قصه هاى شما 92

نویسنده


 

قصه‏هاى شما(92)

مریم بصیرى‏

فروغ دل - زهرا آسیانى - شهریار
همزاد - من تو را دوست دارم - حرف دنیاى امروز - خانه جنى - سعیده زادهوش - اصفهان‏
مثل آدمک‏هاى منفرد - ؟ - ؟ - سایه سر - یکى از زن‏ها - لیلى صابرى‏نژاد - اندیمشک‏
تصویرى از باران - هاجر عرب - شهرکرد
مى‏خواهم زندگى کنم - فاطمه هاشمى - قم‏
نرگس - رقیه بهلولى - قم‏
برداشتى دیگر - طاهره جعفرى - قم‏
؟ - زهرا پورعینى - قم‏
بیعت با رنگین‏کمان - مهدى افخمى - مشهد
پیام‏آور کربلا - رؤیاى خواب - لاله‏هاى سوخته - لذت - همدم - غرور - کمبود - پاداش صبر - سرنوشت - خیانت - جغد شوم - زندگى از دست رفته - بحران - راه علاج - ابوالفضل صمدى رضایى - مشهد

زهرا آسیانى - شهریار

دوست عزیز، از توجه ما نسبت به نوشته‏هاى خودتان تشکر کرده‏اید، ما هم از شما متشکریم که به استعداد و علایق خود توجه مى‏کنید.
مثل همیشه ساده و روان مى‏نویسید. این بار هم داستان یک کشاورز را نوشته‏اید که با تولد ششمین دخترش ناشکرى مى‏کند و خواب مى‏بیند تمام محصولش آتش گرفته است و ... .
حُسن و گیرایى داستان وقتى بیشتر مى‏شد که در واقعیت مارى پاى این کشاورز را نیش مى‏زد، تا او تصمیم به خانواده‏دوستى مى‏گرفت و متحول مى‏شد. نیش مار در خواب و بعد آتش گرفتن محصول گندم و سپس بیدارى، باعث شده است همه چیز دست به دست هم بدهند تا این مرد به طور تصادفى پشیمان شده و نعمت‏هاى خدا را سپاس گوید.
در ضمن دیالوگ‏هاى زیاد متن نیز کمى اذیت مى‏کنند. به غیر از توصیفات شروع داستان و میانه آن، باقى کارتان در دیالوگ‏نویسى خلاصه شده است. با این وجود، رگه‏هاى پیشرفت در داستان‏تان کاملاً مشهود است و امیدواریم اثر بعدى‏تان زیباتر از «فروغ دل» باشد. موفق باشید.

سعیده زادهوش - اصفهان‏

دوست ارجمند، خوشحالیم که روز به روز در حال پیشرفت هستید و داستان‏هاى بهترى برایمان ارسال مى‏کنید. زبان و نحوه بیان موضوع در آثار شما خوب است ولى متأسفانه نمى‏توانید حوادث اثرتان را به یارى این بیان و زبان درست به سرانجام برسانید. سوژه زیبا و پرداخت زیباتر، دو عاملى هستند که با همدیگر موجب زیبایى و جذابى داستان مى‏شوند.
«همزاد»، نثر خوبى دارد ولى حوادث پایانى آن آنقدر شتابزده اتفاق مى‏افتد که ذهنیت مخاطب را به درستى به نکته‏اى که مد نظر شماست، هدایت نمى‏کند. اجراى نمایش توسط چند نوجوان و نسبت آنها به همدیگر مى‏توانست جذاب‏تر ارائه شود. شما فقط به تردید یکى از شخصیت‏ها در مورد عمل دوستانش اشاره مى‏کنید ولى هرگز به این تردیدها جامه عمل نمى‏پوشانید تا آن شخصیت با کارى جز تعقیب دوستانش، پى به کارهاى آنها ببرد. داستان به سرعت به پایان مى‏رسد و خیلى سریع با به اجرا درآمدن نمایش همه چیز تمام مى‏شود و خواننده مى‏ماند و کلى سؤال که از شروع داستان با خودش حمل کرده است.
«من تو را دوست دارم»، گشایش زیبایى دارد. سکانس افتتاحیه و یا شروع هر اثر ادبى و هنرى بسیار مهم است. هر چند در قرن 18 و 19 رمان‏هایى نوشته مى‏شد که مقدمه‏هاى آنان گاه به اندازه یک داستان بلند، طولانى بود ولى در عصر حاضر که مخاطبان با انواع وسایل ارتباط جمعى و دلمشغولى‏هاى مختلف درگیر هستند، خواندن رمان و همچنین گشایش‏هاى طولانى جذاب نیست، لذا نویسنده باید بتواند با مقدمه‏اى گیرا و کوتاه به سرعت مخاطبش را پیدا کند و گرنه در بازى با جملات، خواننده اگر در همان مرحله اول خواندن داستان جذب آن نشود، به سرعت داستان را به کنارى خواهد گذاشت.
این داستان شما شروع خوبى دارد چون بدون زیاده‏گویى با یک گشایش توصیفى در یک مغازه عتیقه‏فروشى خواننده را میخکوب مى‏کند و سپس به خاطره‏اى از افراد فامیل مى‏پردازد که به صورت نعل اسب وسط کوچه ایستاده‏اند و او را بدرقه مى‏کنند. مخاطب از همان شروع داستان با درگیر شدن با چنین مغازه‏اى و مردمانى که براى بدرقه‏اى عجیب جمع شده‏اند، مجذوب مى‏شود که حتماً بقیه داستان را بخواند. هر چند در ادامه به روشنى مشخص نمى‏کنید که غم غربت شخصیت اصلى شما چیست و آیا فقط به خاطر بازگشت به وطن خوشحال است و یا ... .
«حرف دنیاى امروز» موضوع بسیار خوبى دارد. جوانى به خاطر فرار از سربازى و بیکارى به سراغ تحصیلات حوزوى مى‏رود و سعى مى‏کند از هر طریقى پولى به دست بیاورد تا اینکه دوستانش مانع ادامه تحصیل وى مى‏شوند و او را هرهرى‏مذهب مى‏نامند.
«خانه جنى» هم از هیجان و غافلگیرى‏هاى مناسبى برخوردار است و جذابیت رویارویى با یک جن را در خواننده ایجاد مى‏کند ولى موضوعى با این درجه جذابیت براى چند دانش‏آموز نوجوان با پایانى غیر جذاب و اشاره به جوانى شخصیت اصلى و ذکر خاطرات گذشته تمام مى‏شود. در صورتى که با توجه به ابهام مکان و موضوع مى‏توانستید داستان را به خوبى پیش ببرید.
موفق باشید.

لیلى صابرى‏نژاد - اندیمشک‏

دوست عزیز، انتخاب شما را به سمت ریاست کانون نویسندگان شهرتان تبریک مى‏گوییم.
در میان داستان‏هاى ارسالى‏تان، سه اثر دیده مى‏شود که به جاى داستان درست‏تر است به آن عنوان متن شاعرانه‏اى را اطلاق کرد که گنجایش تبدیل شدن به داستان را دارند. در این سه متن و همچنین متونى شبیه به آن که قبلاً برایمان فرستاده‏اید نوعى گریز از سنت‏ها و غوطه‏ور شدن در دنیاى روشنفکر و مدرن امروزى دیده مى‏شود. بعضى حس‏ها و جملات‏تان تفکربرانگیزند و برخى نگاهى دارند به دنیاى سینما و موسیقى.
برخى تصاویر و ایده‏هاى موجود در این متن‏ها مى‏توانند تبدیل به طرح داستانى و یا دیالوگ‏هاى داستان شوند. خوب است این استعداد خود را به سمت داستان‏نویسى سوق دهید و اگر واقعاً به نوشتن قطعاتى چنین شعرگونه و داستان‏وار علاقه‏مند هستید آنها را در جهتى خاص هدایت کنید تا بتوانید به صورت یک مجموعه پس از چاپ اولین مجموعه داستان‏تان، منتشر نمایید.
«سایه سر» و «یکى از زن‏ها» نیز داستان‏هاى خوبى هستند، به شرط اینکه اول از همه یک ویرایش درست و حسابى بشوند. از آنجایى که هر دو داستان تماماً دیالوگ هستند و اکثر آنها بدون هیچ علامت و گیومه‏اى ذکر شده‏اند، خواننده باید خود با توجه به جملات متوجه شود که کدام جمله متعلق به کدام یک از شخصیت‏هاست.
در این شکى نیست که دیالوگ‏نویس خوبى هستید ولى تمام داستان دیالوگ نیست و آثار شما به شدت از نبود توصیف و فضاسازى لازم براى خلق زمان و مکان خاص رنج مى‏برد.
با توجه به اینکه این دو داستان هر دو کاملاً با مسائل زنان درگیر هستند و به قشر زنان بى‏سواد، پراولاد و فقیر مى‏پردازند و به خاله‏زنک‏بازى‏هاى رایج در فرهنگ چنین زنانى، خوب است با اصلاحات لازم و حذف برخى اصطلاحات کوچه‏بازارى که بیشتر در داستان‏هاى قبل از انقلاب دیده مى‏شد، هر دو اثر خود را بازنویسى کنید.
موفق باشید.

هاجر عرب - شهرکرد

خواهر گرامى، موضوع خوبى را براى نوشتن انتخاب کرده‏اید ولى تمهیدات قهرمان شما براى نوشتن انشایى با موضوع دفاع مقدس قدرى کودکانه است. صحبت معمولى با مادر یک شهید چه ایده‏اى به این دختر مى‏دهد که او با هیجان و اظهار شناخت بیشتر از جنگ دست به قلم مى‏برد؛ آن هم وقتى که خواندن چند کتاب و شنیدن خاطرات رزمندگان نتوانسته بود کمکى به وى بکند!
براى نوشتن در مورد هر سوژه‏اى که برایتان تازگى دارد باید با دقت بیشترى وارد عمل شوید. به فرض رفتن به موزه جنگ و یا مثلاً صحبت‏هاى مفصل این دختر با عمویش که مدت‏ها در جبهه بوده و خاطرات تلخ و شیرین بسیارى از نبرد دارد، مى‏تواند از ذهنیت این نوجوان جذاب بوده و زمینه را براى نگارش یک انشا از جانب او فراهم کند.
در ضمن پرداختن مستقیم به خود موضوع خیلى بهتر از آن است که یک نفر در مورد آن موضوع تحقیق کند و یا انشا بنویسد. هر چند به نظر مى‏رسد اطلاعات شما مثل قهرمان داستان‏تان از جنگ زیاد نیست و زود است که بخواهید به طور مستقیم به موضوع دفاع مقدس و تبعات آن بپردازید، لذا بهتر است فعلاً به مطالعه در این مورد ادامه دهید.
سبز و بهارى باشید.

فاطمه هاشمى - قم‏

خواهر عزیز، داستان شما نیز چون نویسنده داستان «فروغ دل» انباشته از دیالوگ‏هایى است که قصد دارد ماجراى اصلى را به خواننده تفهیم کند. جز چند توصیف کوتاه از پاییز و محل زندگى قهرمان داستان، کل کار گفتگوى شخصیت‏ها در مورد ازدواج فامیلى و عواقب ژنتیکى آن روى فرزندان است.
خوب بود به جاى این کار مثلاً وارد درونیات و دنیاى تنهایى یکى از همان بچه‏ها مى‏شدید که مجبور است همیشه روى صندلى چرخدار بنشیند. با چرخاندن زاویه دید علاوه بر اینکه قهرمان شما شخصیتى واقعى بود که مى‏توانست با عمل و گفته‏اش همان حرف اصلى شما را برساند، باعث مى‏شد که داستان‏تان به گفتگوى طولانى خاله‏زنکى منتهى نشود.
یکى از عیب‏هاى کلى تمام آثار شما این است که تا دو یا چند نفر به هم مى‏رسند شروع مى‏کنند به صحبت و شما هم تمام تلاش خودتان را به کار مى‏برید تا با آن گفتگوها کل ماجرا را براى خواننده ترسیم کنید. هر چند یکى از کاربردهاى گفتگو، پیش بردن ماجرا است ولى شما در کارتان همه بار پیشرفت طرح را روى گردن دیالوگ مى‏اندازید و از دیگر عناصر بهره نمى‏گیرید.
سعى کنید حتى براى تمرین هم که شده مدتى مکالمات معمولى و بى‏ثمرى را که در
آثارتان به کار مى‏بردید، تبدیل به کنش و واکنش کنید بدون حتى یک جمله. بگذارید همه آن چیزهایى را که دوست دارید آدم‏ها به هم بگویند، و در عمل به هم نشان دهند. این تمرین کمک مى‏کند تا از استفاده بى‏رویه و نابه‏جاى دیالوگ بپرهیزید. مثلاً توصیه مى‏شود که از زاویه دید یک شخص کر و لال داستان بنویسید. چون وى نمى‏تواند هیچ حرفى بزند و چیزى را بشنود، لذا شما حتماً تمهیدى دیگر به کار مى‏برید تا داستان‏تان را روایت کنید. آن تمهید خلاقیت شما در عرصه داستان‏نویسى خواهد بود. منتظر آثار زیباترتان هستیم.

رقیه بهلولى - قم‏

دوست عزیز، ابتدا باید به شما تبریک گفت که به موضوعات جدى‏ترى مى‏پردازید و سعى دارید در آثارتان به مشکلات واقعى زنان بپردازید. اما یادتان باشد که تنها موضوع‏یابى و پیدا کردن یک ایده خوب کافى نیست. پرداخت داستان شما ضعیف است و در حد یک طرح داستانى همراه با دیالوگ مى‏باشد که توسط یک راوى، روایت مى‏شود.
پرداختن به جزئیات زندگى نرگس و عکس‏العمل او در مقابله با نامادرى خیلى مهم است. چطور امکان دارد که این دختر در یک جلسه صحبت با یک مشاور به سرعت تصمیم بگیرد که از نامادرى افلیجش مراقبت کند. آدم‏ها در شرایط روحى مختلف عکس‏العمل‏هاى متفاوتى از خود نشان مى‏دهند و نشان دادن همین عکس‏العمل‏هاست که باعث خلق داستان و جذابیت در آن مى‏شود.
شما فعلاً در مرحله‏اى هستید که از سمت موضوعات پیش و پا افتاده و ساده به سمت موضوعات مهم‏تر مى‏روید ولى نمى‏توانید آن موضوع را با تکنیک‏هاى داستانى پرورش دهید. پس از گذر از مرحله اول و سوژه‏یابى، سعى کنید بعد از این به پردازش داستان هم بسیار بیشتر از گذشته اهمیت بدهید. لازم نیست خواننده بداند نرگس در کجا و چگونه متولد شده و به سن بلوغ و جوانى رسیده است، بلکه مهم نحوه برخورد نرگس با نامادرى است که سال‏ها فکر مى‏کرده مادرش است.

مهم‏ترین چیزى که از آن غافل شده‏اید حرکت عرضى در میان حرکت طولى رو به جلوى شما در داستان است. یک نویسنده گاه باید خیلى سریع از برخى حوادث بى‏اهمیت بگذرد و گاه در مواقع لازم روى برخى حوادث تأمل کند و با اشاره به جزئیات و کند کردن لحظه‏ها و اشاره بر وقایع مهم، در عرض داستانش حرکت کند. در داستان شما حرکت عرضى مشاهده نمى‏شود و در تمام مدت فقط با یک سرعت ثابت حرکت رو به جلو و طولى دارید و تمامى حوادثى را که اهمیت داستانى ندارد، بازگو مى‏کنید. داستان باید از نقطه‏اى جذاب شروع شود و وقایع پیش داستانى غیر ضرورى حذف شود. پس اثر شما باید درست از جایى که نرگس مى‏فهمد مادرش، مادر واقعى او نیست شروع شود و با حرکت‏هاى طولى و عرضى مناسب به جلو برود.
موفق باشید.

طاهره جعفرى - قم‏

دوست گرامى، هر چند مى‏دانیم به دلیل پاره‏اى از مشکلات فرصت مطالعه ندارید ولى مطمئن باشید که بدون مطالعه و یادگیرى اصول داستانى به سختى خواهید توانست در عرصه داستان‏نویسى خودى نشان دهید.
در واقع داستان شما یک بازگشت به گذشته است و چگونگى تحول شخصیت اصلى. جوانى دانشجو که در دانشگاه تهران تحصیل مى‏کند و باغى در روستایى نامعلوم دارد، همراه مادر و خواهرش از آن باغ مراقبت مى‏کند. به خاطر ناشکرى این دانشجو که معلوم نیست در چه رشته‏اى و چگونه تحصیل مى‏کند، سرما میوه‏هاى باغ را از بین مى‏برد و پسر ادب شده و پى به اشتباهش مى‏برد و سال بعد باغ پر از میوه مى‏شود.
اگر توجه کنید خواهید دید که دانشجو بودن یا نبودن این پسر فرقى به حال داستان و پیشبرد وقایع آن ندارد؛ بلکه بر عکس به ضرر داستان است. پسرى که خسیس است و حاضر نیست کسى وارد باغش شود در صورتى که در روستا و بالاى سر باغش باشد، بهتر مى‏شود به شخصیت‏پردازى و دغدغه‏هاى درونى‏اش پرداخت. در صورتى دانشجو بودن براى شخصیت اصلى مناسب است که این ویژگى و دور ماندن از روستا به فرض موجب وارد شدن لطمه‏اى به باغ شود و یا ... .
از سویى دیگر، اهالى روستا جز یک زن فقیر اصلاً وجود خارجى ندارند و حس مى‏شود در آن روستا غیر از آنها و باغ‏شان چیز دیگرى نیست. در ضمن لهجه‏اى که براى گویش شخصیت‏ها انتخاب کرده‏اید تأثیرى خاص در داستان ندارد و تازه باید ببینید که در روستاى ذهنى شما اصلاً باغ گلابى وجود دارد یا نه؟ حتماً قبول دارید که گلابى در هر نقطه از ایران رشد نمى‏کند و نمى‏توان با انتخاب مثلاً لهجه لرى به مخاطب قبولاند که ماجرا در یکى از روستاهاى لرستان اتفاق مى‏افتد.
این نکته را هم به خاطر بسپارید که زندگى حتى کوتاه‏مدت در یک منطقه نیز مى‏تواند در اشخاص تغییر و تحولاتى ایجاد کند. چطور یک دانشجوى دانشگاه تهران پس از سه سال تحصیل و زندگى در تهران هیچ تغییرى در لهجه‏اش ایجاد نشده و هنوز همان روستایى قبلى با لهجه خاص خودش است.
موفقیت همواره با شما باد.

زهرا پورعینى - قم‏

خواهر عزیز، همت شما در نوشتن اولین اثر داستانى‏تان قابل ستایش است. اما مهم‏ترین چیز را که انتخاب عنوان داستان است، فراموش کرده‏اید.
براى نوشتن یک داستان موفق باید سال‏ها تلاش کرد و به مطالعه پرداخت. لذا از شما انتظار نمى‏رود که اولین اثرتان شاهکار باشد. با این همه باید کم کم با عناصر داستان‏نویسى آشنا شوید و بدانید که چگونه از هر چیزى در جاى خود استفاده کنید.
در شروع اثرتان گویى در حال نامه‏نگارى هستید و براى خوانندگان سلام مى‏فرستید و ... در ادامه، اثر شبیه خاطره مى‏شود، خاطره‏اى از دخترى که تحت ستم نامادرى و بیگارى کشیدن پدرش از وى است؛ تنها در انتهاست که اثرتان شبیه یک داستان کوتاه مى‏شود.
ابتدا باید دقت کنید که قبل از طرح داستان و شخصیت‏پردازى روى نثر خود کار کنید. نثر زیبا و روان که در عین حال سلیس و ادبى نیز باشد، مد نظر یک داستان کوتاه است اما نثر شما گاه محاوره‏اى است و گاه با مشکلات جمله‏بندى روبه‏روست. اولین توصیه ما به شما خواندن داستان است تا به مرور زمان با داستان‏هاى روز و موضوعاتى که نویسندگان امروزه به آن مى‏پردازند آشنا شوید و سپس با جمله‏نویسى روان و کلمات توصیفى و ... آشنا شوید تا زیباتر بنویسید.
موضوعى که براى اثرتان انتخاب کرده‏اید در عین واقعى بودن، به قصه‏هاى شاه‏پریان شباهت پیدا کرده است. قصه دخترى فقیر و مظلوم که زیر دست پدر و نامادرى ظالمش گرفتار شده و پسر ارباب چون شاهزاده‏اى زیبا و قوى او را نجات مى‏دهد و با وى ازدواج مى‏کند. فکرش را بکنید که اگر زن ارباب نیز چون دیگران شایعات را باور مى‏کرد و وضعیت دختر بدتر از وضع موجود مى‏شد، آن وقت چه تمهیدى براى نجات این دختر داشتید. پایان خوش همیشه نمى‏تواند شخصیت‏هاى داستان را به سرانجام برساند؛ باید براى هر خوشى، پیش‏زمینه‏اى نیز فراهم کنید تا همه چیز واقعى به نظر بیاید و مخاطب گمان نکند که نویسنده مى‏خواهد با قصه‏هاى قدیمى و ازدواج‏هاى از قبل پیش‏بینى شده، او را بفریبد.
منتظر داستان‏هاى کوتاه‏تر و منسجم‏تر شما هستیم.

مهدى افخمى - مشهد

برادر محترم، خوب بود اثرتان را براى یک نشریه کودک و نوجوان ارسال مى‏کردید. لحن و سوژه داستان کودکانه و همچنین شخصیت‏هاى اصلى آن کودک هستند، اما با این وجود اثرتان را خواندیم.
بازى با یک عروسک و کندن دست و پاى آن فقط یک بهانه و یا شروع خوبى براى ایجاد یک حادثه در داستان است. این حادثه مثلاً مى‏توانست وجود پدرى جانباز باشد که گاهى اوقات پاى مصنوعى‏اش را در مى‏آورد و این کودک به تقلید از او دست و پاهاى عروسک را گم مى‏کند تا دیگران برایش پیدا کنند و یا ... .
هر ایده‏اى باید به سرانجامى درست منتهى شود نه اینکه فقط در حد یک تفکر ناب خلاصه شود و گسترش پیدا نکند. بازى یک کودک با عروسک، مى‏تواند زمینه پیدایش یک داستان موفق کودک و نوجوان در عرصه دفاع مقدس شود. پس بعد از این یادتان باشد که در مورد هر پدیده‏اى به خوبى فکر کنید و جوانب امر را نیز بسنجید تا ایده شما پخته‏تر و کامل‏تر شود و سپس آن را پرداخت کنید. پیروز باشید.
ابوالفضل صمدى رضایى - مشهد
برادر گرامى، «پیام‏آور کربلا» چیزى در حد دیگر داستان‏هاى مذهبى است که دیگران نوشته‏اند. براى نگارش یک داستان مذهبى آن هم در مورد واقعه کربلا باید بسیار حساس بود و با دقت کامل دست به قلم برد. نوشتن از حادثه‏اى که همه مردم بارها و بارها در شکل‏هاى مختلف و از طریق رسانه‏هاى گوناگون از ماجراى آن مطلع هستند، بسیار مشکل است.
خلق یک داستان جدید از کربلا نشان از آن دارد که نویسنده از لحاظ داستان‏نویسى بسیار به خود اطمینان دارد و از سویى دیگر در تاریخ اسلام مطالعات کافى کرده است و حال مى‏خواهد با یک سبک جدید در ارائه ماجرا، داستانش را به صورت جدیدترى براى خواننده تنوع‏طلب بیان کند.
هر چند داستان شما در حد خودش خوب است ولى از لحاظ داستانى چیزى فراتر از دیگر داستان‏هاى مشابه ندارد، لذا باید حق بدهید که مخاطب احساس کند با یک داستان تکرارى روبه‏روست.
«رؤیاى خواب» هم داستان خوبى از آب در آمده است. پسر جوانى ناگهان از پدربزرگش پنج میلیارد تومان ارث مى‏برد و با آن پول خانه و ماشین مى‏خرد و ازدواج مى‏کند و شرکتى به هم مى‏زند تا اینکه دوستانش شروع به ناسازگارى کرده و در دخل و خرج شرکت دعوایشان مى‏شود، که پسر از خواب مى‏پرد و مى‏بیند پس از پرداخت اجاره خانه 12 هزار تومان بیشتر تا پایان ماه برایش پول نمانده و دوباره دوستان دوره‏اش کرده‏اند که آن پول را هم از چنگش در آورند و ... .

ارتباط بین خواب و بیدارى و رندى دوستان در خواب و بیدارى نکته مثبتى است که باعث شده تا این داستان، از داستان‏هاى تکرارى مشابه به این اثر جدا شود و مخاطب متوجه پیام اثر شما بشود.
«لاله‏هاى سوخته» هم داستان زیبایى شده و مناسب چاپ است ولى به خاطر حال و هواى خاص آن و خاطرات دو رزمنده درگیر در آسایشگاه، بهتر است اثرتان را براى مسابقات ادبى دفاع مقدس ارسال کنید و یا به نشریات خاص آن.
از میان هشت داستان مینى‏مالى هم که نوشته‏اید «کمبود» از همه بهتر است. آنهاى دیگر به نظر بازى با احساسات خواننده است و یا دیالوگى ناتمام و یا صحنه‏اى حزن‏آلود که مى‏توانست فقط گوشه‏اى از یک داستان کوتاه باشد. اما «بحران» مى‏توانست داستان خوبى از آب در بیاید که در نیامده است. انتخاب زاویه دید و روایت داستان در اشکال مختلف یکى از بزرگ‏ترین مهارت‏هاى نویسنده است. یک موضوع ثابت از زاویه دیدهاى مختلف به اشکال متفاوتى بیان مى‏شود. اشتباه شما هم در «بحران» این است که بدترین شکل را براى بازگویى حوادث اثرتان انتخاب کرده‏اید. ذکر خاطرات از سوى یک راوى ناشناس که فقط مى‏دانیم همکلاسى قهرمان داستان بوده، بزرگ‏ترین مشکل اثر شماست. قبول کنید که اگر ماجرا از دید سوم شخص و یا خودِ قهرمان روایت مى‏شد و یا حتى به صورت نامه‏نگارى بین راوى و قهرمان ادامه پیدا مى‏کرد، موفق‏تر بودید و داستان از این شکل خسته‏کننده و تکرارى خارج مى‏شد.

خود داستان انرژى بسیارى براى پرداخت دارد، لذا مى‏توانستید به صورت واقعى‏تر و نه شعارى، به مشکلات یک دختر جوان براى ازدواج و دست و پنجه نرم کردن با شوهرى بیکار و هوسباز و ... اشاره کنید.
«راه علاج» هم داستان تکان‏دهنده‏اى است. مردى که همسرش را در بیمارستان بسترى کرده و درگیر پرداخت هزینه بیمارستان است ناگهان در خیابان با درخواست یک لیوان آب میوه از سوى پسرش مواجه مى‏شود. مرد هر چه مى‏کند تا پسرک را منصرف کند او قانع نشده و گریه مى‏کند و به طرف مغازه آب میوه‏فروشى مى‏رود و مرد که پس از کتک زدن پسرش، راه حلى براى آرام کردن او پیدا نکرده است، به طرف مرکز اهداى خون مى‏رود و آب میوه‏اى را که به او مى‏دهند به پسرش مى‏بخشد.
تمام عناصر و اجزاى داستان در «راه علاج» رعایت شده و شما کم کم قهرمان را با بحران روبه‏رو کرده و راه حل‏هاى مختلفى را براى گره‏گشایى عرضه کرده‏اید تا اینکه در اوج داستان، پدر با اهداى خونش مانع اشک ریختن پسرک مى‏شود.
از آنجایى که اثرتان متعلق به دنیاى کودک و نوجوان است از چاپ آن معذوریم.
موفق باشید.