد که وقتى از نى‏لبک حنجره کسى گذشت، فقط نغمات دلپذیر و آوازهاى دل‏انگیز یکرنگى و محبت شنیده شود.
کلاغانِ خبرچینى که حرف مردم را در کوچه و بازار، جار مى‏زنند، در چشم خلایق، زاغان سیاه و شومى هستند که با سنگ و تیر و کمان کودکان از شهر رانده مى‏شوند. اما کبوتران سپیددل که پیک خبرهاى نیکویند و قاصد پیام‏هاى صلح و دوستى، در هر بام و پنجره آشیان دارند و در هر رواق امامزاده‏اى، حق آب و گل!
اگر چشم باطن بگشایى، انسان سخن‏چین را در حالى که آتش‏افروز معرکه اختلافات دیگران شده، همان هیزم‏کش چاههاى شعله‏ور دوزخ مى‏بینى که دودِ آتش‏هاى برافروخته‏اش، چشم خودش را مى‏سوزاند و روزش را سیاه مى‏کند.
آدمِ نمّام‏صفت، گرگى است که به لباس میش در آمده است و اعتماد بر لبخند دروغینش، به بهاى دریده شدن و نابودى انسان تمام مى‏شود.
سخن‏چین را بسان موریانه‏هایى بدان که به تدریج پایه‏هاى پلِ ارتباطى تو و دیگران را مى‏خورند و ریشه‏هاى اعتماد و صداقتت را سست مى‏کنند و آنگاه که میان تو و دوستانت، دیوارهاى بدبینى و بى‏مهرى را مى‏کِشند، تو را در تنهایىِ تلخت رها مى‏کنند و به سراغ شکار دیگرى مى‏روند.
چین و چروک‏هاى سخن، انعکاس اعوجاج و تیرگى قلب است که از آیینه دلِ صاف و سلیم، جز کلام مهر و صفا، چیز دیگرى متجلى نمى‏شود.
پس آنگاه که دل، جلاى الهى یافت و انحرافات نفسانى از آن زدوده شد، بُرندگى‏هاى زبان هم نرم مى‏شود و سخن به جاى آنکه علف‏هاى هرزه کینه و دو به هم‏زنى را بچیند، همچون گل‏هاى سپید بهارى بر دل‏ها مى‏نشیند!
سخن‏چینى، بیمارى دل است که چون به سراغ آدمى آید، در تمام اعضاى وجودش رسوخ مى‏کند و نه فقط زبان را به هذیان‏گویى با کلمات مى‏کشاند، بلکه در راه نمّامى‏اش، از دست و چشم و سایر اندام آلوده و مسمومش نیز بهره مى‏برد.
پس براى درمان آن چاره‏اى نمى‏ماند جز اینکه ابتدا بر دهان لجام گسیخته، افسارى زد تا دیگر در وقت نابهنگام و محل نابجا نجنبد و بعد دروازه‏هاى دل را بر روى بُخل و حسادت و کینه بست تا لشکریان هر کدام از این فرماندهان شرّ و گناه، به مملکت دل حمله‏ور نشود و صاحب دل را به سخن‏چینى فرمان ندهند.
چون کشور دل از حضور اشغالگران ناقل بیمارى سخن‏چینى خالى شد، جنود سخاوت و رأفت و مودّت، از پاکى و طهارت نفس آدمى نگاهبانى خواهند کرد و هر گاه سدّ دهان باز شود، به جاى سیل دو به هم‏زنى که بى‏خانمانى را به دنبال دارد، چشمه‏هاى وصل و همدلى جارى خواهد شد.

نزهت بادى‏