آینه محبت
نامههاى خانوادگى امام خمینى 42(1)بسم اللَّه الرحمن الرحیم
نامهاى است از پدرى پیر فرسوده، که عمر خود را به مشتى الفاظ و مفاهیم به پایان رسانده و زندگى خویش را در لاک خویشتن تباه نموده و اکنون نفسهاى آخرین را با تأسف از گذشته خود مىکشد. به فرزند جوانى که فرصت دارد تا چون عباداللَّه صالحین در فکر رهانیدن خود از تعلق به دنیا که دام ابلیس پلید است، باشد.
فرزندم! کرّ و فرّ دنیا(2) و نشیب و فراز آن به سرعت مىگذرد و همه زیر چرخهاى زمان خرد مىشویم و من آنچه ملاحظه کردم و مطالعه در حال قشرهاى مختلف، به این نتیجه رسیدهام که قشرهاى قدرتمند و ثروتمند، رنجهاى درونى و روانى و روحىشان از سایر اقشار، بیشتر و آمال و آرزوهاى زیادى که به آن نرسیدهاند، بسیار رنجآورتر و جگرخراشتر است. در این زمان که ما زندگى مىکنیم و دنیا گرفتار دو قطب قدرتمند است، رنج عذابى که سران آن کشورها بدان مبتلا هستند و نگرانىهاى جانفرسایى که هر یک از دو قطب در مقابل قطب دیگر دارند، قابل مقایسه با رنجها و گرفتارىهاى قشرهاى متوسط حتى فقیر نیست. رقابت آنان یک رقابت عملى نیست بلکه یک رقابت جانکاه است که کمر هر یک زیر آن خُرد مىشود، گویى در مقابل هر یک، یک گرگ درنده با دهان باز و دندانهاى تیز ایستاده و قصد شکار او را دارد و این رنج رقابت در همه اقشار هست، از ثروتمند و قدرتمند گرفته تا طبقات دیگر، لکن هر چه بالا برود به همان اندازه درد و رنج رقابت بالا مىرود و آنچه مایه نجات انسانها و آرامش قلوب است، وارستگى و گسستگى از دنیا و تعلقات آن است که با ذکر و یاد دائمى خداى تعالى حاصل شود. آنان که در صدد برترىها به هر نحو هستند چه برترى در علوم - حتى الهى آن - یا در قدرت و شهرت و ثروت، کوشش در افزایش رنج خود مىکنند. وارستگان از قیود مادى که خود را از این دام ابلیس تا حدودى نجات دادهاند، در همین دنیا در سعادت و بهشت رحمتند.
در آن روزهایى که در زمان رضاخان پهلوى و فشار طاقتفرسا براى تغییر لباس بود و روحانیون و حوزهها در تب و تاب به سر مىبردند - که خداوند رحمان نیاورد چنین روزهایى براى حوزههاى دینى - شیخ نسبتاً وارستهاى را نزدیک دکان نانوایى که قطعه نانى را خالى مىخورد، دیدم که گفت: «به من گفتند عمّامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگرى که دو تا پیراهن براى خودش بدوزد الان هم نانم را خوردم و سیر شدم، تا شب هم خدا بزرگ است.»
پسرم! من چنین حالى را اگر بگویم به همه مقامات دنیوى مىدهم، باور کن. ولى هیهات، خصوصاً از مثل من گرفتار به دامهاى ابلیس و نفس خبیث.
پسرم! از من گذشته یشیب بن آدم و یشبّ فیه خصلتان: الحرص و طول الامل.(3) لکن تو نعمت جوانى دارى و قدرت اراده، امید است بتوانى راهىِ طریق صالحان باشى. آنچه گفتم بدان معنى نیست که خود را از خدمت به جامعه کنار کشى و گوشهگیر و کلِّ بر خلقاللَّه(4) باشى که این از صفات جاهلان مُتنسِّک است یا درویشان دکاندار. سیره انبیاى عظام - صلى اللَّه على نبیّنا و علیهم اجمعین - و ائمه اطهار - علیهمالسلام - که سرآمد عارفان باللَّه و رستگان از هر قید و بند، و وابستگان به ساحت الهى در قیام به همه قوا علیه حکومتهاى طاغوتى و فرعونهاى زمان بوده و در اجراى عدالت در جهان رنجها برده و کوششها کردهاند، به ما درسها مىدهد و اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم راهگشایمان خواهد بود: من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم.(5)
پسرم! نه گوشهگیرى صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزههاى آنها است. چه بسا عابد و زاهدى که گرفتار دام ابلیس است و آن دامگستر، با آنچه مناسب او است چون خودبینى و خودخواهى و غرور و عُجب و بزرگبینى و تحقیر خلقاللَّه و شرک خفىّ و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک مىکشاند. و چه بسا متصدى امور حکومت که با انگیزه الهى به معدن قرب حق نائل مىشود، چون داود نبى و سلیمان پیامبر - علیهماالسلام - و بالاتر و والاتر چون نبى اکرم - صلى اللَّه علیه و آله و سلم - و خلیفه بر حقّش على بنابىطالب - علیهالسلام - و چون حضرت مهدى - ارواحنا لمقدمه الفداء - در عصر حکومت جهانىاش. پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر قدر انگیزهها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حُجب حتى حُجب نور وارستهتر، به مبدأ نور وابستهترند تا آنجا که سخن از وابستگى نیز کفر است.
پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانى که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مکن که تاخت و تاز شیطان در این میدان، کمتر از میدان تاخت و تاز در بین مسئولین و دستاندرکاران نیست و دست و پا براى به دست آوردن مقام هر چه باشد - چه مقام معنوى و چه مادى - مزن به عذر آنکه مىخواهم به معارف الهى نزدیک شوم یا خدمت به عباد اللَّه نمایم؛ که توجه به آن از شیطان است چه رسد که کوشش براى به دست آوردن آن. یکتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو، با تمام توان بپذیر و در آن خط سیر نما: قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا للَّه مثنى و فرادى.(6)
میزان در اول سیر، قیام للَّهاست هم در کارهاى شخصى و انفرادى و هم در فعالیتهاى اجتماعى. سعى کن در این قدم اول موفق شوى که در روزگار جوانى آسانتر و موفقیتآمیزتر است. مگذار مثل پدرت پیر شوى که یا درجا زنى و یا به عقب برگردى، و این محتاج به مراقبه و محاسبه است. اگر با انگیزه الهى مُلک جنّ و انس کسى را باشد، بلکه اگر به دست آورد، عارف باللَّه و زاهد در دنیا است. و اگر انگیزه نفسانى و شیطانى باشد هر چه به دست آورد اگر چه یک تسبیح باشد، به همان اندازه از خداوند تعالى دور است و فاصله گرفته.
پسرم! سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینههایى از معارف و تربیت در آن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها تفکر کند و از آنها به مدد الهى توشهها بردارد، خصوصاً آیات اواخر آن از آنجا که فرماید: یا ایها الذین آمنوا اتّقوا اللَّه و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا اللَّه ان اللَّه خبیر بما تعملون(7) تا آخر سوره. در همین آیه کوچک لفظاً، و بسیار بزرگ معناً، احتمالاتى است سازنده، هوشیاردهنده که به بعض آنها اشاره مىشود:
1- مىتواند خطاب به کسانى باشد که اول مرتبه ایمان را دارند مثل ایمان عامه. در این احتمال، امر به تقوا، امر به اولین مراتب آن است که تقواى عامّه است و آن پرهیز از مخالفت احکام ظاهرى الهى است و مربوط به اعمال قالبى(8) است. به این احتمال، جمله و لتنظر نفس ما قدمت لغد تحذیر از پیامدهاى اعمال ما است و شاهد است بر آنکه آنچه عمل مىکنیم خود آنها به صورت مناسب در نشئه دیگر وارد مىشوند و به ما خواهند رسید و آیات و اخبار زیادى در این باره آمده است. تفکر در همین امر، دلهاى بیدار را کفایت مىکند بلکه دلهاى مستعد را بیدار مىنماید و ممکن است راهگشاى مراتب دیگر و مقامات بالاتر شود. و ظاهر آن است که امر به تقوا مکرراً، تأکید باشد، گرچه احتمال دیگر هم هست. و قوله: ان اللَّه خبیر بما تعملون باز تحذیر جدید است بر اینکه اعمال شما از محضر حق تعالى پنهان نمىماند؛ چه همه عالم محضر حق است.
2- ممکن است خطاب به کسانى باشد که ایمان را به قلب خویش رساندهاند. چه بسا که انسان به حسب ظاهر، ایمان و اعتقاد به شهادتین داشته باشد لکن قلب او از آن بىخبر باشد، علم و اعتقاد به اصول خمسه داشته باشد، لکن این علم و ایمان به قلبش نرسیده باشد، شاید جز خواص مؤمنین دیگران چنین باشند. معصیتهایى که از بعض مؤمنین صادر مىشود منشأش همین است، اگر دل به روز جزا و عقاب آنچنانى آگاه باشد و ایمان آورده باشد به آن، صدور معصیت و نافرمانى بسیار بعید است و کسى که قلبش ایمان به عدم اله الا اللَّه دارد، گرایش به غیر حق تعالى و ستایش از دیگران نکند و خوف و هراس از غیر او نخواهد داشت.
پسرم! گاهى مىبینم از تهمتهاى ناروا و شایعهپراکنىهاى دروغین اظهار ناراحتى و نگرانى مىکنى. اولاً باید بگویم تا زنده هستى و حرکت مىکنى و تو را منشأ تأثیرى بدانند انتقاد و تهمت و شایعهسازى علیه تو، اجتنابناپذیر است، عقدهها زیاد و توقعات روزافزون و حسادتها فراوان است. آن کس که فعالیت دارد گرچه صد در صد براى خدا باشد از گزند بدخواهان نمىتواند به دور باشد. من خود یک عالم بزرگوار متقى را که تا به ریاست جزئى نرسیده بود براى او جز خیر به حسب نوع نمىگفتند و تقریباً مورد تسالم اهل علم و دیگران بود، به مجرد آنکه توجه نفوس به او شد و شاخصیتى دنیاوى - و لو ناچیز - نسبت به مقامش پیدا کرد، مورد تهمت و اذیت شد و حسادتها و عقدهها به جوش آمد و تا در قید حیات بود این مسائل نیز بود.
و ثانیاً باید بدانى که ایمان به وحدت اله و وحدت معبود و وحدت مؤثر، آنچنان که باید و شاید به قلبت نرسیده، کوشش کن کلمه توحید را - که بزرگترین کلمه است و والاترین جمله است - از عقلت به قلبت برسانى؛ که حظّ عقل همان اعتقاد جازم برهانى است و این حاصل برهانى اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد، فایده و اثرش ناچیز است. چه بسا بعض از همین اصحاب برهان عقلى و استدلال فلسفى بیشتر از دیگران در دام ابلیس و نفس خبیث مىباشند. پاى استدلالیان چوبین بود.(9) و آنگاه این قدم برهانى و عقلى تبدیل به قدم روحانى و ایمانى مىشود که از افق عقل به مقام قلب برسد و قلب باور کند آنچه را استدلال اثبات عقلى کرده است ... .(10)پىنوشتها: -
1) زمان: 26 تیر 1363، 17 شوال 1404، مخاطب: حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینى
2) یعنى: رو کردن و پشت کردن دنیا.
3) فرزند آدم پیر مىشود و (همزمان) دو خصلت در او جوان مىشود: حرص و آرزوپرورى. بحارالانوار، 70: 22 / ذیل الحدیث 11.
4) بارِ بر مردم.
5) کسى که صبح کند و بهامور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست. الکافى 2: 163 / 1.
6) سوره سبأ، آیه 46: «بگو به یک سخن پندتان دهم (و آن) اینکه دو تن دو تن و تک تک براى خدا قیام کنید.»
7) سوره حشر، آیه 18: «اى آنان که ایمانآوردید، از خدا پروا کنید، و هر کس بنگرد براى فرداى قیامت چه پیش فرستاده و تقواى خدا پیشه سازید، خدا بدآنچه انجام مىدهید، آگاه است.»
8) یعنى کارهاى اعضا و جوارح انسان.
9) پاى استدلالیان چوبین بود پاى چوبین سخت بىتمکین بود
مثنوى معنوى، دفتر اول: 105 / 2128.
10) بخش دوم نامه در شماره بعد خواهد آمد.