در آرزوى انتخاب همسر
مدینه سیفالدین - ازبکستان
ازبکستان، یکى از کشورهایى است که پس از فروپاشى شوروى سابق در سال 1372 (1993) از این کشور جدا شد. در حال حاضر 15 کشور مستقل روسیه، بلاروس، اوکراین، لیتوانى، لاتوى، اِستونى، گرجستان، مولداوى، ارمنستان، آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان به صورت تفکیک شده در قاره آسیا واقع شدهاند. افغانستان، ترکمنستان و قزاقستان از همسایگان فعلى این کشور هستند و شهرهاى تاشکند، سمرقند، فرقانه، جیزخ و نمنگن، از شهرهاى مهم ازبکستان مىباشند.
خانم «مدینه سیفالدین» متولد 1975 میلادى، یکى از اهالى ازبکستان است. وى که براى تحصیل علوم دینى به ایران آمده است در مورد تحصیلات دختران در کشورش مىگوید: «در ازبکستان مدارس مثل دانشگاهها، بسیار بزرگ هستند و تمامى مقاطع تحصیلى 12 ساله، چه دختر و چه پسر در همان یک ساختمان بزرگ هستند. البته سه دوره ابتدایى، راهنمایى و دبیرستان در طبقات مختلف این ساختمان هستند و غذاخورى، کلاس و حیاط دانشآموزان جداست ولى همه پیش همدیگر هستند. دوره ابتدایى سه ساله است و راهنمایى پنج ساله و بعد از آن رشتههاى درسى مشخص مىشوند. رشته علوم تجربى، ریاضى و فیزیک و زبان انگلیسى هم جزو رشتههاى دوران دبیرستان هستند.»در کنار هم بودن دختران و پسران نوجوان در مدرسه مشکل خاصى از لحاظ تحصیلى و اخلاقى ایجاد نمىکند؟
از آنجایى که همه بچهها از اول به کنار هم بودن عادت کردهاند لذا مثل ایران دخترها و پسرها نسبت به هم حساس نیستند. تحصیل در پشت یک میز و نیمکت کاملاً عادى شده و همه مثل خواهر و برادر هستند. البته برخى شوخىهاى نابهجا و اتفاقاتى چون غیبت یک دختر و پسر با همدیگر از کلاس هم، وجود دارد که در آنجا عادى است.
تحصیلات در دانشگاه به چه صورتى است؟ استقبال دختران از ورود به دانشگاه به چه میزانى است؟
بعد از اتمام دوران متوسطه همه مىتوانند وارد دانشگاه شوند و تا 25 سالگى درِ دانشگاه به روى همه باز است ولى بعد از این سن مشکلاتى براى ادامه تحصیل وجود دارد و باید فرد واقعاً فوقالعاده باشد تا دانشگاه وى را پس از 25 سالگى پذیرش کند. در سالهاى قبل از فروپاشى، استقبال جوانان از دانشگاه بسیار زیاد بود و مردم عیب مىدانستند اگر جوانى به دانشگاه نرود. اما بعد از فروپاشى چون کشورها از هم مستقل شده و از لحاظ تبادلات اقتصادى ضعیفتر شدند، محصولات کمترى بین پانزده کشور در حال گردش است، لذا مردم دچار بیکارى و مشکلات مالى شدهاند. به همین خاطر نسبت به گذشته کمى اشتیاق به تحصیلات دانشگاهى کمتر شده است هر چند هنوز جوانان علاقهمند به پیشرفت هستند.
از طرفى دیگر، دختران ازبکستان خیلى زود ازدواج مىکنند. اگر دخترى قبل از دانشگاه رفتن ازدواج کند مىتواند بعد از ازدواج هم درس بخواند و هم خانهدارى کند. مردها هم جلوى همسرانشان را نمىگیرند و اگر زنى تمایل به ادامه تحصیل داشت امکانات ورود او را به دانشگاه روزانه یا شبانه فراهم مىکنند.
این هم قابل توجه است که همه خانوادهها ترجیح مىدهند دامادهایشان تحصیلکرده باشند ولى حساس نیستند که عروس تحصیلات دانشگاهى داشته باشد یا نه.در مقابل این تحصیلات، آیا براى خانمها شغل مناسبى هم یافت مىشود؟
با توجه به مشکلات اقتصادى کار کمتر شده است و دخترها خیلى دنبال کار مىگردند ولى وقتى هم کارى پیدا کنند مشکلى از لحاظ جنسیت براى پذیرش در آن شغل ندارند؛ یعنى زنان مىتوانند علاوه بر شغل معلمى، استادى دانشگاه، ترجمه، اپراتورى، فروشندگى، کار در بیمارستان و ... حتى در ساختمانسازى و بنایى نیز کار کنند و یا پلیس شوند. در واقع محدودیتى از جهت زن بودن براى استخدام یک خانم در هیچ شغلى وجود ندارد.
رضایت همسر براى گرفتن یک شغل از سوى زن لازم است یا نه؟
بله. مرد باید راضى باشد. اگر شوهر در همان موقع ازدواج به کار همسرش رضایت بدهد دیگر باید تا آخر عمر، راضى به کار همسرش باشد و مثلاً بعد از مدتى نمىتواند زیر حرفش بزند و بگوید راضى نیست زنش کار کند.
خانم سیفالدین، ازدواج جوانان در کشور شما به چه صورتى است؟
در ازبکستان باید پدر و مادر پسر، عروسشان را انتخاب کنند و اگر پسرى خودش همسرش را انتخاب کند اکثراً او را از ارث محروم مىکنند. معمولاً زنان روزهاى چهارشنبه به خواستگارى مىروند. روز چهارشنبهاى که زنان سُنى ازبکستان با روسرى سبز در خیابان دیده شوند همه مىدانند که آنها خواستگار هستند.
بعد از اینکه پدر و مادر داماد دخترى را پسندیدند، پدر دختر در مورد داماد تحقیق مىکند و بدون کسب رضایت دخترش، جواب مثبت یا منفى مىدهد. بعد مراسم نامزدى مىگیرند و با نصف کردن یک نان محلى، به همه نشان مىدهند که دختر و پسر با هم نامزد شدهاند. سپس برخى خانوادهها همان روز و یا بعداً در منزلشان روحانى مىآورند و او چیزهایى به عربى مىخواند و شهادتین مىگوید که کسى معنى آنها را نمىداند و فقط عروس و داماد بله را مىگویند.
بعد از دو یا سه ماه باید پسر آماده مراسم عروسى باشد. خرید طلا، لباس عروسى و لباسهاى محلى، پارچه و لوازم زندگى و ... و حتى خرج خود مراسم همه به عهده داماد است. در واقع هر پسرى که تصمیم مىگیرد ازدواج کند باید کاملاً آمادگى ازدواج و هزینه آن را داشته باشد و نمىتواند مثل ایران چند سال ازدواجش را به تعویق بیندازد و یا بهانه بیاورد که پول ندارد و فعلاً نمىتواند همسرش را به خانهاش ببرد.رسم مهریه و جهیزیه در ازبکستان به چه صورتى اجرا مىشود؟
مهریه حتماً به صورت نقدى و پرداخت پول است. داماد باید پول زیادى را قبل از عروسى بابت مهریه به پدر عروس بدهد. البته برخى براى کمک به داماد طى چند قسط مهریه را مىگیرند ولى چیزى از این پول به دختر نمىرسد و همه آن نصیب پدرش و خانواده او مىشود.
تهیه جهیزیه هم بر عهده مرد است. البته از آنجایى که مثل ایران باب نیست مرد خانه جدا براى همسرش بگیرد، عروس به خانه مادرشوهر مىرود و از وسایل همان خانه استفاده مىکند. زن هم تنها مقدارى لباس براى خودش و همسرش به آن خانه مىبرد.مهمترین ویژگى زنان ازبکستان چیست؟
زنان ازبک در شوهردارى نمونه و بسیار صبور هستند. زنان خیلى با شوهرانشان کنار مىآیند و بسیار قناعتپیشه هستند و به دارایى شوهر راضى. هیچ زنى به بهانه نداشتن چیزى با شوهرش دعوا نمىکند و زود طلاق نمىگیرد. زنان مىگویند زن باید خانهدارى کند، مردان سرور ما هستند؛ آنها بسیار به شوهرانشان احترام مىگذارند. تنها در صورتى که مردى اعتیاد داشته باشد و یا اینکه همسرش را خیلى کتک بزند، زنى حاضر به طلاق مىشود.
در ضمن زنها به بچهدارى و تربیت آنها هم بسیار اهمیت مىدهند و معمولاً کمبچه هستند ولى آنها را خوب تربیت مىکنند. در آشپزى هم خیلى وارد هستند. پلوف، مَنتى و شیشلیک از غذاهایى است که بسیار خوشمزه تهیه مىکنند.با ذکر نام چند دختر، بگویید آرزوى یک دختر جوان ازبکى چه مىتواند باشد؟
اِلا، مارگاریتا، نرگیز، یلن، ماریا، زهره و ... البته نامهایى مثل اکرم و شوکت که در ایران نام دختر هستند، در ازبکستان نام پسر مىباشند. آرزوى دختران هم این است که تحصیلات بالا داشته باشند و در مورد انتخاب همسر آیندهشان از آنها نظرخواهى شود. از آنجایى که به نظر دختر اهمیتى نمىدهند و خانواده دختر، خودشان داماد را انتخاب مىکنند، دختران مجبور به پذیرش بىچون و چرا هستند و آرزویشان این است که خودشان هم بتوانند نظرى در این مورد بدهند.
خانم سیفالدین، لباس محلى ازبکستان چیست؟ و مهمتر از آن حجاب زنان مسلمان در کشور شما به چه صورتى است؟
از آنجایى که در کشور ما عرب، ترک، ارمنى، تاجیکى، روس و ... با هم زندگى مىکنند، به همین خاطر تنوع لباس زیاد است. در حال حاضر هم اکثراً از همان لباسهاى مدل غربى استفاده مىکنند؛ ولى لباس محلى ما پیراهنى بلند و شلوار است که از اطلس تهیه مىشود. پارچه اطلس، پارچه ملى و سنتى ماست که از ابریشم براق مىباشد و در جشنهاى استقلال کشورمان از آن لباس تهیه مىشود.
اما مسلمانان متأسفانه حجاب ندارند. اطلاعات ما به دلیل هشتاد سال زیر نظر کمونیست بودن، از اسلام بسیار کم است. مسلمانان کشور ما که همگى سنى هستند فقط مىدانند خدا و قرآن وجود دارد. برخى نماز مىخوانند و روزه مىگیرند و برخى دیگر نه. از لحاظ دینى کشور ما و همچنین دیگر کشورهاى تازه به استقلال رسیده بىسواد هستند و چیزى در مورد احکام دینى و اخلاقى نمىدانند.
حتى روحانیون سنى ما هم اطلاعات کافى در این مورد ندارند و تنها با اکتفا به شنیدههایشان از گذشته حکم مىکنند و هرگز زنان را به داشتن حجاب دعوت نمىکنند و زنان حتى نماز را بدون حجاب مىخوانند. اگر هم کسى روسرى به سرش بیندازد به خاطر حفظ حجاب نیست.خانم مدینه، خودِ شما چگونه به اسلام روى آوردید، تا جایى که به خاطر علاقه به تحصیل علوم دینى به ایران آمدید؟
من تا 14 سالگى هیچ دینى نداشتم و بعد از آن با توجه به تبلیغات بسیار زیاد مسیحیت حتى قبل از فروپاشى شوروى، به طرف این دین کشیده شدم. کتابهاى بسیار زیباى رنگى مسیحیت به طور مجانى به همه داده مىشد. هر یکشنبه ما به کلیسا مىرفتیم، همه چیز خوب و قشنگ بود. همه لباسهاى نو و تمیزى مىپوشیدند و همیشه کلیسا بوى خوبى مىداد. مردم کیک مىپختند و به همه مىدادند. کشیشها سخنرانى مىکردند و موقع روزهدارى هم فقط گوشت نمىخوردند و بعد از یک ماه جشن مىگرفتند و مثل نوروز ایرانیان در خانه سفره پهن مىکردند و تخممرغ رنگى مىگذاشتند و ... .
اطلاعات ما نسبت به اسلام بسیار ناچیز بود. ما فقط مىدانستیم که ایران یک کشور اسلامى در همسایگى ماست که مردمانشان بسیار جنگجو هستند. حتى بعد از مسلمان شدن هیچ کدام از امامان را هم نمىشناختیم و فقط شنیده بودیم که در ایران «على» را پیامبر مىدانند! و خیلى دوستش دارند که این از نظر ما کفر بود.
بعد از روى آوردن من به مذهب سنى، شناختم از دین فقط به شناخت پیامبر و چهار خلیفه محدود مىشد. در کتابهاى دینى ما اسمى از ائمه اطهار(ع) نبود.با توجه به تبلیغات گسترده مسیحیت حتى قبل از فروپاشى شوروى، شما چطور بعد از فروپاشى اطلاعاتتان نسبت به دین اسلام اینقدر ناچیز بود؟ آیا تبلیغاتى در این مورد وجود ندارد؟
کمونیسم مخالف دین بود لذا تمام کتابهاى دینى اسلام از بین رفته بود، به همین خاطر در طول سالها همه به شنیدههاى یکدیگر اکتفا کرده بودند و چیزى از اسلام واقعى نمىدانستند. با اینکه جوانان بسیار به مطالعه کتاب و نشریات علاقهمند هستند ولى هیچ کتابى به زبان روسى و ازبکى در باره اسلام در ازبکستان نیست. در حال حاضر هم چندین کتاب قدیمى به زبان عربى در کتابخانههاى ازبکستان موجود است ولى مردم عادى حق استفاده از آنها را ندارند و تنها کسانى که مجوز داشته و با عربى آشنا باشند با حضور یک نگهبان مىتوانند آن کتابها را ببینند.
پس شما چطور توانستید با شیعه آشنا شوید؟
تاجران ایرانى در کشورهاى شوروى سابق زیاد هستند. روزى یکى از این تاجرها که نوه یکى از روحانیون بزرگ ایران بود و در ضمن تبلیغ هم مىکرد، یک روس در داد و ستد سرش کلاه گذاشته و شوهرم او را اندوهگین در مسجد دیده بود. پس از صحبتهاى دست و پا شکسته آن دو به زبان انگلیسى و فارسى، همسرم او را به منزل دعوت کرده و آن مرد در مورد شیعه و ایران با او صحبت کرده و در واقع وى را تشنه اسلام کرده بود.
من آن موقع در سال سوم رشته فیزیک در دانشگاه درس مىخواندم که ازدواج کردم و شوهرم که شیفته شیعه شده بود گفت برویم ایران و ببینیم اوضاع چطور است و برگردیم. اما از آنجایى که در تمامى کشورهاى شوروى سابق نسبت به سفرهاى مذهبى به ایران حساسیت وجود دارد ما دیگر نتوانستیم به کشورمان بازگردیم و من مجبور شدم درسم را رها کنم.خانواده شما از این سفر و تغییر مذهب شما راضى هستند؟
خیر. در ابتدا هم به سختى رضایت دادند تا ما به ایران بیاییم آنها فکر مىکنند شیعههاى ایران وهابى هستند و ما هم با تغییر مذهب از سنى به شیعه راه خطا رفتهایم. دلیل آن هم اطلاعات کم آنها و پىگیرىهاى زیاد پلیس کشورمان است. طى یک سفر کوتاه به ازبکستان، پلیس مدام به سراغ ما مىآمد که چرا به ایران رفتهاید و ... والدینم هم فکر مىکردند که ما واقعاً بىدین شدهایم و یا حتماً خلافى کردهایم که پلیس به دنبال ماست.
البته از این زندگى و مهاجرت به ایران ناراضى نیستم هر چند اگر راهش را بلد بودم و دولتمان مجوز ادامه تحصیل به من مىداد مىتوانستم درسم را در ایران تمام کنم. با ورود به ایران کم کم با شیعه آشنا شدم، هر چند در شروع دلیل محدودیتهایى را که قبلاً به آنها عادت نکرده بودم، نمىدانستم. حتى داشتن حجاب برایم بسیار دشوار بود و اصلاً نمىتوانستم بفهمم دلیل سر کردن روسرى و یا چادر چیست ولى بعدها با آشنا شدن با اسلام توانستم واقعاً با شیعه و امامان(ع) آشنا شوم.در پایان اگر صحبتى در مورد قوانین و یا آداب و رسوم ازبکستان دارید، اضافه کنید.
یکى از ویژگىهاى زنان ازبکستان، درمان افراد خانواده با گیاهان دارویى است. کمتر پیش مىآید که مثلاً یک بچه سرماخورده را به دکتر ببرند. هر زنى مىداند که چطور بیمارىها را در خانه درمان کند. البته فکر مىکنم به دلیل آب و هواى بسیار خوب کشورمان و همچنین داشتن آب معدنى، مردم کمتر به بیمارى دچار مىشوند و مثل ایران نیست که بیمارى زیاد باشد و مردم مدام به دکتر بروند. البته دکترهاى ازبکستان بسیار حاذق هستند و قبل از فروپاشى تمام هزینههاى درمان حتى عمل جراحى به صورت رایگان بود.
یکى دیگر از ویژگىهاى مردم کشور من، رعایت قوانین و نظم است. هر کس موظف است مثلاً قانون راهنمایى و رانندگى را رعایت کند. هیچ کس هنگام قرمز بودن چراغ عابر پیاده، از خطکشى خیابان رد نمىشود. آنقدر همه چیز دقیق است و بچهها از همان کودکى به داشتن نظم و انضباط عادت کردهاند که اصلاً سرویس مدرسه در آنجا وجود ندارد. هر بچهاى مىداند خودش از همان سال اول مدرسه چطور به تنهایى به مدرسه برود تا با توجه به رفت و آمد دقیق اتوبوسها سر وقت به مدرسه برسد. همه طورى بار آمدهاند که بتوانند به صورت مستقل همه چیز را بلد باشند و رعایت کنند.
مردم در شرایط فعلى فقط از بیکارى و اوضاع نامناسب اقتصادى ناراضى هستند، چون قبل از فروپاشى همه چیز در دسترس داشتند و در عوض کسى حق صحبت از دین و بخصوص اسلام را نداشت ولى الان مشکلات مالى بیشتر شده و در عوض محدودیتهاى تبلیغ دین و داشتن مذهب براى مردم کمتر شده است؛ اما متأسفانه عملاً تبلیغى نیست و با باز شدن درِ مساجد، مردم هنوز چیز بیشترى از اسلام نمىدانند.با تشکر از شما و فرصتى که براى این گفتگوى صمیمانه در اختیار مجله قرار دادید.