نویسنده

 

یک گام تا کنکور یک گام پس از کنکور

زهره دهخدا

قبولى در کنکور و ورود به دانشگاه براى خیلى از دخترها مهم‏ترین و بزرگ‏ترین آرزوى زندگى‏شان مى‏باشد. تصور یک دختر دانشجوى امروزى، رؤیاى شیرین و وصف‏نشدنى اکثر دختران جوان است. بسیارى از دختران ماهها و سال‏ها پیوسته تلاش و کوشش مى‏کنند و به کلاس‏هاى مختلف تقویتى و کتابخانه‏ها مى‏روند تا به این آرزوى خود برسند. در نهایت دخترانى که به دانشگاه راه مى‏یابند یا واقعاً درس خوانده و تلاش کرده‏اند و یا به قول دوستان Endشانسند. هر چند ورود به دانشگاه شاید رؤیاى اغلب دختران باشد ولى اهداف متفاوتى براى رسیدن به این رؤیا وجود دارد طورى که خیلى از این جوانان بعد از قبولى و پشت سر گذاشتن ترم اول مى‏فهمند که دانشگاه با آن چیزى که در تصورات و رؤیاهاى آنان بوده خیلى فرق دارد و نباید بى‏گدار و بدون توجه به موقعیت خودشان به انتخاب هر شهر و یا رشته‏اى اقدام مى‏کردند. برخى نیز چنان جذب فضاى دانشگاه مى‏شوند و تحت تأثیر محیط قرار مى‏گیرند که انگیزه ابتدایى خود را براى ورود به دانشگاه فراموش مى‏کنند. در این میان تنها کسانى که با انگیزه قبلى و هدف کسب علم و رسیدن به مدارج بالا تلاش کرده‏اند و در رشته دلخواهشان قبول شده‏اند، از دانشگاه و تحصیلات خود راضى‏اند. با همه این اوصاف و تجارب باز هم اکثر دختران فکر مى‏کنند کنکور دریچه‏اى است که عبور از آن تضمین‏کننده خوشبختى زندگى حال و آینده آنان خواهد بود؛ چرا که محیط خانه و یا فضاى شهر کوچک خودشان را مساعد پرورش و رشد شخصیت خود نمى‏دانند و فکر مى‏کنند با قبول شدن در کنکور خواهند توانست از محیط خانه و شهرشان فرار کنند. هر چند امکان دارد این دسته از دختران نیز در ابتدا به خواست‏هاى خود برسند ولى بعد از مدتى بنا بر آزادى‏هایى که در محیط دور از خانه کسب کرده‏اند دیگر با فرهنگ خانواده کنار نمى‏آیند و مشکلاتى براى خود و زندگى آینده‏شان ایجاد مى‏کنند که چه بسا منجر به از هم پاشیدن پیکره خانواده‏شان شود. با این وجود سال به سال رقابت در کنکور سخت‏تر و نزدیک‏تر مى‏شود و بر تعداد داوطلبین افزوده مى‏شود و همواره از رسانه‏ها اعلام مى‏شود که فارغ‏التحصیلان دانشگاهها بیکارند اما باز هم فکر ورود به دانشگاه از ذهن دخترخانم‏ها بیرون نمى‏رود که نمى‏رود! و متأسفانه برخى دختران نیز با آگاهى به اثرات مثبت و منفى پذیرفته شدن و یا نشدن در دانشگاه بدون انگیزه علمى هر ساله در این رقابت شرکت مى‏کنند و با قبول نشدن سال به سال افسرده‏تر و منزوى‏تر مى‏شوند چرا که تنها راه موفقیت را ورود به دانشگاه مى‏دانند.

ورود به دانشگاه یعنى رهایى‏

«فاطمه.س» دیپلم علوم تجربى است و نزدیک شش ماه است که تلاش مى‏کند خود را براى کنکور سراسرى 1384 آماده سازد. او مى‏گوید: «بزرگ‏ترین آرزوى من این است که بتوانم در دانشگاه قبول بشوم. البته رشته تحصیلى و شهرى که در آن قبول مى‏شوم برایم مهم نیست، فقط باید دانشگاه دولتى قبول بشوم در غیر این صورت به خاطر عدم توانایى مالى خانواده امکان تحصیل در دانشگاه آزاد را نخواهم داشت.» «فاطمه» در جواب ما که اگر دانشگاه قبول نشوى چه خواهى کرد، مى‏گوید:
«قبول نشدن در دانشگاه براى من یک کابوس است. من نمى‏خواهم مثل مادرم تمام عمر خانه‏نشین شوم و وقتم را صرف شستشو، پخت و پز و نهایتاً به دنیا آوردن و بزرگ کردن چند تا بچه بکنم. من نمى‏خواهم مثل خیلى از دخترها به این جور مسائل محدود بشوم. من دوست دارم درس بخوانم و خط بطلان بر خیلى از باورهاى سنتى و اعتقادهاى خرافى در باره دختران بکشم.»
«سوسن جلالى» که دیپلم رشته ریاضى است و 18 سال دارد انگیزه‏اش را از تلاش براى قبول شدن در آزمون کنکور این طور عنوان مى‏کند:
«پدر و مادرم فقط براى درس خواندن اجازه خروج از منزل را به من مى‏دهند و اگر من دانشگاه قبول نشوم بعد از این در خانه حبس مى‏شوم و حق رفت و آمد به جایى را نخواهم داشت و باید مثل خواهرانم منتظر بنشینم تا یک خواستگار پیدا شود و با او ازدواج کنم! اما حالا به بهانه درس خواندن به کلاس‏هاى مورد علاقه‏ام مثل کامپیوتر و نقاشى هم مى‏روم. البته یک بار که کلاس کامپیوترم طول کشید و شب ساعت هشت و نیم به خانه برگشتم یک سیلى محکم از دست مبارک پدرم نوش جان کردم، ولى به خاطر اینکه مشکلى برایم پیش نیاید به روى خودم نیاوردم. به خاطر همین مسائل است که دوست دارم درس بخوانم و فرد موفقى بشوم تا شاید از زندان قید و بندهاى بیش از حد خانواده‏ام آزاد شوم.»
اکنون این گونه دختران در جامعه ما زیاد شده‏اند؛ دخترانى که مى‏خواهند با درس خواندن و قبولى در کنکور و رسیدن به دانشگاه (دولتى، آزاد، پیام نور و ...) از خانه‏نشین شدن و احتمالاً افتادن یوغ خواستگار به گردن‏شان و از قید و بندها و تعصبات والدین براى رفت و آمد نجات پیدا کنند.

مى‏خواهم به جامعه خدمت کنم‏

بعد از اداى نماز صبح فاصله بین خانه تا حرم حضرت معصومه(س) را پیاده مى‏رود و روز خود را با سلام و اداى احترام به پیشگاه بى‏بى حضرت معصومه شروع مى‏کند. از حرم تا کتابخانه‏اى هم که هر روز مى‏رود، پیاده مى‏آید و با توکل و امید به خدا خود را براى درس خواندن آماده مى‏کند. «مریم» انگیزه خود را از درس خواندن و آماده شدن براى کنکور این گونه مطرح مى‏کند:
«دوست دارم درس بخوانم و پس از فارغ‏التحصیلى در یک رشته خوب و مورد نیاز جامعه براى خودم و جامعه و مردم فعال و مؤثر باشم. دلم مى‏خواهد در رشته مورد علاقه‏ام متخصص بشوم و با تخصص خود به کشورم خدمت کنم. روح و روان من با سکون و بى‏تحرکى و ناامیدى سازگارى ندارد. پس من با امید به خدا و توکل به او تلاش مى‏کنم چرا که مى‏دانم براى رسیدن به موفقیت، توکل و تلاش لازم است. براى من وظایف از پیش تعیین شده براى زن‏ها و دخترها در چارچوب خانه راضى‏کننده نیست. محیط پیرامون ما با سرعت و با علم و تکنولوژى به پیش مى‏رود و ما دختران هم باید تلاش کنیم تا در چنین محیطى جایگاه شایسته خودمان را بیابیم.»

دانشگاه به خاطر پدر و مادرم‏

در جامعه ما بعضى از دختران هم نمى‏خواهند درس بخوانند و به همان مدرک دیپلم هم راضى‏اند و کارهاى خانه و چارچوب‏هاى از پیش تعیین‏شده را بر درس خواندن ترجیح مى‏دهند. اما وامصیبتا که چنین دخترانى در خانواده‏هایى باشند که پدران و مادران‏شان آرزوى مهندس و دکتر شدن‏شان را داشته باشند! «مینا. الف» در مورد انگیزه‏اش از درس خواندن مى‏گوید:
«من هیچ علاقه‏اى به درس خواندن ندارم و فقط به خاطر پدر و مادرم درس مى‏خوانم. با اینکه من بارهاو بارها به پدر و مادرم اعلام کرده‏ام که نمى‏خواهم درس بخوانم، اما آنها با روش‏هاى مختلف تشویق و تنبیه از من خواسته‏اند که خود را براى کنکور آماده کنم. اگر چه مى‏دانم کنکور قبول نمى‏شوم ولى به خاطر پدر و مادرم مجبورم درس بخوانم. دخترعموى من دانشجوى دندانپزشکى است و توى فامیل از نظر درس خواندن زبانزد همه است. به خاطر همین والدینم اصرار مى‏کنند که من هم درس بخوانم و حتى دانشگاه آزاد هم که شده یک رشته خیلى خوب و دهان پرکن قبول بشوم تا آنها نزد فامیل کم نیاورند و سرشکسته نشوند.»
بعد از شنیدن درد و دل چند تن از دوستانى که با اهداف متفاوت در پى قبولى در کنکور هستند باید گفت این گونه مسائل در بسیارى از خانواده‏ها وجود دارد و جریان کنکور ذهن بسیارى از دختران جوان را به خود مشغول کرده است. حتى برخى خانواده‏ها نیز به فرزندان‏شان براى کسب رشته‏هایى مانند پزشکى، مهندسى و نظایر آن تأکید دارند.
نتیجه اینکه این خانواده‏ها و فرزندان آنها نمى‏دانند که در جامعه آینده تنها مدرک دانشگاهى پشتوانه زندگى نیست و در چنین جامعه‏اى نه تنها محیط مناسبى براى جذب این نیروها به وجود نیامده بلکه دچار سربارى فارغ‏التحصیلانى شده که براى کسب یک شغل بسیار ساده در لیست متقاضیان کار ثبت نام مى‏کنند و ماهها جهت دریافت جواب به انتظار مى‏نشینند.
پس نباید زندگى را از دریچه کنکور دید. علاوه بر کنکور دریچه‏هاى دیگرى نیز وجود دارند که با عبور از آنها مى‏توان زندگى موفقى داشت. لازم نیست در کشور ما همه پزشک، مهندس و استاد دانشگاه بشوند تا یک زندگى خوب و مرفه داشته باشند تا فرد موفقى به حساب بیایند. هر کس باید قبول کند که در هر شغل و در هر موقعیتى مى‏تواند موفق و مرفه باشد و آینده‏اى روشن براى خود، خانواده و جامعه‏اش رقم بزند.