دیدار
راهیان سرابصدیقه شاهسون
ایران، دومین کشورى است که بیشترین جمعیت آن را جوانان تشکیل دادهاند. جوانان پویا و مستعد که به دلیل شور و شوق جوانى همواره کنجکاوانه به دنبال تازگى و تنوع مىگردند. تازگى و تنوعى که به گفته روانشناسان در اواخر دوران نوجوانى و در طول مدت جوانى نمود بیشترى دارد و جوان به دنبال گمشدهاى به نام هویّت مىگردد تا خودِ واقعىاش را پیدا کند؛ هویتى که این روزها مدام رنگ عوض مىکند و جوان را به دنبال دستاویزهایى همچون کفش شیطونکى، اُدکلن فرانسوى، لباس تنگ و زننده، ژل موهاى مختلف، آرایشهاى آنچنانى و نهایتاً پوشاک مد روز مىکشاند.
امروزه دختران و پسرانى را مىبینیم که با رنگ و لعابى تازهتر و صورتکهایى که انگار با بوم نقاشى اشتباه گرفته شدهاند، در کوچه، خیابان، پارکها و محافل عمومى پرسه مىزنند. دختران و پسرانى که از جنس خودمان هستند اما سعى دارند با انجام کارهاى غیر معمول، خودى نشان دهند. مدتهاست این سؤال که چه چیزى خواهرانمان را چنین مجذوب خود کرده است، که نگاههاى ذرهبینى هر کس و ناکسى بر اندامشان را بر خود حلال کردهاند، ملکه ذهنم شده و سؤال آنقدر برایم بحثبرانگیز است که راهىِ کوچه بازارم کند و شنیدن جوابهاى افسونشدگان را برایم شنیدنى.
خودم را به شلوغترین جاى پارک شهرمان مىرسانم تا دیدارى با این جوانها داشته باشم. در گوشهاى به انتظار مىنشینم و این انتظار چه زود به پایان مىرسد. چند دختر جوان در حالى که مانتوهایى کوتاه و رنگى به تن دارند، با کفشهایى که از بلندى پاشنهشان معلوم است راه رفتن را برایشان مشکل کرده است، به سویم مىآیند. از جا بلند مىشوم و خودم را به آنها مىرسانم و مىگویم: «ببخشین چند تا سؤال دوستانه داشتم.» دو دخترى که به من نزدیکتر هستند، وقتى از قصدم آگاه مىشوند از جواب دادن طفره مىروند و خیلى زود ترکم مىکنند. اما دوتاى دیگر روى خوشترى نشان مىدهند و در جواب این سؤال که:«شما چَن سال دارین؟»
اولى در حالى که با ناز انگشتانش را تکان مىدهد تا لاک چند رنگ روى ناخنهاى بلندش توى چشم بخورد، لبخند مىزند و جواب مىدهد: «هجده سالمه.» و دومى چنان با احتیاط جواب مىدهد که مبادا روژ مالیده شده روى لبهایش به هم بخورد: «منم بیست سالمه.»
مىپرسم: «چرا شما این لباسا رو برا بیرون اومدنتون انتخاب کردین؟ فکر نمىکنین یه لباس گشادتر و بلندتر با روسرى مناسب، بهتر باشه؟»
انگار از سؤالم قدرى جا مىخورند و مىخواهند مثل دوتاى دیگر در بروند که مىپرسم: «شما مد لباستونو از کجا مىیارین؟»
آن که شال زردش را تا پسِ سر رانده است، مىگوید: «از لباسمون راضى هستیم. تازه شما باید برین سراغ بوتیکها و پاساژا، و از اونا بپرسین که مد سالو از کجا مىیارن چون ما لباسمونو از روى مد سال انتخاب مىکنیم!»
به همین جواب اکتفا مىکنند و در حالى که لبخند تمسخرآمیزى بر لب دارند، از من دور مىشوند.
با چند دختر دیگر که بىهدف در پارک مىچرخند، سرِ صحبت را باز مىکنم. «ببخشین، دیدم شماها همه چادر به سر دارین اما وقتى مىخواستین سوار تاب بشین چادراتونو گذاشتین یه گوشه و در حالى که چند تا پسر داشتن به شما نگاه مىکردن سوار تاب شدین و خیلى راحت تاببازى کردین. مىشه بپرسم اصلاً براى چى چادر سرتون مىکنین؟»
با خنده جواب دادند: «به خاطر اصرار پدر و مادرامون!»نظر شخصى خودتون در باره چادر چیه؟ منظورم اینه آیا چادر رو براى بیرون رفتن دست و پا گیر مىدونین یا براى پنهون موندن از دید نامحرم مناسب؟
به نظر ما تابستونا با وجود گرمى هوا با مانتو روسرى راحتتریم. تازه از نظر ما لباسامون مناسبه و ایرادى هم نداره.
به دختر جوان دیگرى که چادرى نازک بر سر دارد نزدیک مىشوم، دخترى که به صورت، رنگ روغن مالیده و موهایش تا وسط سرش پیداست.
مىپرسم: «چرا یه دختر محجبه سعى مىکنه حجابش طورى کامل باشه که چادرش تمام بدنشو بپوشونه و حتى یک تار مو هم از مقنعهاش بیرون نزنه، اما شما با وجودى که چادر پوشیدین زیاد هم براتون اهمیتى نداره حجابتون کامل باشه؟»
نمىدونم تا حالا بهش فکر نکردم و از نظر خودم همین طورى تیپم مناسبه!گفتین که دانشجو هستین. آیا تو محیط دانشگاه به شما ایراد نمىگیرن؟
چرا خوب اگه بعضىها وضع حجابشون خیلى ناجور باشه بهشون تذکر مىدن.
یعنى چى خیلى ناجور باشه؟
خوب مثلاً داشتیم دانشجوى پسرى که سرشو، رنگ زنونه گذاشته بود و دخترى که مانتوش به حدى کوتاه بود که با بلوز فرقى نداشت. خوب به این طور افراد تذکرات جدى داده مىشه اول با حرف و گفتگو، بعد نمره ندادن و در نهایت، اگر گوششون بدهکار نبود شاید اخراج!
پس یعنى شما فکر مىکنین حجاب شما با حجابى که قرآن به اون اشاره کرده، مطابقت داره؟
تقریباً. نه زیاد بدحجابم و نه زیاد باحجاب. تو دوره ما نمىشه مثل قدیما زن رو محصور کرد، یعنى طورى شده که در محل تحصیل، کار و ... زن و مرد نامحرم دایماً باید رو در رو قرار بگیرن، پس نمىشه زیاد هم حجاب رو مو به مو رعایت کرد. تازه الگوهاى ما بعضى از بازیگراى محبوب سینما و تلویزیون یا افراد متشخص هستند که در مورد رعایت قانون حجاب زیاد سختگیر نیستن. تازه اگر این نوع پوشش ما ایرادى داشت نمونههایش تو جامعه اینقدر زیاد نمىشد و یا لااقل لباس این مدى تو بازار به این فراوانى در اختیارمون قرار نمىگرفت.
از آنها خداحافظى مىکنم و در حالى که حرفهایشان مدام در ذهنم تکرار مىشود به سوى فروشگاههاى لباس و لوازم آرایشى شهر به راه مىافتم. در بین راه، چشمم به دکه روزنامه و مجلهفروشى مىافتد که چند جوان روبهروى آن ایستادهاند و مشغول خرید هستند. جلوتر مىروم و به مجلههاى چیده شده جلوى دکه نگاهى مىاندازم که تصویر دو زن در حالى که چادر و کلاه ایمنى به سر دارند با پسزمینه کوره ذوبآهن بر روى جلد مجلهاى، چشمم را مىگیرد. مجله را ورق مىزنم و درست مىروم سراغ قسمتى که گزارشگر از این دو زن به نامهاى مهندس «فرزانه فیاضیان» و «سعیده تریکان» پرسیده بود: «آیا گذاشتن چادر در محل کار براى آنها مزاحمتى به وجود نمىآورد؟» و آنها جواب داده بودند: «زمانى که مهندس شدیم پذیرفتیم که مانند یک مرد کار کنیم و وقتى چادر را براى پوشش انتخاب کردیم، هیچ وقت آن را به عنوان یک محدودیت نپذیرفتیم. ما در تمام قسمتهاى کارخانه و جاهایى که آقایان به راحتى رفت و آمد مىکنند به طور مثال بالاى تمام تجهیزات برقى بدون اینکه مشکل داشته باشیم، با چادر حضور پیدا مىکنیم.»
راهم را پى مىگیرم و از همان اوایل ورودم به فروشگاهها در مىیابم که اکثر مشترىها، دختران و پسران جوانى هستند که متأسفانه زیاد هم قیمت و کیفیت کالا برایشان اهمیت ندارد و حرف اولشان رو مد بودن کالاست و بس. در بین مشترىها هستند پسرانى که با لباسهاى مبتذل و تنگ با دکمههاى باز یقه در حالى که عکس حیوان و یا هنرپیشگان خارجى رویشان چاپ شده است با موهایى بلند و زنجیر طلایى بر گردن در حال تماشاى لباسها هستند.فکر مىکنین لباستون مناسب یک آقاى جوان ایرانىست؟
از نظر خودمون چون رو مده و اکثراً مىپوشن، بله.
با وجودى که مىدانید طلا براى مرد در دین اسلام حرام است، چرا از طلا استفاده مىکنین؟
همیشه که استفاده نمىکنیم؛ هر وقت مىخوایم بریم بیرون مىاندازیم گردنمون، موقع نماز در مىیاریم!
در محیط دبیرستان و یا دانشگاه به شما تذکر نمىدن؟
خوب چرا؛ مثلاً با پیراهن آستین کوتاه هم اجازه نمىدن وارد دانشگاه بشیم، بیشتر در کوچه، خیابان، جشنها و عروسىها مىپوشیم. تو این دوره هر کسى اینجورى تیپ نزنه، از مد عقبه!
یکى از پسرها در جواب این سؤال که: «اگه روزى قرار باشه دخترى رو براى ازدواج انتخاب کنین، به سراغ دخترایى از تیپ خودتون مىرین یا سراغ یه دختر باحجاب و نجیب که اصلاً دوستپسرى در دوران مجردى نداشته؟» گفت: «بله، سراغ دخترایى از گروه خودمون مىریم.» و چند نفر دیگر معتقد بودند باید با دخترى ازدواج کنند که آفتاب مهتاب ندیده باشد تا زندگىشان بیشتر دوام داشته باشد.
پشت در یکى از مغازهها عکس حجاب برتر را زدهاند؛ چادر و مانتوى بلند با مقنعه. اما حالا این حجاب برتر کجاست؟ و این حجاب نصفه و نیمه که روز به روز آب مىرود و مانتو روسرىها کوتاه و کوتاهتر مىشوند و چاک مانتو شلوارها بلند و بازتر از کجا آمده است؟ این در حالى است که در برخى کشورهاى اروپایى و آمریکایى دختران مسلمان حتى با بهترین درجات علمى، گاه مجبورند ترک تحصیل کنند و یا از کار خود انصراف دهند تا کسى مزاحم رعایت حجاب اسلامىشان نشود. آنها چه مىگویند و اینها چه؟
دوباره دنبال ریسمان مدپرستى را پى مىگیرم تا اثرى از کلافش پیدا کنم. به سراغ یکى دو تا از فروشندهها مىروم و پاى صحبتهاى آنها مىنشینم.مد سال یعنى چه و این مد از کجا وارد کشورمون مىشه؟
مد نوعى پوشش و یا آرایشه که معمولاً یا به صورت قاچاق و یا به دست تولیدىها به ما مىرسه و ما هم علاقه مشترىهامون رو که مىبینیم خوب طبعاً سفارشاتمون بالا مىره.
به نظر شما چرا این همه مد پوشش وارد کشور مىشه؟ کشور خودمون طراحىهاى جالبى براى لباسا داره، چرا از اونا استفاده نمىکنین؟
شاید یکى از دلایلش این باشه که دولت در برابر معضلى به نام قاچاق، شُل مىیاد و این باعث مىشه فروشنده، بیشتر طراحى لباس خارجى رو ببینه تا طراحى ایرانى، خوب تولیدىها هم براى اینکه کارشون کساد نشه مجبورن خودشون هم از اونا الگو بگیرن و بیشتر مدلاى خارجى تولید کنن.
تا اینجاى کار تقریباً تلاشم بىنتیجه بود چون هیچ کدام از مغازهدارها منبع معینى را مشخص نمىکنند. تصمیم مىگیرم از راه دیگرى براى رسیدن به جوابهایم وارد شوم، بنابراین به سراغ حجتالاسلام آقاى «عالى» مىروم. او مىگوید: حتماً تا به حال در کتابها و احادیث مذهبى نام موجودى به اسم «خَر دجّال» به گوشتان خورده است که با چند خصوصیت اعجابآور قبل از ظهور «حجتبنالحسن العسکرى» ظاهر خواهد شد و چندین نشانه دارد: یک چشم است، از مادرى یهودى زاده شده، خوراکش به اندازه یک کوه است ... وقتى انسان به این نشانهها فکر مىکند، موجود وحشتناک و افسانهاى در ذهن تداعى مىشود. این علامتها احتمالاً مربوط به جریان فساد فرهنگى است که به تازگى دامنگیر کشورهاى اسلامى شده است. یک چشم است از آن جهت که گرایشیافتگان به این فرهنگ چشم خدابین ندارند و فقط این دنیا را با ظواهرش مىبینند. مادر این فرهنگ، یهودىهایى هستند که ثروتهاى نجومى دارند. از آن جهت گفتند خوراکش به اندازه یک کوه است چون کسانى که این فرهنگ را تولید مىکنند میلیاردها دلار هزینه مىکنند تا به هدفشان برسند. غرب نه فقط خدا را از زندگى خود کنار گذاشت و مختص روزهاى یکشنبه در کلیسا ساخت، بلکه به خود هم خیانت کرد. غرب انسان را این طور تعریف نکرد که یک موجودى است ملکوتى با روح متعالى، بلکه گفتند انسان یک حیوان است ولى باهوش و تمام وقتى که دارد همین شصت، هفتاد سالى است که عمر مىکند و تا وقتى که سوت پایان مسابقه را نکشیدند باید نهایت لذت را از خود ببرد، از خودش و از همین تن بدن خاکىاش، پس امانیسم یک سبک شد در زندگىشان، در هنرشان، در ادبیات، نقاشى و مجسمهسازى. مثل پیکرههاى لختى که مجسمهسازان بعد از رنسانس ساختند. لذتها تبدیل شد به لذت تن و بدن و این فرهنگ در لباس و ظاهر نفوذ کرد و طبعاً باعث شد ذهنیتى به وجود بیاورد که زن یا مرد متشخص کسى است که بتواند این لذتها را در خود ترسیم کند و کم کم زن تبدیل شد به یک عروسک، به یک کفش یا کالا که فقط نگاهش بکنند و دیگران لذت ببرند. زنى که با تکیه بر جذابیتهاى ظاهرى بخواهد خود را نشان بدهد، تبدیل شده است به یک ویترین، ویترینى که اگر بخواهد از چشم نیفتد باید هى مدلش را عوض کند. بنابراین این زن کى وقت مىکند به فکر رشد و تعالى شخصیت واقعى خود بیفتد.
حجاب اسلامى یعنى اینکه ویترینت را داخل خانه براى حلالت نگه بدار و مدیریت و علمت را به بیرون ببر. در فرهنگ غرب، حضور زن یعنى زیبایىهاى ظاهرى زن و مرد در بیرون باشد و شخصیت متعال یک انسان داخل خانه بماند و این حضور عین بىحضورى است. غربىها کم کم آمدند یک رنگ و بوى علمى به این قضیه دادند و گفتند روابط جنسى بین پسر و دختر باید آزاد باشد تا جوانها سرخورده و عقدهاى نشوند. روانشناسها از این آشفتهبازار، شعارى به نام آزادى انسان ساختند و همین کار را هم کردند تا جایى که اکنون نتیجه را مىبینیم که در برخى ایالتهاى آمریکایى نام فرزندان به جاى اینکه با نام پدر ثبت شود با نام مادر شناخته مىشوند. چون اصلاً معلوم نیست نام پدر این بچهها کیست. به هر حال چیزى که عیان است تجارتهاى کنونى جهان است که اولى، اسلحه، دومى، مواد مخدر و سومى، زن و کودک است. این سه تجارت حاصل شعارى با نام آزادى انسانى بود که عده زیادى را به دام انداخت. از همه مهمتر، تجارت زن و کودک است که تبدیل شدهاند به یک کالا. آن وقت وقتى حرف از حجاب اسلامى مىزنیم، بعضىها مىگویند شما خیلى سخت مىگیرید و ما نمىتوانیم از علم عقب بمانیم. مگر اسلام با رفاه مخالف است؟ اسلام رفاه و آسایش را در جهت تعالى روح و موجودیت انسانى قرار مىدهد. مواظب باشید که اگر ظواهر غرب آمد، خودِ غرب هم خواهد آمد و این همان دورهاى است که روزى یکى از یاران امام صادق(ع) وقتى ایشان را گریان و پریشان دید و علت ناراحتى را پرسید، ایشان عرضه داشتند: «به یاد روزى افتادم که غیبت کبراى فرزندمان حضرت مهدى(عج) به قدرى طول خواهد کشید که ما ریزش بسیارى از شیعیانمان را در این دوره خواهیم دید.»
بىتردید این مد هر چه هست نقشه شوم افسونگرانى است که دست بر نقطه ضعف جوانانمان نهاده و آنها را به سوى بهشتى مىکشانند که سرابى بیش نیست. مقصر کیست؟ پدر و مادرها، دبیرستانها، دانشگاهها و یا همگى ما.
به هر حال قضاوت را به عهده خود این افراد مىگذارم و تنها مىگویم:
غنچه نهان شده در برگ را کس نچپد
از بىحجابیست اگر عمر گل کم است